این ضدخاطرات Ù‡Ùت ساله
ضدخاطرات Øدود سه Ù‡Ùته‌ی پیش Ù‡Ùت ساله شد!
اگر Ù‡Ùت سال پیش کس‌ای می‌آمد Ùˆ به من می‌گÙت Ú©Ù‡ تجربه‌ی Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ از سر کنج‌کاوی‌ی دی ماه هزار Ùˆ سیصد Ùˆ هشتاد خورشیدی بیش Ùˆ Ú©Ù… بی‌وقÙÙ‡ در این Ùضا Ùˆ با همین نام ادامه پیدا می‌کند، به سلامت عقل‌اش Ø´Ú© می‌کردم. اما اینک Ù‡Ùت سال گذشته است Ùˆ من در چهارÙصل زندگی-در شادی Ùˆ غم، در Øیرت Ùˆ Ùهم- نوشته‌ام Ùˆ نوشته‌ام Ùˆ نوشته‌ام Ú©Ù‡ گویی هیچ‌وقت از نوشتن دست نکشیده‌ام.
ضدخاطرات برا‌ی‌ام جای‌گاه‌ای ویژه دارد. اگر زمان‌ای این وبلاگ در Øاشیه‌ی تجربه‌های نوشتاری‌ام قرار می‌گرÙت -Øاشیه‌ای تÙریØی، جذاب ولی نه پر اهمیت- اما دو سه سال بیش نگذشت تا ضدخاطرات از Øاشیه به مرکزیت٠متن خزید Ùˆ برجسته Ùˆ خودنما در همان‌جا نشست Ùˆ قرار گرÙت.
یادم می‌آید Ú©Ù‡ آن اوایلی Ú©Ù‡ ضدخاطرات را آغازیده بودم نگران بودم Ú©Ù‡ نکند بلایی سر دÙتر یادداشت‌های روزانه‌ام بیاید. دÙتری Ú©Ù‡ سابقه‌اش به Øدود ده سال پیش باز می‌گردد. دلیل نگرانی‌ی اولیه‌ام این بود Ú©Ù‡ تصور می‌کردم ضدخاطرات نمی‌تواند بستری مناسب برای عمیق‌ترین Ùˆ به-خود-نزدیک‌ترین٠اÙکارم باشد. هر Ú†Ù‡ باشد، ضدخاطره نه خاطره است Ùˆ نه ÙلسÙÙ‡ Ùˆ نه دÙتر آرزوهای‌ام.
راست‌اش را بگویم هم‌چنان Ú©Ù… Ùˆ بیش همان دغدغه‌ها را دارم. ضدخاطرات نه می‌تواند Ùˆ نه قرار است Ú©Ù‡ بتواند جای دÙتر دیگرم را بگیرد. سبک نوشتن در ضدخاطرات با این‌که ثابت نیست Ùˆ هم از یک پست به دیگری Ùˆ هم از این ماه به آن ماه عوض می‌شود، سبک‌ای است متÙاوت از آن‌چه من برای خود -خود٠مستقیم Ùˆ بی‌واسطه‌ام- می‌نویسم. ضدخاطرات زاویه‌دار می‌بیند، دÙتر دیگر بیش‌تر وقت‌ها ØµØ±ÛŒØ Ø§Ø³Øª Ùˆ مستقیم؛ ضدخاطرات جغراÙیایی معتدل دارد، دیگری گاه کویر است Ùˆ گاه قطب Ùˆ گهگاهی نیز جنگل‌ای استوایی Ùˆ بارانی؛ ضدخاطرات با یاد خواننده‌های‌اش نوشته می‌شود، دیگری به امید خواننده‌ای Ú©Ù‡ نیامده است!
اما دیگر پس از چند سال نوشتن در این Ùˆ در آن قانع شده‌ام Ú©Ù‡ هر دو می‌توانند باشند Ùˆ جای دیگری را هم تنگ نکنند. یا شاید به‌تر بگویم، متوجه شده‌ام Ú©Ù‡ Øتی اگر زیاد نوشتن در یکی، تعداد نوشته‌های دیگری را Ú©Ù… می‌کند، باز هم -تا وقتی هشیار باشم- ضرری متوجه من نیست. من در ضدخاطرات با آدم‌های دیده Ùˆ ندیده سخن می‌گویم، در دÙتر یادداشت‌های‌ام با خود٠خوب‌نشناخته‌ام. Ùˆ باور نمی‌کنید Ú©Ù‡ چقدر همین صØبت‌کردن با دیگران را دوست می‌دارم. یعنی اگر ضدخاطرات وبلاگ‌ای بود در برهوت، بی‌خواننده Ùˆ بی‌کامنت، نوشتن‌اش برای‌ام بی‌معنا بود.
