Browsed by
Author: SoloGen

درباره‌ي لذت رمان‌خواني

درباره‌ي لذت رمان‌خواني

بحث رمان‌خواني و اين‌که چرا مي‌توان از آن لذت برد، پاسخ بديهي‌اي ندارد. جدا از آن، حتي شايد نتوان به قطع گفت نسل ما بيش‌تر از نسل فعلي رمان مي‌خواند (منظورم از اين دو نسل، دو نسل جنسيتي‌ي مختلف نيست، بلکه دو نسل تکنولوژيک متفاوت است). با اين‌همه چيزي که بديهي‌ست،‌ اضافه شدن کانون‌هاي جديد لذت به زندگي‌ست: اينترنت، کانال‌هاي بي‌شمار تلويزيون (چه همين صدا و سيماي جمهوري اسلامي و چه کانال‌هاي ماهواره‌اي)، مواد مخدر جديد و در دست‌رس و بازي‌هاي کامپيوتري واقع‌نما. اين‌که آيا يکي از اين لذت‌ها مي‌تواند جانشين ديگري شود يا خير، موضوع قابل تاملي‌ست ولي دور از تصور هم نيست. به ياد داشته باشيد که اعتياد به همه‌ي اين‌ها ممکن است و اعتياد دقيقا به معناي غالب شدن لذتي خاص است.
خواندن نوشته‌هاي کامنت‌ پست قبلي را توصيه مي‌کنم و هم‌چنين اين نوشته‌ي لرد را. در ضمن، خواندن مجدد اين نوشته‌ي قبلي‌ام –با به ياد داشتن اين‌که ما در دنيايي پر از روش‌هاي لذت بردن قرار داريم و يکي از اين لذت‌ها،‌ بازي‌هاي کامپيوتري است و ديگري‌اش رمان‌خواني- توصيه مي‌شود.

کنکور

کنکور

امسال هم چند دوست کنکوري دارم که الان وسط امتحان‌شان‌اند. اميدوارم از اين غول مسخره‌ -که نمونه‌ي خوبي از حماقت سيستم حکومتي‌ي ايران است- به راحتي عبور کنند.

پرتغال-هلند

پرتغال-هلند

پرتغال-هلند!
خب … فقط نصف نيمه‌ي دوم را ديدم.
اما در عوض در جريان بازي، يک لم مهم کشف کردم.

لم طرف‌داري: اگر مسابقه‌اي برقرار بود که هر کدام از دو تيم در زمين، جزو تيم‌هاي مورد علاقه‌ات بودند، براي دانستن اين‌که طرف‌دار کدام‌شان هستي کافي‌ست تشخيص‌دهي در هنگام عقب‌افتادن کدام تيم مشوش و نگران نشده‌اي. در اين صورت، تو طرف‌دار آن يکي هستي.

اين لم روش خوبي‌ست براي تشخيص اين موضوع و با اين‌که بديهي به نظر مي‌رسد، اما قضاياي بسيار جالبي را مي‌توان با استفاده از آن ثابت کرد. مثلا اين‌که من امشب طرف‌دار پرتغال بودم و نه هلند!

