Browsed by
Author: SoloGen

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (8)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (8)

“اينک آخر زمان” را دوست دارم. دلايل زيادي براي آن وجود دارد، اما يکي‌اش به خاطر صحنه‌ي آخر آن است. گمان‌ام وقتي براندو از ترس مي‌گويد –ترسي Ú©Ù‡ کسي نمي‌تواند درک کند- از چيز بسيار ويژه Ùˆ حقيقي‌اي سخن مي‌گويد.

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (7)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (7)

فرض کن در دستگاه‌اي گذاشته‌اندت و الکترودهايي به سرت وصل کرده‌اند و تو را برده‌اند به دنيايي خيالي. دنيايي که ذهن‌ات آن‌گونه سير مي‌کند که از پيش مقرر شده است: اگر بنا به آرامش باشد، آرام مي‌شوي و اگر هيجان بخواهي، برنامه‌ي از پيش‌اش هيجان‌آلود خواهد بود (ياد Total Recall مي‌افتم). حالا فرض کن دستگاه به دليلي نامشخص خراب شود و سيگنال‌هاي ناراحتي، ترس، غم، و يا اندوه بفرستد. چه مي‌شود کرد؟ وحشتناک است! مي‌تواني تصور کني وحشت وحشت‌انگيزترين تصور ممکن را؟

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (6)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (6)

سلول‌هاي بخشي از کورتکس موشي را گرفته‌اند Ùˆ الکترودهايي به آن وصل کرده‌اند Ùˆ به شبيه‌ساز هواپيماي F22اي اتصال‌اش داده‌اند. دنياي براي آن سلول‌ها ديگر نه بو دارد Ùˆ نه رنگ Ùˆ نه لمس، بلکه دنياي آن موش شده است پارامترهاي پروازي‌اي چون ارتفاع Ùˆ زاويه پيچش Ùˆ چرخش Ùˆ اوج. موش حتي تصور تاريکي از ديدن ندارد، يعني او ديگر نمي‌تواند بفهمد Ú©Ù‡ ديدن چيست –ديدن آن‌گونه Ú©Ù‡ ما تصورش مي‌کنيم- Ùˆ هم‌چنين است گشنه شدن Ùˆ خواستن Ùˆ … اش. همه چيز براي‌اش عوض مي‌شود. خواست‌اش مي‌شود در ارتفاع مشخصي نگاه داشتن هواپيما –که درک‌اش از آن قابل مقايسه نيست از درک ما از آن Ùˆ يا حتي ÙŠÚ© موش Ú©ÙˆÚ†Ú© آشيانه‌ي پرواز Ú©Ù‡ هواپيما را مي‌بيند.

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (5)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (5)

رويا … مي‌گويند هر دوره‌ي روياي انسان يک ربع ساعت بيش‌تر نيست اما حتما تو هم مثل من روياهايي را تجربه کرده‌اي که گويا ماجرايي چند ساعته يا حتي چند روزه بوده‌اند. وقتي کنترل اعصاب آدم جور ديگري مي‌شود، همه چيز عوض مي‌شود: نه زمان و نه مکان ديگر کشيدگي‌ي پيشين‌شان را ندارند. دقيقه‌ها ساعت‌ها مي‌شوند و ساعت‌ها دقيقه‌ها و کشورها اتاق‌ها مي‌شوند و اتاق‌ها سالن‌ها.

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (4)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (4)

خبر بد … نه! نمي‌خواهم هيچ وقت به اين فکر کنم، اما خبر بد در کسري از ثانيه تو را در هم مي‌شکند. هيچ وقت به آن فکر نکن!

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (3)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (3)

تا به حال برق گرفته‌ات؟ منظورم مهندس برق نيست، برق‌ايست که اديسون با آن صندلي‌ي الکتريکي را ايجاد کرد – و البته منصف باشيم، با آن لامپ‌هاي‌مان را نيز روشن کرد. نيم ثانيه برق گرفتن نيز شوک‌آورست. هيچ کس دل‌اش نمي‌خواهد آن درد عجيب و غريب را تحمل کند. در نيم ثانيه دو بار هم نمي‌تواني پلک بزني، اما رنج‌ برق گرفتن‌اش جانکاه –اگر نگوييم جان‌گير- است.