ضدخاطرات برای من، مکان‌ای است Ú©Ù‡ می‌توانم تقریبا هر ØرÙ‌ای را Ú©Ù‡ می‌خواهم بگویم Ùˆ مطمئن باشم چند Ù†Ùری سخن‌ام را می‌Ùهمند یا دست‌کم به آن توجه می‌کنند. چنین ویژگی‌ای برای من چون گوهر است. گوهری Ú©Ù‡ هیچ‌جای دیگری یاÙت نمی‌شود یا دست‌کم من نیاÙته‌ام – Ú©Ù‡ کاش یاÙته بودم! مگر می‌شود انسان‌ای را یاÙت Ú©Ù‡ هر ØرÙ‌ای به ذهن‌ات می‌آید، هر موقع شبانه‌روز Ú©Ù‡ دل‌ات می‌خواهد به‌اش بگویی Ùˆ او گوش کند Ùˆ نه رو تلخ کند Ùˆ نه Øوصله‌اش سر برود Ùˆ Øتی گاهی -اگر دست داد- پاسخ معناداری نیز بگوید؟ اگر چنین Ùردی یاÙت شود، من یکی Ú©Ù‡ بی Ù„Øظه‌ای درنگ عاشق‌اش خواهم شد (البته برای این‌که مشکل‌ای پیش نیاید بگویم Ú©Ù‡ عشق غیراÙلاطونی‌ی جمله‌ی آخر تنها مشمول Øال زیبارویان می‌شود!).
بگذار دوباره تکرار کنم: من از صØبت‌کردن با دیگران لذت می‌برم Ùˆ ضدخاطرات برای‌ام باارزش است چون در آن می‌توانم سخن بگویم Ùˆ شنیده شوم. اگر یک سوی این قضیه سخن‌گÙتن باشد، سوی دیگرش شنیده‌شدن است Ùˆ شنیدن از کس‌ای بر نمی‌آید جز توی خواننده. پس اگر ضدخاطرات برای‌ام عزیز است به خاطر وجود توست Ú©Ù‡ آرام می‌آیی Ùˆ بی‌صدا می‌روی ولی هم‌چنان همیشه هستی.
Ùکر می‌کنی Øال چاره‌ای برای‌ام می‌ماند جز این‌که از توی خواننده‌ی ضدخاطرات سپاس‌گزاری کنم Ùˆ از دور دست‌ات را بÙشارم یا Ú©Ù‡ پیشانی‌ات را ببوسم‌؟!
همین متن را با صدای سولوژن بشنوید!
42 thoughts on “این ضدخاطرات Ù‡Ùت ساله”
سلام
خوشØالم Ú©Ù‡ باز هم نوشتی
خوشØالم Ú©Ù‡ خواننده‌ی وبلاگت هستم
خوشØالم Ú©Ù‡ دوست نادیده‌ای مثل تو دارم Ú©Ù‡ با بØث‌هایی Ú©Ù‡ می‌کنیم تلنگر می‌خورم Ùˆ به Ùکر Ùرو می‌روم Ùˆ این مهم‌تر از دیدن Ùˆ دیده شدن است
خوشØالم Ú©Ù‡ این‌جا Ù‡Ùت ساله شده است
کاش هیچ‌گاه پشیمان نشود آن‌که می‌نویسد هرکس که باشد
بابک
7 سال… واسه یک وبلاگ سن زیادی Ù…Øسوب Ù…ÛŒ شه.من مدت زیادی نیست Ù…ÛŒ خونم وبلاگتو Ùˆ تا Øالا نظر نگذاشته بودم.اما خوب نوشتنت به قول خودت معتدله!! Ù…ÛŒ دونی آدم وقتی میاد نوشته های هر ماهش هر سالش Ùˆ هر چند سالش رو مقایسه Ù…ÛŒ کنه یک سیر خاصی رو Ù…ÛŒ بینه.خوبیه وبلاگ اینه Ú©Ù‡ زیر هر نوشته ای Ú©Ù„ÛŒ نظر مواÙÙ‚ Ùˆ مخالÙÙ‡ وقتی بعدا بر Ù…ÛŒ گردی گاهی وقتا در کمال ناباوری متوجه Ù…ÛŒ Ø´ÛŒ شاید اگه Ù…ÛŒ خواستی کامنت بگذاری نظر مخال٠می دادی…!!
