Browsed by
Author: SoloGen

انسان طاغي

انسان طاغي

بعضي روزها آدم طاغي بيدار مي‌شود. دل‌اش مي‌خواهد به هر چه معمول است و پاي‌بند نه بگويد! بگويد ديگر هيچ‌کاري نمي‌کند، ديگر به هيچ‌چيزي فکر نمي‌کند، سر کار نمي‌رود، دل‌اش نمي‌خواهد اين آدم‌هاي مسخره را ببيند و بلند هم اعلام مي‌کند که از ابتذال جاري در همه‌ي روابط انسان‌ها خسته شده است و حاضر نيست حتي ديگر بند کفش‌اش را موقع عبور از خيابان محکم کند يا صبح‌ها آب پرتقال بخورد يا هر قيد و بندي از اين دست. بعضي روزها آدم جدا شورشي بيدار مي‌شود! در اين روزها به‌تر است خانه بماند و هيچ‌کس را هم نبيند و با هيچ‌کس هم حرف نزند.
خب … نفس عميق بکشيد! من امروز خيلي هم شورشي نبوده‌ام!

از شير و فلک (2): بازگشت پلنگ

از شير و فلک (2): بازگشت پلنگ

حضرت سولوژن که لينک‌داني پويا ندارند – و حتي فکر مي‌کنم اندکي هم با آن مشکل عقيدتي داشته باشند- پس مجبور مي‌شود همين‌طوري پست بفرمايند و توضيح بدهند و شفاف‌سازي کنند:

تتا-از اين پست خداداد خوش‌ام آمد. درباره‌ي حرف ربط “Ùˆ” Ùˆ نحوه‌ي خوانش آن در گفتار متداول -Ú©Ù‡ “او” است- مي‌گويد. ادعاي او اين است Ú©Ù‡ تلفظ صحيح آن همان “او” است Ùˆ ريشه‌اش از “اود” فارسي‌ي مياني مي‌آيد. توضيح بيش‌تر را همان‌جا بخوانيد. فقط بگويم Ú©Ù‡ به نظرم معقول نيست بخواهيم از اين پس از “او” او يا “اود” به جاي “Ùˆ” استفاده کنيم – اما حداقل خيال‌مان راحت است Ú©Ù‡ /کتاب او دفتر او …/ گفتن در گفتارمان پيشينه‌اي دارد Ú©Ù‡ اشتباه نيست.

آيوتا-اين‌بار دکتر سعيدرضا عاملي از گروه ارتباطات دانش‌کده علوم اجتماعي‌ي دانش‌گاه تهران درباره‌ي موبايل، روش زندگي و هويت تحقيقي انجام مي‌دهند که نيازمند ياري‌ي کليکي‌تان است.

کاپا-با اين‌که از وضعيت چينش(!) نيروها در کشور رضايت ندارم، اما گاهي احساس “گرگ گرگ را مي‌خورد”ام خوش‌حال مي‌شود Ùˆ از “عمل سياسي”‌ام لذت مي‌برم. نگاهي به افتضاح‌هاي اخير مجلس هفتم از جمله درگيري‌شان با خبرنگاران بيندازيد. گرچه خيلي متاسفم Ú©Ù‡ چند نفري احتمالا اين وسط خيلي فحش مي‌خورند. به قولي، بازي کاملا win-win نيست ولي يک‌طرف بدجوري دارد lose مي‌کند!

از شير و فلک

از شير و فلک

آلفا – خانم خطيبي، دانش‌جوي کارشناسي ارشد جامعه‌شناسي، تحقيقي درباره‌ي ارتباط کاربران ايراني با فضاي مجازي Ùˆ تاثير آن بر انتظارات Ùˆ ارزش‌هاي ايشان انجام مي‌دهند Ú©Ù‡ نيازمند پر کردن پرسش‌نامه از طرف شما است. پر کردن‌اش احتمالا ضرري ندارد.

بتا – من مي‌ترسم دکتر معين –اگر رييس جمهور شدند- بيايد در جلسه‌ي مطبوعاتي‌شان Ùˆ بگويد “تلاش شما عزيزان براي آزادي‌ي فردي به نام هپلي‌هپويد قابل تقدير است” Ùˆ بعد برود سوار ماشين مخصوص‌اش بشود Ùˆ برود. اين نوشتارش Ú©Ù‡ به آن‌جا خواهد کشيد.

