Browsed by
Author: SoloGen

برنامه‌ي مردان انديشه‌ي ديروز درباره‌ي

برنامه‌ي مردان انديشه‌ي ديروز درباره‌ي

برنامه‌ي مردان انديشه‌ي ديروز درباره‌ي ويتگنشتاين بود. برايان مگي با آنتوني کواينتون درباره‌ي دو دوره‌ي فلسفي‌ي متفاوت ويتگنشتاين صحبت مي‌کردند. بخش‌هايي از آن برنامه را اولين بار سال‌ها پيش ديده بودم – اگر اشتباه نکنم درباره‌ي لايب‌نيتز بود يا اسپينوزا. اين برمي‌گردد به حدود 9 الي 13 سال پيش. به هر حال اطلاع از پخش مجدد سري‌ي جديدش را که چهارشنبه شب‌ها(حدود يازده) و پنج‌شنبه عصرها (حدود چهار) از کانال چهارم سيما پخش مي‌شود مرهون پويان‌ام. ويتگنشتاين هر جوري که حساب کنيم، آدم جالبي بوده است. او که شاگرد راسل بوده، رساله منطقي-فلسفي (Tractatus logico-philosophicus) را در حين جنگ جهاني‌ي اول نوشته است و مي‌توان گفت در آن ختم فلسفه را اعلام کرد. پس از آن ويتگنشتاين حدود 10 سال فلسفيدن را کنار مي‌گذارد تا اين‌که در دهه‌ي 30،‌ دوباره شروع مي‌کند به فلسفه پرداختن که نتيجه‌اش کتاب‌هايي چون پژوهش‌هاي فلسفي(Philosophical Investigations)، در باب يقين و درباره‌ي رنگ‌ها بوده است (البته احتمالا کتاب‌هاي ديگري هم باشد که الان به خاطر ندارم. در ضمن گويا هيچ کدام از اين کتاب‌ها در زمان حيات‌اش چاپ نمي‌شوند نه به دليل عدم امکانات که به خاطر وسواس او). اين ويتگنشتاين دوم، آن‌قدر با دوره‌ي اوليه‌ي آن فيلسوف تفاوت دارد که مي‌توان او را دو فيلسوف متفاوت دانست. شايد آوردن اين دو گزاره از رساله جالب باشد:
6-5) محدوديت زبان من، بيان‌گر محدوديت جهان من است.
به هر حال ويتگنشتاين درست مانند همه‌ي هم‌عصران‌اش يک فيلسوف زبان بوده است. گزاره‌ي ديگر، آخرين چيزي‌ست که در رساله آمده است:
7) از آن‌چه نمي‌توانيم درباره‌اش بگوييم،‌ مي‌بايست در سکوت درگذريم.
من تضمين مي‌دهم اين گزاره بسيار وحشتناک است! يعني درست همين‌جاست که ويتگنشتاين ختم فلسفه را اعلام مي‌کند. او همه‌ي گفتني‌ها را در 6 بخش اول رساله مي‌گويد و در بخش 7، کار بقيه‌ي فلسفه را مي‌سازد. براي ديدن عکس‌اي از او،‌ اين‌جا را نگاه کنيد (جالب اين‌جاست که عکس‌هاي ويتگنشتاين کپي‌رايت دارند و به طور مجاز در اينترنت پيدا نمي‌شوند).

19 تير پارسال که شد،‌

19 تير پارسال که شد،‌

19 تير پارسال که شد،‌ يک اتفاق اساسي براي‌ام افتاد و بعد از چند روز احتضار، اين وبلاگ براي سه ماه و نيم تعطيل شد.

به گمان‌ام می‌شود گفت وارد دوران جدیدی شده‌ام. دورانی Ú©Ù‡ آینده‌اش برای‌ام مبهم است ولی تاریک نیست. متاسفانه این پرش، قربانی هم داشت. قربانی‌اش آدم‌های اطراف‌ام بوده‌اند. Ùˆ بهتر است بگویم “هستند”. در اوج غم Ùˆ اندوه Ùˆ استیصال نیستم اما خوشنود هم نیستم. نگران‌ام. می‌ترسم اشتباه عمل کرده باشم. Ùˆ من خوب می‌دانم Ú©Ù‡ اعمال آدمی برگشت ناپذیرند. این تاسف‌بار است – از بچه‌گی با آن مشکل داشته‌ام. …

بعد از يک‌سال، خيلي چيزها را بيش‌تر مي‌فهمم. ولي باز …

مرگ‌ لاله و لادن مرا

مرگ‌ لاله و لادن مرا

مرگ‌ لاله Ùˆ لادن مرا بسيار ناراحت کرد – نه به اين دليل Ú©Ù‡ تنها انسان‌هايي هستند Ú©Ù‡ مي‌ميرند Ú©Ù‡ به دليل يادآوري‌ي ميرايي‌مان. لاله Ùˆ لادن جزئي از تراژدي‌ي هميشگي‌ي ما انسان‌هايند.