تو کتاب خنده Ùˆ Ùراموشی میلان کوندرا رو خوندی؟ یک Øر٠Øالب Ù…ÛŒ زنه توش راجع به نوشتن آخه…
Ùˆ این Øس خیلی خوبی میده Ú©Ù‡ آدم بنویسه Ùˆ کسانی باشند Ú©Ù‡ بهش توجه کنند Ùˆ یا Øتی Ùقط باشند(!!!) Ú©Ù‡ بخونند!
🙂
مبارک باشه! بالاخره ما بعد از اینکه سالها خواننده بودیم، صدای تو رو هم شنیدیم!
صداي قشنگي داري ها
Congratulations!
🙂
تبریک میگم بهت به خاطر پشتکارت. و به همه ما به خاطر وجود وبلاگ به این خوبی. ضدخاطرات تو از خجسته من درست یک سال بزرگتره.
Congratulations! Let us wish for many other good years for Anti-Memoirs to come
Cheers
How can we have access to the other book? I am just curios
وای این خیلی خیلی خیلی قشنگ بود. می‌ارزید به اینقدر صبر کردن براش. عالی بود سولو. یکی از بهترین نوشته‌هات. ممنون که بازم می‌نویسی. من اینجا رو خیلی دوست دارم:)
Congratulation and hope to continue. I likda like your writing style.
سولوی عزیز , آن قدر این نوشته ات دل نشین بود Ú©Ù‡ اینکه در این مدت خواننده ÛŒ ضد خاطراتت بودم به خود مغرور شدم 🙂 … همیشه بالنده باشی !
بااااباااا…. اون پيشونی بوسیدن دیگه ‌آخرش بود! یعنی توووووووپ!! رسمن پاپ بوده Ú©Ù‡ این‌ها رو نوشته.
نظر به خیل عظیم طرÙداران٠اØتمالن زیبارو Ú©Ù‡ از همین (تا الآن) یازده کامنت مشخص است اØتمال‌ای Ú©Ù… نیست Ùˆ با توجه به این Ú©Ù‡ شما عالی‌جناب سولوژنوس هستید Ùˆ قرار است پیشانی‌شان را ببوسید، من هم به عنوان لرد Øاضرم لب‌شان را ببوسم.
یکی از دوستان همین‌ الان داشت می‌گÙت:‌ « من دختر هم Ú©Ù‡ نیستم، قلب‌ام داره تالاپ تالاپ می‌زنه»! چکار کردی سولو؟!‌ (;
هاها! اون یکی از دوستان جناب آرماتيل، من بودم.
وااااااااای! سولو… صدات رو هم گوش کردم. می‌گما! دختر Ú©Ù‡ نیستم، قلب‌ام داره تالاپ تولوپ می‌زنه 😀 ببین اگه بودم Ú†ÛŒ می‌شد دیگه! رسمن می‌شدم آن »خواننده‌ای Ú©Ù‡ نیامده است« یا لااقل يه کامنت‌ای شبيه بعضی از این بالايی‌ها می‌گذاشتم برای‌ات 😉
خیلی با ناااز می‌خونی… تووووووووووپه! عالی‌جناب، لطÙÙ† بيش‌تر از اينا بذاريد.
سولوژن٠عزیز؛
سلام Ùˆ تبریک! امیدوارم هزارساله شود این ضدخاطرات‌ات Ùˆ یک‌هزاروده‌ساله شود آن دÙتر دیگر.هنوز صدای‌ات Ú©Ù…ÛŒ توام با سرماخوردگی‌ست. مراقب باش Ú©Ù‡ ضدخاطرات Ùˆ خواننده به‌ات نیاز دارند.
شادکام باشی!
