ده روز زندگي سولوژن
جزييات سياست ضدخاطرات‌‌نويسي‌ام در طول زمان تغيير کرده است. اما هميشه Ú©Ù… Ùˆ بيش “اتاق شيشه‌اي” بودن اين‌جا پس ذهن‌ام بوده است: همه چيز را بگويم، از عميق‌ترين ØÙره‌هاي تاريک ذهن‌ام در اين‌جا بنويسم، هيچ چيزي سانسور نشود Ùˆ دروغ نگويم. گرچه گاهي آن اتاق شيشه‌اي را پر از بخار آب کرده‌ام تا چندان عريان به نظر نيايم. ضدخاطرات وارد عميق‌ترين Ùˆ تاريک‌ترين بخش وجود من شده است بدون آن‌که‌ خواننده‌ي آن بÙهمد اين چيزهايي Ú©Ù‡ از آن Øر٠زده مي‌شود (همان ÙلسÙه‌پردازي‌ها، داستان‌ها Ùˆ ضدخاطرات)ØŒ اگر کمي صبورانه‌تر Ùˆ شکيبانه‌تر نگاه شود، خود٠خود نويسنده پشت‌اش قرار دارد. از طر٠ديگر، برداشت‌هاي سطØÙŠ نيز از آزاردهنده‌ترين چيزهاي‌اند: اگر در نوشته‌اي مي‌گويم “آدم کشتن هم ترسناک است!”ØŒ نمي‌توان نتيجه گرÙت Ú©Ù‡ الزاما من آدم کشته‌ام، اما شايد بتوان نتيجه گرÙت در خواب، آدم کشتن‌اي ديده‌ام يا Ù„Øظه‌اي به Ùکرش اÙتاده‌ام.
خلاصه‌اش بکنم،‌ اين‌بار مي‌خواهم خاطره بنويسم Ùˆ آن هم نه خاطره‌ي ÙŠÚ©ÙŠ دو اتÙاق، Ú©Ù‡ خاطره‌ي روزگار – ده يازده روز اخيرم. البته Ùرم خاطره‌نويسي‌اش چندان معمول نيست. خاطره تا Øد ممکن مينيمال تعري٠شده است Ùˆ سبک متداول ضدخاطرات (همان انديشه‌ي طنزآلود) در لابلاي‌اش مشاهده مي‌شود. چندان چيز تندي وسطش Ù†Ú¯Ùته‌ام (لابد چون برخورد اجتماعي‌اي نداشته‌ام)ØŒ اما در هر Øال اميدوارم کسي ناراØت نشود.
گاهي از خود مي‌پرسم آيا همه‌ي اين Ùشارها لازم‌اند؟ يا آيا اصلا وجود دارند؟ يا توهم‌اند؟
Ùشار کارها گاهي آن‌قدر زياد مي‌شود Ú©Ù‡ وسط کاري نيز به Ùکر کار ديگري مي‌اÙتم. با اين‌که وقت تل٠کردن هميشه وجود داشته است، اما هيچ‌گاه نمي‌توان به آن‌ها تÙØ±ÙŠØ Ú¯Ùت. تÙØ±ÙŠØ Ø¯Ø± Øداقل Øالت خود است. Ùˆ اصلا توجه نمي‌کنيم Ú©Ù‡ الان تابستان شده است Ùˆ تابستان‌هاي پيشين Ú†Ù‡ وقت‌هاي آزادي Ú©Ù‡ نداشتم.
بگذار خلاصه بگويم اين ÙŠÚ©ÙŠ دو Ù‡Ùته‌ي اخير چگونه گذشت – از شنبه‌ي Ù‡Ùته‌ي پيش تا امروز، يعني سه‌شنبه.
شنبه‌ي پيش از ØµØ¨Ø Ø¨Ø³ÙŠØ§Ø± زود به دنبال ثبت نام TOEFL –که قرارست در ايران برگزار شود- بودم. بعد از آن هم من Ùˆ پيمان رÙتيم کانون به دنبال شماره‌ي تلÙÙ† Ùلان استاد. ظهر،‌ پيتزايي خورديم Ùˆ بعدش هم من خسته Ùˆ Ú©ÙˆÙته از گرما Ùˆ اين طر٠و آن طر٠دويدن، به خانه آمدم Ùˆ گمان‌ام بي‌هوش شدم. عصرش کمي کنترل چندمتغيره خواندم Ú©Ù‡ قرار بود پنج‌شنبه امتØان‌اش را داشته باشم.
