سقوط (آلبر کامو)
ÙŠÚ©ÙŠ از مهم‌ترين کتاب‌هايي Ú©Ù‡ تا به Øال خوانده‌ام،‌ سقوط آلبر کامو بوده است. خيلي‌ها اين آخرين رمان کامو را چندان بزرگ نمي‌دانند، اما به نظرم شاه‌کار او همين است: بسيار اساسي‌تر از بيگانه. آن موقع Ú©Ù‡ خواندم‌اش خيلي تØت تاثير قرار گرÙتم Ùˆ به خوبي Øس مي‌کردم Ú©Ù‡ شباهت‌هاي زيادي با ايده‌هاي‌ام دارد. آن زمان -مي‌شود دو سال پيش به گمان‌ام- سقوط جلوتر از من بود. ÙŠÚ© سال زمان لازم بود تا من به آن برسم: پارسال سقوط شتاب‌ناک‌ام را شروع کردم Ùˆ عجب سقوطي. در Ùاصله‌ي چند ماه آن‌قدر رنگ دنيا براي‌ام عوض شد Ú©Ù‡ بيان‌ناپذيرست. به هر Øال … پارسال‌ام را -همين موقع‌هاي‌ام را- Ú©Ù‡ مي‌بينم کلي تعجب مي‌کنم. اين‌که سال 81 تمام شد بيش‌تر شبيه به معجزه است. عجب دوران‌اي! مثلا همين Ù‡Ùته،‌ Ù‡Ùته‌ي اول بعد از عيد،‌ عجب Ù‡Ùته‌ي بي‌خودي بود: مرده‌شور ببردش!
(سقوط را نخوانيد! هيچ وقت نخوانيد!‌ ببخشيد اگر تا به Øال به ÙŠÚ©ÙŠ دو Ù†Ùرتان هديه‌اش داده‌ام. Ùکر کردم چيزهاي خيلي مهم،‌ باارزش هم هستند اما اشتباه مي‌کردم. به نظر مي‌رسد جهالت بعضي وقت‌ها به‌تر نگوييم، Øداقل راØت‌تر از آگاهي‌ست.)