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (2)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (2)

مي‌گويند مرگ با سم کشنده‌اي مثل سيانور يکي از راحت‌ترين مرگ‌هاست. به اين هم شک دارم. با چشم‌هاي خودم شاهد بوده‌ام جان کندن گربه‌اي با سم را. گربه نه ده ثانيه، نه يک دقيقه، که چهار پنج ساعت تقلاي زندگي و مرگ مي‌کرد و آن هم چه جان کندني – باور کردني نيست! هنوز که هنوزست از به ياد آوردن‌اش تن‌ام مور مور مي‌شود (ربطي ندارد، اما بچه که بودم –چهارم يا پنجم دبستان- به سينمايي رفتم که فيلمي از اگر اشتباه نکنم مخملباف داشت. در آن فيلم، عده‌اي از بازماندگان موجي‌ي جنگ را نشان مي‌داد. در يکي از صحنه‌ها، يکي از رزمندگان صحنه‌ي حمله‌اي را به ياد مي‌آورد که هواپيمايي به آن‌ها حمله مي‌کند و بمبي پرتاب مي‌کند و همه روي زمين پخش و پلا مي‌شوند. رزمنده به نظرش مي‌آيد که يکي از هم‌رزمان‌اش کنارش افتاده است. دست‌اش را مي‌گيرد و ناگهان با دستي قطع شده مواجه مي‌شود. اين صحنه از آن زمان در من وحشت کاشته است و اين حق را به‌ام مي‌دهد که از مخملباف خوش‌ام نيايد. اين فيلم، گمان‌ام، عروسي‌ي خوبان بود).

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (1)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (1)

مي‌گويند راحت‌ترين و بي‌رنج‌ترين راه براي خودکشي، مرگ با داروي خواب‌آور است: کافي است دارو را مصرف کني و به خوابي عميق فرو مي‌روي. نه دردي حس مي‌کني و نه وحشت خون و دودي وجود دارد. اما من هميشه به اين موضوع شک داشتم. هميشه نگران بوده‌ام که نکند آن آخرين خواب، پر باشد از کابوس‌هايي که راهي براي فرار ازشان نداري و ساعت‌ها در ميان کابوس‌هاي عين جهنم غرق شوي.