يک‌شنبه ØµØ¨Ø Ù…Ù‚Ø§Ù„Ù‡â€ŒÙŠ IROSام را تصØÙŠØ Ú©Ø±Ø¯Ù… Ùˆ براي دکتر نيلي Ùرستادم، گزارشي از کارهاي چند وقت اخيرم ترتيب دادم Ùˆ ظهر به IPM رÙتم. جلسه‌ي چندان Ù…Ùيدي نبود Ùˆ نتيجه‌اش تنها اين بود Ú©Ù‡ قرار شد من گزارش بلند بالايي از همه‌ي کارهاي اخيرم بنويسم. خب، اين زياد بد نيست ولي کار بزرگي‌ست براي خودش. در ضمن، نمونه‌ي خوبي است براي اين ضرب‌المثل غيرمعرو٠“کار ايجاد مي‌شه!” (يا شايد هم “کار، کار مي‌آره!” با معناي منÙي‌ي آن). چي؟! خب، Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ اين ضرب‌المثل معروÙÙŠ نيست. جديدا Øس مي‌کنم زياد reward نمي‌گيرم از کارهايي Ú©Ù‡ مي‌کنم. به نظرم Øجم کارهايي Ú©Ù‡ تا به Øال کرده‌ام Ùˆ نتايجي Ú©Ù‡ داشته‌ام بيش از هر کس ديگري بوده Ú©Ù‡ در اين چند سال در آن آزمايش‌گاه کار کرده است. عيب‌ام Ùقط اين است Ú©Ù‡ چون تعداد نتايج Ùˆ …ام زياد است، به نظر مي‌آيد Ú©Ù‡ کار مهمي نيست در Øالي Ú©Ù‡ واقعا مهم بوده است. براي‌ام عجيب است Ú©Ù‡ خيلي‌ها تقريبا تنها با انجام شبيه‌سازي‌هايي Ú©Ù‡ من در عرض چند روز انجام مي‌دهم، MSاش را گرÙته‌اند. بگذريم … شب هم با تو رÙتم بيرون. جام جم رÙتيم Ùˆ کرپ گوشت (يا مرغ) Ùˆ ÙŠÚ© چيز ديگر خورديم. آن روز کنترل چند متغيره نخواندم.
دوشنبه ØµØ¨Ø Ø²ÙˆØ¯ بيدار شدم Ùˆ رÙتم آزمون TOEFL آزمايشي براي کلاس‌اي Ú©Ù‡ قرار بود برويم (Ùˆ مي‌رويم) دادم. خوب دادم. جز listening Ú©Ù‡ وسطش Øواس‌ام پرت شد Ùˆ ÙŠÚ© چيزهايي را نشنيدم (البته listeningام هم هيچ وقت خيلي خوب نبوده است)ØŒ بقيه‌ي بخش‌ها خيلي خوب بودند. گرچه دليلي ندارد هميشه اين‌طوري باشد. عصرش هم درس خواندم.
سه‌شنبه؟! Ú†Ù‡ کردم؟ گمان‌ام درس خواندم. تا امتØان بيش از دو روز Ùاصله نمانده است Ùˆ من هنوز پروژه‌هاي درس را نيز انجام نداده‌ام.
