برزيل-آرژانتين
برزيل!
برزيل!
آيا ماهي‌هايي که کلي کار روي سرشان ريخته هم عاشق مي‌شوند؟
اصولا اين ÙŠÚ© روش مطمئن براي جلوگيري از عشق است: کار روي سر خودت بريز! هر وقت خواستي عاشق شوي، سرت را به اندازه‌ي ÙŠÚ© ساعت چت شبانه Ùˆ دو ساعت آخر Ù‡ÙØªÙ‡ خالي Ú©Ù†.
(البته اين قضيه در مورد من برقرار نيست. مگر نمي‌بينيد “ماهي” اسم دخترانه است؟)
از ديکتاتوري تا دموکراسي (چارچوبي نظري براي کسب آزادي)
نويسنده: جين شارپ
مترجم: جادي – از انجمن بدون مرز
Ùهرست:
1 – مواجهه واقع‌بينانه با ديکتاتوري‌ها
2 – خطرات مذاکره
3 – قدرت از کجا مي‌آيد؟
4 – ديکتاتوري‌ها ضعÙ‌هايي دارند
5 – به کارگيري قدرت
6 – ضرورت برنامه‌ريزي استراتژيک
7 – برنامه‌ريزي استراتژيک
8 – کاربرد مبارزه‌طلبي سياسي
9 – ÙØ±ÙˆÙ¾Ø§Ø´Ø§Ù†Ø¯Ù† ديکتاتوري‌ها
10 – زيربناي دموکراسي پايدار
پيوست: روش‌هاي اقدام غيرخشونت‌آميز
ساليان سال، ÙŠÚ©ÙŠ از مهم‌ترين نگراني‌هاي من اين بوده است Ú©Ù‡ مردم چگونه مي‌توانند جلوي به وجود آمدن ديکتاتوري‌ها را بگيرند يا ديکتاتوري‌هاي موجود را از بين ببرند. اين علاقه ناشي از اين عقيده است Ú©Ù‡ هيچ انسان‌اي نبايد ØªØØª تسلط انسان‌اي ديگر زندگي کند Ùˆ يا توسط ØÚ©ÙˆÙ…ت‌هاي ديکتاتور از ميان برداشته شود. (از Ù¾ÙŠØ´â€ŒÚ¯ÙØªØ§Ø±)
تاکنون در اين وبلاگ چندان کتاب معرÙÙŠ نکرده‌ام يا اگر هم کرده باشم بيش‌تر نظرم را درباره‌ي کتاب‌اي نوشته‌ام تا معرÙي‌ي صرÙ. اما اين پست جدا معرÙي‌ي کتاب است Ùˆ آن هم معرÙي‌ي خالص! لازم است بگويم با اين‌که کتاب را نخوانده‌ام اما معرÙي‌اش را در اين روزگار مناسب مي‌دانم. مي‌توانيد کتاب را از اين‌جا بگيريد.
قسم به لخ‌لخ٠دمپايي‌هاي کهنه‌
قسم به خاکستر عکس‌هاي سوخته
و کتاب‌هايي که نوشته نشده
توقي٠شدند.
به ياد کاپشن جبهه‌اي‌هاي زيبايي Ø®Ùه‌کن
به ياد bootstrapping صÙ‌هاي دشمن‌شکن هميشه در صØÙ†Ù‡
و عقل جمعي‌ي boost شده‌اي که هميشه
به زير پله‌ها ختم مي‌شد.
طبق تصميم‌هاي انجام Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ از اين پس دروس Ø¨ÙŠâ€ŒØ¹ÙØªÙŠâ€ŒÙŠ Ø²ÙŠØ± از سيلابس درسي‌ي مهندسي کامپيوتر ØØ°Ù خواهند شد:
-گراÙÙŠÚ© کامپيوتري، پردازش تصوير، شناخت الگو، بينايي ماشين
-پايگاه داده، ذخيره و بازيابي‌ي اطلاعات
-هوش مصنوعي،‌ سيستم‌هاي پشتيبان تصميم‌گيري، سيستم‌هاي خبره Ùˆ …
-همه‌ي درس‌هايي Ú©Ù‡ در آن به طراØÙŠ ÙˆØ§Ø³Ø· کاربر پرداخته مي‌شود.