چرا بايد رمان خواند؟ يا فرق من با بچه‌هاي امروزين در چيست؟

چرا بايد رمان خواند؟ يا فرق من با بچه‌هاي امروزين در چيست؟

بچه‌هاي اين دوره و زمانه چقدر فرق کرده‌اند – درست مثل ما که از زمين تا آسمان با نسل‌هاي پيشين‌مان تفاوت داريم. کيان و دوستان‌اش، کتاب‌خوان نيستند، اما عوض‌اش، متخصصين بازي‌هاي کامپيوتري‌اند. خوب به خاطر دارم که دوم دبستان بودم و به مناسبت تولدم براي‌ام آتاري 2600اي خريداري شد و من چقدر از آن لذت مي‌بردم. يادم نيست برنامه‌ي بازي‌کردن‌ام را – آيا هر روزه بود يا محدود بود- اما اين‌اش را يادم مي‌آيد که چقدر لذت مي‌بردم وقتي مي‌توانستم روشن‌اش کنم و بازي‌ کنم. فراموش نمي‌کنم بازي‌هاي‌اش را: آن بازي‌ي هواپيمايي (River Ride)، زيردريايي که متخصص‌اش بودم و البته گاهي ضدهوايي که آن را هم دوست مي‌داشتم و البته ماشين‌راني‌ي چهارفصل. تازه بازي‌هاي ديگري هم بودند که آغشته به رمز و راز بودند براي‌ام – مثل تارزان يا اسپايدرمن که دقيقا معلوم نبود آخرش به کجا خواهي رسيد. دوران جالبي بود و جالب‌تر هم شد وقتي C64ام را هديه گرفتم که دنيايي بود پر از رمز و راز. فراموش‌اش نمي‌کنم آن دوران چند ساله را و کارهايي که مي‌کردم. دنياي جديدي را براي‌ام گشود. بعدا شايد بيش‌تر درباره‌اش بنويسم. فعلا مي‌خواهم به اين بسنده کنم که آن زمان من با چه وسايلي کار مي‌کردم و آن هم چه کاري (من از تابستان پنجم دبستان برنامه مي‌نوشتم و البته اين اولين زماني بود که ماشين برنامه‌پذيري هم داشتم) و اين نسل چه مي‌کند: قوي‌ترين ماشين‌هاي محاسباتي‌ي روزگار را دارد و با آن بازي مي‌کند و اين بازي‌ها آن‌قدر زيبا و طبيعي هستند که معلوم است ورود به دنياي آرام و کند و کم هيجان‌تر کتاب توجيهي ندارد. خوب .. چه مي‌شود کرد؟ نمي‌دانم. مي‌ترسم پاسخ‌ام يک چنين چيزي باشد: لازم نيست کاري بکني، همان‌طور که تو با نسل قبلي‌ات تفاوت داري، اين‌ها هم با تو تفاوت دارند و دليلي ندارد که ارزش‌هاي يک‌ساني داشته باشيد. يا به بياني ديگر، در حالت خاص،‌ دليلي نيست که آن‌ها هم بخواهند کتاب بخوانند. دنياي بدون کتاب، چه دنيايي‌ست؟ شايد براي من خيلي قابل تصور نباشد (يا اگر هم باشد، خيلي ارزش‌مند تلقي‌اش نکنم) اما ممکن است واقعا هيچ مشکلي هم نداشته باشد. موضوع چيست؟ وقتي يک رمان مي‌خواني، دقيقا داري چه کار مي‌کني؟ لذت مي‌بري؟ پس اگر روش به‌تري براي لذت وجود داشته باشد، چرا بايد رمان خواند؟

مصاحبه با سکسولوژيست

مصاحبه با سکسولوژيست

نمي‌دانم آيا تا به حال گفته بودم يا نه، اما من معمولا از نزديکي Ùˆ فعال بودن فرم ادبي‌ي مصاحبه خوش‌ام مي‌آيد. بعضي از مصاحبه‌ها، خيلي به‌تر از دو سه نوشته به فرم ديگر مرا با شخص مورد نظرم آشنا مي‌کند. اين‌گونه خيلي راحت‌تر مي‌توانم به دغدغه‌ها Ùˆ علاقه‌مندي‌هاي شخص نزديک شوم. به هر حال …
کاپوچينو بعضي وقت‌ها مصاحبه‌هاي خوبي دارد. اين‌بار هم آن‌ها مصاحبه‌ي جالبي انجام داده‌اند با دکتر افتخار – متخصص سکس. خواندن مصاحبه‌اش را پيش‌نهاد مي‌کنم.

