خطاب این نوشته تویی! اØتمالا تاکنون از وضع سعید ملکپور Ùˆ ØÚ©Ù… اعدام‌اش باخبر شده‌ای. Øتی شاید در این‌جا یا آن‌جا این یا آن تومار اعتراض را هم امضا کرده باشی. می‌خواهم دعوت‌ات کنم تا دوباره به قضیه‌ی ملکپور Ùˆ دو جنبه‌اش بیاندیشی: جنبه انسانی Ùˆ جنبه‌ی اجتماعی.
درباره‌ی جنبه‌ی انسانی‌اش چیز خاص‌ای ندارم بگویم جز این‌که تو هم شاید چون خیلی از ما مخال٠اعدام باشی Ùˆ از آن مهم‌تر چون هر انسان آزاده‌ای مخال٠بی‌عدالتی. شواهدی وجود دارد Ú©Ù‡ در قضیه‌ی ملکپور، شکنجه‌ها رخ داده Ùˆ قضاوت ناعادلانه بوده. این قضیه مهم است، باید به آن اندیشید Ùˆ از ظلم‌ای Ú©Ù‡ به انسان‌ای می‌شود هراسید. اما Ùعلا نمی‌خواهم بیش‌تر درباره‌اش چیزی بگویم. تو خودت این‌ها را خوب می‌دانی.
آن‌چه برای‌ام مهم است Ùˆ می‌خواهم توجه‌ات را به طور خاص به آن جلب کنم، جنبه‌ی اجتماعی‌ی قضیه‌ی ملکپور است. به طور خاص به رده‌ی اجتماعی‌ی او می‌اندیشم. او Ùعال سیاسی نبوده است، روزنامه‌نگار نبوده Ùˆ Øتی تا جایی Ú©Ù‡ می‌دانم Ùعال اجتماعی هم نبوده است. بلکه او دانش‌جوی Ùلان دانش‌گاه خوب ایران بوده، به کشوری خارجی مهاجرت کرده، در آن کشور شروع به Ùعالیت کاری کرده است Ùˆ گویا مقیم دایم آن‌جا هم شده. این توصی٠کیست؟ سعید ملکپور؟ بله،‌ ولی نه Ùقط او. این توصی٠بسیاری از ماست. این توصی٠خیل عظیم ما ایرانی‌هایی‌ست Ú©Ù‡ در ایران به دنیا آمده‌ایم، در زمان جنگ بزرگ شده‌ایم، سال‌های سال درس خوانده‌ایم، شرایط اقتصادی/اجتماعی/علمی را مناسب ندیده‌ایم Ùˆ به کشوری دیگر مهاجرت -Ú†Ù‡ موقت Ùˆ Ú†Ù‡ دایم- کرده‌ایم. ایرانی‌هایی Ú©Ù‡ تصور کرده‌ایم با خارج‌شدن از ایران Ùˆ زندگی در کشوری دیگر، سایبان آرامش میزبان تازه‌مان بر سرمان خواهد بود.
قضیه‌ی سعید ملکپور Ùˆ اتهام Ùˆ Øکم‌اش پیام مشخص‌ای است از سوی Øکومت‌مان به ایرانیان خارج از کشور Ú©Ù‡ تصور می‌کنند Ú©Ù‡ اینک مطابق معیارهای شهروند جهان اولی می‌زیند Ùˆ از آزادی‌ی بیان Ùˆ عقیده Ùˆ پای‌داری‌ی نسبی‌ی زندگی‌ی اروپایی Ùˆ امریکایی Ùˆ کانادایی برخوردارند: زهی خیال باطل!