تا چهارشنبه از دکتر نيلي خبري نشده بود. قرار بود مقاله را بخواند Ùˆ تصØÙŠØ Ú©Ù†Ø¯. رÙتم دانش‌گاه تا او را ببينم Ùˆ هم‌چنين ببينم وضعيت کنترل چندمتغيره چگونه است Ùˆ بچه‌ها Ú†Ù‡ کرده‌اند Ùˆ Ú†Ù‡ نکرده‌اند. زياد بچه‌هاي درس‌دار را نديدم Ùˆ آن‌هايي را Ú©Ù‡ ديدم، خيلي هم خوب بلد نبودند يا Øداقل اين‌طور وانمود مي‌کردند. تازه شروع کرده بودند به انجام پروژه‌ها – من هم: 4 پروژه‌ي مختل٠بود Ùˆ Ùردا هم زمان تØويل‌اش. در ضمن، صبØ‌اش نامه‌اي داده بودم به دکتر صديق Ùˆ پرسيده بودم “آيا مي‌شود ورقه‌اي آورد يا خير”. پاسخ مثبت داده بود. اين‌اش خوب بود. برگشتم خانه Ùˆ شروع کردم به انجام پروژه‌ها. خوش‌بختانه همه‌شان تا نيمه‌شب تمام شده بود. يادم نرود Ú©Ù‡ بگويم دکتر نيلي را ديدم Ùˆ او هم هنوز نخوانده بود. بد نيست اشاره کنم Ú©Ù‡ deadline رسمي‌ي ارسال مقاله، آخر آن روز بود. در ضمن دکتر Ú¯Ùت Ú©Ù‡ ÙŠÚ© نسخه از آن را پرينت بگيرم تا لابد تصØÙŠØ Ø±Ø§Øت‌تر شود. گرÙتم. Ú¯Ùت Ú©Ù‡ شکل‌هاي‌ام کم‌رنگ‌اند Ùˆ خوب چاپ نشده است. روي مانيتور ولي خوب بودند. اين هم دردسر جديد: نمودارهاي‌ام را دوباره از کجا بياورم؟ در ضمن دکتر نيلي Ú¯Ùت Ú©Ù‡ مشکل [….]
پنج‌شنبه ØµØ¨Ø Ù¾Ø§Ø´Ø¯Ù… Ùˆ باز هم درس خواندم. Ùکر مي‌کردم در ÙŠÚ© Ù‡Ùته وقت‌اي Ú©Ù‡ دارم بتوانم کلي خوب بخوانم Ùˆ تکلي٠هم ØÙ„ کنم. اما عملا نشد. Ù‡Ùته‌ي خيلي شلوغي داشتم Ùˆ وقايع عجيب Ùˆ غريب زيادي رخ داد (آخر پانصد سال TOEFL در اين مملکت برگزار نمي‌شده، Øالا درست همين Ù‡Ùته ثبت‌نام‌اش اÙتاده است؟). نيم يا ÙŠÚ© ساعت مساله ØÙ„ کردم يا راه‌Øل‌شان را مرور کردم Ùˆ بعد شروع کردم به يادداشت برداشتن براي آن ورقه‌ي کذايي. بعد راه اÙتادم بروم دانش‌گاه. دکتر صديق دير آمد، بخش کلاس‌ها تعطيل بود، امتØان در اتاق سمينار برگزار شد. وقت‌اش بسيار Ú©Ù… بود. 90 دقيقه براي 5 سوال به اين معناست Ú©Ù‡ Ùقط بايد درست بنويسي Ùˆ بروي. وقت Ùکر کردن نداري. بد ندادم ولي نمي‌شود Ú¯Ùت خيلي خوب هم نوشتم. ÙŠÚ© اشتباهي در آخر ÙŠÚ©ÙŠ از سوال‌ها انجام داده‌ام Ú©Ù‡ خيلي سوزناک است. ÙŠÚ© سوال ديگر هم آخر سر Ù†Ùهميدم جواب درست‌اش چيست، ولي جواب من اØتمالا درست نيست چون Ùرضي کرده بودم Ú©Ù‡ خيلي عاقلانه نيست. بچه‌هاي ديگر هم واقعا يا در ظاهر خوب نداده بودند. با اين همه تمام شدن اين امتØان خيلي خوش‌Øال کنندانه بود. مي‌تواند آخرين امتØان دوره‌ام باشد. بستگي به جبراني‌ها دارد. برگشتم خانه. با تو صØبت کردم (البته من هميشه با تو صØبت مي‌کنم). کمي Ú©Ù‡ استراØت کردم،‌ اÙتادم سر درست کردن مقاله. خيلي عذاب‌آور نيست Ú©Ù‡ پس از امتØان بخواهي ÙŠÚ© مقاله را تصØÙŠØ Ú©Ù†ÙŠØŸ – Ùˆ آن هم Ú†Ù‡ تصØÙŠØات بي‌خودي: نمودارها را پررنگ کني در Øالي Ú©Ù‡ مطمئن نيستي داده‌هاي مشابه مقاله را داري يا نه. به هر Øال اين هم تمام شد. قرار بود به دکتر زنگ بزنم Ùˆ ببينم نظري دارد يا نه. تلÙن‌اش جواب نمي‌داد تا ساعت 10:30 شب. با اين همه،‌ نکته‌ي هيجان‌انگيز در اين است Ú©Ù‡ براي ارسال مقاله مي‌بايست ثبت نام کرده بوديم Ú©Ù‡ من نمي‌توانستم چنان کاري بکنم. دکتر هم Ú©Ù‡ پيدا نمي‌شد. همه چيز را (pdf Ùˆ doc مقاله + user name Ùˆ password) را براي او Ùˆ دکتر اعرابي Ùرستادم تا خودشان اگر کاري مي‌خواهند بکنند، بکنند.