گاما – نگاهي به فوتوبلاگ‌ Beyondِ علي بيندازيد.

دلتا – از اين عبارت خوش‌ام نمي‌آيد: “از همه انتظار داشتم ولي از تو انتظار نداشتم” يا چيزهايي از اين دست – خلع سلاح ارزشي مي‌کند آدم را.

اپسيلون – از چنين چيزي هم خوش‌ام نمي‌آيد: “من نمي‌دونم ايراني‌ها چرا اين‌طوري‌اند” Ùˆ خودش صد البته Ú©Ù‡ ايراني است. من مشکل خاص‌اي ندارم با نقدِ فرهنگ ايراني. هرکس‌اي دل‌اش بخواهد مي‌تواند در مورد فرهنگ ايراني‌ها نظر بدهد Ùˆ بگويد Ú©Ù‡ ايرانيان باغيرت، تنبل، باهوش، دودر، رياکار، زرنگ، اين‌طوري، آن‌طوري، يا هر جور ديگري هستند –درست مثل آن‌کاري Ú©Ù‡ در مورد نيروهاي سياسي انجام مي‌دهند Ùˆ تشخيص قدرت Ùˆ برنامه مي‌دهند. اما در اين بين نبايد خودش را جدا کند يا اين‌که دلايل قابل قبولي براي جدا بودن‌اش بياورد: “نمي‌دانم چرا همه‌ي ايراني‌ها –جز من Ùˆ دخترخاله‌ام- دماغ‌شان بزرگ است”.

زتا – از بچه‌هاي دماغو هم خوش‌ام نمي‌آيد يا حداقل اين‌که مي‌بايست پيش از دست دادن با من بروند Ùˆ دست‌شان را بشويند.

ايتا – از چيزهايي Ú©Ù‡ درک‌شان نمي‌کنم هم خوش‌ام نمي‌آيد. البته برخوردم با آن‌ها منفعلانه نيست – سعي مي‌کنم ÙŠÚ© فکري به حال‌شان بکنم.

دموکراسي امر پيشين نيست!

دموکراسي امر پيشين نيست!

-دموکراسي روي‌کردي پراگماتيستي به جامعه‌داري است. ايده‌آل نيست، به‌ترين را ارايه نمي‌دهد، اما خيلي‌ها را راضي نگاه مي‌دارد. دموکراسي، روي‌کردي پرفکشنيستي نيست. بنيان نظري‌ي قوي‌اي هم ندارد (نگاه کنيد به ريچارد رورتي، اولويت دموکراسي بر فلسفه. خودتان قانع مي‌شويد).

آيا دموکراسي هدف است؟ آيا دموکراسي مي‌بايست هدف باشد؟ بي‌گمان دموکراسي در جهان متمدن (به معناي ضعيف آن) امروز، هدف است. کشورها بر سر هم مي‌کوبند تا دموکرات‌تر از ديگران باشند يا به نظر آيند. اما اگر با سوال دوم مواجه شويم، دموکراسي بي‌گمان تنها گزينه براي جامعه‌داري نيست.

اين‌که Ú†Ù‡ روي‌کردي براي جامعه‌داري به‌تر از ديگري است، به چيزهاي ديگري بستگي دارد. اگر کس‌اي بتواند پاسخ خودبسنده‌اي به اين سوال بدهد، از نظر من دچار مشکل عقلي است. درست به همين دليل، اگر کس‌اي بيايد Ùˆ بگويد “دموکراسي” (يا هر چيز ديگر) به‌ترين روش جامعه‌داري است Ùˆ براي اثبات آن به هيچ چيزي اشاره نکند –بلکه بيايد Ùˆ بگويد دموکراسي خوب است چون نظرات افراد بيش‌تري تامين مي‌شود– از نظر من دچار اشتباه شده است.

چرا چنان شخص‌اي مشکل دارد؟ چون پاسخ‌اي خودبسند –و بدون توجه به ذات(ØŸ) بشر، ذات(ØŸ) جوامع بشري، آرمان‌هاي آن جامعه‌ي خاص، ايدئولوژي‌ي آن‌ها Ùˆ …- به جماعت مورچگان، سوسمارها Ùˆ اتم‌ها گسترش‌پذير است. چرا مورچگان مي‌بايست داراي اختلاف طبقاتي باشند در حالي Ú©Ù‡ انسان‌ها –بنا به روايتي- نبايد باشند؟ کس‌اي Ú©Ù‡ توجه نکند اکثر مورچه‌ها باردار نمي‌شوند، نمي‌تواند اين قضيه را توجيه کند.

Dead Man Ùˆ Neil Young

Dead Man Ùˆ Neil Young

چند روزي است با موسيقي‌ي متن فيلم Dead Man (فيلم از Jim Jarmusch) که Neil Young نواخته است بدجوري ارتباط برقرار مي‌کنم. مخصوصا با آن گيتار الکتريک خفن distort شده‌اش! يک‌جايي خواندم که هارموني‌هاي فرد نت‌ها باعث خوش آمدن سمعي‌ي(!) آدم مي‌شود و طبيعي است که distort کردن (مثلا يک ديود گذاشتن آن وسط!!!) صدا را پر از هارموني مي‌کند. سولوژن هم اين نظر را تاييد مي‌کند. مثلا طبق بررسي‌هاي انجام شده در چند سال پيش، در اجراي کنسرتي‌ي The Spanish Train از Chris De Burgh (همان اجرايي که من دارم!) صداي CdB داراي خش‌ايست که احتمالا ناشي از همين هارموني‌هاي بالاي دستگاه صوتي‌اش باشد و باعث هيجان‌انگيزتر شدن اجرا (ماجراي بين خدا و شيطان) مي‌شود.
اممم … اما اين موسيقي‌ي متن –مخصوصا بعضي قسمت‌هاي‌اش- چيز عجيب Ùˆ غريبي است. حتي اکوهاي‌اش غريب است. هوس کردم فيلم Dead Man را ببينم جدي جدي Ú©Ù‡ شايد آن هم منحصر به فرد باشد (فکر کنم همه‌ي ملت ديده باشند. من هم جزو آن عده‌اي هستم Ú©Ù‡ نه چيز مشخص‌اي از هيچکاک ديده است Ùˆ نه از جارموش).
پ.ن: راستي تاريخ تولدمان هم خيلي نزديک است!

موزيقي کلازيگ

موزيقي کلازيگ

شايد شما هم مي‌بايست صفحه‌ي موسيقي‌ي کلاسيک (به تعبير ضعيف) لرد را ببينيد: ورژن انگليسي و ورژن فارسي.
چه چيزهايي در آن مي‌يابيد؟ مثلا اين‌ها کارمینا بورانا از کارل ارف (همين که بچه بوديد، مي‌رفتيد سر کلاس‌هاي‌اش، آخرش هم ياد نگرفتيد)، قطعه‌ي پتروشکا از ايگور استراوينسکي و چيزهاي ديگري از بورودين، راول و مارش عزاداري‌ي مادربرد از دست رفته که شوپن نوشته.

سفر به خير اي مسافر جاده‌هاي آزادي

سفر به خير اي مسافر جاده‌هاي آزادي

هاله‌ي عزيز! (:
حدس مي‌زنم که درخواست من براي بازگشت‌ات فايده‌اي نداشته باشد. به تصميم‌ات احترام مي‌گذارم و درک مي‌کنم که دلايلِ خود را براي تعطيل کردن وبلاگ داري. اما دوست دارم بگويم که حيف شد که رفتي و مطمئن‌ام که وبلاگستان از عضو مهم و دوست‌داشتني‌اي محروم شد. در ضمن مي‌خواهم بگويم که اگر بازگردي، خيلي‌ها را خوش‌حال مي‌کني. نمي‌گويم همين فردا: يک ماه ديگر، دو ماه ديگر،‌ يا حتي يک سال. ولي وقتي احساس کردي ارتباطت با وبلاگستان خيلي با گذشته تفاوت پيدا کرده، حتما برگرد.

مشکل در کامنت‌ها

مشکل در کامنت‌ها

يک مشکل کوچک در کامنت‌داني‌ي اين‌جا ايجاد شده بود که جلوي کامنت‌گزاري‌تان را مي‌گرفت. ممنون از لنا به خاطر اطلاع‌رساني!

