توماس پسر خيلي خوبي است.
توماس پسر خيلي خوبي است. بيش از آن‌چه بتوانيد تصور كنيد. به خاطر همين خوبي‌اش هم هست كه همه دوست اش دارند – آزارش به كسي نمي رسد. شش ماهه كه بود تا آن‌جا كه مي‌توانست كم گريه مي‌کرد. Ùقط در مواقع واقعا ضروري مثلا موقعي كه خودش را خيس مي‌کرد. البته هيچ كس Ù†Ùهميد كه دليل كم گريه كردن‌اش، خوبي اوست. سه ساله كه بود پسر خاله 4 ساله‌اش را خيلي دوست مي‌داشت. براي همين هر روز كه مي‌گذشت، اسباب‌بازي‌هاي صندوق اسباب‌بازي توماس كم‌تر مي‌شد Ùˆ مال جرج بيشتر. راستي Ù†Ú¯Ùتم كه توماس بچه خيلي درس‌خواني هم بود. ولي همين خوبي بيش از Øدش نگذاشته بود زياد سوگلي معلم‌هايش بشود. آخر هر بار كه روزنامه ديواري مي‌ساخت – معلم ها از اين خوش‌شان مي آيد- به جاي نام خودش، نام ديگران را روي روزنامه مي نوشت. آخر آن ديگران از او اين را خواسته بودند. كمي بزرگ‌تر كه شد همه Ùهميدند توماس Ùوتباليست خوبي هم هست. دليل‌اش هم اين بود كه هميشه خيلي خوب مداÙعان Øري٠را جا مي‌گذاشت Ùˆ وقتي همه چيز براي گل‌زدن آماده بود، توپ را به يارش مي‌داد. يارش هم معمولا از هر دو يا سه موقعيت Ú¯Ù„ØŒ يكي‌اش را Ú¯Ù„ مي‌کرد. در نتيجه يار او به عنوان بهترين بازيكن مسابقات بين مدارس شهرشان شناخته شد.
توماس وقتي به دانشگاه مي رÙت نيز پسر خيلي خوبي بود. خيلي هم باسواد بود. استادها هم دوست‌اش داشتند، چون هر سال يك مقاله از او چاپ مي‌شد. اين براي استادها خيلي باارزش بود. يك مقاله در سال براي يك Ù†Ùر خيلي خوب است، Øتي براي دوره Ùوق العاده هم‌سال‌هاي توماس كه سالي 7يا 8 مقاله مي‌دادند. استادها بر اين باور بودند كه اين دوره واقعا استثنايي است چون تعداد مقالات منتشر شده آن، دو برابر دوره‌هاي ديگر بود. Øتما اگر به‌شان مي‌گÙتند كه نص٠اين مقالات را توماس مي نويسد Ùˆ به دوستانش مي دهد از تعجب شاخ در مي آوردند.
تا Ùراموش نكرده‌ام بگويم كه دخترها هم از توماس خيلي خوش‌شان مي آمد. چون معمولا توماس خوب Ùˆ مهربان Øر٠دل آن‌ها را گوش مي‌کرد Ùˆ دوستي آن دخترها با پسر مورد علاقه‌شان را جور مي‌کرد. جالب اين جاست كه پسرها هميشه بر اين باورند كه آن‌ها هستند كه به دنبال دخترهايند Ùˆ نه برعكس، ولي Øتما از وجود كساني مثل توماس بي‌خبرند.
توماس پسر خيلي خوبي است-سرشار از Ù…Øبت. او هميشه دوستان‌اش را ابتدا در نظر مي گيرد Ùˆ بعد به خودش Ùكر مي كند. توماس روزي متوجه شد كه با در نظر گرÙتن عواط٠و اØساسات همه دوستان‌اش، مي تواند به يكي از دختران دانشگاه دل ببندد. براي همين تصميم گرÙت كه روز والنتين اين اØساس‌اش را نشان بدهد. مطمئن بود كه با اين كار هيچ كس ناراØت نمي شود. براي همين بعد از اين‌که ØµØ¨Ø Ø²ÙˆØ¯ يك دسته Ú¯Ù„ رز Ùˆ يك كارت تبريك بدون امضا جلوي در خانه دختر گذاشت، در پوست خود نمي‌گنجيد. شايد Ùكر مي‌کرد با اين كار دل دختر را به سوي خودش جلب خواهد كرد. ولي Ùكر مي‌كنم خيلي ناراØت شد وقتي بعد از ظهر متوجه شد كه اين بار Ú†Ù‡ كار اشتباهي كرده است كه نام خود را بر روي كارت ننوشته بود. آخر اولين Ùˆ آخرين دختر مورد علاقه‌اش – دختري كه هيچ كس به او دل نبسته بود – تصور كرده بود كه مارك آن دسته Ú¯Ù„ را برايش آورده بود Ùˆ در نتيجه آن دو شب خوشي را با هم گذراندند. بدون توماس! (+)