-همه‌ي درس‌هايي Ú©Ù‡ در آن از واسط‌هاي نر Ùˆ ماده ممکن است Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ شود.
در ضمن از اين پس تمام مانيتورهاي LCDØŒ Flat Ùˆ … سايت دانش‌گاه‌ها جمع Ùˆ به جاي آن‌ها مانيتورهاي هرکولس سبز Ùˆ ØªØ±Ø¬ÙŠØØ§ زرد رو به قهوه‌اي جانشين خواهد شد. در صورت موجود نبودن مي‌توان از مانيتورهاي CGA Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کرد. طبق Ø§Ø³ØªÙŠÙØ§ÙŠ Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù… شده ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± 1 Ùˆ 2 بيت به ترتيب براي ØØ§Ù„ت ØÙ„ال Ùˆ مکروه قابل پذيرش است. Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از بيت‌هاي رنگي‌ي بيش‌تر ØØ±Ø§Ù… است.
-بستني‌ي ميوه‌اي مي‌خوري؟
-ÙØ§Ù„وده اخوي!
بايد ولش کني؟
آينده مونده تا بياد!
آيا همه چيز رو بايد ول کرد؟
زمان٠در کاسه را بشماريد.
يادش نيست که به ازاي هر دم‌اي، بازدم‌اي هست.
“من با ذهن‌ام ÙŠØ§ÙØªÙ…‌اش،
من ديدم‌اش”
صاعقه!
دست‌ات رو از سرم بردار
بگذار شهر اين‌جا بيايد.
و باز هم يادش نيست که ازاي هر بازدم، دم‌اي نيست.
ستاره‌ها را نشماريد
راي‌ها را نشماريد
سنجاقک‌ها را نشماريد
چشم به انتظار طور نباشيد
صليب را با پست صادر نکنيد
مي‌شکند
و صليب شکسته سخت خش‌دار است.
ØØ§Ù„ا تو هرمونتيست جرات داري بيا Ùˆ ØªÙØ³ÙŠØ±Ø´ Ú©Ù†!
“استخوان‌هاي‌ات را …
استخوان‌هاي‌ات را … !“
من مي‌دونم نتيجه‌ي انتخابات Ú†ÙŠ مي‌شه. مثل روز برام روشنه! ولي ازم نخوايد به‌تون بگم. چند ساعت صبر کنيد بعد … نه! ØØªÙŠ ÙØ±Ø¯Ø§ شب هم نمي‌دونيد.
البته هيچ ربطي به وضعيت اخير دنيا ندارد (گرچه اگر بخواهيد ربط پيدا مي‌کند) اما از آدم‌هايي Ú©Ù‡ Ùقط زمان‌هايي Ú©Ù‡ کار دارند سر Ùˆ کله‌شان پيدا مي‌شود Ùˆ نسبت به‌ات اظهار لط٠و Ù…ØØ¨Øª مي‌کنند خيلي خوش‌ام نمي‌آيد. من اين‌طوري‌ام؟! سعي کرده‌ام نباشم. گرچه هيچ‌وقت نمي‌توان مطمئن بود Ú©Ù‡ براي هيچ‌کس اين‌طوري نبوده باشم. ولي جدا ØØ§Ù„‌ام به‌ هم مي‌خورد از آن‌هايي Ú©Ù‡ وقتي کارشان به تو گير نيست جواب سلام‌ات را هم نمي‌دهند. اه!
مي‌دانم که تو هم همين‌طور هستي!
اين ÙŠÚ©ÙŠ دو روزه Ú©Ù‡ شرق مي‌خواندم دهان‌ام بگويي نگويي باز مانده بود از اين‌که چطور دزد Ùˆ خائن Ùˆ …ÙŠ سابق، شده است کعبه‌ي آمال اين روزگار؟ نمي‌گويم نبايد روي هاشمي مانور داد –که انتخاب ديگر ÙØ¬ÙŠØ¹ خواهد بود- اما ديگر خالي نبنديد!!! من به اين کارها مي‌گويم کارهاي ژورناليستي Ùˆ من از کارهاي ژورناليستي خوش‌ام نمي‌آيد.
بعد گاهي Ùکر مي‌کنم آيا شرق اصلا مخاطب هم دارد؟ اين روزها نگران مخاطب‌ام!
