Browsed by
Category: سایبر اسپیس

پراکنده از در و ديوار

پراکنده از در و ديوار

از محضر پاپ –و هم‌چنين آن روبات بيچاره‌ي خاموش شده– اجازه گرفتم Ú©Ù‡ گاهي به جاي خودم بنويسم. نتيجه در زير مي‌آيد:

-بحث‌هاي بامزه و خنده‌داري مي‌شود انجام داد که نتايج خاص و بامزه‌اي ندارند. وبلاگستان پر است از اين وقايع – درست مثل هر جاي ديگري. بياييد چند بحث آن‌چناني بکنيم.

-دي‌شب رفتم سينما فرهنگ Ùˆ بخش‌هايي از فيلم هوانورد (The Aviator) را ديدم. با در نظر گرفتن بخش‌هايي Ú©Ù‡ از آن ديده شد، اثر نمي‌توانست بزرگ‌ترين برنده‌ي اسکار امسال بوده باشد – Ú©Ù‡ نبود. نمي‌دانم چند شخصيت در Ú©Ù„ نشان داده نشدند، اما مي‌دانم شخصيت‌هاي زيادي بودند Ú©Ù‡ اصلا در ذهن من جاي خودشان را باز نکردند. بازي‌ي دي‌کاپريو از نظر من خوب بود ولي خيلي فوق‌العاده نبود (گرچه شايد تا مدت‌ها فراموش‌اش نکنم). اما نمي‌دانم چرا هي به ياد جان نش Ùˆ ذهن زيبا مي‌افتادم [اين دو نوشته‌ام را بخوانيد] – هر قاطي‌اي Ú©Ù‡ جان نش نيست. البته از شخصيت‌ هوارد هيوز خوش‌ام آمد. گرچه خيلي جنبه‌هاي شخصيتي‌اش را نفهميدم. ذهن زيبا –کارگردان‌اش Ú©Ù‡ بود؟!- پرداخت به‌تري داشت. اممم … فيلم‌برداري Ùˆ جلوه‌هاي ويژه‌ي فيلم خيلي فوق‌العاده بود. هواپيماها Ú©Ù‡ آن‌طور رد مي‌شدند،‌ نيش‌ام ناخودآگاه باز مي‌شد. هممم … کاش فيلم‌اش را اين‌قدر سانسور نمي‌کردند.

Read More Read More

مضرات لينک‌داني

مضرات لينک‌داني

همانا آنان که ديگ اطلاعات نپخته را در لينک‌داني‌هاي‌شان به هم مي‌زنند و به اميد پيش‌رفت علم و معرفت آسوده نشسته‌اند از خطاکارانند؛ و چه ايشان دير باورند.

مضرات بلاگيدن

مضرات بلاگيدن

بلاگيدن نه تنها مضر است که خطرناک هم هست! يک عيب بزرگ آن –که از طبيعت سريع و لحظه‌اي‌ي آن ناشي مي‌شود- کم عمق و نادقيق کردن عملِ نوشتن است. نقطه!

ارزش‌ها و موتورهاي جستجو

ارزش‌ها و موتورهاي جستجو

خوش‌ام مي‌آيد وقتي مي‌بينم کس‌اي با اسم استادهاي‌ام سر از سايت من در آورده است. اگر اسم Ùˆ فاميل هر شخص را وارد کنيم، به جز دکتر لوکس (caro lucas) نازنين Ú©Ù‡ در صفحه‌ي دوم Ú¯ÙˆÚ¯Ù„ پيدا مي‌شود، بقيه در همان صفحه‌ي اول يافت مي‌شوند. خنده‌دارش اين‌که تاثير همان ÙŠÚ© مقاله‌ي چاپ نشده‌اي Ú©Ù‡ من با ÙŠÚ©ÙŠ از “استادان بزرگ” دارم بيش از Ú©Ù„ فعاليت بين دوران فعاليت پيشا-کنترلي تا پسا-کنترلي‌ي استاد معظم است.
گمان مي‌کنم بخش‌اي از ارزش‌ها عوض شده است Ú©Ù‡ من يک‌جورهايي حس خوش‌آيندي از “مشهور بودن” در اينترنت پيدا مي‌کنم. يعني گمان مي‌کنم Ú©Ù‡ تنها فلان مدرک يا سواد فلان چيز را داشتن Ùˆ … ديگر تنها ارزش لازم نيست، بلکه علاوه بر آن‌ها “در بالاي ليست موتورهاي جستجو بودن” نيز اهميت پيدا کرده است!
(به نظرم اين ارزش با اين‌که شايد مطابقتي با ارزش‌هاي پيشينيان عارف‌مان نداشته باشد، اما کمِ کم خيلي پراگماتيک است: من کسان‌اي را در حوزه‌ي تخصصي‌ام مي‌شناسم که معروف باشند و معروف بودن هم معادل زياد در فهرست نويسندگان مقالات بودن، زياد مرجوع بودن، زياد در کنفرانس‌ها شرکت کردن و راحت يافت شدن در اينترنت است).