Ù‡Ùت سال نیست ولی Ùکر Ù…ÛŒ کنم 5-6 سالی باشه Ú©Ù‡ مدام اینجا رو Ù…ÛŒ خونم شاید توی این مدت زیر 10 بار کامنت هم برات گذاشته باشم ولی اینجا رو واقعا دوست دارم. تولد وبلاگت مبارک. خوشØالم Ú©Ù‡ هنوز Ù…ÛŒ نویسی Ùˆ امیدوارم از این روند دست Ù†Ú©Ø´ÛŒ 🙂
Ù‡Ùت سالگیش هم مبارک 🙂
مبارک‌تات باشه سولو Ùˆ ضدخاطرات 🙂
عنوان “تلنگری برای Ùکر کردنٔ بابک جالب بود.
به عنوان هدیه برای جشن Ù‡Ùت سالگی ضدخاطرات:
Dream more while you are awake
🙂
صدا، تنها صداست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ ماند…
مبارک باشد.
یوهوو!!! نوشتی پس : )
از من اگه Ù…ÛŒ پرسی سولو جان اینا همش Ú©Ø´Ú©Ù‡ –واقعن Ú©Ø´Ú© نیست اما واسه اینکه پیاز داغشو زیاد کرده باشم Ú¯Ùتم–ØŒ بگرد اون یه Ù†Ùر خواننده ÛŒ اون یکی دÙترو پیدا Ú©Ù† خو دانی ÛŒ:دی
Ùˆ
من هم به شدت دستت را Ù…ÛŒ Ùشارم، رÙیق : )
Ù‡Ùتمین زادروز وبگاه ات همایون باد
این هم از پارسی نویسی ما
راستش من خیلی دل ام Ù…ÛŒ خواهد بدانم تولد وبلاگ ام Ú©ÛŒ است Ú©Ù‡ برای اش بگیرم ولی لا مصب دو سه تا تولد دارد Ú©Ù‡ هیچ کدام هم یادم نیست… یعنی هیچ وقت من رسمن شروع نکردم وبلاگ نویسی. آن دÙترچه هایی را هم Ú©Ù‡ دور نینداخته بودم را هم Ùرستادم بالا Ùˆ اصولن دیگر جز وبلاگ جای دیگری نمی نویسم. یعنی به جز صدها جمله ÛŒ قصار Ùˆ تØلیل Ùˆ غر زدنی Ú©Ù‡ در شبانه روز از دهان ام Ù…ÛŒ آید بیرون در سال های اخیر چیزی توسط من نوشته نشده Ú©Ù‡ پابلیش نشود. آها. به جز ای میل ها…
به هر Øال خوب است Ú©Ù‡ یک جای دیگر هم Ùقط برای خودت Ù…ÛŒ نویسی. پیروز باشی
به بابک: ممنون از لطÙ‌ات! (: من هم امیدوارم بØث‌هایی Ú©Ù‡ می‌کنیم به Ùهم بیش‌ترمان از خود Ùˆ دنیا Ú©Ù…Ú© کند.
و در ضمن باز ابراز امیدواری می‌کنم که ضدخاطرات‌نویسی ادامه پیدا کند. یا شاید هم به‌تر است بروم چیزهای دیگر بنویسم؟! کس‌ای چه می‌داند! (;
به Dreamer:‌ ممنون! (: بله، Ù‡Ùت سال برای وبلاگ Ú©Ù… سن‌ای نیست. خیلی از وبلاگ‌ها گویا دو سه ساله می‌میرند Ùˆ اگر به آن Øساب باشد، این‌جا در قرن دوم زندگی است!
نه، خنده Ùˆ Ùراموشی را نخوانده‌ام. Ú†Ù‡ Ú¯Ùته؟! همین‌ای Ú©Ù‡ آن پایین نوشته‌ای؟
هر Ú†Ù‡ باشد با آن Ú¯Ùته‌ی آخری مواÙق‌ام. بعضی‌ها Øس خوبی به‌شان دست می‌دهد Ú©Ù‡ برقصند Ùˆ دیگران ببیندشان. این‌ها اسم‌شان رقاص است. بعضی‌ها دوست دارند آواز بخوانند Ùˆ دیگران بشنودشان. این‌ها اسم‌شان خواننده است. بعضی‌ها هم دوست دارند …
به میترا: (:
به علی: متشکرم! (: شاید در چهارده سالگی رونمایی هم بکنیم! (;
به Neg:‌ گوش‌های‌تان خوش می‌شنود. (;
به روزبه دانشور: ممنون! (:
به Enchanted Soul: خیلی متشکرم از لطÙ‌ات! (:
به سامان: این یکی را شرمنده!!! (; سبیل‌تان Ú©Ù„Ùت‌تر از Øد لازم است!
