ای دل دگر گولم مزن؛ مه بشته گولت ناخورم
به آهنگ آدم پوچ مØسن نامجو گوش می‌دادم. صدای‌اش را Ùˆ شعرش را دوست داشتم. می‌خواستم ببینم Ú©Ù‡ شعر سروده‌ی کیست: نامجو یا دیگری؟
معلوم شد شعر از نامجو نیست، از ابراهیم منصÙÛŒ است، شاعر جنوبی Ú©Ù‡ گویا بیش‌تر در دهه‌ی چهل خورشیدی Ùعال بود. گشتن نمی‌خواست تا صدای زیبا Ùˆ بس غم‌انگیزش را بشنوم. امشب همه‌اش به این قطعه گوش می‌کنم Ùˆ Ùکر می‌کنم مگر می‌شود از این غم‌گین‌تر هم شعر Ú¯Ùت Ùˆ خواند؟
مَوا برم تنها بَشÙÙ…Ø› تنها Ùقط وا سایه خو
ساعت تلخ رÙتن‌ه؛ Ù…ÙÙ‡ خوب اÙَهمÙÙ… غایه خودو روز تلخ زندگی؛ قصه‌ی تلخ Ù…Ùردَن‌ه
امید یَک روز زندگی؛ دنبال خو وا گور بردن‌های دل دگر گولÙÙ… مزن؛ مه بÙشته گولت ناخÙورم
برگشتنی Ù†ÛŒ ای سÙر؛ دنبال خو بی تو نابَرمآدم پوچی مثل Ù…Ùه؛ کجا بÙرÙت Ú©Ù‡ جاش بشه
با Ú†Ù‡ زبونی Ú¯Ù¾ بزن؛ تا یکی آشناش بشهموا از این‌جا دور بَشÙÙ…Ø› جایی بÙرم Ú©Ù‡ Ú†ÙˆÚ© اَرم
غیر از خیال خوب خوم؛ چیزی نَهَسته تو سرمای دل دگر گولÙÙ… مزن؛ مه بÙشته گولت ناخÙورم
برگشتنی نی ای سÙر؛ دنبال خو بی تو نابَرم.
Ù¾.Ù†: موقع سعی برای نوشتن متن شعر، Ú©Ù‡ از این‌جا Ùˆ این‌جا برای تصØÛŒØ Ù†Ù‡Ø§ÛŒÛŒâ€ŒØ§Ø´ Ú©Ù…Ú© گرÙتم، به این Ùکر می‌کردم Ú©Ù‡ کاش با لهجه‌های بیش‌تری در ایران آشنا بودم. کاش دوستان غیرتهرانی‌ام لهجه‌شان را ØÙظ می‌کردند Ùˆ با همان لهجه‌ی Ù…Øلی‌شان صØبت می‌کردند. گرچه گویا Ùشاری بر ایشان بود برای تلاش برای تقلید لهجه‌ی «استاندارد» تهرانی. آیا به خاطر ترس از مسخره‌شدن بود؟ یا چیزی دیگر؟ نمی‌دانم. الان دل‌ام برای شنیدن صد جور، یا دیگر ده جور، دیالکت مختل٠پارسی تنگ شده است.