مخالفت با بستن ارکات

مخالفت با بستن ارکات

با اين‌‌که Orkut (ارکات!) کلا براي جوانان ايراني چيز خوبي نيست و از ديدگاه سودگرايانه کار مناسبي است، اما بستن آن هم از ديدگاه انسان‌گرايانه کاملا غلط است! به همين دليل، اين تومار بر مخالفت با اين فيلترينگ را امضا کنيد.
[در مورد ارکات قبلا اين‌ها را نوشته بودم:
-Orkut
Orkut و شبکه‌هاي اجتماعي (اين را پويان نوشته بود!)
-Orkut and Small-world network
-Orkut، شبکه‌هاي انساني و سرمايه‌ي اجتماعي
-ويروس قديمي‌ي ما (همم … اين البته فقط يک‌جورهايي مربوط به ارکات است)
-در جستجوي صمد (اين هم يک ماجراي پليسي-ارکاتي است يا به‌تر بگويم بود با پاين غير Happy End!)
]

ضماير فاصله در دنياي مجازي

ضماير فاصله در دنياي مجازي

راستي دقت کرده‌ايد Ú©Ù‡ اينترنت باعث شده حس فاصله‌ها Ú©Ù… شوند؟ گويي واقعا در سطح معنايي ÙŠÚ© چنين تصوري وجود دارد. مثلا وقتي مي‌گويم “اين سايت هم درباره‌ي اين موضوع چيزهايي گفته است” انگار دارم به نقطه‌اي نزديک اشاره مي‌کنم. براي‌ام Ú©Ù… پيش آمده است بگويم “آن سايت هم … “.

وبلاگ‌ها، محتواي فارسي، و ايرج کابلي

وبلاگ‌ها، محتواي فارسي، و ايرج کابلي

مي‌گويند وبلاگ‌هاي فارسي، توليد محتواي فارسي در اينترنت کرده‌اند. اين حرف درست است و درست نيست. درست نيست چون حالا که من دنبال يک موضوع خيلي مهم هستم، هيچ منبع دست اولي پيدا نمي‌شود در حالي که مي‌دانم چنان اطلاعاتي در فضاي اينترنت موجود است. مي‌توان گفت مطالب نازل وبلاگ‌ها باعث شده نوشته‌هاي اساسي –حتي اگر وجود هم داشته باشند- گم شوند. وبلاگ‌ها يک جور عوام‌زدگي در موتورهاي جستجو ايجاد کرده است که به اين راحتي‌ها قابل رفع نيست.
ماجرا اين است که به دنبال نوشته‌هايي درباره‌ي شيوه‌ي رسم الخط بي‌فاصله‌نويسي مي‌گشتم. مي‌دانم –يا به‌تر بگويم، اين‌طور به ياد دارم- ايرج کابلي از پيش‌گامان آن بوده است و مقالاتي در مجله آدينه چاپ کرده است. مي‌خواستم در اين‌باره بيش‌تر بدانم و مثلا ببينم آن‌چه پيش‌نهاد شده است چقدر با چيزي که من به کار مي‌برم تفاوت دارد. نتيجه‌اش اين شد که بعد از کلي گشت و گذار، آخر سر به اين سايت بد طراحي شده رسيدم. سايت‌اي که مقالاتي از ايرج کابلي در آن قرار گرفته است (و نه هيچ‌کس ديگر) ولي در هيچ‌جايي از سايت درباره‌ي گرداننده‌ي آن سخن گفته نشده. خلاصه طبق نظر فعلي‌ي من، اين‌جا سايت ايرج کابلي است و گويا دو سه مقاله‌ي مربوطي هم دارد.

موج سهمگين فيلترينگ

موج سهمگين فيلترينگ

چهارشنبه شب متوجه شدم که ISPام ديگر هيچ‌کدام – به معناي دقيق و مطلق کلمه- از وبلاگ‌هاي blogspot، persianblog و blogsky را باز نمي‌کند (نمونه‌هايي از آن‌چه رخ داده است را در عکسي که از دسک‌تاپ‌ام گرفته‌ام به وضوح مي‌بينيد). در همان صفحه پيام مي‌داد که اگر سايت شما به اشتباه فيلتر شده است، تکمه‌اي را فشار دهيد ولي طبيعي است که هيچ کدام از اين فشارها و تقه‌ها نتيجه‌اي ندهد و وبلاگ هم‌چنان فيلتر شده باشد. نکته‌ي عجيب ديگر اين‌که در آن صفحه نوشته شده است که توسط PayaNetwork.com اين سانسور انجام شده است ولي ISPي من پارتيان (يا پارس‌سايبرين) است. به نظر مي‌رسد به تازگي خدمات ISPي من توسط اين شرکت گفته شده ارايه مي‌شود.
خب … رفتار مدني‌ي من Ø­Ú©Ù… مي‌کرد Ú©Ù‡ به اين کارشان اعتراض کنم. نتيجه چنين نامه‌اي به PayaNetwork.com بود:

Read More Read More

کاپوچينو

کاپوچينو

کاپوچينو چه‌اش شده؟ مدت‌هاست خبري ازش نيست (يا حداقل هر بار که من وصل مي‌شوم چيز جديدي نمي‌بينم). آخرين شماره‌اش به بيستم شهريور ماه برمي‌گردد. کاپوچينويي که هميشه مرتب و سر وقت به روز مي‌شد، ناگهان به کما رفت. نگران‌ام نکند اين بار آخري باشد که منتشر شده است. آهاي!! پرستو؟! خورشيد؟ شيده؟!