به سیما: ای بابا! این‌طوری که شرمنده می‌کنی منو!
در مورد Ú©ÛŒÙیت نوشته هم همیشه این مصالØÙ‡ وجود دارد: یا نوشتن چیزی طول می‌کشد Ùˆ شانس این‌که خوب باشد زیاد می‌شود، یا سریع نوشته می‌شود ولی ممکن است پرداخت‌اش خیلی قابل قبول نباشد.
به پریسا: ممنون! نمی‌دانستم این‌جا را می‌خوانید. (:
به دوست ویکتوریایی: ای بابا! من Ú©Ù‡ آب شدم با این Øساب!
به لرد شارلون: قربان لرد هم می‌رویم ما! در مورد پیش‌نهادتان باید در Ø®Ùا صØبت کنیم [Ú©Ù‡ یک‌هو دچار تلاقی‌ی مناÙع نشویم!].
به آرماتیل: Øالا پیش خودمان بماند، مهم این است Ú©Ù‡ دخترها قلب‌شان تالاپ تالاپ بزنه، وگرنه Ú©Ù‡ وضعیت وخیم می‌شود!
به لرد شارلون: ((: لرد عزیز، خداوندگار عز Ùˆ جلا از دهن‌تان بشنÙد!
به علی: خیلی ممنون! (: بله، سرماخوردگی هنوز دست‌بردار نیست، اما ترس‌ام از آن بود که این ماجرا یکی دو ماه‌ای طول بکشد و خوب نشوم که نشوم و این وبلاگ بی‌صدا بماند!
به سمن: خیلی متشکرم! خوش‌Øال‌ام از این‌که خواننده‌ای چون تو دارم. (: تو به خواندن‌ات ادامه دهی، من هم به نوشتن ادامه می‌دهم!
به مینا: ممنون!!! (:
به Ù…Øسن: هممم … می‌ترسم چنان کنم Ùˆ رسما شیزوÙرنیک تشخیص داده شوم!!! Øال تصمیم‌اش با تو!
به سمیرا: خیلی بد نیست که ما شش میلیارد آدم وقتی بمیریم بیش از چند عکس چیزی ازمان باقی نمی‌ماند؟ ما باید بیش‌تر بنویسیم، بیش‌تر عکس بگیریم، بیش‌تر سخن بگوییم و بگذاریم همه بشنوند، ببینند و بخوانند!
ممنون! (:
به روزبه: از نظر من نظر تو بسیار متین است!!! Øالا Øتی Ú©Ø´Ú© خالص هم نباشد، رگه‌هایی از Ú©Ø´Ú© در خود Øتما دارد!
چشم! می‌گردم! (;
به نیم: پارسی‌نویسی‌ی شما بدجوری سره بود!
پس با این Øساب وبلاگ‌ات شبیه به آدم‌هایی است Ú©Ù‡ تاریخ تولدشان دو روایت دارد، تاریخ سجل‌شان هم روزی دیگر نوشته شده است Ùˆ همه‌ی این‌ها با تاریخ پاسپورتی تÙاوت دارد!
مبارکه 🙂 وبلاگ صدا دار هم ایده خوبی است ها!
“مگر می‌شود انسان‌ای را یاÙت Ú©Ù‡ هر ØرÙ‌ای به ذهن‌ات می‌آید، هر موقع شبانه‌روز Ú©Ù‡ دل‌ات می‌خواهد به‌اش بگویی Ùˆ او گوش کند Ùˆ نه رو تلخ کند Ùˆ نه Øوصله‌اش سر برود Ùˆ Øتی گاهی -اگر دست داد- پاسخ معناداری نیز بگوید؟ اگر چنین Ùردی یاÙت شود، من یکی Ú©Ù‡ بی Ù„Øظه‌ای درنگ عاشق‌اش خواهم شد”
I gotta say that I could easily be that person. But I don’t think non-Platonic love would be appropriate here since I’m neither of the
زیباروی
persuasion nor am I a swinger on the opposite team, if ye know what I mean. 😉
تولدش مبارک 🙂
ضد خاطرات اولین وبلاگی بود که من خواننده اش شدم
سلام
“اگر ضدخاطرات برای‌ام عزیز است به خاطر وجود توست Ú©Ù‡ آرام می‌آیی Ùˆ بی‌صدا می‌روی ولی هم‌چنان همیشه هستی .”