اسم‌اش ميناست. شنبه آخرين امتحان

اسم‌اش ميناست. شنبه آخرين امتحان

اسم‌اش ميناست. شنبه آخرين امتحان دوره‌ي ليسانس‌اش را داد. گفت Ú©Ù‡ قبل‌اش مي‌ترسيد Ú©Ù‡ بعدش چطور خواهد شد اما بعد از امتحان خوش‌حالي‌ي عجيبي زير پوست‌اش دويده بود. نمي‌دانم الان Ú†Ù‡ حسي دارد – هنوز هم همان‌طورست يا …ØŸ

امروز حرف جالبي به‌ام زدي:

امروز حرف جالبي به‌ام زدي:

امروز حرف جالبي به‌ام زدي: نبايد روي اين‌ جور روابط در اين سن خيلي بلندمدت حساب کرد. به تعبير RLØŒ مثل اين است Ú©Ù‡ gammaÙŠ ماجرا را Ú©Ù… Ùˆ زياد کني. (هي! RL اسم دختر نيست، مخفف Reinforcement LearningÙ‡!) اگر اين را ياد بگيرم،‌ زندگي‌ام خيلي شادتر مي‌شود. حالا بايد ديد يادگيري‌ام چطوري‌ست …

بالاخره ديروز امتحانات‌ام تمام شد.

بالاخره ديروز امتحانات‌ام تمام شد.

بالاخره ديروز امتحانات‌ام تمام شد. ديگه حال‌ام داشت به هم مي‌خورد- جدا! در کل بد نبود ولي پوست‌ام کنده شد. ترم خيلي سختي بود براي‌ام. اين همه درس، زيادي‌ست. من دوست دارم با درس‌هاي‌ام لاس بزنم و نمي‌گويم خرخوانانه(!) اما کنجکاوانه به اين طرف و آن طرف‌شان سر بزنم – مخصوصا اين در درس‌هاي فوق‌ليسانس بيش‌تر معنا دارد- و درکي جامع نسبت به‌شان پيدا کنم ولي اين ترم خيلي کم‌تر اين‌گونه شد و اکثرا تنها به کتاب‌ها رسيدم. خب، عوض‌اش تابستان وقت خوبي‌است براي جبران اين کمبودها، مخصوصا به دليل پروژه‌هايي که خواهم داشت که دوست‌شان دارم.

بالاخره يک چيزهايي رو آدم

بالاخره يک چيزهايي رو آدم

بالاخره ÙŠÚ© چيزهايي رو آدم تو زندگي نمي‌دونه Ùˆ اين تصميم‌گيري رو سخت مي‌کنه. مثلا هيچ‌وقت مدل مشتق‌پذيري از پديده‌هايي رو Ú©Ù‡ باهاشون سر Ùˆ کله مي‌زني نداري تا در جهت گراديان حرکت کني تا برسي به ماکزيمي Ú©Ù‡ مي‌خواي. حرکت اتفاقي يا جهش يا هر چيزي از اين دست هم قبل از اين‌که تو رو به جاي خوبي برسونن، باعث نابودي‌ي Ú©Ù„ ماجرا مي‌شوند. براي همينه Ú©Ù‡ ما آدم‌ها خيلي وقت‌ها از جستجوي تابو استفاده مي‌کنيم – ÙŠÚ© بار Ú©Ù‡ تجربه‌ي اشتباهي داشتيم،‌ ديگه تکرارش نمي‌کنيم. اما متاسفانه اين براي سيستم‌هاي پويا خيلي مناسب نيست – باعث هم‌گرايي زودرس مي‌شود Ùˆ اون وقته Ú©Ù‡ تو از زندگي لذت نمي‌بري چون داري فقط از بخشي Ú©ÙˆÚ†ÙŠÚ©ÙŠ از قابليت‌هاش استفاده مي‌کني.

چهار ساعت و خورده‌اي امتحان

چهار ساعت و خورده‌اي امتحان

چهار ساعت Ùˆ خورده‌اي امتحان پشت سر هم. مغزم دچار مشکل شده: قدرت تکلم‌ام به ÙŠÚ© پنجم کاهش يافته،‌ حفظ تعادل‌ام مشکل پيدا کرده Ùˆ بقيه‌اش را هنوز چون کاري باهاش نداشتم،‌ نمي‌دانم – آها،‌ غذا مي‌توانم بخورم،‌ هضم‌اش را اما هنوز نمي‌دانم.

ياشار! تولدت مبارک! [هاها! خيلي

ياشار! تولدت مبارک! [هاها! خيلي

ياشار! تولدت مبارک!
[هاها! خيلي جالبه که آقاي بوش بايد بياد توي تلويزيون خونه‌ي آدم و شروع کنه به خالي‌بندي و اين حرف‌ها و بعد آدم ياد روز استقلال بيافته تا يادش بياد آره و اينا!]

خب، اولين مقاله‌ي کنفرانسي‌ي خارجي‌ام

خب، اولين مقاله‌ي کنفرانسي‌ي خارجي‌ام

خب، اولين مقاله‌ي کنفرانسي‌ي خارجي‌ام پذيرفته شد. خوبه!

هي کنکوري‌ها! تبريک مي‌گم تموم

هي کنکوري‌ها! تبريک مي‌گم تموم

هي کنکوري‌ها! تبريک مي‌گم تموم شدن کنکور رو!
(برخلاف پارسال، من کلي کنکوري مي‌شناسم … اممم … مرضيه، پريسا، آيدا، مينا، مينا، لنا، آنا Ùˆ الميرا – به ترتيب زمان آشنايي!) اميدوارم همتون خوب داده باشيد!

اميدوارم مغزم بخش fault toleranceش

اميدوارم مغزم بخش fault toleranceش

اميدوارم مغزم بخش fault toleranceØ´ به‌تر از سيستم طراحي شده توسط خودم باشه وگرنه کافيه faulty بشم تا … !