ØØ§Ù„ مي‌رسيم به سال خشم اسراÙيل Ùˆ لاله‌هاي زرد. خوب به يادش داري ديگر، نه؟ مي‌دانم، مي‌دانم! نمي‌شود ÙØ±Ø§Ù…وش‌اش کرد به اين سادگي آن سال را. سال سختي بود. همه چيز ديگر گونه شده بود. Ú¯Ù„ سرخ عاشقان، در Ù„ØØ¸Ù‡â€ŒÙŠ ÙˆØµØ§Ù„ زرد مي‌شد، لبخندها در آخرين Ù„ØØ¸Ø§Øª زهرخند مي‌شد Ùˆ دست ياري سنگ. بله! ØØ§Ù„ا مي‌شود Ú¯ÙØª ديگر، کار اسراÙيل بود، اما تو Ú©Ù‡ آن زمان نمي‌دانستي، مي‌دانستي؟
[…]
انتخابات اخير Ùوق‌العاده بود. از چند ماه پيش از انتخابات Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ تا اين روزهاي بعد از انتخابات Ùˆ Ø§ØØªÙ…الا تا ÙŠÚ©ÙŠ دو Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒÙŠ Ø¯ÙŠÚ¯Ø±. وضعيت جامعه پس از دو سه Ù‡ÙØªÙ‡ آرام مي‌شود Ùˆ چند ماه بعد –در هنگامه‌ي تشکيل دولت جديد Ùˆ انجام اولين اقدامات آن دولت- دوباره خنده‌دار مي‌شود.
چند مورد از جذابيت‌هاي انتخابات اخير را مي‌نويسم (البته همه‌ي شماره‌هاي زير جزو جذابيت‌هاي مستقيم انتخابات نيستند).
1-زمان آغاز ØØ±Ù Ùˆ ØØ¯ÙŠØ«â€ŒÙ‡Ø§ Ùˆ برنامه‌ريزي‌ها â€“ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ در ظاهر- براي انتخابات اخير مدت‌ها است Ú©Ù‡ شروع شده. نمي‌گويم ØØ§Ùظه‌ي تاريخي‌ي خوبي دارم ولي يادم نمي‌آيد Ú©Ù‡ در انتخابات پيشين از بيش از ÙŠÚ© سال قبل درباره‌اش ØµØØ¨Øª شده بوده باشد. به نظرم از زمان انتخابات مجلس Ù‡ÙØªÙ… تا کنون درباره‌ي اين ÙŠÚ©ÙŠ ØØ±Ù زده مي‌شد.
2-ØªØØ±ÙŠÙ…! ØªØØ±ÙŠÙ… اين انتخابات ÙŠÚ©ÙŠ از اساسي‌ترين Ú¯ÙØªÙ…ان‌هاي سياسي‌ي ÙŠÚ© سال اخير بوده است. اين هم پس از ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡â€ŒÙŠ Ù…Ø¬Ù„Ø³ Ù‡ÙØªÙ… به Ú¯ÙØªÙ…ان مسلط –و به ظاهر قوي- تبديل شد. البته اين شماره Ùˆ شماره‌ي پيشين در Ø³Ø·Ø Ø±ÙˆØ´Ù†â€ŒÙکران Ùˆ روزنامه‌نگاران است Ùˆ نه مردم Ú©ÙˆÚ†Ù‡ Ùˆ بازار.
3-تا چند ماه پيش Ùکر مي‌کرديم (يا ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ من Ùکر مي‌کردم) Ú©Ù‡ نتيجه ميزان مشارکت در ØØ¯ مجلس Ù‡ÙØªÙ… باشد. نظرسنجي‌ها هم گمان‌ام تا پيش از عيد اين‌چنين نشان مي‌داد. اما ناگهان همه چيز عوض شد.
4-انتخابات اخير Ùوق‌العاده بود چون نشان داد نه تنها عقل عمومي‌ي وبلاگستان اختلا٠زيادي با جامعه ايران دارد، بلکه روزنامه‌نگاران،‌ روزنامه‌نگاران Ùˆ ØØªÙŠ Ø³ÙŠØ§Ø³Øªâ€ŒÙˆØ±Ø²Ø§Ù†Ù [اصلاØâ€ŒØ·Ù„ب] جامعه نيز درک درستي از شرايط ندارند. اين ÙŠÚ©ÙŠ از بزرگ‌ترين ÙØ¬Ø§ÙŠØ¹ انتخابات بود (در اين مورد چيزي در Thesilog نوشته‌ام).