مکر سانسور و آينه امروز

مکر سانسور و آينه امروز

نگذاريم صداي‌مان براي هميشه خفه شود،
نگذاريم قوي‌ترين و آزادترين رسانه‌هاي‌مان به دست افرادي چون سعيد مرتضوي روز به روز ضعيف‌تر شود!
اگر حکومت اسلامي ايران فاشيستانه سعيد مطلبي را به گروگان مي‌گيرد،
اگر اين جمهوري‌ي دروغين مي‌خواهد فرياد هيچ خانه‌اي به همسايه‌اش نرسد و روزنامه‌ها را فله‌اي مي‌بندد و سايت‌ها را هزار هزار سانسور مي‌کند،
بگذاريد نشان دهيم که هيچ‌گاه زورش به ما وب‌زي‌ها نمي‌رسد:
به جاي يک روزنامه، صدها وبلاگ شخصي سر بر مي‌آورد،
به جاي صد خواننده‌ي کم‌تر روزنامه از دست رفته، هزار خواننده‌ي وبلاگ اضافه مي‌شود،
و به جاي يک فرياد خفه شده، صدها هزار آزادي‌خواه در اين فضاي مجازي معترض مي‌شوند.

به اصلاح‌طلبان حکومتي‌ي ايران اعتقادي ندارم – همه‌شان سر و ته يک کرباس‌اند: از عباس عبدي، اکبر گنجي و شمس الواعظين بگير تا خاتمي گفتار درمان‌گر و کروبي و فلاني و بهماني. با اين وجود مخالف بسته شدن سايت‌هاي همين اصلاح‌طلبان‌ام دروغين‌ام. اطلاع‌رساني –هر چند ملاحظه‌کارانه- کم‌ترين چيزي است که در اين شرايط لازم داريم. و بستن سايت‌هاي خبري، اساسي‌ترين سانسوري است که هر حکومتي مي‌تواند انجام دهد. براي همين هر سايت آينه‌اي –که مکر سانسور را بر باد دهد- شايسته‌ي اطلاع‌رساني‌ي دو چندان است. آينه‌ي سايت امروز و بامداد را ببينيد.
در ضمن حسين درخشان هم نظراتي در اين‌باره دارد که اين‌بار جالب توجه است. پيش‌نهاد مي‌کنم بخوانيدش.

Google’s 6th Birthday

Google’s 6th Birthday

Google عزيز! تولدت مبارک!
ما به دليل وجود تو، باهوش‌تر و داناتر شده‌ايم. ما انسان‌ها به وجود تو افتخار مي‌کنيم.

هممم … Google همه کار مي‌کند: دنبال دستور آشپزي مي‌گردد، مقاله پيدا مي‌کند،‌ خبرها را براي‌ات جمع Ùˆ جور مي‌کند، گروه‌هاي بحث راه مي‌اندازد، لوگوهاي خوش‌گل –ولي ساده- پشت سر هم رديف مي‌کند تا تو را صبح‌ها به لبخند وادار کند، Ùˆ جدا از آن نه تنها صاحبان‌اش را پول‌دار مي‌کند Ú©Ù‡ آرنولد ترميناتور را هم پول‌دارتر مي‌کند. جدا از اين‌ها، Ú¯ÙˆÚ¯Ù„ معجزه هم مي‌کند: Ú¯ÙˆÚ¯Ù„ تقريبا Ú©Ù„ اينترنت را ايندکس کرده است!! من اصلا چنين چيزي را درک نمي‌کنم – محتواي وبلاگ‌هاي شما ÙŠÚ© هفته بعد از نوشته شدن در Ú¯ÙˆÚ¯Ù„ ايندکس شده است.
نمي‌دانم کسي از شما زمان پيش از WWW را ديده است يا نه؟ زماني Ú©Ù‡ ليست‌هاي Gopher بود Ùˆ Telnet آخر ارتباط بود (خب، نمي‌شود گفت Ú©Ù‡ من ديده‌ام! من زماني را ديده‌ام Ú©Ù‡ WWW به وجود آمده بود ولي Gopher Ùˆ … هم هنوز کاربرد داشتند. Ú†Ù‡ سالي بود؟ 1996 يا 1997 به گمان‌ام.). به وجود آمدن WWW جهش بزرگي براي بشر بود Ùˆ چنين چيزي به بلوغ رسيد وقتي موتورهاي جستجويي چون Ú¯ÙˆÚ¯Ù„ به وجود آمدند. هممم … Ú¯ÙˆÚ¯Ù„ شما را باهوش‌تر نکرده است؟ Ú¯ÙˆÚ¯Ù„ ادامه‌ي مغز مرا تشکيل مي‌دهد: اگر سوالي را به خاطر ندارم، لابد به Ú¯ÙˆÚ¯Ù„ دارم. اممم … به نظرم خيلي طول نمي‌کشد Ú©Ù‡ چيپ‌هايي توليد شود Ú©Ù‡ مغزمان را مستقيم به چنين موتور جستجويي ارتباط دهد. نه! صبر کنيد: من از کاشتن تراشه در مغزم در هراس‌ام!

