قورباغه به Ø³ÙØ± مي‌رود
قورباغه‌ي من Ø±ÙØªÙ‡ Ø³ÙØ±Ø› Ø³ÙØ±Ø´ به سلامت!
قورباغه‌ي من Ø±ÙØªÙ‡ Ø³ÙØ±Ø› Ø³ÙØ±Ø´ به سلامت!
اي دانش‌گاه تهران! نمي‌داني چقدر دوست دارم خرخره‌ي سيستم اداري‌ات را بجوم.
دانش‌گاه تهران ÙŠÚ© ساختمان به اين بزرگي دارد به اسم مرکز انÙورماتيک. ÙŠÚ© ساختمان شيک در بلوار کشاورز. بعد اين‌ها سيستم کامپيوتري طراØÙŠ Ù…ÙŠâ€ŒÚ©Ù†Ù†Ø¯ به Ú†Ù‡ ماهي! آن‌قدر ماه Ú©Ù‡ چهار روز است سيستم ثبت نمره‌ي سراسر اين دانش‌گاه عظيم Ùˆ بي سر Ùˆ ته تعطيل شده است Ùˆ هيچ آينده‌ي درخشان‌اي هم براي درست‌شدن‌اش متصور نيست. سيستم ثبت نمره Ùˆ صدور کارنامه براي من به اين دليل اهميت دارد Ú©Ù‡ اگر وجود نداشته باشد من نمي‌توانم ÙØ§Ø±Øºâ€ŒØ§Ù„ØªØØµÙŠÙ„ شوم. Ùˆ تنها دليل شناخته‌شده‌ي مزاØÙ… اين امر، همين سيستم بي در Ùˆ پيکر دانش‌گاه است.
جالب است! اين سيستم کامپيوتري نسبتا جديد است (گويا چند ماهه است). پيش‌تر سيستم٠ديگري داشتند Ú©Ù‡ خراب شده بود Ùˆ تصميم Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بودند ارتقاي‌اش دهند. در آن مدت از روش قديمي،‌ روش دستي، Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ مي‌کردند. بعد از تعويض به اين سيستم جديد، نمي‌دانم با کدام بخش مغزشان به اين نتيجه رسيدند Ú©Ù‡ سيستم قديمي٠کاغذي را به Ú©Ù„ کنار بگذارند Ùˆ در نتيجه ÙØ¹Ù„ا هيچ غلطي نمي‌توانند بکنند (بايد اعترا٠کنم Ú©Ù‡ از به کار بردن اين Ù„ÙØ¸ “غلط کردن/نکردن” در اين معنا شرم‌سار نيستم. جدي جدي گندش را در آورده‌اند!).
بخش اداري‌ي دانش‌گاه تهران نمونه‌ي خيلي خوب از ÙŠÚ© سازمان پيچيده Ùˆ کند است. براي خيلي از کارها برنامه‌ريزي شده است Ùˆ روش٠بسياري از کارها مشخص است. اما در عوض نه نسبت به مشکلات چندان مقاوم است Ùˆ ØØªÙŠ Ø¨Ø¯ØªØ± از آن راه٠ØÙ„ سر راست Ùˆ مشخص‌اي براي خيلي از کارهاي‌اش وجود ندارد.
ÙŠÚ©ÙŠ از دلايل اين مشکل‌، سلسله‌مراتب بسيار تو در توي آن است. از اين Ù„ØØ§Ø¸ بسيار شبيه به انجام ÙØ¹Ø§Ù„يت‌اي در Ø³Ø·Ø Ø¯Ù‡â€ŒØ³ØªØ§Ù† است Ú©Ù‡ نياز به مجوز وزارت کشور دارد: ده‌ستان، شهرستان، استان، مرکز. Ùˆ دانش‌گاه تهران نيز بدين‌گونه تقسيم شده است: گرايش (گرايش کامپيوتر-Ù†Ø±Ù…â€ŒØ§ÙØ²Ø§Ø± مثلا)،‌ گروه (گروه مهندسي‌ي برق Ùˆ کامپيوتر)ØŒ دانش‌کده (دانش‌کده‌ي Ùني: به گمان‌ام به تنهايي بزرگ‌تر از هر دانش‌گاه صنعتي‌ي کشور باشد. گرچه شايد اشتباه کنم)ØŒ دانش‌گاه تهران.