این پیام می‌گوید Ú©Ù‡ اگر ما خود را ایرانی می‌دانیم Ùˆ سرزدن به سرزمین‌مان را ØÙ‚ خویش، Øکومت جمهوری اسلامی نیز «شرعا Ùˆ قانونا» بر مال Ùˆ جان ما ØÙ‚ دارد. Ùˆ این Øکومت همیشه می‌تواند دلیل‌ای «مØکمه‌پسند» (گیریم استانداردهای عدالت‌خانه‌اش خوش‌آیندمان نباشد) برای سیاه Ùˆ تارکردن زندگی‌مان بیابد. مهم نیست Ú©Ù‡ کارت سبز Ùلان کشور Ùˆ پاسپورت بهمان مملکت را داریم یا نداریم. مهم این نیست Ú©Ù‡ تخصص ما می‌تواند برای کشور ایران بسیار ارزش‌مند باشد Ùˆ اگر Øتی درصدی چند از ما انگیزه‌ای بیابیم تا به ایران بازگردیم Ùˆ به شغل‌هایی مطابق شایسته‌گی‌مان مشغول شویم خواهیم توانست Øرکت رو به قهقرای Ùعلی را به پیش‌رÙت‌ای شتاب‌دار تبدیل کنیم. نه، این‌ها مهم نیستند. در واقع این‌ها پشم‌اند، کشک‌اند. مهم بلکه آن است Ú©Ù‡ روزگاری در ایران به دنیا آمده‌ایم Ùˆ Øکومت رسمی‌مان جمهوری اسلامی است Ùˆ پیش‌رÙت از دیدگاه ایشان با آن‌چه ما تصور می‌کنیم تÙاوت‌ها دارد. آن‌چه مهم است، سرسپردگی Ùˆ خشوع در مقابل Øاکم ØÙ‚ است. اگر ما چنان نیستیم به‌تر است مواظب زبان سرخ‌مان باشیم Ú©Ù‡ سر سبزمان نرود بر باد. (+)
خلاصه قضیه‌ی سعید ملکپور یک چنین قضیه‌ای‌ست. واکنش ما به این قضیه مشخص می‌کند Ú©Ù‡ آیا وضع ما به مرØله‌ی آخر این شعر مارتین نی‌مولر (Martin Niemöller) آلمانی می‌کشد یا خیر (*).
«ابتدا به سراغ کمونیست‌ها رÙتند؛ و من چیزی Ù†Ú¯Ùتم چون کمونیست نبودم.
سپس به سراغ یهودیان رÙتند؛ و من چیزی Ù†Ú¯Ùتم چون من Ú©Ù‡ یهودی نبودم.
سپس به سراغ سندیکاها رÙتند؛ و من چیزی Ù†Ú¯Ùتم چون هیچ‌گاه عضو سندیکایی نبودم.
سپس به سراغ روزنامه‌نگاران رÙتند؛ و من چیزی Ù†Ú¯Ùتم چون روزنامه‌نگار نبودم.
سپس به سراغ دانش‌جویان رÙتند؛ و من چیزی Ù†Ú¯Ùتم چون من Ú©Ù‡ دیگر دانش‌جو نبودم.
آن‌گاه به سراغ من آمدند؛ و هیچ‌کس‌ای باقی نمانده بود که چیزی بگوید.»
دقت می‌کنید Ú©Ù‡ تاکنون همه‌ی مراØÙ„ «از برای دیگران» این شعر همان‌گونه Ú©Ù‡ نباید رخ داده است؟
پانوشت‌ها:
(+) Ùˆ البته طبیعی است Ú©Ù‡ Øکومت چنین Øق‌ای بر شهروندان‌اش داشته باشد. اصولا مگر می‌شود Øکومت الهی داشت Ùˆ چنین Øق‌ای بر آن متصور نشد.
(*) این شعر مارتین نی‌مولر را به اشتباه به برتولت برشت نسبت می‌دهند. در ضمن این شعر از دهه‌ی چهل میلادی تاکنون در نسخه‌های مختلÙÛŒ بیان شده است Ú©Ù‡ در آن‌ها به گروه‌های اجتماعی‌ی متÙاوت‌ای با ترتیب‌های گوناگون اشاره شده است (از جمله: کمونیست‌ها، بیماران لاعلاج، یهودیان، مردمان کشورهایی Ú©Ù‡ توسط نازی‌ها اشغال شده‌اند، سندیکاها، سوشیال کمونیست‌ها). به خاطر سیالیت تاریخی این شعر، من به خود اجازه‌ی دست‌کاری در آن را دادم Ùˆ دو گروه روزنامه‌نگاران Ùˆ دانش‌جویان را اضاÙÙ‡ کردم.