معرفي وبلاگ

معرفي وبلاگ

چند لينک تازه اضافه کرده‌ام. بعضي‌هاي‌شان (مثل الميرا) در ليست پيشين‌ام بوده‌اند و در فرآيند انتقال در اين ليست ثبت نشده‌اند و بعضي‌هاي‌شان (مثل عمق) هم از اکتشافات جديدند.
هنوز سياست‌ام در مورد لينک‌ها مشخص نشده است. بعضي از اين وبلاگ‌ها، از آن دوستان نزديک‌ام است Ùˆ Ú†Ù‡ به روز بشوند Ùˆ Ú†Ù‡ نشوند، به‌شان سر مي‌زنم (در واقع اصلا براي خودم لينک نمي‌دهم: اين لينک‌ها براي بقيه است تا بروند Ùˆ بخوانند Ùˆ هيت دوستان‌ام بالا برود Ùˆ زندگي‌ي خوانندگان‌اش صفايي گيرد Ùˆ هر دو گروه کيف دنيا را ببرند.). بعضي‌هاي ديگر کاملا به مطلب نوشته شده‌شان ارتباط دارد. اگر ديگر چيزي ننوشتند يا اصلا شروع کردند به بي‌راه نوشتن (البته از ديد خودم)ØŒ اگر تنبلي اجازه دهد حتما حذف‌شان مي‌کنم. بعضي‌هاي ديگر هم بيش‌تر نقش مرام Ùˆ … را بازي مي‌کنند. تجربه ثابت کرده است Ú©Ù‡ اگر کسي به تو لينک داد Ùˆ تو به او بازلينک(!) ندادي، به احتمال 50 درصد او لينک‌ات را در اولين تغيير templateاش حذف خواهد کرد. فعلا سياست‌ام در مورد چنين چيزهايي مشخص نيست. اگر کسي به من لينک داد Ùˆ من هم از وبلاگ‌اش خوش‌ام بيايد Ú©Ù‡ حتما لينک مي‌دهم، اما اگر آمديم Ùˆ خوش‌ام نيامد، ديگر مطمئن نيستم Ú†Ù‡ مي‌توان کرد. در ضمن،‌ لازم به يادآوري نيست Ú©Ù‡ با اين‌که من الزاما براي مخاطب نمي‌نويسم Ùˆ هدف‌ام تنها بالا بردن هيت‌هاي‌ام نيست ولي مطمئنا “خوانده شدن” براي‌ام اهميت دارد (وگرنه فقط در همان پستوي سابق خودم مي‌نوشتم) Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ از اهداف ضدخاطرات به حساب مي‌آيد (گرچه پارسال همين موقع‌ها به اين نتيجه رسيدم Ú©Ù‡ کسي ضدخاطرات را نمي‌خواند يا اگر هم بخواند، نمي‌فهمد (هممم … جمله‌ي پيش البته کمي احتياج به قيدهاي نايقيني‌اي مانند احتمالا، شايد، ممکن است Ùˆ … دارد. ولي Ú†Ù‡ باک، نمي‌فهميد ديگر!!)). در نتيجه اگر کسي خواست لينک بدهد،‌ نگراني‌اي به خود راه ندهد.
خب، بروم سراغ معرفي‌ي وبلاگ‌هايي که در يکي دو ماه اخير اضافه کرده‌ام و تاکنون معرفي‌شان نکرده‌ام:

صاحب Ù…. شفق وبلاگ ÙŠÚ©ÙŠ از دوستان مدرسه‌اي‌ام است. خاطرم نيست Ú†Ù‡ سال‌هايي با مجيد ساساني هم‌کلاس بوده‌ام، اما (3/1) راه‌نمايي را به گمان‌ام بوده‌ام Ùˆ دوم يا سوم دبيرستان. سال‌هاي ديگر نيز دور از ذهن نيست (گمان‌ام سوم راه‌نمايي هم بوده باشم، يا در کلاس‌ 3/3 يا در آن گروه “ب” آخر سال). به ياد دارم Ú©Ù‡ مجيد در دبيرستان نهضت فارسي‌ي سره‌گويي راه انداخته بود. سعي مي‌کرد کلمات ناعربي انتخاب کند Ùˆ از اين قبيل کارها. نتيجه‌ي فوري‌اش، البته،‌ نمي‌دانم به Ú†Ù‡ چيزي منجر شد، اما نتيجه‌ي دراز مدت‌اش اين‌که او اکنون علاقه‌مند شاه‌نامه است Ùˆ مطالعات زيادي درباره‌اش داشته است. بخش بزرگي از اين وبلاگ‌اش نيز به شاه‌نامه برمي‌گردد. اگر به شاه‌نامه علاقه داريد Ùˆ هم‌چنين ادبيات –آن هم از نوع باستاني‌اش- خون‌تان را تازه مي‌کند، وبلاگ Ù…. شفق را از دست ندهيد.

