اØساس نوعي شناور بودن مي‌کنم.
اØساس نوعي شناور بودن مي‌کنم. Ù†Ú¯Ùته بودم؟ نه انگار. جديد نيست. Øداقل ÙŠÚ© ماه پيش به رکسانا Ú¯Ùته بودم. مثال‌ام دو صÙØه‌اي هستند Ú©Ù‡ نسبت به هم شناورند Ùˆ هيچ کنش Ù…Øکمي براي پايداري نسبي‌شان ندارند. يا شايد هم قايق Ú©Ù‡ به ساØÙ„ نزديک شده است Ùˆ در کنار اسکله در آب شناور است ولي با هيچ طنابي به چيز ديگري متصل نيست. ÙŠÚ©ÙŠ از اين صÙØه‌ها من هستم Ùˆ ديگري دنياي اطراÙ‌ام هست. ارتباط‌هاي من نيز،‌ آن کنش‌هايي هستند Ú©Ù‡ بسيار ناپايدار -Ùˆ با کمي بي‌انصاÙÙŠ- سطØÙŠ هستند. بي‌انصاÙÙŠ از آن‌جا Ú©Ù‡ شايد اصولا نشود کار ديگري کرد. يعني شايد ÙŠÚ© رابطه بيش از ÙŠÚ© Øدي عمق پيدا نمي‌کند Ùˆ رابطه‌هاي من هم چندان از نظر عمق بد نباشند، ولي رابطه‌هاي انساني به طور کلي اين‌گونه باشند.