اپیدمی
اپیدمی آن است Ú©Ù‡ ØµØ¨Ø Ø§Ø² خانه بیرون می‌روی Ùˆ توی اتوبوس Ú©Ù‡ نشستی، بغل دستی‌ات سرش را برمی‌گرداند Ùˆ توی صورت‌ات سرÙÙ‡ کنند؛ رسیدی به Ù…ØÙ„ کار، هم‌کارت مشتاقانه سمت‌ات می‌آید Ùˆ دست می‌دهد، بعد ناگاه عقب می‌کشد Ùˆ شروع می‌کند به سرÙه‌کردن Ùˆ می‌بینی کنار لب‌اش خونین شده است؛ می‌روی دست‌های‌ات را می‌شویی برای ناهار، آش‌پز از دیگ بزرگ‌ای برای‌ات سوپ می‌کشد Ùˆ تو چشم‌های‌ات از Øدقه در می‌آید وقتی دم موش‌ای را در دیگ می‌بینی؛ سوپ نخورده به سمت خانه Ùرار می‌کنی Ùˆ تا در را باز کردی،‌ هم‌خانه‌ات را ولو ک٠زمین می‌بینی Ú©Ù‡ از درد به خود می‌پیچد. تو از استیصال به کناری می‌نشینی Ùˆ اÙÙ‡ÙÙ…ØŒ اÙÙ‡ÙÙ…ØŒ تو نیز سرÙÙ‡ می‌آغازی.
[Ùˆ Øالا نه شاید به این طاعون‌گونگی، اما اجتناب‌ناپذیری‌اش اپیدمک است. به این می‌اندیشم Ú©Ù‡ چگونه سوار نرینه‌گاو اپیدمی بشویم Ùˆ به جای تاختن، بسازیم.]
3 thoughts on “اپیدمی”
ایییی،Øالا باز خوبه بغلی استÙراغ نمی کنه Ùˆ همکاره آروغ نمی زنه Ùˆ همخونه ای مثله نشده بوده :دی
واقعا!
28 Days later . . . Watch it.