وبلاگ ديگري که معرفي‌اش مي‌کنم، وبلاگ گروهي از دانش‌جويان ايراني در انگلستان است. اين وبلاگ گروهي به زبان انگليسي منتشر مي‌شود و از همه چيز در آن نوشته مي‌شود: از خبرهاي علمي گرفته تا خبر اعلام انتشار Microsoft Service Pack 2 و اهميت نيايش در مسابقات المپيک. خلاصه که همه چيز در آن اطراف يافت مي‌شود. در ضمن به تازگي فوتوبلاگ‌اي نيز راه انداخته‌اند که اتفاقا عکس‌هاي جالبي نيز در آن يافت مي‌شود (برخلاف بعضي از عکس‌هاي لوس بعضي‌ها!).

اممم … بقيه‌ي معرفي‌ها بماند براي بعد. ÙŠÚ© نگاهي به آن کنار بيندازيد Ú©Ù‡ مفيدست.

بحثي درباره‌ي شيوه‌ي کار و بند اول منشور پنلاگ

بحثي درباره‌ي شيوه‌ي کار و بند اول منشور پنلاگ

[براي يادآوري، دو بند ابتدايي منشور را به حاشيه اضافه مي‌کنم:
1-آزاديِ انديشه و بيان و نشر در همه‏يِ عرصه‏هايِ حياتِ فردي و اجتماعي بي هيچ حصر و استثنا حقِ همگان است. اين حق در انحصارِ هيچ فرد، گروه يا نهادي نيست و هيچ‏كس را نمي‏توان از آن محروم كرد. كانونِ وب‌لاگ‌نويسانِ ايران از اين حق در تمام عرصه‌ها به خصوص عرصه‌ی فضاهای اينترنتی و وب‌لاگ‌ها دفاع می‌کند.
2-كانونِ وب‌لاگ‌نويسانِ ايران با هر گونه سانسورِ انديشه و بيان مخالف است و خواستارِ امحايِ همه‌يِ شيوه‌هايي است كه، به صورتِ رسمي يا غيررسمي، با فيلترينگ يا تهديد يا دستگيری مانعِ فعاليت وب‌لاگ‌ها و سايت‌های اينترنتی مي‌شود.]

1-پيش‌تر در گروه ياهوي گروه Ùˆ قبل از تشکيل اين وبلاگ، نظرات‌ام را درباره‌ي منشور Ùˆ اساس‌نامه‌ي پنلاگ نوشته بودم. احتمالا بعضي از اعضا آن را خوانده‌اند Ùˆ به احتمال زياد، تعداد بيش‌تري هم آن را نخوانده‌اند. در آن زمان سعي کرده بودم بخشي از منشور Ùˆ اساس‌نامه را نقد کنم. با اين‌که در آن زمان (حدود ÙŠÚ© ماه پيش) بيش‌تر اعضا درگير راه‌اندازي Ùˆ سازمان‌دهي‌ي فني‌ي ماجرا بودند، اما باز هم بخش‌هايي از نقدم موثر واقع شد Ùˆ باعث تغيير بندهايي از منشور شد. در واقع شبح با بعضي از قسمت‌هاي نوشته‌ي من موافق بود Ùˆ تغييراتي در منشور داد. با اين‌حال، بخش‌هاي بيش‌تري از Ú©Ù„ ماجرا به بحث گذاشته نشد. دليل چنين موضوعي واضح است Ùˆ زياد به آن نمي‌پردازم. به جاي‌اش آن نوشته‌ها را در جاي در دست‌رس‌تري قرار مي‌دهم (مثلا در همين جايي Ú©Ù‡ مي‌بينيد) تا اگر کسي خواست آن‌ها را بخواند Ùˆ به آن‌ها فکر کند. به هر حال …