5-نتيجه‌ي مورد بالا براي من â€“ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ ÙØ¹Ù„ا- اين است Ú©Ù‡ انتظارم را از قدرت تاثيرگذاري وبلاگستان پايين مي‌آورم.
6-من دو جور سولوژن مي‌شناسم. سولوژن مخال٠راي دادن Ùˆ سولوژن‌اي Ú©Ù‡ راي دادن به معين را موثر مي‌دانست. ØªÙØ§ÙˆØª اين دو نه در باورهاي عمومي Ú©Ù‡ در ارزش نسبي‌ي مسير ØØ±Ú©Øª به آن باورها است. پيش‌تر راجع به اين موضوع نوشته بودم.
7-طبق تØÙ„يل‌هاي سولوژن اول، انتخاب هاشمي يا ØØªÙŠ Ø§ØÙ…دي‌نژاد شرايط به‌تري را براي رسيدن به اهداÙ‌اش تامين مي‌کند. اما از طر٠ديگر مسير مورد نظر سولوژن دوم، سولوژن راي‌دهنده، با شرايط ÙØ¹Ù„ÙŠ ØØ³Ø§Ø¨ÙŠ ØªØºÙŠÙŠØ± مي‌کند Ùˆ عملا تبديل مي‌شود به همان مسير سولوژن اول: مبارزه در Ø³Ø·Ø Ø®Ø±Ø¯ ولي گسترده (با Ø§ÙŠÙ†â€ŒØØ§Ù„ ÙØ¹Ù„ا ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ù‡Ù… هاشمي رييس جمهورمان باشد تا آن ديگري).
8-اختلا٠نظر! ÙŠÚ©ÙŠ از نکات ويژه‌ي اين انتخابات، ØªÙØ§ÙˆØª ÙØ§ØØ´ بين مسير انتخابي‌ي Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ مختل٠در قشر با Ø³Ø·Ø ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ متوسط به بالاي جامعه بوده است. خيلي‌ها با عقايد تقريبا مشابه (ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ در Ø³Ø·Ø Ø¢Ø±Ù…Ø§Ù†) مسيرهاي کاملا Ù…ØªÙØ§ÙˆØªÙŠ Ø±Ø§ انتخاب کردند. چنين چيزي در انتخابات پيشين وجود نداشت.
9-به ياد ندارم قشر ياد شده اين همه به جان هم Ø¨ÙŠØ§ÙØªØ¯. پيش‌ترها بزرگ‌ترين دعواي اين قشر در ØØ¯ Ùˆ ØØ¯ÙˆØ¯ شاعر مهم بودن يا نبودن سهراب سپهري بوده است (Ùˆ مشابه!) Ùˆ دامنه‌اش چند Ù†ÙØ±Ù‡ بود، اما اينک دعواي گسترده‌اي را â€“ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ در Ø³Ø·Ø ÙˆØ¨Ù„Ø§Ú¯Ø³ØªØ§Ù† Ú©Ù‡ من آن را نماينده‌اي از آن قشر مي‌دانم- شاهد هستم. ØªØØ±ÙŠÙ…يان،‌ معينيان را نکوهش مي‌کنند Ùˆ معينيان،‌ ØªØØ±ÙŠÙ…يان را ناسزا مي‌گويند. البته مدل ديگري هم وجود دارد Ùˆ آن اين‌که معينيان،‌ عوام را بي‌شعور مي‌خوانند. تا به ØØ§Ù„ ÙŠÚ©ÙŠ دو مورد از اين بد Ùˆ بيراه‌ها را –البته در Ø´Ú©Ù„ مودبانه‌اش- از دوستان‌ام Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª کرده‌ام. جالب اين‌که آن‌ها ØØªÙŠ Ù†Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ø§Ù†Ù†Ø¯ من راي داده‌ام يا نداده‌ام.