سانسور در اينترنت، اينترنت در سانسور

سانسور در اينترنت، اينترنت در سانسور

اين روزها بحث فيلترينگ اينترنت و پيش‌نويس قانون جرايم کامپيوتري حسابي داغ شده است. فعلا کاري به خود قانون ندارم، اما طبيعي‌ست که خيلي‌ها به آن کار داشته‌اند و اعتراض کرده‌اند. فرم اين اعتراض‌ها تا به حال، جمع‌آوري امضا بوده است. دو امضا-جمع‌کني بزرگ در اين ميان وجود دارد که يکي‌شان به نام اعتراض به پيش‌نويس نامناسب و کارشناسي نشده قانون جرايم اينترنتي معرفي شده است و ديگري به نام Stop Internet Censorship in Iran.
اين‌که کدام يک را انتخاب کنيد (يا شايد هم هر دو)، موضوعي متفاوت است و بحث‌هاي هم درباره‌اش شده است. تنها لازم است بگويم که هدف هر دو يک‌سان نيست و مثلا بعضي‌ها معتقدند که اولي به نوعي تاييد امکان قانوني بودن ماجراست و بعضي‌هاي ديگر اعتقاد دارند که دومي، بي‌هوده و بدون نتيجه خواهد بود. تصميم‌گيري‌اش با خودت. اما حداقل اين‌که مي‌دانيم اينترنت نبايد سانسور شود!

گرسنگي القاشده

گرسنگي القاشده

مي‌گويي “هر وقت مرا مي‌بيني گرسنه مي‌شوي”.
گمان‌ام راست مي‌گويي!
نقطه.

پرتغال-اسپانيا

پرتغال-اسپانيا

مطمئن نيستم بايد خوش‌حال باشم يا ناراحت. اول بازي تصميم گرفته بودم هوادار پرتغال باشم، و خب، طرف‌دار خوبي هم بودم! مبارک‌ام باشد! (:

خوش‌بختي‌ي تکنولوژيک

خوش‌بختي‌ي تکنولوژيک

هميشه اين سوال را از خودم مي‌پرسم: آيا با وجود همه‌ي پيش‌رفت‌هاي علم و تکنولوژي، اکنون موجودات خوش‌بخت‌تري هستيم؟!