طنز

طنز

طنز چيست؟! شايد مثل خيلي چيزهاي ديگر نيز لازم نباشد طنز را تعريف کنيم يا اصلا نتوانيم. اما در نظري طنز ممکن است ترکيبي باشد از مجموعه‌اي از انواع تعامل‌هاي بين انسان Ùˆ محيطش Ú©Ù‡ حالت‌هاي ذهني‌ي خاص‌اي را به وجود مي‌آورد Ú©Ù‡ در آن حالت‌ها روابط معنايي –در وسيع‌ترين تعريف آن- دست‌خوش تغيير شده‌اند. مثلا طنزي Ú©Ù‡ با معاني‌ي اجتماعي –يا همان عرف‌ها- سر Ùˆ کار دارد، روابطشان را جور متفاوتي مطرح مي‌کند Ùˆ يا طنزي Ú©Ù‡ با معاني‌ي ذهني سر Ùˆ کار دارد (مثلا معاني‌اي مانند “دوست داشتن” يا “خوش آمدن از چيزي”) حالت‌اي را توصيف مي‌کند Ú©Ù‡ شخص داراي حالت ذهني‌ي “دوست داشتن” است ولي رفتار يا انگيزه‌ي او آن‌قدر متفاوت بيان مي‌شود Ú©Ù‡ “دوست داشتن” در آن زمان قلب معنا مي‌شود. در اين ميان براي تغيير معنا، نياز به ارتباطات وسيع –ولي از حوزه‌اي متفاوت- است Ú©Ù‡ شامل سطوح معاني‌ي بسيار فردي تا اجتماعي است. شايد به همين دليل است Ú©Ù‡ خيلي‌ها بيانِ طنز را نيازمند بستري اجتماعي مي‌دانند. گرچه به نظرم اين بايستني نيست. در ضمن، گمان‌ام مشخص باشد Ú©Ù‡ استعاره نيز ÙŠÚ©ÙŠ از ابزارهاي رخ‌داد طنز است همان‌طور Ú©Ù‡ کنايه اين‌چنين است.
به اين فکر مي‌کنم Ú©Ù‡ آيا طنز الزاما بايد در متن‌اي زبان‌اي رخ دهد؟ با توجه به تعريف‌ام: خير! گمان‌ام اکثر افراد قبول داشته باشند Ú©Ù‡ ÙŠÚ© کاريکاتور نيز طنز مي‌تواند باشد. البته من اعتقاد دارم Ú©Ù‡ ÙŠÚ© کاريکاتور در بستر زبان‌اي درک مي‌شود؛ يعني واقعا کاريکاتور هم ÙŠÚ© واقعه‌ي زباني است Ùˆ مثلا ÙŠÚ© عقاب –که سيستم بينايي قوي‌اي دارد- نمي‌توان آن را درک کند. با اين حال، گمان‌ام تغييرات ديگر تجربيات ما نيز بتواند به طنز تعبير شود. مثلا قلقلک دادن –اگر هميشگي نباشد- ÙŠÚ© طنز است. شما ديگري را قلقلک مي‌دهيد Ùˆ او را به حالت ذهني‌اي مي‌بريد Ú©Ù‡ روابط معنايي جور ديگري تعبير مي‌شود: “پوست‌ام جور خاص‌اي از حسِ لذت‌بخش را ايجاد مي‌کند” Ùˆ يا حتي “اين شخص مرا خيلي دوست دارد” Ùˆ يا چيزهايي از اين دست. يا شايد سقوط آزاد، Ùˆ هم‌چنين خلسه‌ي ناشي از مواد توهم‌زاد يا از اين دست.

بگذريم … مي‌خواهم بگويم خيلي از آدم‌هايي Ú©Ù‡ دور Ùˆ برم مي‌بينم چندان طنز حالي‌شان نمي‌شود يا اگر هم بشود، آن را فقط در شرايط خاص‌اي به کار مي‌برند (مثلا فقط وقتي در حال خواندن گل‌آقا هستند). زياد هم ربطي به هوش‌بهر (Ú©Ù‡ من مخالف کميت‌اي اسکالر براي آن‌ام) يا چيزهايي از آن دست ندارد. از ميان دوستان Ùˆ آشنايان‌ام Ú©Ù… پيش آمده است کس‌اي واقعا بفهمد Ú©Ù‡ بسياري از حرف‌هاي من نه جدي Ú©Ù‡ طنز Ùˆ نه سخره Ú©Ù‡ بسيار جدي است (با بيان متمم هر گزاره‌اي –اگر کس‌اي بداند من متمم آن را مي‌گويم- گزاره‌ي درست کاملا قابل استخراج است).