10-ØØ³Ù تنهايي شديدي مي‌کنم. ØØ³ مي‌کنم از هر ده ايراني،‌ Ùقط ÙŠÚ© Ù†ÙØ± دغدغه‌ي ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÙŠ Ø¹Ù…ÙˆÙ…ÙŠâ€ŒØ§ÙŠ تا ØØ¯ÙŠ Ø´Ø¨ÙŠÙ‡ به من دارد (کاري به مشکلات منورالÙکرانه‌ي آب پرتقال‌اي ندارم Ú©Ù‡ از هر ÙŠÚ© ميليون Ù†ÙØ±ØŒ ÙŠÚ© Ù†ÙØ± به آن‌ها Ùکر مي‌کند). خب، آيا با اين وضعيت باز هم مي‌توان Ú¯ÙØª “ايران وطن همه‌ي ما است”ØŸ
11-وطن کجاست؟ وطن آن‌جايي است Ú©Ù‡ زندگي مي‌کني يا آن‌جايي Ú©Ù‡ بزرگ شده‌اي يا Ú©Ù‡ چه؟ نمي‌دانم. هيچ کدام از اين تعريÙ‌ها ØØ³Ù مقدسي در من ايجاد نمي‌کند. ايران را دوست دارم نه به اين دليل Ú©Ù‡ همه جاي‌اش را ديده‌ام Ùˆ مي‌دانم Ú©Ù‡ به‌ترين است يا نه ØØªÙŠ Ø¨Ù‡ اين دليل Ú©Ù‡ باور دارم گذشته‌ي پرشکوه‌مان مرا بالاتر از ديگران مي‌نشاند، بلکه به اين دليل Ú©Ù‡ در آن بزرگ شده‌ام Ùˆ خاطرات Ùˆ کابوس‌هاي‌ام در آن Ø´Ú©Ù„ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است Ùˆ به زبان‌اي سخن مي‌گويم Ú©Ù‡ دوست‌اش دارم Ùˆ آن زبان در ايران گويش مي‌شود.
12-وطن‌پرست نيستم، اما ايران را دوست دارم. وطن‌پرست نيستم، اما نسبت به وطن‌ام ØØ³Ù تعلق مي‌کنم. وطن‌دوست‌ام Ùˆ ايران را مي‌سازم – اما نه با شيوه‌هاي سيرکي!
آدم گاهي ØÙˆØµÙ„ه‌اش از چيزهايي به سر مي‌رود. سر مي‌رود گاهي آدم ØÙˆØµÙ„ه‌اش از چيزهايي. چيزهايي به سر مي‌برند ØÙˆØµÙ„ه‌ي آدم را.خب، سر مي‌رود. بايد قبول کرد.
يعني: ديگر هيچ کلمه‌اي درباره‌اش نشنوم، هيچ ØØ±ÙÙŠ نزنم، خسته‌ام، خواب‌ام مي‌آيد، کابوس‌اش را نبينما Ùˆ تو –تويي Ú©Ù‡ درباره‌ي آن ور مي‌زني- جلوي دهن‌ات را بگير: رنگ‌اش چشم‌ام را مي‌زند.
گشنگي بدجوري تاثير مي‌گذارد. Ø¢ÙØ±ÙŠÙ‚ا را نگاه کنيد. تاثيرش را نمي‌بينيد؟
مواظب روبات‌ها باشيد.
در ضمن Ù„Ø·ÙØ§ هم‌ديگر را گاز نگيريد.
از ماشين پياده مي‌شوم. بايد به آن سوي خيابان بروم. کمي جلو ميروم تا به خط کشي برسم. چراغ عابر قرمز است. نور قرمز- نارنجي خورشيد مستقيم به چشم‌هاي‌ام مي‌خورد. به زمين چشم مي‌دوزم. لکه‌اي جلوي‌ام روي‌ زمين پخش شده است. به نظر مي‌‌رسد روغن ماشين باشد. کمي آن طرÙ‌تر هم ØØ¬Ù… بزرگ‌تري از همان بر روي زمين ديده مي‌شود. قدمي به عقب برمي‌دارم. ناگهان چيزي به بازوي راست‌ام برخورد مي‌کند-خيلي آرام. مردي است پنجاه ساله. شايد هم بيشتر. عينک‌اش توجه‌ام را جلب مي‌کند. ÙŠÚ©ÙŠ از شيشه‌ها آن قدر نمره بالايي دارد Ú©Ù‡ ØØªÙŠ Ù„Ø§Ø²Ù… نيست دقت کني تا اين را بÙهمي. آن ديگري معمول به نظر مي‌رسد: بايد ØØªÙ…ا دقت کني تا ØØ¯ÙˆØ¯ شماره‌اش را ØØ¯Ø³ بزني. دقت نمي‌کنم.