لرد شارلون و انتخابات امريکا

لرد شارلون و انتخابات امريکا

[اين هم نوشته‌ي لرد شارلون درباره‌ي انتخابات امريکا و ديگر قضاياي مربوط که در کامنتي براي‌ام نوشته شده است. وبلاگ او فعلا بر هوا است و براي همين او اين پست را مهمان من است.]
خوب من می‌خواهم به موضوع انتخابات آمريکا، اين پست، آن پستِ قبلی و اين نظر س‌س‌منصوری از دو منظر نگاه کنم.
منظر اول در موردِ خودِ بوش است Ùˆ روشی Ú©Ù‡ رأی آورده‌است. به گفته‌ی خبرنگار بی‌بی‌سی، اين اولين بار در انتخابات آمريکا بوده است Ú©Ù‡ مسايل اقتصادی Ùˆ اجتماعی جامعه‌ی آمريکا برای رأی دهنده‌گان از اهميتِ اول برخوردار نبوده است Ùˆ جای‌ش را تروريسم گرفته است. يعنی با وجود اين Ú©Ù‡ وضعيت اقتصادی‌شان بدتر شده، اما به مسبب اين بدتر شدن وضع اقتصادی رأی داده‌‌اند. چرا؟ به خاطر اين Ú©Ù‡ ÙŠÚ© لولويی به اسم تروريسم درست کرده‌اند Ùˆ آن‌ها را مثل سگ از آن ترسانده‌اند. همان کاری Ú©Ù‡ صاحبان صنايع اسلحه‌سازی Ú†Ù‡ برای خود مردم آمريکا Ùˆ Ú†Ù‡ برای کشورهای ديگر انجام می‌دهند. ÙŠÚ© زمان پرده‌ی آهنين ِ شوروی، ÙŠÚ© زمان ايران ِ بنيادگرا (برای ترساندن کشورهای عربی مثلاً) Ùˆ حالا تروريسم Ùˆ بن‌لادن. Ùˆ البته جالب است Ú©Ù‡ جناب بن لادن هم درست چهار روز پيش از انتخابات سر Ùˆ کله‌اش پيدا می‌شود تا برادر بوش را در رأی آوردن Ú©Ù…Ú© کند. Ùˆ البته در مقياسی شايد با انعکاس جهانی کمتر، مجلس ايران هم فرياد مرگ بر آمريکا سر می‌دهد تا باز هم آن بنده‌ی راستين خداوند پيش بيافتد. البته نمی‌گويم تمام کسانی Ú©Ù‡ به بوش رأی داده‌اند، به خاطر اين ترس حاصل از تروريسم اين کار را انجام داده‌اند. شايد بعضی‌ها هم به خاطر Ú©Ù… کردن ماليات Ùˆ دادن قرض‌های‌شان اين کار را انجام داده‌اند. از نظری خوب اين کاری عاقلانه است. البته می‌توان دقيقاً همين ايراد سولو را به‌شان وارد دانست Ú©Ù‡ مثل وعده‌ی آب Ùˆ برق Ùˆ … مجانی است. Ùˆ مطمئناً اين چنين است. کسانی Ú©Ù‡ اين طرز تفکر (ØŸ!) را دارند از اين غافل‌اند Ú©Ù‡ درست، از طرفی دو درصد در ماليات به‌شان تخفيف داده‌اند ولی به خاطر چی؟ عاشق چشم Ùˆ ابروی‌شان بوده‌اند؟ تنها برای اين Ú©Ù‡ رأی‌شان را به دست آورند؟ هاه! مسلماً برای اين Ú©Ù‡ از آن طرف بيشتر بدوشند شان. خيلی خوش‌باوری می‌خواهد Ú©Ù‡ از سرمايه‌داران کثيفی مثل جمهوری‌خواهان آمريکا (Ùˆ البته دموکرات‌ها) انتظار داشت Ú©Ù‡ جايی بخواهند به عموم مردم اين جوری حال بدهند!
Ùˆ اما منظر دوم؛ از اين قسمت س‌س‌م‌ شروع می‌کنم: we know who we elect. ÙŠÚ© سوال: آيا واقعاً می‌دانيد Ú†Ù‡ کسی را انتخاب می‌کنيد؟ تأکيدم کمتر روی “دانستن”ØŒ Ùˆ بيشتر روی “انتخاب” است. واقعاً فکر می‌کنيد داريد انتخاب می‌کنيد؟ انتخاب بين تنها دو نفر از دو حزب با عقايد معلوم يعنی چه؟ احزاب دموکرات Ùˆ جمهوری‌خواه هر دو عقايد مشخصی دارند Ùˆ تنها بسته به شرايط Ú©Ù…ÛŒ در چهارچوب‌های مشخص شده‌شان اين طرف Ùˆ آن طرف می‌شوند. کدام آدم عاقل Ùˆ باهوشی (مخصوصاً آن عده‌ای Ú©Ù‡ به هاروارد می‌روند؟) اسم اين را انتخاب می‌گذارد؟ از چامسکی (اميدوارم اين سيد آمريکايی وطن پرست ما بشناسدش) نقل می‌کنم: “اکنون نيمی از آمريکايی‌های واجد شرايط به پای صندوق رأی نخواهند رفت. بررسی‌های به عمل آمده از اين افراد نشان می‌دهند Ú©Ù‡ ديدگاه اقتصادی-اجتماعی آنها به آنانی شبيه است Ú©Ù‡ در اروپا به احزاب کارگر يا سوسيال دموکرات رای می‌دهند. آن 50 درصدی Ú©Ù‡ در انتخابات شرکت می‌کنند عمدتاً از مرفهين هستند…..” اگر تخمين من از توزيع سنی جمعيت ِ آمريکا بر مبنای آمار CIA درست باشد، 225631229 نفر صاحب حق رأی هستند. در حالی Ú©Ù‡ مجموع آرای بوش، کری Ùˆ نادر 115810149 است. اين يعنی 51.32 درصد Ú©Ù„ افراد صاحب حق رأی. يعنی همانی Ú©Ù‡ چامسکی گفته: حدود چهل Ùˆ هشت درصد افراد در انتخابات شرکت نکرده‌اند. آيا اين واقعاً می‌تواند انتخاب نام گيرد؟