جالب است، ولي مثلا من ØØªÙŠ Ù…Ø·Ù…Ø¦Ù† نيستم رييس دانش‌گاه‌مان کيست (دکتر ÙØ±Ø¬ÙŠâ€ŒØ¯Ø§Ù†Ø§ØŸ!) Ùˆ رييس دانش‌کده‌مان را آخرين بار سه سال پيش ديدم Ùˆ اين ØØªÙŠ Ø¯Ø± صورتي است Ú©Ù‡ رييس دانش‌کده‌مان، برادر استاد راه‌نماي‌ام نيز هست. اين اصلا خوب نيست!
بگذريم … اگر اين مشکل ادامه پيدا کند، مي‌روم Ùˆ برادر استاد راه‌نماي‌ام را زيارت مي‌کنم. تا جايي Ú©Ù‡ يادم مي‌آيد شبيه به هم‌اند!
امشب رستگاري در 8:20 را ديدم. چند شب پيش نيز خيلي دور، خيلي نزديک. اولي موضوع پيچيده‌تري داشت، دومي موضوع ساده‌تري. هر دو ايدئولوژيک بودند Ùˆ اين مرا اذيت مي‌کرد. ÙŠÚ©ÙŠ (رستگاري) در Ø³Ø·Ø Ø´Ø®ØµÙŠØªâ€ŒÙ¾Ø±Ø¯Ø§Ø²ÙŠ Ùˆ ديگري در Ø³Ø·Ø Ù…Ø³ÙŠØ± داستان. “خيلي دور، خيلي نزديک” را بيش‌تر دوست داشتم. Ø§ØØªÙ…ال مي‌دهم در جشن‌واره‌هاي خارجي هم جايزه‌ي بيش‌تري ببرد نسبت به آن ديگري. رستگاري خيلي بومي بود. بومي‌ي غيرقابل هضم براي ديگران. رستگاري در 8:20 اسم قشنگ‌تري دارد نسبت به خود٠Ùيلم. همين‌ها … Ø±ÙØ¹ کسالت ديگر …
خيلي دوست دارم انقلاب٠اينترنتي‌ي بعدي‌ي ÙØ§Ø±Ø³ÙŠâ€ŒØ²Ø¨Ø§Ù†Ø§Ù†ØŒ گسترش ويکي باشد. با اين‌که به تازگي جرقه‌هاي‌اش اين طر٠و آن طر٠ديده مي‌شود، اما به نظر من بعيد است وبلاگ‌بازهاي قهار امروزين ØØ§Ø¶Ø± باشند سادگي‌ي وبلاگ‌نويسي را رها کرده Ùˆ به توليد Ùˆ يا ØØªÙŠ Ø§Ù†ØªÙ‚Ø§Ù„ Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø§ÙŠÙ†ØªØ±Ù†ØªÙŠ بپردازند.
البته چنين انتظاري هم خيلي منطقي نيست: وبلاگ‌نويسي، ويکي‌نويسي و دسته‌ي ديگري که من آن را توليد و عرضه‌ي دانش در بستر اينترنت مي‌نامم سه مقوله‌ي جدا با توليدکنندگان مجزاي‌اند. وبلاگ‌نويسي براي کاري است و ويکي‌نويسي نيز براي کاري ديگر.
اگر کس‌اي بلد باشد خاطره‌نويسي کند، مي‌تواند وبلاگ نيز بنويسد. اما کس‌اي که مي‌خواهد به توليد ويکي بپردازد بايد در چند زمينه‌ي مختل٠مطالعه‌اي قابل قبول داشته باشد و کس‌اي که مي‌خواهد توليد دانش کند بايد مطالعه‌اي عميق و جدي داشته باشد.
بخش‌اي از ÙˆØ¨Ù„Ø§Ú¯â€ŒÙ†ÙˆÙŠØ³Ø§Ù†Ù ÙØ¹Ù„ÙŠ چنين زمينه -Ùˆ علاقه‌اي- دارند Ùˆ عملا خيلي از آن‌چه در وبلاگ‌هاي‌شان ديده مي‌شود قابليت تبديل به ÙØ±Ù…‌اي ديگر را نيز دارد. در واقع آن‌ها کسان‌اي هستند Ú©Ù‡ به دليل عموميت وبلاگ‌هاي در ميان ÙØ§Ø±Ø³ÙŠâ€ŒØ²Ø¨Ø§Ù†â€ŒÙ‡Ø§ به سمت وبلاگ‌نويسي هل داده شده‌اند. مي‌توان انتظار داشت Ú©Ù‡ اين عده به تدريج به سمت ويکي (يا ÙØ±Ù…‌هاي دقيق‌تر دانش) ØØ±Ú©Øª کنند. اما به اعتقاد من درصد اين Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ آن‌قدر نيست تا بتوان شاهد انقلاب ويکي‌نويسي در زبان ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø¨Ø§Ø´ÙŠÙ….
نکته‌ي مهم‌اي جا ماند: با وجود همه‌ي ØØ±Ù‌هايي Ú©Ù‡ زدم،‌ از نظر من وبلاگ‌نويسي آينده‌اي درخشان‌تر از ويکي‌نويسي -ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ با کاربرد ÙØ¹Ù„ي٠آن Ú©Ù‡ بيش‌تر دايره‌المعارÙÙŠ است- دارد. ارزش٠ويکي‌نويسي ÙØ¹Ù„ا براي‌ام Ú¯Ù†Ú¯ Ùˆ مبهم است. به هر ØØ§Ù„ ØØ³ مي‌کنم که‌ وبلاگ‌نويسي نبايد از بين برود Ùˆ ويکي‌نويسي جاي‌گزيني براي آن نيست Ùˆ نمي‌تواند باشد.
اسپم‌هاي اØÙ…Ù‚! به جهنم خوش آمديد!
روي لينک بالا کليک کنيد Ùˆ ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…Ø±Ø¨ÙˆØ· را بخوانيد. شايد اين‌طوري بتوان تا ØØ¯ÙŠ Ø§Ø³Ù¾Ù…Ø±Ù‡Ø§ را آزار داد.
خب، شايد طبيعي نباشد Ú©Ù‡ بدون ÙØØ´ Ùˆ بد Ùˆ بيراه زندگي بگذرد. چرا نبايد به چيزي تعصب داشت؟ چرا اگر طر٠مقابل‌ات ØØ±Ù٠ديگري مي‌زند، تو بايد ساکت باشي Ùˆ هيچ نگويي؟ چرا نمي‌زني در٠گوش‌اش؟
اين‌گونه بگويم – البته با Ø´Ú©: تعصب‌داشتن لازمه‌ي بقاي توام با گوناگوني‌ي جمعيتي است. Ùˆ به نظر مي‌رسد بدون اين گوناگوني، سرعت Ù¾ÙŠØ´â€ŒØ±ÙØª تمدن‌مان خيلي پايين‌تر مي‌بود.
نه! خشونت را ترويج نمي‌کنم. آرام باشيم. گاهي زندگي عجيب مي‌شود. گاهي Ùکر مي‌کنم راجع به خيلي چيزها اشتباه مي‌کنم. گاهي Ø§ØØ³Ø§Ø³ مي‌کنم لازم است دنيا را معکوس کنم.
براي اين‌که ياد بگيريم ÙŠÚ© Ø¨ØØ« را بدون خون Ùˆ خون‌ريزي ادامه دهيم، Ú†Ù‡ بايد بکنيم؟! تمرين دموکراسي؟! اين کاÙÙŠ نيست: بايد تمرين دموکراسي‌ي بدون ÙØØ´ انجام دهيم. نمي‌گويم خودم بلد هستم‌ها، نه! Ùکر کنم تعصب نداشتن خوب چيزي باشد. طر٠چه مي‌گويد؟ مخال٠تو مي‌گويد؟ Ù†Ø§Ø±Ø§ØØªâ€ŒØ§Øª مي‌کند؟ عصباني‌ات مي‌کند؟ چرا بايد عصباني بشوي؟ چرا بايد Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª بشوي؟ دليلي ندارد اگر تعصبي به هيچ چيزي نداشته باشي. مي‌خواهي آن‌ها را به باور درست برساني؟! Ø§ØØ³Ø§Ø³ وظيÙÙ‡ مي‌کني؟ گمان نکنم ØØªÙŠ Ø§Ú¯Ø± پيامبر هم باشي، چنين وظيÙه‌اي بر عهده‌ات باشد. ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ ما Ú©Ù‡ مي‌دانيم نبود.
در زمان کانت خوش‌بختانه MT هنوز اختراع نشده بود.
در زمان ويتگنشتاين با وجود آن‌که وبلاگ‌نويسي‌ به وجود آمده بود،‌ اما کامنت‌گذاري هنوز باب نشده بود. اما او هوش‌مندبازي در آورد و کل٠آرشيوش را داد به برتراند راسل تا براي‌اش کامنت بگذارد. نتيجه خوش‌آيند نبود! از آن به بعد ويتگنشتاين وبلاگ‌اش را عوض کرد و به کس‌اي خبر نداد. سال‌هاي بعد -پس از مرگ‌اش- وبلاگ‌هاي او آماج کامنت‌هاي ملت شد.
Ù¾.Ù†: در زمان کانت Ùˆ پيش از او هم وبلاگ‌نويسي Ù…Ø·Ø±Ø Ø¨ÙˆØ¯. لايب‌نيتز ÙŠÚ© وبلاگ‌نويس Ù…ØØ³ÙˆØ¨ مي‌شود.
انسان خود را از جلوي دوچرخه کنار مي‌کشد.
درخت خود را از پرچين بالا مي‌کشد.
رود سنگ ميان‌اش را مي‌سايد و مي‌برد.
همه‌اش ÙŠÚ© سري بهينه‌سازي …
توپ در سراشيبي به سمت پايين ØØ±Ú©Øª مي‌کند.
سوسک به سمت ظر٠آشغال‌ها ØØ±Ú©Øª مي‌کند.
انسان به سمت در ØØ±Ú©Øª مي‌کند.
انسان تصميم مي‌گيرد به سمت در ØØ±Ú©Øª کند.
انسان به Ø§ØØªÙ…ال زياد مي‌گويد Ú©Ù‡ Ø±ÙØªØ§Ø± سوسک نيز نوعي تصميم‌گيري بوده است: سوسک تصميم Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود به سمت آشغال‌ها ØØ±Ú©Øª کند چون گشنه‌اش بود.
انسان ممکن است باور داشته باشد Ú©Ù‡ Ø±ÙØªØ§Ø± توپ نيز نوعي تصميم‌گيري بوده است: توپ تصميم Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود به سمت پايين ØØ±Ú©Øª کند.
بيش‌تر Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ با اين‌که انسان‌ها “تصميم” مي‌گيرند مشکلي ندارند، بعضي‌ها با تصميم‌گيري‌ي سوسک نيز مشکلي ندارند، Ùˆ کم‌تر کس‌اي است Ú©Ù‡ باور داشته باشد سنگ تصميم Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است سر بخورد.
ØªÙØ§ÙˆØª در چيست؟ مرز کجاست؟ شايد تصميم‌گيري اصلا ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ مجزايي نباشد. ÙŠÚ© جور نام يا در همين ØØ¯ÙˆØ¯. يعني نام‌ها اشاره‌اي به معناي ذاتي‌اي ندارند. يک‌جور دسته‌بندي‌اي هستند Ú©Ù‡ ذهنيت‌مان را خوب بيان مي‌کنند Ùˆ باور ما نسبت به دنيا با آن سازگارتر است: نام‌گزاري‌ي Ø±ÙØªØ§Ø± انسان به “تصميم‌گيري” با ذهنيت‌مان سازگار است Ùˆ نام‌گزاري‌ي Ø±ÙØªØ§Ø± سنگ،‌ ناسازگار.
ØØ§Ù„ چند جمله‌ي ديگر:
خدا ما را Ø¢ÙØ±ÙŠØ¯.
خدا تصميم Ú¯Ø±ÙØª ما را هدايت کند.
خدا ما را هدايت مي‌کند.
خدا ما را دوست دارد.
نيروهاي ماورايي مي‌خواهند با ما ارتباط برقرار کنند.
نظرت چيست؟
من Ú©Ù‡ به اين‌ها Ùکر مي‌کنم، مي‌ترسم. ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ù‡Ù… بروم سراغ کارهاي ديگر.
ساعت باز هم 11:11 است! درست همين الان.
هنوز هم …
تمام شد: 11:12!
به نظر مي‌رسد Ùيلترينگ باز هم سخت‌گيرتر شده است. من از Behbod Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ مي‌کنم Ùˆ blogrolling از ØµØ¨Ø Ø§Ù…Ø±ÙˆØ² ديگر قابل Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ نيست. مي‌دانم ISPهاي ديگري هم وجود دارند Ú©Ù‡ اين‌گونه Ùيلتر کرده باشند. ISPÙŠ شما چه؟
چقدر از کارهاي اداري‌ي عجيب Ùˆ غريب بدم مي‌آيد. طبق آخرين Ù…ØØ§Ø³Ø¨Ø§Øª من بايد 9 نسخه از پايان‌نامه‌ام را پرينت بگيرم Ùˆ بدهم به اين Ùˆ آن! آن هم با ÙØ±Ù…ت دل‌بخواه٠دانش‌گاه Ùˆ به صورت همهچيز چسبيدهنوشتهشده. آن هم پايان‌نامه‌هايي Ú©Ù‡ هيچ‌کس‌اي نخواهد خواند Ùˆ گرد Ùˆ خاک مي‌گيرد. بيچاره آن‌همه درخت بريده.
هممم … ØØ§Ù„ا ماجرا دارد Ú©Ù‡ تعري٠مي‌کنم من Ú†Ù‡ از اين معاون آموزشي‌مان Ú©Ù‡ نکشيده‌ام. مثلا مرا مجبور کرده است Ú©Ù‡ هيچ لغت‌اي به خط لاتين در متن نياورم Ùˆ همه را با خط ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø¨Ù†ÙˆÙŠØ³Ù…. ولي به نظرم مضØÚ© است Ú©Ù‡ روش‌اي به نام Option را (Ú©Ù‡ هيچ ربط مستقيمي با optionهاي کامپيوتر Ùˆ … ندارد Ùˆ تقريبا مي‌شود Ú¯ÙØª اسم ÙŠÚ© الگوريتم است) بنويسم آپشن. مرا ياد آويشن مي‌اندازد. من هم مطابق ميل‌شان تغيير دادم ولي Ùورا ÙŠÚ© پانوشت آورده‌ام به اين صورت: ” با وجود آن‌که نگارنده ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ø§Ø¯ لغتي با خط لاتين در پايان‌نامه‌اش بيايد ولي کلمه‌اي ذاتا ØºÙŠØ±ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø±Ø§ با خط ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ù†Ù†ÙˆÙŠØ³Ø¯ Ùˆ شاهد کلماتي با ظاهر نامانوس چون “آپشن” نباشد، اما مقررات آموزشي برگونه‌اي ديگر بود.” ØØ§Ù„ا ماجرا خنده‌دارتر از اين ØØ±Ù‌ها است. بيش‌تر خواهم نوشت. اين آقاي معاون آموزشي‌مان -تا جايي Ú©Ù‡ من Ùهميده‌ام- خودش به خودي‌ي خود، ÙŠÚ© کاغذبازي‌ي بزرگ است!
دي‌روز تا ØØ¯ ممکن ØØ±Øµ خوردم: شايد البته کمي کم‌تر. برگشتم به خانه،‌ کمي ØØ±Ù زدم -متشکرم- Ùˆ غذا خوردم؛ ØØ§Ù„‌ام خوب شد.
مشکل از اين‌جا ناشي مي‌شد Ú©Ù‡ چند مورد ناخوش‌آيند مختل٠پشت سر هم توي چشمان‌ام ÙØ±Ùˆ Ø±ÙØª. ÙØ¹Ù„ا درباره‌ي بعضي از مواردش -تا مطمئن نشده‌ام- چيزي نمي‌گويم، اما ممکن است بعدا درباره‌اش با بعضي‌ها ØµØØ¨Øª کنم. ØØ³Ù گول‌خوردن Ùˆ سوء Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ شدن دارم.
بعضي‌ها شبيه غول‌اند يا هيولا يا چيزي در همين ØØ¯ÙˆØ¯: سالي يک‌بار هم لبخند بزنند يا کلمه‌ي Ù…ØØ¨Øªâ€ŒØ¢Ù…يز بپرانند انگار دنيا را به آدم داده‌اند (اما ÙØ±Ø§Ù…وش نکنيد Ú©Ù‡ واقعيت دنيا در جاي ديگري است).
[هي! شما که سالي يک‌بار لبخند نمي‌زنيد!!!]
عصر يک‌شنبه، زن‌اي جوان هم‌راه با خيل عظيم ملاقات‌کننده‌گان از در بيمارستان وارد مي‌شود. با آسانسور تا طبقه‌ي Ù‡ÙØª بالا مي‌رود Ùˆ در همان طبقه بسته‌اي را در کنج‌اي باز مي‌کند Ùˆ Ùورا از بيمارستان خارج مي‌شود. صدها موجود ريز Ùˆ Ú©ÙˆÚ†Ú© -تقريبا اندازه‌ي Ú©ÙØ´â€ŒØ¯ÙˆØ²Ú©- از بسته خارج شده Ùˆ شروع به نقشه‌برداري از Ú©Ù„ ساختمان مي‌کنند.
چندين ساعت بعد، آن‌هنگام Ú©Ù‡ ديگر ملاقاتي‌ها ساعت‌هاست به خانه Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ Ùˆ اکثر بيماران در خواب‌اند، استيشن‌اي جلوي بيمارستان مي‌ايستد. دو روبات Ú©Ù… Ùˆ بيش شبيه به انسان ولي با قدي اندکي بلندتر از معمول -ØØ¯ÙˆØ¯ دو متر Ùˆ سي- Ùˆ رنگي يک‌دست سÙيد Ùˆ با برق پلاستيکي از استيشن خارج مي‌شوند. دست يکي‌شان چيزي شبيه به کيسه قرار دارد Ùˆ در دست ديگرش نيز تÙنگ‌اي غريب. وارد ساختمان Ú©Ù‡ مي‌شوند، نگهبان بيمارستان از ترس ÙØ±Ø§Ø± مي‌کند. ÙŠÚ©ÙŠ از روبات‌ها به سمت راه‌پله‌ها مي‌رود Ùˆ ديگري نيز به سمت آسانسور. ÙŠÚ©ÙŠ از ماموران گارد ويژه Ú©Ù‡ در طبقه‌ي هم‌ک٠مستقر شده به روبات کيسه به دست نشانه مي‌رود ولي پيش از آن‌که بتواند شليک کند، نقش٠بر زمين مي‌شود. روبات سوار بر آسانسور به طبقه‌ي ده مي‌رسد. پيش از هرگونه واکنشي از ماموران، پنج تن از آن‌ها متشنج بر زمين ولو مي‌شوند. روبات آرام به سمت اتاق 1013 ØØ±Ú©Øª مي‌کند Ùˆ ماموران بيش‌تري خاک مي‌شوند. روبات٠کيسه به دست درست همان زمان‌اي Ú©Ù‡ روبات اول به اتاق مي‌رسد وارد مي‌شود. دو مامور از اتاق به بيرون پرت مي‌شوند. روبات دوم ÙØ±Ø¯ÙŠ Ø±Ø§ در کيسه‌اي مي‌گذارد Ùˆ بعد دو روبات به سرعت به سمت پلکان ØØ±Ú©Øª مي‌کنند. در راه‌پله‌ها دو گارد ويژه به سمت‌شان شليک مي‌کنند ولي نه کيسه آسيبي مي‌بيند Ùˆ نه روبات‌ها. دو دقيقه بعد در هم‌ک٠هستند. هيچ ماموري در طبقه‌ي پايين نيست. روبات‌ها با بارشان سوار استيشن مي‌شود Ùˆ ØØ±Ú©Øª مي‌کنند.
ده دقيقه‌ي بعد بيمارستان در Ù…ØØ§ØµØ±Ù‡â€ŒÙŠ ØµØ¯Ù‡Ø§ پليس است.