يک روز تفريحي

يک روز تفريحي

امروز به من خيلي خوش گذشت! از همه‌ي دست‌اندرکاران، شرکت‌کنندگان، آدم‌هاي جالب (ولي بي‌ربط) آن جمع Ùˆ … (Ú©Ù‡ البته ÙŠÚ©ÙŠ دو نفرشان را هم نفهميدم Ú©Ù‡ بودند) متشکرم! حيف Ú©Ù‡ حداقل يک‌اي اين وسط Ú©Ù… بود. آممم …

آب، بابا، ارباب

آب، بابا، ارباب

نجمه اميدپرور و محمدرضا نسب‌عبداللهي هم‌سر يک‌ديگرند،‌ با هم به دليل آن‌چه در وبلاگ‌هاي‌شان نوشته بودند زنداني شدند و عيد را در دو سلول جدا تنهاي تنها در زندان گذراندند. نه! درست نگفتم: تنها نبودند – کودک‌شان نيز با آن‌ها بود.

پروژه

پروژه

-نظرتان درباره‌ي پروژه‌ي راه‌آهن ملي‌ي شرکت‌مان چيست؟
+خب؟!
-يک مقداري عقب نيافتاده؟ فکر کنم نيرو کم داريم.
+خب، من که يک ماه پيش گفته بودم تمام‌اش کن.
-اممم … بله! ولي من داشتم روي پروژه‌ي موشک هواکني‌مان کار مي‌کردم.
+مي‌دونم!
-… Ú©Ù‡ اون هم خيلي طول مي‌کشه.
+آره!
-… Ùˆ تا حالا هيچ‌جايي فضانورد به مريخ نفرستاده.
+دقيقا ويژگي‌ي گروه ما هم همين‌ه!
-… Ùˆ من فکر کنم کار خيلي سخت‌ايست. يعني، حداقل اين‌که فضانورد نداريم فعلا.
+خودت چرا نمي‌روي؟
-من؟! باشه،‌ من مي‌روم … اما … ولي اگر من بروم،‌ Ú†Ù‡ کس‌اي گزارش‌هاي تکنيکال‌مان را بنويسد؟ مي‌دانيد Ú©Ù‡ کس‌ِ ديگري درست Ùˆ حسابي تئوري‌ي قضيه را بلد نيست.
+جز من ديگه؟!
-اممم … بله! بله! ولي مگر شما هم گزارش مي‌نويسيد؟
+باشه! يکي از نيروها را بفرست. آن پسره چه کارست؟ هرکس را که دوست داري بفرست برود.
-هممم … باشه! سعي‌ام را مي‌کنم. فقط نمي‌دانم چطوري مي‌شود در عرض دو ماه او را فضانورد کرد. تا جايي Ú©Ù‡ خبر دارم، تاحالا با کامپيوتر بازي هم نکرده.
+گزارش را کي تحويل مي‌دي؟
-به نظرم آمد اولويت پروژه‌ي خنک کردن زمين به اندازه‌ي سه درجه سانتيگراد بيش‌تر باشد.
+چي؟
-اين پروژه را هفته‌ي پيش گرفتيد.
+آها! بله! يادم آمد. خب، گزارش پيش‌رفت‌اش را براي‌ام تا فردا مي‌فرستي؟
-گزارش مريخ‌نوردي را اول نفرستم؟
+باشه! پس فردا پيش از طلوع!
-يعني پروژه‌ها را تعطيل کنم بنشينم به گزارش‌نويسي؟
+خب، پس شب‌ها را براي چه گذاشته‌اند؟ شب‌ها گزارش بنويس، صبح‌ها پروژه‌ها رو جلو ببر.
-آها!
+پس منتظرم!
ـبله! بله! سعي‌ام را مي‌کنم.