آخرين قسمت سمينار کنترل آشوب

آخرين قسمت سمينار کنترل آشوب

… چهارشنبه هم آخرين ارايه‌ي سمينارمان بود. همه‌ي هفته بدون توقف وقف خواندن درباره‌اش شده بود. اين بخش آخر بيش‌تر درباره‌ي bifurcation control بود Ú©Ù‡ من چيز زيادي تا پيش از اين درباره‌اش نمي‌دانستم. کلي پوست‌ام کنده شد. سر جلسه‌ي سمينار هم دکتر Ù…. Ú©Ù‡ به تصادف در آزمايش‌گاه کنترل بود حاضر شد. از همان اسلايد دوم شروع کرد به گير دادن (اغراق نمي‌کنم، فقط به اسلايدي Ú©Ù‡ تيتر سمينار بود گير نداد). آن هم Ú†Ù‡ گيرهايي. اکثرشان يا به من ربطي نداشتند يا اشتباه بودند. من کلي مضطرب شدم، اما اصلا در اين شرايط Ú©Ù… نمي‌آورم. هر Ú†Ù‡ گفت، پاسخ‌اش دادم. نمي‌گويم همه‌ي چيزهايي Ú©Ù‡ گفت اشتباه بود، اما، خيلي‌هاي‌شان بي‌ربط بود. او آن‌قدر چيزهاي مختلف Ùˆ گسترده را به هم ربط مي‌دهد Ú©Ù‡ قابل تصور نيست. ديناميک ÙŠÚ© موتور به من ربطي ندارد Ú©Ù‡ بخواهم در مورد واقعيت‌هايي Ú©Ù‡ درباره‌اش وجود دارد (اين‌که bifurcation براي‌اش رخ مي‌دهد)ØŒ نظر انتقادي داشته باشم. يا خيلي چيزهاي ديگر … يادم مي‌آيد Ú©Ù‡ او حتي چند ماه پيش درباره‌ي ديناميک Lorenz گفته بود Ú©Ù‡ دو strange attractor مختلف دارد Ùˆ وقتي حالت سيستم به ÙŠÚ©ÙŠ از آن‌ها وارد مي‌شود، در آن خواهد ماند. خب، اين به طور آشکاري اشتباه است! (به راحتي از ÙŠÚ©ÙŠ به ديگري مي‌رود) حال طبيعي‌ست Ú©Ù‡ کسي با چنين تصوري از ماجرا، ايرادات بي‌خودي از من مي‌گيرد. نتيجه‌اش اين شد Ú©Ù‡ ارايه‌ي خيلي خوبي –برخلاف دو ارايه‌ي قبل- نداشتم. آخر جلسه هم دکتر ب. درباره‌ي ويژگي‌هاي ارايه‌ي خوب سخن مي‌گفت Ùˆ حتي ÙŠÚ© بار هم اسمي از من نبرد!!! خب، اين براي خراب شدن کامل ÙŠÚ© روز کافي‌ست. طبيعي‌ست Ú©Ù‡ هيچ درباره‌ي ارايه‌هاي جذاب‌ام نگفته باشد چون آدم‌ها بيش‌تر از هر چيزي گذشته‌ي نزديک را به خاطر مي‌آورند Ùˆ نه ارايه‌ي چند ماه پيش‌ام را. آن‌وقت ارايه‌هاي خواب‌آور بعضي‌ها خيلي خوب قلمداد شد (حسودي است؟! باشد! اهميتي ندارد. Ú†Ù‡ کسي نوعي “حسودي” در وجودش نيست Ú©Ù‡ در وجود من نباشد؟ تنها فرق در اين است Ú©Ù‡ اکثر آدم‌ها بيان نمي‌کنند ولي من گويا جديدا عادت کرده‌ام Ú©Ù‡ بيان‌اش کنم. در ضمن، اندازه‌اش مي‌تواند Ú©Ù… Ùˆ زياد باشد Ú©Ù‡ در من براي بعضي از موارد خيلي زيادست. به هر حال ناراحت نيستم از تعريفي Ú©Ù‡ از ديگران شد. من حداقل از سمينار ÙŠÚ©ÙŠ دو نفر لذت مي‌بردم Ùˆ از سمينار بقيه هم چيزهايي ياد گرفتم). عجيب است! عجيب است!! به هر حال، به قول هيوم آدم‌ها بيش از هر چيزي از بيست دقيقه‌ي اخيرشان شناخت دارند. هممم … منصف باشيم، کاري Ú©Ù‡ دکتر Ù…. کرد با اين‌که کاملا نامتعارف بود (کسي وسط سمينار سوال نمي‌پرسد)ØŒ Ùˆ با اين‌که ضررهايي داشت، اما بد هم نبود. به هر حال training در شرايط سخت Ùˆ نويزي، بسيار خوب است. خيلي خوش‌بينانه است، اما شايد دکتر Ù…. هم چنين هدفي داشت.

تشکرات سه گانه

تشکرات سه گانه

بعضي وقت‌ها دوست‌هاي خوب، خيلي خوب‌اند، حتي بيش‌تر! ممنون لنا، ممنون رامين!

پ.ن.1: از بقيه‌ي دوستان هم در فرصت مقتضي تشکر مي‌کنم!
پ.ن.2: از ولنتاين‌ام هم به طور کلي متشکرم!

عصبانيت!!

عصبانيت!!

آدم‌ها گاهي ناراحت مي‌شوند، گاهي افسرده و مغموم مي‌شوند، گاهي از حماقت ديگران رنج مي‌برند (نه! گرته برداري‌ي اشتباه‌اي نيست، واقعا رنج مي‌برند)،‌ گاهي هم عصباني و برافروخته مي‌شوند. هر کدام از اين‌ها با هم فرق دارند. من در حال حاضر نه ناراحت‌ام، نه افسرده و مغموم، اما در عوض به طور متناوب به مرز انفجار از عصبانيت مي‌رسم. چه بگويم؟!