پی‌نوشت برای سولو: فعلاً وبلاگ ندارم و اين جا نوشتم. هی‌هی:D

America without follis

America without follis

“This is for the perevious post. Dude!!! we are not stupid, you guys are stupid, when you can pay your college tuition with Bush’s %2 tax cuts then it doesn’t matter what the heck he is doing with Iraq or Iran(not Iran, I think I need to be kind of biased right?) or anywhere else I want to pay my loans back and some $40,000 a year Harvard’s tuition so if you don’t like bush don’t call Americans stupid, we know who we elect and there is nothing that you can do because I AM A US CITIZEn and I decide who I want to elect you are an Iranian, then don’t say I dont care and vote for your country to make your life better rather than stay a side. I am an Iranian but I didn’t expect you to say such a phrase. Amir you are missing a big aspect of being an American and living in America that you can not understand it since you are outside of the country. TAX plays a big role in our lives dont miss it.”

1-متن بالا را يکي از خواننده‌هاي وبلاگ‌ام در پاسخ به اين متن‌ام نوشته است. او را دورادور مي‌شناسم و مي‌دانم که چند سالي است در امريکا زندگي مي‌کند. با اين‌که مي‌دانستم خودش را ايراني-امريکايي قلمداد مي‌کند، اما هيچ باور نمي‌کردم سيد سهيل منصوري –که گمان‌ام بيش از نيم عمرش را در ايران زندگي کرده است- بتواند آن‌قدر خود را امريکايي بداند که حاضر باشد اين همه وطن‌پرستانه از امريکا دم بزند –چنان که من از ايران آن‌گونه دفاع نمي‌کنم- وگرنه شايد نوشته‌ي پيشين‌ام را ملايم‌تر مي‌نوشتم.
2-شايد به‌تر مي‌بود مي‌گفتم آن‌هايي Ú©Ù‡ به بوش راي دادند احمق هستند Ùˆ نه Ú©Ù„ مردم امريکا. البته باز هم شايد احمق بودن لفظ دقيقي نباشد: ناتواني از ديدن جلوتر از بيني، تنگ‌نگري،‌ قادر نبودن به ديدن آينده‌ي دور Ùˆ … شايد عبارات به‌تري باشد.
3-من Ú©Ù‡ در امريکا زندگي نکرده‌ام Ùˆ حتي تاريخ امريکا را به طور کامل نخوانده‌ام، اما خوب يادم مي‌آيد Ú©Ù‡ وضعيت اقتصادي در دوران کلينتون خيلي خوب بوده است Ùˆ در دوران بوش کلي قرض بالا آمده Ùˆ امريکا در حضيض اقتصادي قرار گرفته. گويا اين وضعيت نسبتا هميشگي است: دموکرات‌ها وضعيت را خوب مي‌کنند،‌ جمهوري‌خواهان کشور را به قهقرا مي‌برند Ùˆ دوباره همه چيز تکرار مي‌شود (حتي اگر اين گزاره‌ي دوم هم درست نباشد، چيزي از ارزش گزاره‌ي پيشين درباره‌ي بوش Ùˆ کلينتون Ú©Ù… نمي‌کند Ú©Ù‡ نماينده‌هاي خوبي براي وضعيت فعلي دو جناح‌اند). اين‌که بوش بعد از چند سال آتش‌افروزي Ùˆ جنايت، به ياد اقتصاد مردم امريکا افتاده است ناخودآگاه مرا ياد “آب Ùˆ نفت مجاني دم در خانه” آيت‌الله خميني (درود مقام معظم رهبري بر ايشان) Ùˆ تغييرات اساسي در سطح شهر Ùˆ انجام پروژه‌هاي بزرگ (مثل قطار تک‌ريل) آبادگران دوران فعلي‌ي ايران مي‌اندازد: طرحي Ú©Ù‡ به ظاهر خوب است Ùˆ باعث جلب توجه مردم مي‌شود ولي يا انجام نمي‌شود يا اگر هم انجام شود در نهايت باعث خرد شدن پايه‌هاي آن سيستم مي‌شود. درست به همين دليل اعتقاد دارم مردم امريکا بدجوري نتوانسته‌اند آينده‌نگري کنند.
4-جمهوري‌خواهان در اين چهار سال اخير توانسته‌اند “روايت” جديدي به نام “تروريسم” ايجاد کنند. آن‌قدر تروريسم را در در بوق کرده‌اند Ùˆ از تروريست‌ها ترس Ùˆ وحشت آفريده‌اند Ú©Ù‡ مبارزه با تروريسم شده است اصلي‌ترين هدف ظاهري‌ي اکثر کشورهاي جهان. به همين دليل شهروندان کشور بدون جنگ‌اي چون امريکا مي‌بايست در ترس هميشگي از جنگ Ùˆ کشته شدن باشند Ùˆ حتي حاضر باشند از نظر اقتصادي ضعيف شوند، انسانيت را زير پا بگذارند Ùˆ به ÙŠÚ© احمق بي‌شعور چون جورج بوش راي دهند زيرا گمان مي‌برند اين‌گونه خود را نجات داده‌اند. تروريسم اما تنها ÙŠÚ© بازي است! بازي‌اي Ú©Ù‡ نه تنها به حاکمان جنايتکار مشروعيت کشورگشايي مي‌دهد، بلکه احمق‌هايي را نيز جذب خود مي‌کند تا در اين مضحکه نقش تروريست را بازي کنند. نمونه‌هاي‌اش بسيار است: جنايت‌هاي امريکاييان در عراق Ùˆ افغانستان، جنايت روس‌ها عليه چچني‌ها Ùˆ منفجر کردن ÙŠÚ© مدرسه‌ي پر از کودک به بهانه‌ي مبارزه با تروريسم Ùˆ از طرف ديگر، حمله‌هاي متنوع گول‌خورده‌ها از اسپانيا گرفته تا ترکيه Ùˆ عراق Ùˆ افغانستان Ùˆ پاکستان Ùˆ روسيه. اين سوال هميشه براي‌ام مطرح بوده است Ú©Ù‡ مردم امريکا چرا باور دارند Ú©Ù‡ درست عمل مي‌کنند Ùˆ تروريسم تهديدي واقعي است؟ گمان‌ام اين از تحديد ايجاد شده توسط رسانه‌ها ناشي شده است. رسانه‌هاي امروزي، فراروايت‌هايي هستند Ú©Ù‡ روايت‌ها را مي‌سازند.
5-امريکا کشور خيلي خوبي است. ميزان آزادي فردي‌ي آن‌جا بسيار قابل توجه است. به نظرم خيلي فوق‌العاده است که آزادانديشان با خيال راحت مي‌توانند بيايند و عليه رييس‌جمهورشان اعتراض کنند. براي‌ام هميشه جالب بوده است که مردم کاليفرنيا چگونه توانسته‌اند جنگ ويتنام را تحريم کنند و به سربازي نروند. امريکا کشور خوبي است اما اين خوبي‌ي زياد گويا کمي مردمان‌شان را خنگ کرده است. البته نمي‌گويم همه‌شان را – اما لااقل يک سي چهل ميليون نفري گويا اساسا خنگ شده‌اند!