اين زيباترين جمله اي بود كه مي شد براي تشكر از خواننده هاي “Anti Memoris ” نوشت. اØساس خوبي بهم دست داد اينكه چقدر خواننده ها برات مهم هستند Øتي اگه آروم بيان Ùˆ برن ØŒ خوشØالم از اينكه اينجا رو ميخونم .
هميشه پايدار وبرقرار باشي ; )
ایشالا 100 سالگیش..!
با كلي شرمندگي تصØÙŠØ Ù…ÙŠ شود :
Anti memoirs
مارا عÙÙˆ بÙرماييد جناب سولوژن !
آقا مبارك باشه. اين وبلاگ هم شده مثل شراب Ù‡Ùت ساله. آي خوردن داره ها. البته شايد هم اون مستي 3 Ù‡Ùته اي هم بي ارتباط با اين موضوع نبوده 🙂
سلام Ùˆ تبریک Ùراوان سولوژن عزیز
رÙتار Ùˆ منش وبلاگی تون رو هم همانند منش شخصی تون همیشه تØسین کرده ام. با بهترین آرزوها Ùˆ دوستی
تبریک میگم
تقریبا همین که انسان از این که شنونده ای داشته باشد لذت می برد.
اقا ما هم از راه دور دست شما رو مي Ùشاريم Ùˆ پيشاني شما را مي بوسيم .. خدا قوت!
مبارکه آقای سولوژن! 🙂
تبریک می گم سولوژن عزیز
یکی از بهترین وبلاگها رو داری Ú©Ù‡ من تقربیا 4 ساله خواننده اون هستم Ùˆ خوشØالم از این بابت. ماندگار باشی Ùˆ سبز
به لیلی: ممنون!‌ (: بله،‌ ایده‌ی خوبی است!
به Adamac: اوه، بله، بله! باید مواظب بود. (; Øالا شما را کجا می‌شود پیدا کرد؟!
به مریم: متشکرم. (: بله، Ùکر کنم ما چند Ù†Ùر خیلی وقت است وبلاگ هم را می‌خوانیم.
به arwen: خوش‌Øال‌ام Ú©Ù‡ اØساس‌ام به خوبی منتقل شد. (:
به پریسا:‌ تا صد سال بنویسم این‌جا؟! وه!
به بوگی: متشکرم! (:
مستی‌ی آن سه Ù‡Ùته بی‌ربط نبود. Øالا این‌که شراب Ù‡Ùت‌ساله نوشیدن دارد یا نه، اØتمالا هم به Ù‡Ùت سال‌اش بر می‌گردد Ùˆ هم به انگورش Ùˆ هم به زمین‌اش!
Øالا این‌که انگور Ùˆ زمین این‌جا هم خوش‌طعم است Ùˆ پسند می‌آید یا خیر موضوع‌ای دیگر است. امیدوارم Ú©Ù‡ باشد!
به «از زندگی»: خیلی از شما متشکرم!‌ (:
به بهار: ممنون! (:
به Dreamer: بله، به قول آقای بوگی Øر٠که برای خوردن نیست، برای زدن است!
به ن: هم این و هم آن؟! (;
به بهار: متشکرم! (:
به نسرین: خوش‌Øال‌ام Ú©Ù‡ خواننده‌ای به این قدیمی دارم.
سلام ، خوبی؟
مرسی صداتو گذاشتی، Ú©Ù„ÛŒ کی٠کردم. Ù‡Ùت سالگیت مبارک، دیگه داری آماده میشی بری کلاس اول، نه؟ :). خوب Ùˆ خوش باشی. به امید یکصد Ùˆ Ù‡Ùت سالگی ضد خاطرات.
به مهدی: خیلی خوش‌Øال شدم Ú©Ù‡ این‌جا می‌بینم‌ات. (: بله، Ùکر کنم دیگه وقت‌ش شده بره مدرسه سواد یاد بگیره!