2-فعلا قرارست تنها درباره‌ي دو بند اخير منشور نظرمان را اعلام کنيم. اما من همان‌طور که پيش‌تر گفته بودم، با چنين روشي موافق نيستم. بررسي‌ي بند-بند يک نوشته‌ي دقيق (يا حداقل نوشته‌اي که قرارست دقيق باشد)، با اين‌که لازم است اما کافي نيست. دليل‌اش آشکارست: من نوعي بند 1 را مي‌خوانم. به نظرم بد نمي‌آيد و با آن موافقت مي‌کنم گرچه در گوشه‌ي ذهن‌ام به خاطر مي‌سپارم که بايد يک جايي مساله‌ام اصلاح شود. بعد مي‌روم سراغ بند 2. درباره‌ي آن هم همين نظر را دارم ولي مثل قبل منتظر بندهاي ديگر مي‌مانم. در همين حال،‌ نکته‌ي بند 1 (که مثلا هفته‌ي پيش بحث‌اش شده بود) تقريبا از يادم مي‌رود و توجه من معطوف به مساله‌ي بند 2 مي‌شود. اين بازي ادامه پيدا مي‌کند تا به بند آخر مي‌رسم. آنک دستگاهي از گزاره‌ها خواهم داشت که با هر کدام از بندهاي‌اش تا حد خوبي موافق‌ام ولي وقتي بعدا مي‌خواهم از کليت آن براي حل مشکلي استفاده کنم به سختي گير مي‌کنم: آن گزاره‌ها اصلا کليت ندارند!!!
با اين‌که علاقه‌اي ندارم به عنوان ساز مخالف شناخته شوم، اما بر خود لازم (و بلکه واجب انساني) ديدم نظرم را بيان کنم. آيا راه حلي پيش‌نهاد مي‌کنم؟ بله!
پيش‌نهاد مي‌کنم دو سري پست به طور موازي تعقيب شود. يک سري پست درباره‌ي بند بند منشور باشد (مثل همين‌اي که هست) و يک‌اي هم درباره‌ي کليت منشور. در دومي،‌ هر کسي مي‌تواند نظرش را درباره‌ي کل منشور اعلام کند و در سري‌ي اول نيز آرام آرام درباره‌ي هر بند با دقت بيش‌تري پيش مي‌رويم. در آخر، دوباره از بند اول بحث مي‌کنيم و به بند آخر مي‌رسيم (يعني دو بار کل بندها را مرور مي‌کنيم و يک بار هم به طور موازي کليت آن را بررسي مي‌کنيم). اگر پس از مرور دوم همه چيز منطقي و سازگار مي‌آمد که سراغ ادامه‌ي کار –يعني اساس‌نامه- مي‌رويم وگرنه اين دور را تکرار مي‌کنيم. آيا اين روش خيلي خوب است؟ مطمئن نيستم.

3-بند 1 منشور به دليل وجود کلمه‌ي آزادي بحث‌انگيز است. ÙŠÚ©ÙŠ از اعضا مثال پورنوگرافي‌ي کودکان را مطرح کرد Ùˆ گفت اين با بند 1 تناقض دارد. درست مثل هر بحث ديگري، عده‌اي موافق بودند Ùˆ عده‌اي مخالف. عده‌اي مي‌گفتند مي‌بايست منشور تغيير پيدا کند Ùˆ مثلا بيان بدارد Ú©Ù‡ اگر آزادي باعث آسيب به ديگران مي‌شود، جايز نيست. عده‌اي ديگر -به درستي- اعتراض مي‌کردند Ú©Ù‡ اين شيوه به همان روش حکومت‌هاي توتاليتر منتهي مي‌شود Ùˆ جاي تفسير قدرت‌مندان را باز مي‌گذارد (Ú†Ù‡ کسي مي‌گويد نوشته‌ي من باعث تشويش اذهان عمومي مي‌شود يا خير؟ Ú†Ù‡ کسي حق دارد چنين چيزي بگويد؟ هيچ کس! البته در همين جمع خودمان Ùˆ از بين طرف‌داران بي حد Ùˆ حصر آزادي‌ي بيان چنين چيزي به من گفته شد Ùˆ ÙŠÚ© بار تقاضا شد Ú©Ù‡ ديگر حرفي نزنم. بگذريم …).
مشکل چيست؟ مشکل در اين است Ú©Ù‡ “آزادي” مفهوم مشخصي ندارد. پورنوگرافي کودکان،‌ نشان دادن صحنه‌ي قتل ديگران و‌ فحش Ùˆ ناسزا گفتن بي برو برگرد از مصاديق آزادي‌ي بيان است. در ضمن اگر کسي از پورنوگرافي‌ي کودکان خوش‌اش نمي‌آيد –که من هم خوش‌ام نمي‌آيد Ùˆ آن را غيرانساني مي‌دانم- نمي‌تواند با اضافه کردن بندي در اساس‌نامه Ú©Ù‡ در آن صاحبان سايت‌هاي پورنوگرافي‌ي کودکان اجازه‌ي عضويت ندارند، مشکل را حل کند چون با همين بند منشور تناقض پيدا خواهد کرد. قبول دارم Ú©Ù‡ حل چنين مساله‌اي –حدود آزادي- بسيار پيچيده Ùˆ بغرنج است، اما اگر آن را در اين‌جا حل نشده رها کنيم بعدا بدجوري يقه‌مان را مي‌گيرد. به گمان‌ام اين مهم‌ترين کاري است Ú©Ù‡ مي‌توانيم بکنيم.

نظرات من درباره‌ي منشور و اساس‌نامه‌ي کانون وبلاگ‌نويسان ايران

نظرات من درباره‌ي منشور و اساس‌نامه‌ي کانون وبلاگ‌نويسان ايران

[توجه کنيد که اين متن مربوط مي‌شود به حدود يک ماه پيش. منشور يکي دو بند تفاوت داشت.]