شب قدر و کنترل آشوب

شب قدر و کنترل آشوب

به اين فکر مي‌کنم Ú©Ù‡ شب قدر –که سرنوشت يک‌ساله‌مان مشخص مي‌شود- همان زمان‌ايست Ú©Ù‡ خداوند سيگنال کنترلي‌اش را براي مسير �ادن به کيهان اعمال مي‌کند. نمي‌دانم، اما شايد مسيرهاي مختلف زندگي –تصميم‌هاي گوناگون Ùˆ …- UPOهاي‌ کيهان باشند. خداوند در اين زمان‌ها موجودات را بر روي ÙŠÚ©ÙŠ از اين‌ها پرتاب مي‌کند. احتمالا روش‌اش چيزي شبيه به OGY يا OPF است (Ú©Ù‡ اگر اين دومي باشد، دانستن Impulsive Differential System Control مفيد است).
و باز هم به اين فکر مي‌کنم که فرشته‌ها –حداقل اين‌هايي که در اطراف اين جهان مادي سر و کله‌شان پيدا مي‌شود- در ابعاد زيراتمي هستند. در واقع، فرشته‌ها در محدوده‌اي با جهان تعامل دارند که عدم قطعيت معنادارست. البته گاهي که لازم است معجزه‌اي رخ دهد، ممکن است به اندازه‌ي تمام آسمان بزرگ شوند (جبرييل).

[OPF: Occasional Proportional Feedback, OGY: Ogg-Grebogi-Yorke. Two different methods of Chaos Control]

صد روز عشق نشويم مبتلا به بوش

صد روز عشق نشويم مبتلا به بوش

اجازه دهيد پيش از ادامه قيد کنم که متاسفم از اين‌که دنيا مجبورست چند وقت ديگر باز هم به جورج بوش مبتلا باشد! چه کار مي‌توانم بکنم؟! به امريکايي‌هاي احمق لعنت بفرستم که با ترس‌هاي‌شان انتخاب کرده‌اند و يا گول ماليات‌هاي جديد را خورده‌اند؟ نه! اين کارها ديگر فايده ندارد. برويم ببينيم اين چهار سال دلقک چه خواهد کرد. درود بر نماينده‌ي عيسي مسيح در کره‌ي زمين!

دنياي بي‌روايت: آن‌جايي که هيچ‌چيز غلط نيست (يا درباره‌ي پست‌مدرنيسم، لوس ايريگاري و ديگران)

دنياي بي‌روايت: آن‌جايي که هيچ‌چيز غلط نيست (يا درباره‌ي پست‌مدرنيسم، لوس ايريگاري و ديگران)

[پويان براي‌ پستي که در آن خيلي مختصر به لوس ايريگاري اشاره کرده بودم و يکي از نوشته‌هاي خودش را لينک دادم کامنت بلند بالايي گذاشت –از همان‌هايي که خوش‌ام مي‌آيد ازشان- و توضيحاتي داد که به نظرم در ديد همگان قرار دادن‌اش مفيد باشد. از او ممنون‌ام!]

