اخلاق گلوکزی
صبØâ€ŒÙ‡Ø§
قند خون پایین
سولوژن بداخلاق!
صبØâ€ŒÙ‡Ø§
قند خون پایین
سولوژن بداخلاق!
نمی‌دانم چرا،‌ اما گاهی دل‌ام هوس می‌کند بنیادگرا باشم!
Ø§ØØªÙ…الا ØØ¯ÙˆØ¯ ۵ام تا ۸ام دسامبر می‌روم ونکوور. کس‌ای هست Ú©Ù‡ آدم خوبی باشد Ùˆ برای روزهای بعد از ۸ام (مثلا تا چند روز) مهمان بخواهد؟! اگر هست Ù„Ø·ÙØ§ خبرم دهید!‌ (:
سرماخوردگی وقتی کی٠می‌دهد Ú©Ù‡ آدم برود زیر پتوی گرم،‌ کس‌ای بیاید Ùˆ هر نیم ساعت یک‌بار یا سوپ گرم دست‌ات بدهد یا آب لیموشیرین یا آب پرتقال (به نیت تاثیر مثبت ویتامین سی بر سرماخوردگی) Ùˆ بعد هم Ú©Ù„ÛŒ قربان صدقه‌ات برود Ùˆ نظرت را راجع به سوپ بپرسد (تا وعده‌ی دو ساعت بعدی بیش‌تر به مذاق‌ات بیاید) Ùˆ تو هم کتاب مورد علاقه‌ات را آرام آرام بخوانی Ùˆ ØµØ¨Ø Ø¨Ø´ÙˆØ¯ شب Ùˆ شب هم بنشینی به یکی دو Ùیلم خوب دیدن (هنوز در همان جای گرم سابق هستی – جز مواقع ضروری نتیجه‌شده از آن همه مایعات Ú©Ù‡ البته مثلا این هم کلاÙه‌ات می‌کند Ùˆ می‌گویی با خودت Ú©Ù‡ خب،‌ مریضی است Ùˆ هزار دردسر) Ùˆ بعد Ù†Ùهمی چطور شد Ú©Ù‡ خواب‌ات برد Ùˆ ÙØ±Ø¯Ø§ ØµØ¨Ø Ù‡Ù…ÛŒÙ† برنامه ادامه پیدا کند تا یکی دو روز!
ÙØ±ÙˆØ´â€ŒÚ¯Ø§Ù‡ Mac’sای Ú©Ù‡ خریدهای روزانه‌ام را از آن‌جا می‌کنم توسط هندی‌ها گردانده می‌شود. Ùکر کنم همه ÙØ§Ù…یل باشند (پدر، پسر، …!).
از آن‌جا Ú©Ù‡ تقریبا هر شب به سراغ‌شان می‌روم بعد از مدتی از نظرشان جالب توجه می‌شوم Ùˆ موقع ØØ³Ø§Ø¨ کردن شروع می‌کنند به خوش Ùˆ بش کردن Ùˆ ØØ±Ù‌زدن. چندی پیش ÙØ±ÙˆØ´Ù†Ø¯Ù‡â€ŒÛŒ پدر ازم پرسید کجایی هستم Ùˆ من هم Ú¯ÙØªÙ…. بعد با لهجه‌ی غریب‌اش Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ “ایران کشور خیلی بدی است” Ùˆ دو سه باری تکرارش کرد. چیزی Ù†Ú¯ÙØªÙ… گرچه بعد به نظرم آمد Ú©Ù‡ کاش Ú©Ù…ÛŒ نظرش را در مورد پاکستان Ùˆ هند Ùˆ تهدیدهای Ù‡ÙØªÚ¯ÛŒâ€ŒÛŒ اتمی‌شان جویا می‌شدم. Ùˆ البته شوخی‌ای یادم آمد Ú©Ù‡ نادر هر وقت پول Ú©Ù… می‌آورده یک سر Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØªÙ‡ هندوستان Ùˆ مشکل‌اش را ØÙ„ می‌کرده است – البته گویا هندی‌ها خیلی مودبانه گاهی به این موضوع اشاره می‌کنند.
دی‌شب سیک پسر پشت دخل نشسته بود. او Ú©Ù‡ برخلا٠پدر اخمو نیست، جدیدا ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ با عزت Ùˆ Ø§ØØªØ±Ø§Ù… با من برخورد می‌کند (مشتری‌ی دایم!). دی‌شب او هم همان سوال را ازم پرسید Ùˆ همان جواب را شنید. بعد در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ در چهره‌اش نگرانی دیده می‌شد پرسید “آیا ØÚ©ÙˆÙ…ت‌ا� را دوست داری؟” Ùˆ من هم جواب‌اش را دادم. بعد Ú¯ÙØª پس چرا مردم‌تان به ØÚ©ÙˆÙ…ت‌تان رای می‌دهند. خب، من نمی‌توانستم ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡Ù… Ùˆ بگویم چرا. چون نمی‌دانم! Ú†Ù‡ کس‌ای می‌داند؟ من، البته، به او Ú¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ “من نمی‌دانم”. بعد پرسید “در ایران به دنیا نیامده‌ای؟” Ùˆ من هم‌چنان نمی‌دانستم Ú©Ù‡ چرا کشورمان این‌قدر Ù…ØØ¨ÙˆØ¨ است.
کنت در جهنم را باز کرد Ùˆ قایمکی سرک کشید. هیچ‌کس نبود. در را کامل باز کرد Ùˆ در همان ØÛŒÙ† Ø¯ÙØªØ±Ú†Ù‡ را بست. خودکار را برداشت Ùˆ شروع کرد روی جلد را خط خطی کردن. بعد Ùکر کرد Ùˆ Ùکر کرد Ùˆ Ùکر کرد Ùˆ به نتیجه رسید. Ø¯ÙØªØ± را باز کرد Ùˆ چیزی در یکی از کاغذهای وسطی‌اش نوشت. Ùورا Ø¯ÙØªØ± را بست گویی چیزی میان‌اش پنهان شده باشد. در را باز کرد Ùˆ از اتاق بیرون Ø±ÙØª.
به جنگل مقابل نگریست. سال‌ها بود Ú©Ù‡ در این‌جا زندگی می‌کرد: تنها. سرش را برگرداند تا به گلدان کنار در بنگرد. جنگل ناپدید شد. وقعی ننهاد. سرش را بلند کرد. جنگل به سر جای‌اش بازگشت. دو قدم جلو Ø±ÙØª Ùˆ روی پله‌های جلوی ویلای‌اش نشست. چشم‌های‌اش را مالید Ùˆ خمیازه کشید. هیچ‌کس خمیازه‌اش Ù†Ú¯Ø±ÙØª. در عوض شیر آشپزخانه غرید. بلند شد Ùˆ در را باز کرد Ùˆ یواشکی سرکی کشید. هیچ‌کس نبود. در را کامل باز کرد Ùˆ به درون خانه خزید.
سخن‌چین بدبخت هیزم‌کش!
تا ØØ§Ù„ا ساعت Û³ نیمه‌شب در دانش‌گاه بوده‌اید؟ کی٠می‌دهد از بس خلوت است!
در یک نگاه کل‌گرایانه به زندگی، اکثر بدبختی‌ها با یک “گور باباش” ØÙ„ می‌شوند.
Ùˆ با یک نگاه تاریخی به زندگی (ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ تا جایی Ú©Ù‡ تا به ØØ§Ù„ تجربه شده است) بسیاری از دردها به یک ماساژ Ù…ØÚ©Ù… تبدیل می‌شوند Ùˆ یا یک غذای تند یا چیزی در همان ØØ¯ÙˆØ¯.
البته نباید انکار کرد که همان نگاه تاریخی بنیان دردهای جدیدی است: نوستالژی!
خیلی دیرتر از آن است Ú©Ù‡ بخواهم چیزی بنویسم. وقت وبلاگ‌نویسی نیست. اما نتوانستم تØÙ…Ù„ کنم Ùˆ نگویم Ú©Ù‡ این نوا Ú†Ù‡ زیبا است. مرا یاد چیزی می‌اندازد. نمی‌دانم Ú†Ù‡. شاید یاد هیچ‌چیز. شاید هم خیلی چیزها. اما می‌دانم با ØØ³ این روزهای‌ام سازگار است. دوست دارم اگر کس‌ای از ایران پرسید این نوا خود به خود در ÙØ¶Ø§ طنین بیاÙکند Ùˆ بعد من بگویم “ایران یک چنین چیزی است!”. خب، Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ ایران این نیست – اما گاهی دل‌ات می‌خواهد چیزها را جور دیگری نمایش دهی.
وبلاگ آیه‌های زمینی را تا به ØØ§Ù„ نخوانده‌ام اما قالب‌اش را دوست دارم، موسیقی‌اش را دوست دارم Ùˆ ÙØ±Ù… نوشتارش را نیز.
پ.ن: کس‌ای می‌داند آن نوا چیست؟!
همیشه یک ماه اول‌اش آسان است Ùˆ همیشه یک Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒÛŒ اول است Ú©Ù‡ به ول‌گشتن می‌گذرد.
بعد از یک ماه stack (شاید هم queue) شروع به تشکیل‌شدن می‌کند!
ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ از وقتی شروع شد Ú©Ù‡ Donald Knuth در سالی ØªØµÙ…ÛŒÙ…â€ŒÚ¯Ø±ÙØª Ú©Ù‡ TeX را Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ Ú©Ù‡ کارت پانج به‌ترین واسط کاربر Ù…ØØ³ÙˆØ¨ می‌شد.
…Ùˆ شاید هم مشکل از این است Ú©Ù‡ ما شروع می‌کنیم به ØªÙØ³ÛŒØ± جهان – وگرنه آن بیچاره نه پیچیده است Ùˆ نه ساده.
گاهی خیلی غیرمنتظره ØØ³â€ŒÙ‡Ø§ÛŒÛŒ به سراغ‌ات می‌آیند Ùˆ ولوله‌ای درون‌ات راه می‌اندازند Ú©Ù‡ بیا Ùˆ ببین Ùˆ بعد ناگهان در یک Ù„ØØ¸Ù‡ متوجه می‌شوی Ú©Ù‡ دیگر هیچ اثری از آن‌ها در تو باقی نمانده است. در Ø´Ú¯ÙØª می‌مانی Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ شده بود Ùˆ Ú†Ù‡ شده است: به نتیجه‌ای نمی‌رسی.
به گمان‌ام یکی از چیزهایی Ú©Ù‡ آدم را آدم می‌کند Ùˆ نه Ùقط یک ØÛŒÙˆØ§Ù† هوش‌مندتر وجود این‌گونه Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª باشد.
دی‌روز به این Ùکر می‌کردم Ú©Ù‡ ایجاد الگوهای ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ از دیدگاه‌ای شبیه به بهینه‌سازی‌ی یک سری از معیارها چون Ø±Ø§ØØªÛŒâ€ŒÛŒ اعضای جامعه Ùˆ از این قبیل است. نکته‌ی جالب این‌که این الگوها الزاما منجر به بهینه‌ی مطلق نمی‌شوند،‌ بلکه بهینه‌های Ù…ØÙ„ی‌ای هستند Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ø± از آن‌ها چندان ساده نیست. البته در چارچوب ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ نیازی نیز به تغییر آن‌چنان مشاهده نمی‌شود Ùˆ شرایط ÙØ¹Ù„ÛŒ “خوب” در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ می‌شود. علت شاید با این مقایسه با تعری٠بهینه‌ی Ù…ØÙ„ÛŒ مشخص شود: نقطه‌ای بهینه (Ù…ØÙ„ÛŒ) است Ú©Ù‡ در مقایسه با دنیای (Ú©ÙˆÚ†Ú©) اطراÙ‌اش به‌تر باشد.
یادم نیست Ú©Ù‡ چطور شد به این Ùکرها Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù… ولی یادم می‌آید Ú©Ù‡ مثالی Ú©Ù‡ آن وسط‌های Ùکر کردن به ذهن‌ام رسید چنین چیزی بود: به نظر می‌رسد لباس گشاد Ùˆ سÙیدی Ú©Ù‡ عرب‌ها می‌پوشند انتخاب خیلی خوبی برای ØÙاظت از گرما باشد اما مثلا مردم نقاط دیگر دنیا برای خلاص شدن از گرما خیلی وقت‌ها تنها لباس‌های‌شان را Ú©Ù… می‌کنند در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ چنین کاری ØØªÛŒ به بدتر شدن شرایط -Ùˆ مثلا Ø¢ÙØªØ§Ø¨â€ŒØ³ÙˆØ®ØªÚ¯ÛŒ- نیز می‌انجامد. ولی در هر صورت آن‌ها شیوه‌ی لباس پوشیدن‌شان را تغییر نمی‌دهند چون در مجاورت با دیگر الگوهای ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒâ€ŒØ´Ø§Ù† Ùˆ آن‌چه در آن وضعیت برای‌شان تغییر Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ قابل قبول است، پوشیدن چنان لباس‌ای مقبول نیست – ØØªÛŒ اگر هد٠بهینه‌سازی را نیز به‌تر برآورد کند.
گمان‌ام مشابه با چنین چیزی در دانش نیز Ù…Ø·Ø±Ø Ø¨Ø§Ø´Ø¯. خیلی Ú¯Ù†Ú¯ Ú¯ÙØªÙ… اما یک‌جورهایی می‌خواهم اشاره کنم به کواین Ùˆ ØªÙØ³ÛŒØ± من از ØªÙØ³ÛŒØ± او از دانش Ùˆ ارتباط آن‌ها با هم (Ùˆ برای من تقریبا بدیهی است Ú©Ù‡ دانش همان معنای کلمات است Ùˆ ارتباط بین آن‌ها. یک ÙØ±Ù…الیست؟! بله!).