جمعه … جمعه کلاس گيتار داشتم. هيچ چند روز قبل‌اش تمرين نکرده بودم. اکثرا تمرين مي‌کردم Ùˆ البته به اينترنت هم وصل شده بودم (هميشه اين براي‌ام سوال بود Ú©Ù‡ آيا “به اينترنت وصل شدن” درست يا با معناست؟). تو را هم نديدم. تو هم Ú©Ù‡ وقتي SG خون‌ات Ú©Ù… مي‌شود،‌ شروع مي‌کني به بهانه‌گيري Ùˆ غر زدن. خوب مي‌کني خوش‌گل من – چرا نکني؟
شنبه … شروع مي‌کني به نوشتن گزارش کذايي Ú©Ù‡ قرارست بين 10 تا 100 صÙØÙ‡ باشد. لذت بخش است. بعد، تو مي‌آيي. کمي با تو هستم Ùˆ بعد مي‌رويم کتاب بگيريم (چرا ما Ùقط ÙŠÚ© ضمير مخاطب داريم؟ دوست داشتم هم خودم Ùˆ هم تو را با ضمير مخاطب صدا کنم. مثلا بگويم “کمي با تو هستي Ùˆ بعد مي‌رويد کتاب بگيريد” مي‌شد؟ چرا نشود!). من Øسابي خسته بودم. مي‌دانم. برمي‌گرديم،‌ من بايد براي Ùردا تست TOEFL بزنم Ùˆ مهم‌تر از آن براي سخنراني‌ي Ùرداي‌ام در IPM آماده شوم. PowerPointاش وجود داشت، تنها بايد کمي دست‌کاري مي‌شد. نوشته‌ام آن روز را پيش‌تر. مهماني Ùˆ … . آخر سر تمام مي‌شود. Ùردا ØµØ¨Ø Ú©Ù„Ø§Ø³ داري. شش ØµØ¨Ø Ø¨Ø§ÙŠØ¯ بيدار شوي Ùˆ تو پنج خوابيده‌اي. خسته نباشم!
يک‌شنبه مي‌روي کلاس. بعد مي‌آيي خانه. تا Øد مرگ خسته‌اي. بي‌هوش مي‌شوي Ùˆ ÙŠÚ© ساعتي مي‌خوابي. بيدار Ú©Ù‡ مي‌شوي، غذايي مي‌خوري. ساعت 2:30 بايد بروي IPM‌در جلسه‌ي Ù‡Ùتگي‌تان شرکت کني. جلسه‌اي Ú©Ù‡ خيلي وقت‌ها باعث اÙزايش علم‌ات نمي‌شود. قبلا البته شرکت در آن را خيلي دوست داشتم چون تÙØ±ÙŠØ Ø®ÙˆØ¨ÙŠ بود. از اين‌که به تنهايي آن‌گونه اظهارنظر مي‌کنم Ùˆ خيلي وقت‌ها ايده‌هايي خيلي به‌تر از هر کس ديگري ارايه مي‌دهم، Øس خيلي خوبي به‌ام دست مي‌دهد. سردار جلسه؟! (سردار سازندگي؟ سردار کربلا؟) خوب است! ولي اين اواخر آن Øس‌اش کم‌رنگ‌تر شده. شايد وقايع اخير به‌اش ضربه زد. بايد بÙهمم مثل همه جا Ùˆ همه چيز ديگر دو اصل (Øداقل دو اصل)ØŒ برقرارست:
1-آدم‌ها ده دقيقه‌ي اخيرشان را بيش از هر زمان ديگري به ياد مي‌آورند (پس اگر تو قبلا Ùوق‌العاده بوده باشي،‌ اگر در جواني بسيار باهوش بوده باشي يا خوش‌تيپ يا هر چيز ديگري،‌ اگر Øالا مغزت درست کار نمي‌کند، اگر الان مشغله داري Ùˆ بازده خوبي نداشته باشي، قدر Ùˆ منزل‌ات بسيار پايين مي‌آيد – بدون توجه به گذشته‌ات).
2-بايد بيان کرد! بايد به رخ کشيد آن‌چه را Ú©Ù‡ داري. اگر ساکت بنشيني، Ùکر مي‌کنند نمي‌داني Ùˆ نمي‌Ùهمي. اگر همه چيز را هم بداني ولي چيزي نگويي، تو را بي‌سواد در نظر مي‌گيرند. اگر اشتباهات‌شان را به آن‌ها گوش‌زد نکني (گمان‌ام “گوش‌زد” در واقع بار منÙي‌اي دارد. ÙŠÚ© تنبيه. به دو پاره‌ي آن نگاه Ú©Ù†)ØŒ Ùکر مي‌کنند بي‌اشتباه‌اند. اگر هر Ú†Ù‡ کردند از آن بگذري، روي‌شان را زياد مي‌کنند. اين را Ú©Ù‡ بسيار ديده‌ام، نه؟ اما من گاهي ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ù‡Ù… ساکت باشم Ùˆ چيزي نگويم. اممم … بگذرم!
جلسه را به موقع نرسيدم. مي‌خواستم CD کپي کنم Ú©Ù‡ خيلي اذيت کرد. 3 تا از CDهاي‌ام نيم‌سوز شد تا آخر سر درست شد. مجبور شدم با سرعت خيلي پايين 16x بنويسم تا درست کپي شود. اين سوال پيش مي‌آيد Ú©Ù‡ پس چرا روي دست‌گاه‌ام نوشته شده است 52xØŸ! جوري شد Ú©Ù‡ به جلسه‌ي خودمان نرسيدم. ساعت 3:30 رسيدم آن‌جا. 4 قرار بود سخنراني داشته باشم. خب، زياد طول نکشيد ت 4 شود. سخنراني‌ام درباره‌ي Hierachical Reinforcement Learning بود. خودم Ú©Ù‡ خوش‌ام آمد. ارايه‌ام به نظرم خوب بود. مدت‌ها بود Ú©Ù‡ ارايه‌ي خوب نداشتم. معمولا آن‌قدر وقت نشده بود Ú©Ù‡ ÙŠÚ© بار قبل از ارايه‌ي اصلي، براي خودم ارايه دهم. اين‌بار توانستم ÙŠÚ© بار چنان بکنم با وجود آن‌که اگر دو بار مي‌کردم،‌ خيلي به‌تر مي‌شد. شمرده Ùˆ دقيق Ú¯Ùتم. مي‌داني … به نظرم ÙŠÚ© ارايه‌ي خوب تنها براي شنونده خوب نيست، بلکه به همان اندازه يا Øتي بيش‌تر براي گوينده‌اش خوب Ùˆ لذت‌بخش است. سخنراني‌ام اما الزاما براي بقيه خوب نبود. تقريبا هيچ کس (جز دو Ù†Ùر از بچه‌هاي خودمان) چيز زيادي از RL نمي‌دانستند. خيلي‌هاي‌شان cognitive scientistهايي بودند Ú©Ù‡ از پزشکي به آن رشته رÙته بودند Ùˆ نه علاقه‌اي به اين‌جور نگاه به مساله داشتند Ùˆ نه زمينه‌ي علمي‌ي آن را. به هر Øال گويا ÙŠÚ© Ù†Ùرشان Ú©Ù… Ùˆ بيش چرت مي‌زد Ùˆ دو Ù†Ùر ديگرشان (دختري Ùˆ پسري)،‌ همه‌اش Øر٠مي‌زدند Ùˆ مي‌خنديدند. با اين همه سعي کردم تا Øد ممکن ايده‌ها را به‌شان بدهم در ضمن ÙŠÚ© چيزهايي هم از زمينه‌هاي مختل٠AI بگويم. بعد هم با تو Ùˆ روزبه رÙتيم بيرون Ùˆ آپاچي Ùˆ همين! راستي عجب رعد Ùˆ برق‌هايي مي‌زد. تا يادم نرÙته بگويم Ú©Ù‡ دکتر نيلي پس از جلسه (خودش در جلسه نبود) از من پرسيد Ú©Ù‡ بچه‌هاي cognitive science چطوري بودند Ùˆ من Ú¯Ùتم هيچ‌کدام‌شان Ùعاليتي نداشتند Ùˆ دو Ù†Ùرشان هم Øر٠مي‌زدند Ú©Ù‡ مشخص کردم کدام‌ها بودند. آخر مي‌خواست نمره بدهد! هاها! Øال کردم! (:
دوشنبه خانه بودم. گزارش نوشتم. بد جلو نرÙتم ولي هنوز خيلي مانده. عصر هم ÙŠÚ© TOEFL عجيب Ùˆ غريب دادم Ú©Ù‡ وسط امتØان 5 يا 6 تماس تلÙني داشتم. زياد خوب نشد. بعد هم نصÙÙ‡ شب شروع کردم به نوشتن دو essay تمريني. خوابيدم. امروز ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ جاي اين‌که 6 بيدار شوم، 9:30 بيدار شدم Ùˆ کلاس‌ام را از دست دادم. هنوز Ú©Ù‡ هنوزست هم شروع نکرده‌ام به نوشتن گزارش. عيبي ندارد. در ÙŠÚ©ÙŠ از گروه‌هاي Orkut Ú©Ù‡ مربوط به دانش‌جويان PhD بود، بØث‌اي شده بود راجع به اين‌که خيلي‌ها اØساس عقب اÙتادن Ùˆ کار نکردن Ùˆ … مي‌کنند Ùˆ بقيه Ú¯Ùته بودند Ú©Ù‡ چنين چيزي طبيعي‌ست. من هم زياد وضعيت‌ام بد نيست. در ضمن، نوشتن همه‌ي اين‌ها هم کلي کي٠داد. توي گلوي‌ام گير کرده بود اين غر زدن‌ها. Øالا عصر کار مي‌کنم. الان مي‌روم نهار مي‌خورم.
ديگر Ú†Ù‡ خبر؟! هيچ! Ùقط براي تکميل وضعيت Ùشرده‌ي Ùعلي بايد بگويم علاوه بر نوشتن اين گزارش Ùˆ برنامه‌ي Ùشرده‌ي TOEFLØŒ مي‌بايست مقاله‌ي درس Øساب‌گري‌ي زيستي Ùˆ گزارش درس سمينارم را -Ú©Ù‡ درباره‌ي کنترل آشوب است- نيز تا آخر تير تمام کرده باشم. تازه قرارست تا آخر امرداد هم اولين journal paperام پروژه‌ام را هم داده باشم. هممم … گشنه‌ام شد!
6 thoughts on “ده روز زندگي سولوژن”
سلام!
Ù…ÛŒ دانی … در مقابل چنین پستی تنها Ù…ÛŒ توان Ú¯Ùت … خسته نباشی … سرت زیادی شلوغ است … ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª … اما Ù…ÛŒ دانی سولوژن در Øال انجام چند کار ارزش مند است ØŸ Øتی اگر خیلی ها قدرش را ندانند … سولوژن Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تواند! البته … خیلی چیزهای دیگر را هم Ù…ÛŒ داند … نه؟! :)) … در ضمن Ú©Ù… تر با تلÙÙ† Øر٠بزن! این Ú†Ù‡ وضع اش است ؟؟؟ وای وای وای!
ولی واقعا خسته نباشی …
سلام سولو. Ùکر کنم شونصد ساعت از یه ذره وقتی هم Ú©Ù‡ برات باقی Ù…ÛŒ مونه پای نت Ùˆ بلاگی .:)) زیاد نگران تعری٠از سمینارت Ùˆ این چیزها نباش( هر چند ماله چند پست قبله) Ù…Ú¯Ù‡ از ما تعری٠کرد Ú©Ù‡ از تو نکرد.باز جای شکرش باقی از تو چیزی Ù†Ú¯Ùت از ما Ú©Ù‡ انتقاد هم کرد:))
sootiman
پسر خسته نباشی من Ú©Ù‡ Øسابی Ú©Ù… آوردم! خواستم يه نکته اشاره کنم بره! در مورد عدم گرÙتن پاداش! Ù…ÛŒ خواستم بگم اون از کار کردن با استاد عزÙÙÙيز آب ميخوره! درک Ù…ÛŒ کنم Ú†ÛŒ ميگی! اØساس هم دردی …
nemidunam chera hes mikonam az chizi gele kardi!
Ginseng does not cure the common cold, but it does have good health benefits.
Hello! It’s so warm today! Unbelivable. So I browse webites for the whole looong day. I think you webpage is a good one, so I take my chance to comment it. Fingers crossed this summer will not be thaaat hot.