سلام و ممنون از لینکت:)
احتمالاً شایستگی چندانی در اینمورد ندارم که از زبان پست مدرنیستها دفاع کنم – و اصولاً قصد اینکار رو هم ندارم. امّا، بنظرم یه چیز رو نباید فراموش کنیم؛ سوکال و بریسمون از منظری علمی به مسأله توجّه کردن. در واقع با دیسکورسی علمی و مدرن (خصوصاً مدرنیتة علمی) بسراغ متون پسامدرن رفته‌ان. قبل از اینکه نظرم رو روشنتر باهات در میون بذارم، تا یادم نرفته بگم که در همون سال ۹۶ استفن کاتس (استاد جامعه‌شناسی دانشگاه ترنت، که علاقة زیادی به پسامدرنیسم هم داره)، مقاله‌ای چاپ کرد به اسم «چطور پست مدرن حرف بزنیم و بنویسیم» که خوشبختانه حسینعلی نوذری به فارسی ترجمه‌اش کرده. مقاله، بنمایة طنز داره و راهکار ارائه میده. مثلاً میگه بجای اینکه بگین: باید به نظرات مردم خارج از جامعة غربی گوش فرادهیم تا دربارة جهتگیریهای فرهنگی‌ای که بر ما تأثیر میگذارند چیزهایی فرابگیریم. بگین: باید به چندآوامندیهای بینِ متنیِ دیگرانِ پسا-استعماریِ خارج از فرهنگِ غربی گوش فرادهیم تا دربارة جهتگیریهای ن�واژمحورانه‌ای که واسطة تعیین هویّتهای ما میگردند چیزهایی فرا بگیریم.
امّا در مورد انتقاد اصلیم به سوکال… میدونی؛ نمیخوام بگم Ú©Ù‡ پست‌مدرنها مثل آدم حرف میزنن ها… حتّی نمیخوام بگم، Ú©Ù‡ حرفاشون درسته. مثالهایی Ú©Ù‡ سوکال آورده Ùˆ تو هم ذکر کردی همین رو به وضوح نشون میده. امّا، یادمون باشه Ú©Ù‡ متفکّر پسامدرن، تو گفتمان Ùˆ افقی قلم میزنه Ùˆ صحبت میکنه، متفاوت با افق عالم – بمعنی دقیقش. توی دیسکورس متفکّر پسامدرن، جدیّت Ùˆ هدف جاش رو به بازی (play) میده. حتّی اگه این بازی با نظریه‌های علمی باشه؛ چراکه پست‌مدرن معتقده Ú©Ù‡ نظریه آینة تمام نمای حقیقت نیست. پس بخودش این اجازه رو میده Ú©Ù‡ به بازیش بگیره Ùˆ اصلاً علما رو به ستوه بیاره. بیشترین تلاش متفکّر پسامدرن اینه Ú©Ù‡ Hierarchy Ùˆ سروری سلسله مراتبی رو با Anarchy Ùˆ بی‌سروری تعویض کنه Ùˆ اصلاً براش مهم نیست Ú©Ù‡ سروری علم Ùˆ اپیستمة مدرن رو زیر سؤال ببره. (این تو رو یاد فوکو نمیندازه؟) ضمن اینکه بنظرم توجّه اصلی متفکّر پسامدرن برعکس متفکّر مدرن، دالها هستند Ùˆ نه مدلولها. پس خیلی نباید دنبال شرحِ مبتنی بر مدلول (با اکراه: معنی) آثارشون باشیم. شاید هیلیس (شارح ایریگارای) Ú©Ù‡ سوکال ازش نقل قول کرده، متوجّه این نبوده. شاید وقتی ایریگارای از ضعف Ùˆ فرموله نشدنِ مکانیک سیّالات در مقابل مکانیک جامدات میگه، منظورش اصلاً مدلولی علمی Ùˆ نشانه‌ای معادل در علم نباشه Ùˆ فقط از این موضوع بعنوان استعاره استفاده میکنه. کما اینکه وقتی دربارة فیزیولوژی اندام جنسی زن Ùˆ مرد میگه، صرفاً استعاره بکار میبنده؛ نه اینکه درس زیست‌شناسی بده. یا لاکان هم همینطور… (میدونی Ú©Ù‡ لاکان چند تا سمینار معروف داره Ú©Ù‡ با همین اسم – مثلاً سمینار دوّم – چاپ هم شدن. اصولاً میگن سمینارهای آخر عمر لاکان رو شاگردای نزدیکش هم نمیفهمیدن!! واسه Ú†ÛŒ صحبت میکرده، خدا میدونه!) قبول دارم؛ واسة کسی Ú©Ù‡ وفادار به زبان مدرنه، زبان پست‌مدرن غیرقابل تحمّل میشه. مثل این میمونه Ú©Ù‡ به یه منطق‌دان کلاسیک بگی اجتماع نقیضین امکانپذیره؛ خرخره‌ات رو میجوه!! (فکر کنم مثال چرندی بود!)
خوب، تمومش میکنم. میدونم Ú©Ù‡ چرت Ùˆ پرت گفتم. ولی خواستم بگم Ú©Ù‡ گمان نکنم هیچ پست‌مدرنی از این نقد ناراحت بشه Ú©Ù‡ بهش بگن، نوشته‌ات چرنده Ùˆ چرت Ùˆ پلا. احتمالاً جوابش اینه Ú©Ù‡ بله چرنده؛ همونطور Ú©Ù‡ نوشتة تو چرنده. امّا سوء استفاده‌ در کار نیست، شیّادی در کار نیست؛ چون هیچ حقیقت محض Ùˆ بهرة نابی وجود نداره Ú©Ù‡ ما شیّادی Ùˆ سوءاستفاده کرده باشیم. (میدونی؛ رقیق‌تر این موضوع تو رشته‌هایی مثل جامعه‌شناسی، بین روشهای کمّی Ùˆ روشهای کیفی وجود داره… کمّی‌کارها، همیشه کیفی‌کارها رو متّهم میکنن Ú©Ù‡ شما ذهنیّت خودتون رو از تحقیقتون در میارین؛ کیفی‌کارها هم میگن، شما هم همینطور؛ مثلاً Ù…Ú¯Ù‡ نمیشه یه پرسشنامه رو طوری طرّاحی کرد Ú©Ù‡ خواست محقق ازش دربیاد؟ — ربطی داشت؟! خدا میدونه!)
زیادی حرف زدم Ùˆ گمان کنم ابتدائیاتی رو گفتم Ú©Ù‡ حتماً خودت هم بهش فکر کرده بودی… یه بار دیگه تأکید اوّل نوشته‌ام رو تکرار کنم Ú©Ù‡ قصد دفاع نداشتم. (مسلّماً حتّی نه به این معنا Ú©Ù‡ دفاعی لازم نیست…) 🙂

