نامه را آرام تا کرد

نامه را آرام تا کرد

نامه را آرام تا کرد Ùˆ دوباره در پاکت گذاشت. آن‌گاه کاغذي جلوي‌اش کشيد Ùˆ با مدادي دايره‌اي رسم کرد. اما دايره، حتي بيضي هم نشد. کاغذ ديگري برداشت Ùˆ دايره‌اي ديگر قصد کرد. اين‌بار به‌تر شده بود. حال Ú†Ù‡ مي‌بايست بکشد؟ ÙŠÚ© تنه … تنه‌ي او چگونه است؟ ÙŠÚ© بيضي به دايره وصل کرد Ùˆ زد زير خنده. خندان دو استوانه-مانند به تنه‌اش وصل کرد Ùˆ کاغذ را مچاله کرد Ùˆ به کناري پرت کرد. ورقي ديگر برداشت Ùˆ اين‌بار همه چيز را نرم‌تر کشيد: نه سرش دايره بود Ùˆ نه تن‌اش بيضي، Ùˆ نه دست‌هاي‌اش استوانه بودند Ùˆ نه پاهاي‌اش هيچ Ø´Ú©Ù„ ساده‌ي هندسي‌ي ديگري. مداد را کمي روي کاغذ اين‌طرف Ùˆ آن طرف کشاند Ùˆ ناگهان حس کرد Ú©Ù‡ چطورست از موهاي‌اش شروع کند. کوتاه بودند يا بلند؟ ابتدا کوتاه کشيد، گويي Ú©Ù¾ بودند Ùˆ بعد بلندشان کرد Ùˆ بلندتر Ùˆ بلندترشان کرد تا اين‌که به کمرش رسيدند. باز دوباره دايره‌اي کشيد، گوشه‌اي ديگر بيضي‌اي Ùˆ چند خط کج Ùˆ معوج تا صفحه تقريبا پر شد از رد شتاب‌آلود Ùˆ بچه‌گانه‌ي مداد. آن‌گاه در ÙŠÚ© گوشه‌ي تنگ سفيد نوشت:
“اولين بار Ú©Ù‡ ديدم‌اش، روي تاب نشسته بود Ùˆ چهره‌اش
پشت گيسوان‌‌اش پنهان شده بود و
انعکاس آفتاب از شانه‌ي برهنه‌اش
مرا به سوي خود فرامي‌خواند.”

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *