خاطراتي از 19 تير 78

خاطراتي از 19 تير 78

[زمان زيادي از تير 78 نگذشته است – ماه‌اي Ú©Ù‡ پر بود از خشم Ùˆ غليان آدم‌ها. Ùˆ روزگاري Ú©Ù‡ دانش‌جويان به خاک Ùˆ خون کشيده شدند Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ از بزرگ‌ترين قيام‌هاي دانش‌جويي ايران-زمين. اما زمان زيادي از تير 78 گذشته است: 5 سال! 1500 روز از آن ايام گذشته است Ùˆ انتظارات ما روز به روز کم‌تر Ùˆ غنچه‌ي اميد‌مان -شکوفه نداده- پژمرده‌ شده است. گمان‌ام آن روزها در اوج باور به در راه آزادي بودن Ùˆ رسيدن به آن‌چيزي Ú©Ù‡ به آن جامعه‌ي مدني مي‌گفتند (Ùˆ دقت کرده‌ايد Ú©Ù‡ امروزه روز ديگر کسي از آن سخن‌اي نمي‌گويد) بوديم. همه‌جا صحبت از پيش‌رفت Ùˆ به‌تر شدن شرايط بود. جوانان Ùˆ شايد خيلي‌ از بزرگ‌ترها باور عميقي به خاتمي پيدا کرده بودند Ùˆ اعتقاد داشتند او دقيقا همان کس‌ايست Ú©Ù‡ مي‌بايست اير�ن را نجات دهد. به هر حال تا آن موقع من از سيد خندان چيز بدي نديده بودم (گرچه شايد “حافظه‌ي تاريخي”‌ام هنوز درست Ùˆ حسابي کار نمي‌کرد – Ú¯Ùˆ اين‌که هنوز هم خيلي به‌تر نشده است جز آن‌که شکاک‌تر شده‌ام Ùˆ محتاطتر) Ùˆ به کارش اميد داشتم. اما 18 تير آمد، 19 تير گذشت، 20ØŒ 21 Ùˆ هيچ خبري از خاتمي نشد. دل‌ام مي‌خواست او به عنوان رييس دولت کاري کند. دل‌ام مي‌خواست به کوي بيايد Ùˆ بگويد “بس است!” Ùˆ درست مثل کارتون‌ها همه‌ي کژي‌ها Ùˆ شياطين در چشم به هم زدني محو مي‌شدند Ùˆ خوبي Ùˆ خير Ùˆ شادي حکم‌فرما مي‌شد. خب،‌ همه مي‌دانيم Ú©Ù‡ اين‌طور نشد Ùˆ چندين Ùˆ چند روز طول کشيد تا پيام محافظه‌کارانه‌ي خودش را از راه دور –آن‌قدر دور Ú©Ù‡ صداي ضجه‌ها Ùˆ فريادها به گوش‌اش نرسد- ابلاغ کند. بعد هم آن ماجراي خنده‌دار راه‌پيمايي‌ي چهارشنبه Ùˆ حمايت همه‌ي اقشار جان بر کف Ùˆ ذوب در ولايت از نظام Ùˆ رهبر دل‌آزرده از به گمان‌ام فحش‌هاي آن چند روزه. هاها! خنده‌دارست. ماست مالي چيز خوبي‌ست، ولي بايد متناسب باشد. ماست‌مالي‌اي Ú©Ù‡ نيروي انتظامي متهم به دزديدن تيغ ريش‌تراش (Ú©Ù‡ بعيد مي‌دانم حتي ژيلت بوده باشد)ØŒ کفر آدم را آن‌قدر تا انتهاي وجودش در مي‌آورد Ú©Ù‡ نمي‌داند به Ú©Ù‡ تمناي عدالت کند. به نظرم آقاي خاتمي همان تير ماه 78 سوخت.

در اين چند روز،‌ خاطرات‌ام را از آن روزگار بدون هيچ Ú©Ù… Ùˆ کاست‌اي مي‌آورم. اين نوشته‌ي پايين را شنبه 19 تيرماه نوشته‌ام Ùˆ نوشته‌ي بعدي مربوط مي‌شود به 22ام همان ماه. نوشته‌ها مغشوش‌اند –چون من مغشوش بوده‌ام- Ùˆ غلط‌هاي نگارشي نيز به اندازه‌ي قابل توجهي در آن پيدا مي‌شود. نوشته را تصحيح چنداني نکرده‌ام Ùˆ شيوه‌ي تحرير را نيز. عقايدم از آن موقع تا به حال تغيير کرده است، ولي باز هم اصلاح‌شان نکرده‌ام. ديگر آن‌که اطلاعات اين نوشته از آن‌جا Ú©Ù‡ حاصل شنيده‌هايي از مردمان آشفته‌ي آن روزگار بوده است، ممکن است غلط باشد (مثلا تعداد کشته‌ها Ùˆ …). بخوانيم!]

شب
اينك
پنجره سياه خود را گشوده است
و با پرده اي ضخيم و تاريك
چشمان خود را
از ترس ظلم و جور
بسته است

آه اي فسرده قلب من
بيا
بيا از اين مهلكه جان به در بريم
كه خون دوستان ما اكنون
روي زمين تنها گريه مي‌كند
و چاره‌اي نيست براي ما
جز فراموشي …

اين كنون توان ايستادن ندارم من
آه و ناله ز استخوانم برخيزد
كجاست آن يار و ياور قديمي من
در خون‌!
تا برويم و بگوييم از تنهايي

بگرييد اي ستارگان جاويدان
كه صدايمان از درون خاموش است
قلب پر ابهت ما را يك آن
ظالمان اين دنيا
از تپش ايستاندند

سكوت سكوت سكوت
شب است
آرام باشيد
فرزندانمان خوابند
اي سايه‌هاي بي‌صداي كنار ديوار
چه مي‌كنيد شما آن بيرون؟
نمي‌نگيريد كه اين‌ها در خوابند؟

آه! اين چه بود كه بر ما نازل شد
سنگي يا كلوخي از دشمن؟
تير و دشنه‌اي از نادان؟
نه! هيچ‌كدام
آن فقط يك توهين بود
توهيني به قلب‌هاي ما بيداران
به قلب‌هاي ما هميشه بيداران

مردمان به پا خيزيد
به پا خيزيد
قلب من از درون خون است
آن چه مي‌چكد از رويم
نيست چيزي جز خون‌ام
باور كنيد باور كنيد
نيست اين رنگ قرمز
اين جان و حيات من مي‌باشد
ظرف عمرم رو به پايان است
قطره‌هاي آخر آن اكنون
روي خاك سياه مي …

اي ناكسان روزگار
از كس بريد شرم و حيا؟
اين است آن بوق لطف و كرم؟
اين است من از جان بهترم؟
اين است زندگي آزاد ما؟
اين است آن ايمان و خدا؟
آتش بادا به جان تان
دور شويد
دور شويد
آه خدا
آه خدا
—–

از پنج شنبه شب تا ديشب (جمعه) Ùˆ طبق آن Ú†Ù‡ شنيده‌ام حتي امروز، در كوي دانش‌گاه تهران در محل خوابگاه دانش‌جويان آشوب Ùˆ غوغايي بر پا بود. دانش‌جويان كه از بسته شدن روزنامه “سلام ” Ùˆ قانون نظارت بر مطبوعات ناراضي بودند اجتماعي كرده بودند كه هنگام بازگشت با برخورد نيروهاي انصار (لعنت خدا بر آن‌ها) مواجه شده بودند Ùˆ درگيري از آن زمان شروع شد. اين واقعه حدود ساعت 12 شب بود. حدود ساعت 4 صبح جمعه نيروهاي انتظامي مداخله مي‌كنند Ùˆ به جاي اين‌كه جلوي انصار را بگيرند، به آن‌ها
كمك كردند و به ضرب و شتم دانش‌جويان پرداختند. در اين ميان حدود 400 نفر مجروح شدند، همين حدود يا بيشتر دستگير شدند و به گفته‌اي 5 نفر به مقام شهادت نايل شدند.

امروز صبح كه امتحان مدار 1 داشتم، هنگام مراجعه به دانش‌گاه متوجه شدم كه پارچه‌هاي سياه به ديوار آويزان است و قرآن خوانده مي‌شود. پس از اين كه داخل شدم متوجه گشتم كه چنين اتفاقي افتاده است و ما دانش‌جويان هم تصميم گرفتيم تا در مقابل اين عمل آن بي‌شرم ها، دانش‌گاه را تعطيل كنيم و در نهايت امتحان برگزار نشد و به هفته بعد موكول گشت.

—–

يك مشت گره خورد
ديگري نيز فرياد زد
دومين مشت به آسمان علم شد
فرياد ديگري بر آمد
چهارمين نيز پس از سومين بر آمد
و آخر سر همه جا مشت بود و مشت
و فريادهاي به آسمان سر كشيده

اي دشمنان!
مشت هايمان مي‌بينيد؟
اين فريادها ز شادي بر نمي‌آيد
فريادهاي خشم و طغيان است
مشت‌هايمان نيز
قلب‌هايي پاك و شفاف
در ميان دست‌هامان
دشنه‌اي به جان ناپاك
آري
اين چنين است اكنون
قلب‌ها مشت
مشت‌ها قلب
فريادها خشم
خشم‌ها فرياد
اكنون است كه مي‌چشيم رنج آزادي
—–

همه اين‌ها را پشت سر هم نمي‌نويسم. اين برگه خاطره از صبح تا شب به مرور نوشته شده است.
اكنون مي‌خواهم كمي بيشتر بنويسم:
صبح، ساعت 11، دانش‌جويان جلوي در اصلي دانش‌گاه تهران جمع شدند و به تظاهرات پرداختند. در اين تظاهرات رييس دانش‌گاه و هم چنين نماينده ولي‌فقيه در آن‌جا به سخنراني پرداختند. من در آن‌جا نبودم. در آن ساعت من تازه از دانش‌گاه به خانه رسيده بودم و نگران و مضطرب حوادث را دنبال مي‌كردم.

بعضي از شعارها را اين‌جا مي‌نويسم. اين‌ها را يا از شبكه‌ها خوانده‌ام يا از شنيده‌ها (مراد و ديگران). بعضي‌ها هم چون از چند منبع نقل شده بود صحت اش تاييد مي‌شود:
“انصار جنايت مي‌كند خامنه‌اي حمايت مي‌كند”
“فاشيست جنايت مي‌كند رهبر حمايت مي‌كند”
“مي‌كشم مي‌كشم آنكه برادرم كشت”
“نيروي انتظامي ننگت باد ننگت باد”
“سكوت هر مسلمان خيانت است به قرآن”
“توپ تانك مسلسل ديگر اثر ندارد”

هم چنين شنيده‌ام كه فرياد مرگ بر رهبر بلند شده است.
از طرف ديگر شنيده‌ام (مراد و رضامراد به طور جداگانه) كه امشب مردم از خيابان كشاورز و فاطمي به سمت دانش‌گاه تهران حركت مي‌كردند. رضامراد تعداد آن‌ها را بسيار زياد تخمين مي‌زد و بيش از صدهزار نفر مي‌دانست. البته اين مقدار اغراق‌آميز است و اگر درست باشد رهبران اين كشور بايد با اين‌جا خداحافظي كنند.

هم چنين اخبار اعلام كرد كه بعضي از دانش‌جويان جلوي در وزارت كشور تجمع كرده‌اند و در آن‌جا خواستار رسيدگي به امور شده بودند. از طرف ديگر عده‌اي نيز درِ ساختمان وزارت كشور را شكسته‌اند و به آن‌جا داخل شده‌اند.

هم‌چنين شنيده‌ها حاكي است كه وزير آموزش عالي استعفا داده است. طبق گفته يكي از بچه‌هاي شبكه، راديو اسرائيل گفته است كه احتمال استعفاي وزير كشور و خيلي از افراد ديگر وجود دارد.

خلاصه اوضاع خيلي خراب است. :(((

آها!همين الان اخبار ساعت ده و نيم شبكه دو، چند خبر جديد اعلام كرد: دكتر معين، وزير فرهنگ و آموزش عالي استعفا داد. گرچه هنوز خبري از قبول يا عدم قبول آن توسط رييس جمهور وجود ندارد. يك منبع آگاه اعلام كرد كه اين استعفا مورد قبول واقع نخواهد شد.

9 thoughts on “خاطراتي از 19 تير 78

  1. لطفا متن‌هايت را italic ننويس، چون براي فارسي اصلا مناسب نيست!

  2. آخیش بالاخره یه جا یه گزارش از دیروز پیدا کردما! توی بازتاب خوندم Ú©Ù‡ زیاد خبری نبوده Ùˆ تعجب کردم ولی این طور Ú©Ù‡ تو Ù…ÛŒ گویی انگار این بار هم ساکت ننشستند. یعنی Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ شه؟ 🙁

  3. به بنفشه: اين‌ها خاطره‌اندها! يعني مربوط مي‌شود به 19 تير همان سال.

  4. اره خودم هم بعد فرستادن کامنت شک برم داشت که نکنه همه اش خاطره بوده!

  5. برادر چرا تشویش اذخان عمومی می کنی. تیغ ریش تراشی نبود بلکه خیلی مهومتر یعتی ماشین ریش تراشی بوده که 3 تیغ گردان هم داشته !

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *