تست نویسندگی
نویسنده‌ای Ú©Ù‡ نمی‌نویسد چون پرنده‌ایست Ú©Ù‡ پرواز نمی‌کند. بنا به تعریÙØŒ نه این نویسنده است Ùˆ نه آن پرنده. اما نویسنده -Ú†Ù‡ بنویسد Ùˆ Ú†Ù‡ ننویسد- در ذهن‌اش رویای خواننده دارد Ùˆ هم پرنده -Ú†Ù‡ بپرد Ùˆ Ú†Ù‡ نپرد- رویای آسمان.
روزی در زندگی‌ی هر آدمی می‌آید Ú©Ù‡ ØµØ¨Ø Ø§Ø² خواب بیدار می‌شود Ùˆ می‌داند قرار است Ú†Ù‡ باشد: رقاص، مهندس، نویسنده، بازی‌گر، خواننده، دانش‌مند، سرباز، پژوهش‌گر، Ùروشنده، تاجر، شاعر، جنگل‌بان، جهان‌گرد، تن‌Ùروش، Ùˆ یا هزار Ùˆ یک شغل دیگر. مثلا Ùرض کنیم نویسنده. یک روز ØµØ¨Ø Ø·Ø±Ù Ø¨ÛŒØ¯Ø§Ø± می‌شود Ùˆ شهود قلبی پیدا می‌کند Ú©Ù‡ نویسنده است. شب Ú©Ù‡ شد با Ùکر نویسندگی به خواب می‌رود Ùˆ رویای نوشتن می‌بیند Ùˆ Ùردای‌اش باز دوباره نویسنده بیدار می‌شود Ùˆ دÙتری می‌گیرد Ùˆ می‌نویسد Ùˆ می‌نویسد (دو روز) Ùˆ نمی‌نویسد Ùˆ نمی‌نویسد (دو Ù‡Ùته) Ùˆ می‌نویسد (یک روز) Ùˆ نمی‌نویسد Ùˆ نمی‌نویسد Ùˆ نمی‌نویسد (خدا می‌داند چقدر). Ú©Ù…ÛŒ Ú©Ù‡ گذشت (مثلا دو ماه)ØŒ نویسنده بخش‌ای از آن‌چه را نوشته است، بخش کوچک‌ای از آن را، پاک‌نویس می‌کند Ùˆ می‌دهد به کس‌ای (دوست‌ای، معلم‌ای، یا خواننده‌ی ناشناس‌ای در وبلاگ‌ای مجهول‌الهویه) تا بخواند Ùˆ اهمیت نوشتارش را کش٠کند. مهم نیست نویسنده‌ی ما Ú†Ù‡ بازخوردی می‌گیرد (خواننده اگر صادق باشد باید بگوید عجب نوشته‌ی مزخرÙÛŒ بود؛ گرچه می‌دانید صداقت جزو خصیصه‌های بارز انسانی نیست)ØŒ مهم این است Ú©Ù‡ نویسنده‌ی ما هم‌چنان خود را کس‌ای می‌داند Ú©Ù‡ روزی قرار است نوشته‌های‌اش توسط من Ùˆ تو Ùˆ ما Ùˆ ایشان، بزرگ Ùˆ Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ پیر Ùˆ جوان، زن Ùˆ مرد Ùˆ سگ Ùˆ گربه خوانده شود.
درک سوژه‌ی شناسای خودآگاه قلم‌ به دست از نویسنده‌بودگی‌ی خود هیچ ربطی به ابژه‌ی شغلی روزمره‌اش ندارد که نویسنده‌ی ما روزها اصلا کاره‌ی دیگری است و مردمان او را یا خانم مهندس صدا می‌کنند و یا آقای دلال، و یا که اصلا از نظر دیگران او جهان‌گرد ناشناس‌ای است که کس‌ای نمی‌داند از کجا آمده و به کجا می‌رود. نخیر آقا! این‌که طر٠چگونه نان می‌خورد دخلی ندارد به این‌که آیا نویسنده است یا خیر. ماجرا از قرار دیگری است.