سلام به همه! (:

منشور و اساس‌نامه‌ي پيش‌نهادي را خواندم. چند نکته‌اي براي‌ام مطرح شد که مي‌خواهم بيان‌شان کنم. اگر کسي درباره‌ي هر کدام از اين‌ها نظر داشت،‌ ممنون مي‌شوم پاسخي براي‌ام بنويسد.

1-در مورد جزييات اساس‌نامه هنوز نمي‌توانم نظر بدهم چون حداقل نياز دارد چندين Ùˆ چندبار خوانده شود Ùˆ اشکالات يا نقاط ضعف‌اش مشخص شود. چند موردي را بعضي از دوستان اشاره کردند (نامناسب بودن عنوان “عضويت پيوسته”ØŒ Ùˆ …) Ú©Ù‡ به نظرم بحث درباره‌شان واجب است. اما پيش از آن –يا حداقل هم‌زمان با آن- مي‌بايست به بحث‌هاي کلي‌تر پرداخت. متاسفانه نمي‌شود به راحتي در اين گونه بحث‌ها به توافق رسيد Ùˆ چون استدلال‌هايي Ú©Ù‡ در ميان چنين بحث‌هايي مي‌شود نياز به باورهاي اوليه‌اي دارد Ú©Ù‡ نم‌توان خيلي راحت اثبات‌شان کرد (يا اصول اثبات‌ناپذيرند)ØŒ معمولا بحث به گره کور برمي‌خورد. مثال‌اش همين “علني بودن” يا “علني نبودن” بحث‌هاي اوليه بود Ú©Ù‡ بعضي‌ها اعتقاد دارند “علني نبودن” مخالف روح فعاليت آزادي‌خواهانه است Ùˆ بعضي‌ها هم اعتقاد دارند به دليل مشکلات مختلف (فني، پيچيدگي‌ي زماني Ùˆ …) علني بودن ممکن نيست Ùˆ مي‌بايست ابتدا منشوري بيايد Ùˆ بعد روي‌اش بحث کنيم. خلاصه اين‌که چنين بحث‌هايي به نظرم بسيار مفيدند به شرطي Ú©Ù‡ با متانت پيش بروند.

2-ÙŠÚ©ÙŠ از سوال‌هاي مهم‌اي Ú©Ù‡ براي‌ام پيش آمده است، هدف چنين کاري است. در منشور،‌ هدف به طور مشخص “1- تحقق آزاديِ انديشه Ùˆ نشر آزاد بيان در فضای اينترنت”ØŒ “2- اعتلايِ وب‌لاگ‌نويسی” Ùˆ “3- پشتيباني از حقوقِ صنفي Ùˆ فنیِ اعضا” گفته شده است. اين‌ها يعني چه؟ پيش از ادامه، اين موضوع را مطرح مي‌کنم Ú©Ù‡ اگر يادتان باشد پارسال (يا حتي قبل‌تر) گروهي آمدند Ùˆ NGOاي تاسيس کردند با اسمي مشابه با کانون Ùˆ اهدافي مطرح کردند Ú©Ù‡ در همين حدود بودند. به گمان من هر کسي بخواهد ÙŠÚ© چنين انجمن‌اي تاسيس کند، چنين چيزهايي را نيز در اهداف‌اش مي‌گنجاند (قبول نداريد؟). فرق اين کانون با آن‌ها چيست؟ آن‌ها حکومتي بودند؟ ديگر چه؟ يعني چطور مي‌شود Ú©Ù‡ من‌اي Ú©Ù‡ هيچ‌کس را از ميان اين جمع نمي‌شناسم،‌ حاضر باشم بيايم Ùˆ عضو کانون شوم؟

3-ÙŠÚ©ÙŠ از ايرادهايي Ú©Ù‡ به آن NGO مطرح مي‌شد –و مطمئنا به اين هم وارد خواهد شد- تناقض‌اش با غيرمتمرکز بودن وبلاگستان است. البته در بند 5 منشور – “كانون با تك‌صدايي بودنِ وب‌لاگ‌ها مخالف است Ùˆ خواهانِ چند‌صدايي شدنِ وب‌لاگ‌ها است”- به نوعي اين غيرمتمرکز بودن (يا به‌تر بگويم، “نمود” اين عدم تمرکز) لحاظ شده است، اما با اين همه هرگونه تشکلي نوعي تمرکز مي‌آورد. در اين‌باره Ú†Ù‡ انديشيده‌ايم؟ به نظرم راه حل اين موضوع اين نيست Ú©Ù‡ بگوييم تمرکزي “وجود ندارد” –که دارد (حداقل به اعتقاد من)- بلکه مي‌بايست بگوييم چرا اين تمرکز “لازم است”. مثلا راه‌حل‌اش شايد چيزي از جنس لزوم ايجاد کانون قدرت به بهاي از دست دادن اندکي (ØŸ) از قدرت آزادي‌ي ذاتي‌ي وبلاگ‌ها باشد.

4-باز هم به هدف‌ها برگرديم Ú©Ù‡ مهم‌ترين قسمت کارمان است. چرا در اساس‌نامه اين همه Ú©Ù… درباره‌ي اهداف صحبت شده است؟ در مورد اهداف –در نگاه گذراي‌ام- تنها در دو ماده‌ي 4 Ùˆ 11 بحث شده است. البته در “منشور” بيش‌تر توضيح داده شده Ú©Ù‡ به آن هم خواهم پرداخت.