[و اين هم نظر تکميلي‌ي پويان! در ضمن،‌ خيلي هم خوب بودند!]
سلام 🙂
شرمنده میکنی ها! 🙂 خواستم یه نکتة دیگه رو هم اضافه کنم. در مورد لاکانه… وقتی Ú©Ù‡ لاکان تو سمینارهای آخرش زبان ریاضی رو اونطور ناقص Ùˆ الکن استفاده میکنه، بقول خودش داره در سطح دوّم زبان سیر میکنه: سطح تداعی آزاد معانی. یعنی بنظر میاد اینجور استفاده از زبان (Ùˆ زبان ریاضیک) تو کار خود لاکان معنا داشته باشه؛ هرچند ممکنه واسه یه ریاضی‌دان چیزی شبیه به فحش باشه.
بهر حال دیدم Ú©Ù‡ رسوای خلق شده‌م 😉 گفتم چیزی نمیشه این نکته رو هم اضافه کنم. 🙂

کري و بوش: دو قدمي‌ي انتخابات

کري و بوش: دو قدمي‌ي انتخابات

هيچ تحليلي نمي‌خواهم بکنم – “بلد نيستم”! مهم‌ترين هدف عيني‌ام هم مي‌تواند اين باشد Ú©Ù‡ سفير فلان سفارت‌خانه در دوران کدام رياست جمهوري راحت‌تر ويزا بدهد. زياد نمي‌توانم در مورد سياست هيچ‌کدام‌شان درباره‌ي ايران قضاوت انجام دهم. اما ته دل‌ام “مي‌گويد” ديگر حوصله‌ي شوخي‌هاي بوش را ندارم. کري چندان مهربان‌تر به نظر نمي‌رسد: ‌هر دوي‌شان سر Ùˆ ته ÙŠÚ© کرباس‌اند (خب، تفاوت شايد در حد همان سر Ùˆ ته باشد). اما اين ÙŠÚ©ÙŠ حداقل کمي عاقل‌ترست. پس ويوا کري دموکرات!
راستي بگويم که تبليغات انتخاباتي‌ي اين دو مرا ياد کارتون لاکي‌لوک مي‌اندازد.

درک‌نشده

درک‌نشده

دي‌روز آمده بود پيش من Ùˆ هق هق گريه مي‌کرد Ú©Ù‡ کسي طنز PAB بودن را نمي‌فهمد. به‌اش گفتم “اشکالي نداره. همه Ú©Ù‡ مثل تو VC-dimension حالي‌شون نيست Ú©Ù‡!” ولي شاگردم اصلا اين چيزها به کت‌اش نمي‌رفت Ùˆ هي مي‌گفت “کسي منو دوست نداره” Ùˆ هي دماغ‌اش را مي‌کشيد بالا.

1) VC-dimenstion: Vapnik-Chervonenkis dimension
2) PAB: Probably Approximately Better