بین آدم‌هایی Ú©Ù‡ می‌نویسند Ùˆ آن‌هایی Ú©Ù‡ خود را نویسنده می‌پندارند نیز تÙاوت‌های بارزی هست. همه می‌نویسند؛ اصلا کیست Ú©Ù‡ ننویسند. همه‌مان از کلاس اول دبستان شروع کرده‌ایم به نوشتن. همین الان من دارم می‌نویسم. شما آقای دکتر – ای خواننده‌ی متشخص ضدخاطرات! مگر غیر از این است Ú©Ù‡ چند ساعت پیش با خط ناخوانای‌تان نسخه‌ای نوشتید Ùˆ جنتامایسین‌ای تجویز کردید به بهانه‌ی Ø´Ùای عاجل مریض بدØال عÙونت‌دوانده. آقای تاجر! چک‌‌ای Ú©Ù‡ نوشتید Ùˆ در این رکود اقتصادی (+ +) دادید دست مهندس زیبارو Ú©Ù‡ برود Ùˆ آن ساختمان Ú©ÙˆÙتی را بالاخره تمام کند -Ùˆ البته ناغاÙÙ„ نماند Ú©Ù‡ Ú†Ú© به زودی برگشت خواهد خورد- نیز از مصادیق بارز نوشتن است. خواننده‌ی خوش‌گل Û±Û¹ ساله‌ام! صÙØه‌ای Ú©Ù‡ ساعت‌ای بعد در آن دÙتر خاطرات قرمزرنگ پنهان‌شده زیر انبوه کاغذهای کشوی میز تØریرت سیاه‌ خواهی کرد چیزی نیست جز نتیجه‌ی مستقیم امر نوشتن (Ùˆ البته نتیجه‌ی غیرمستقیم این‌که امروز پسرک در کلاس درس همه‌اش مبهوت ماه٠رخ تو بود Ùˆ تو می‌دیدی Ùˆ به روی خودت نمی‌آوردی ولی Øس ترش‌‌و‌شیرین لذت دیده‌شدن Ùˆ شرم نظر اÙکنده‌شدن Ùˆ به قبای چارچوب‌های سنتی‌‌ی خانوادگی‌ات-برخوردن از ساعت‌ها پیش هم‌آغوش‌ات شده است Ùˆ تو Ù…Øض خاطر رهایی از این اÙکار در هم تنیده هم Ú©Ù‡ شده چاره‌ای نمی‌بینی جز نوشتن‌شان در دÙتر خاطرات‌ات؛ تراپی‌ی خواص برای عشق عوام). اما هیچ کدام از شما خود را نویسنده نمی‌دانید Ú©Ù‡ روزی بیدار شدید Ùˆ خواستید نقاش (دکتر ما نقاش امپرسیونیست است؛ نسخه‌اش «ایمپرشن» علاج بر کاغذ است)ØŒ مهندس (تاجر ما در رویا، مهندس ساختمان است Ùˆ چک‌های صادرشده‌اش پلان کلی‌ی ساختمان را مشخص می‌کند)ØŒ Ùˆ یا هنرپیشه (دخترک بازی‌گری است قابل Ú©Ù‡ مردها به گردش می‌گردند Ùˆ او با شور میلا کونیس‌وار آن‌ها را جذب کرده Ùˆ با بی‌تÙاوتی‌ای نیکول کیدمن‌وار ایشان را رد می‌کند) باشید. می‌پرسید Ùرق بین شمایی Ú©Ù‡ می‌نویسید Ùˆ نویسنده در چیست؟
[توجه، توجه! آن‌چه در پیش رو می‌آید تست نویسندگی است. پیش از شرکت‌جویی در تست، ابتدا مطمئن باشید در جایی راØت Ùˆ نرم Ùˆ گرم نشسته‌اید. از نوشیدن Ù…Øرک‌هایی چون چای Ùˆ قهوه، کشیدن مخدرهایی چون سیگار Ùˆ علÙØŒ Ùˆ نوشیدن دپرسانت‌هایی چون آب‌جو Ùˆ شراب Ùˆ شربت‌سرÙÙ‡ خودداری کنید. در ضمن همه‌ی Øقوق این تست متعلق به سولوژن است Ùˆ قلم‌چی Ùˆ دیگر پدرسوخته‌های از-آب-گل‌آلود-ماهی‌ی-با-کَره‌ْ-سرخ‌شده-بگیر ØÙ‚ ندارند از این تست در قارچ‌های‌شان استÙاده کنند.]
تست نویسندگی: آیا به هنگامی Ú©Ù‡ می‌نویسید به خوانندگان ناشناس بی‌چهره‌ی غرق در بهت‌ای می‌اندیشید Ú©Ù‡ نوشته‌ی شما را می‌خوانند Ùˆ غلیان اØساساتْ صورت‌شان را داغ، ک٠دست‌های‌شان را خیس، شکم‌شان را به‌هم‌زده Ùˆ در صورت لزوم عضو تناسلی‌شان را برانگیخته می‌کند یا این‌که Ùقط برای جلب توجه خانم دکتر داروساز Ø´ÛŒÙته‌ی امضای‌تان، مهندس زیباروی وامانده‌ی پول‌تان، Ùˆ یا جوان خوش بر Ùˆ بالا Ùˆ Ùهیم Ùˆ هنرشناس Ùˆ پول‌داری Ú©Ù‡ روزی خواهد آمد Ùˆ دÙتر خاطرات‌تان را به او تقدیم می‌کنید Ùˆ او می‌خواند Ùˆ از عمق وجودتان لذت می‌برد می‌نویسید؟
اگر مخاطب‌تان تنها یک Ù†Ùر است یا این‌که اصلا ناموجود است (زبان‌ام لال، Øی٠آن دوازده سال مدرسه‌رÙتن‌)ØŒ شما می‌نویسید ولی نویسنده نیستید. اگر مخاطب‌تان Ú©Ù„ عالم است، آن وقت است Ú©Ù‡ نویسنده‌اید قدر قدرت Ùˆ هم‌تراز -دست‌کم در خیال- با همینگوی Ùˆ شکسپیر Ùˆ ØاÙظ Ùˆ گوته Ùˆ ساراماگو. ما بین‌اش هم نویسنده‌ای هستید در همان Ù…Øدوده‌ای Ú©Ù‡ خواب می‌بینید Ú©Ù‡ نوشته‌تان را عرضه می‌کنید. در ضمن به یاد داشته باشید آن کس‌ای Ú©Ù‡ می‌گوید «من برای خودم می‌نویسم Ùˆ نیازی به خواننده ندارم» یا نویسنده نیست یا چرت می‌گوید Ùˆ ادای جوجه‌روشن‌Ùکری می‌آید. صبر کنید، خودش گوشی دست‌اش می‌آید.
تا نوشته‌ی بعد، عزت زیاد!