مي‌گويد: «ممکنه مرو به اون طر٠ببريد؟»
نگاه از صورت‌اش برمي‌کشم و پاسخ مي‌دهم:
-«بله! خواهش ميکنم.»
Ù„ØØ¸Ù‡â€ŒØ§ÙŠ Ø³Ú©ÙˆØª مي‌کند. دوباره مي‌گويد: «من خوب نمي‌بينم. مي‌شه منو از خيابون رد کنيد؟!»
دوباره به صورت‌اش نگاه مي‌کنم. بچه‌گانه است. بخش‌هايي از صورت‌اش Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø´Ø¯Ù‡ ولي بر بخشهايي از آن هنوز موي کوتاه نشده ديده مي‌شود. اما اين‌ها اصلا در مقابل عينک‌اش به چشم نمي‌آيند.
-«بله! صبر کنيد چراغ سبز بشه. بعد مي‌برم‌تان.»
چراغ همان موقع سبز شد. صبر مي‌کنم تا ماشين‌هايي Ú©Ù‡ از سمت مقابل مي‌آمدند رد شوند. سپس دست‌ام را ØÙ„قه مي‌کنم Ùˆ درست مانند عروسي او را به ميان خيابان مي‌برم. کمي لق لق مي‌خورد. ØØªÙ…ا لازم بود بگيرم‌اش.
به آن سمت خيابان مي‌رسيم. دستم را شل مي‌کنم. اما او بازوي‌ام را Ù…ØÚ©Ù… Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است. دستم را مي‌کشم. آزاد مي‌شوم. او Ùورا جلو مي‌پرد Ùˆ گردن‌ام را مي‌گيرد. ÙØ´Ø§Ø± مي‌دهد. نمي‌دانم Ú†Ù‡ بايد بکنم. پيرمرد براي‌ام بچه‌تر از آن بود Ú©Ù‡ انتظار چنين چيزي‌ را داشته باشم: غاÙلگير شدم. دو دستم را بي‌اختيار به سمت گردن‌ام ØØ±Ú©Øª مي‌دهم Ùˆ دست‌هاي او را مي‌گيرم. تکان نمي‌خورند. Ù†Ùهميدم چند ثانيه گذشت Ú©Ù‡ متوجه شدم اين‌گونه از پس‌اش بر نمي‌آيم. دست‌اش را ول مي‌کنم Ùˆ با مشت به شکم‌اش مي‌کوبم. انتظار ندارم ÙØ§ÙŠØ¯Ù‡ چنداني داشته باشد. ولي Ùورا اثر کرد چون دستهاي‌اش را از دور گردن‌ام آزاد کرد. قدمي عقب مي‌رود. Ùˆ ناگهان روي زمين پخش مي‌شود. چند گام عقب مي‌روم. گردن‌ام را کمي مالش مي‌دهم: شديدا درد مي‌کند. ØØ³ تعجب Ùˆ ØªÙ†ÙØ± با هم بر من ØØ§Ú©Ù… است. به او Ú©Ù‡ بر Ù„Ú©Ù‡ روغني Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ مي‌نگرم. منتظر ادامه اين نبردم. اما بلند نشد. اما بلند نشد چون … نمي‌توانم باور کنم. آن Ù„Ú©Ù‡ روغن نبود، خون بود. ØØ³Ø§Ø¨ÙŠ Ù…ÙŠâ€ŒØªØ±Ø³Ù…. جلوتر مي‌روم. خم مي‌شوم. عينک‌اش هنوز بر چهره است. شکم‌اش خونين است. نمي‌‌دانم چرا ولي عينک‌اش را برمي‌دارم. پشت آن چيزي نيست. يعني اينکه چشمي نيست. همين! دستهاي‌ام کاملا خونين‌اند. عينک را بر چشم مي‌گذارم Ùˆ به سمت ÙØ±Ø¯ÙŠâ€Œ Ú©Ù‡ منتظر چراغ سبز عابر پياده است مي‌روم. مي‌گويم:
«ممکنه مرو به اون طر٠ببريد؟»