جام ملت‌هاي اروپا 2004:‌ برخورد اول

جام ملت‌هاي اروپا 2004:‌ برخورد اول

جام ملت‌هاي اروپا شروع شد! لابد يک روز هم تمام مي‌شود. يادش به خير، زماني جام جهاني شروع شد و چون من طرف‌دار برزيل بودم، به خوبي تمام شد. اين دفعه، اما، هنوز مطمئن نيستم طرف‌دار چه کسي هستم:

-هيچ‌وقت از آلمان خوش‌ام نمي‌آمد.
-از فرانسه خوش‌ام نمي‌آيد چون يک بار برزيل‌ام را اذيت کرد. آن هم به طور غيرمترقبه با گل‌هاي خنده‌دار. با اين همه، در چند سال اخير فرانسه تيم خوبي بوده است.
– از پرتغال خوش‌ام مي‌آيد به خاطر فيگو Ùˆ روي کاستا Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ دو پسر تکنيکي‌ي ديگر.
-از اسپانيا خوش‌ام مي‌آيد.
-ايتاليا؟! نه خيلي!
-انگليس؟! خوب است! مي‌شود گفت يکي از تيم‌هاي محبوب‌ام حساب مي‌شود ولي نه در مقابل برزيل.
-کرواسي، يونان، روسيه، … Ùˆ … ! خير!
-هلند؟! خوب است! گرچه در واقع فقط زمان فون‌باستن Ùˆ گوليت خيلي از آن خوش‌ام مي‌آمد وگرنه الان چندان طرف‌دار آن نيستم: قربان چشم Ùˆ ابروي کلايورت Ùˆ دي‌بوئر Ùˆ … نمي‌روم (نمي‌دانم اين‌ها دعوت شده‌اند يا خير).

خب … در نهايت فکر کنم مي‌شود گفت از پرتغال Ùˆ اسپانيا Ùˆ انگليس خوش‌ام مي‌آيد، فرانسه را به آلمان Ùˆ … ترجيح مي‌دهم (خب، نمي‌توان منکر زيبايي بازي‌شان بشوم) Ùˆ اميدوارم در نهايت برزيل قهرمان جام شود!

از بازي‌ها چيز زيادي نديده‌ام. ده دقيقه – ÙŠÚ© ربع از اکثر بازي‌ها Ùˆ Ú©Ù„ بازي‌ي انگليس-فرانسه. اممم … ÙŠÚ© اندکي تحليل بد نيست:

پرتغال-يونان که افتضاحي بود. پرتغالي‌ها همه کار مي‌کردند، جز اين‌که يک مهاجم روي تير دو بگذارند.
انگليس-فرانسه: فرانسه خيلي به‌تر حمله مي‌کرد، انگليس هم فوق‌العاده دفاع مي‌کرد. فرانسه خيلي توپ هوايي روي محوطه جريمه مي‌انداخت و انگليس هم دقيقا به خاطر سبک بازي‌شان در دفاع هوايي قوي بود. از قيافه‌ي اين Rooney انگليس اصلا خوش‌ام نيامد (بداخلاق هم بود)، ولي بازي‌اش خيلي خوب بود. درست همان‌قدر چشم‌گير بود که Owen در سال 1998. بکهام خيلي کم‌تر از انتظار بود و چندان در جريان بازي نبود،‌ Scholes خوب بود، من ولي به‌تر بودم. زيدان بدک نبود (مخصوصا کارهاي آخرش که اعصاب خرد کن خوب بود)، بقيه‌ هم متناسب با خود، خوب يا بد بودند. خلاصه‌اش اين‌که خيلي شانس مي‌خواهد اين‌طوري بردن. حسابي سوختم! (ولي گفته باشم با 1-1 نمي‌سوختم.)
خب … گمان‌ام ول‌اش کنم بروم به‌تر باشد. من خيلي خوب هستم،‌ ولي درست به همين دليل Bifurcation نمي‌گذارد خوبي‌ام به ديگران برسد. حالا حالي‌اش مي‌کنم …