5-“تحقق آزادي‌ي انديشه Ùˆ نشر آزاد بيان در فضاي اينترنت” به Ú†Ù‡ صورت خواهد بود؟ در اساس‌نامه توضيح مشخص‌اي داده نشده است جز شايد آن‌که کانون مي‌تواند راي‌گيري‌اي بگذارد Ùˆ از اين جور موارد. بله! احتمالا کانون قرار نيست از طريق قدرت نظامي اعمال نظر کند، اما اين‌که راي‌گيري‌اش چگونه تاثير مي‌گذارد نيز مشخص نيست. ممکن است کسي بگويد Ú©Ù‡ کانون درباره‌ي ÙŠÚ© موردي راي‌گيري مي‌کند Ùˆ امضاها را مي‌فرستد براي فلان‌جا. دو مساله مطرح مي‌شود Ú©Ù‡ يکي‌اش اين است Ú©Ù‡ به “کجا” خواهد فرستاد Ùˆ ديگري‌اش اين‌که “درباره‌ي Ú†Ù‡” راي‌گيري خواهد کرد؟ سوال اولي از آن‌جا اهميت پيدا مي‌کند Ú©Ù‡ فکر کنم بعضي از دوستان به دليل قبول نداشتن جمهوري‌ي اسلامي ايران، حاضر نيستند امضاها را براي فرضا رييس‌جمهور کشور بفرستند (چون آن‌ها را مشروع نمي‌دانند) در حالي Ú©Ù‡ بعضي ديگر در وبلاگستان بر اين باورند Ú©Ù‡ چنين نوع فشارهايي نيز ممکن است Ùˆ ايرادي ندارد. چنين مواردي در اساس‌نامه مشخص نشده است اما از آن‌جا Ú©Ù‡ احتمالا در نهايت ÙŠÚ© عده‌ي مشخص بيانيه‌هاي کانون را مي‌نويسند (Ú†Ù‡ به دليل شبکه‌ي ارتباطي‌ي قوي‌شان Ùˆ مقبوليت کلي‌اي Ú©Ù‡ دارند Ùˆ Ú†Ù‡ به دليل همت بالاترشان Ùˆ Ú†Ù‡ سواد حقوقي‌ي بالاتر)ØŒ اين موضوع اهميت پيدا مي‌کند. چنين چيزهايي اگر در اساس‌نامه مشخص نشود، بعدا مشکل‌زا خواهد شد. آخرين نمونه‌اش هم بحث فيلتر کردن اينترنت بود Ùˆ دو گروه شدن امضاکنندگان. بحث ديگر،‌ “درباره‌ي چه‌ها” است. در بند 2 منشور گفته شده است Ú©Ù‡ “کانون … با هر گونه سانسور انديشه Ùˆ بيان مخالف است Ùˆ …”. آيا اين فقط در فضاي اينترنت صدق مي‌کند يا عمومي‌ست؟ مثلا مي‌خواهم بدانم آيا روزگاري خواهد آمد Ú©Ù‡ کانون بيانيه‌اي صادرکند عليه دستگيري‌ي زندانيان سياسي يا خير؟

6-باز هم از اهداف کانون … “اعتلاي وبلاگ‌نويسي” Ú©Ù‡ در بند (ب) ماده‌ي 4 اساس‌نامه آمده است، Ú†Ù‡ معنا مي‌دهد؟ مثلا Blogger سهم عمده‌اي در اعتلاي وبلاگ‌نويسي داشته است Ùˆ هم‌چنين حسين درخشان Ùˆ راه‌نماي‌اش (در ضمن من هم 10-20 نفر را به وبلاگ‌نويسي تشويق کرده‌ام!!). اعتلاي وبلاگ‌نويسي از Ú†Ù‡ طريق؟ Ú©Ù…Ú© فني؟ اضافه کردن اعضاي جديد؟ کانون چگونه ” رشد هنری، ادبی Ùˆ فنی وب‌لاگ‌ها” (بند 4 منشور) را انجام مي‌دهد؟

7-در ميانه‌ي کار بگويم Ú©Ù‡ همه‌ي اين حرف‌ها به اين دليل نيست Ú©Ù‡ مي‌خواهم بگويم “کانون …” چيز بدي‌ست Ùˆ نبايد باشد. مي‌خواهم نقد کنم تا اگر کانون‌اي به وجود آمد (Ú©Ù‡ احتمالا به وجود مي‌آيد)ØŒ تا حد ممکن بنيان‌هاي قرص Ùˆ محکمي داشته باشد.

8-ÙŠÚ©ÙŠ از ايرادهايي Ú©Ù‡ به کانون –تاکنون- وارد شده است، نوع پوشش آن است. آيا کانون قرارست همه‌ي وبلاگ‌نويسان ايراني را در بربگيرد يا خير؟ چيزي در اين‌باره در اساس‌نامه نمي‌بينم (گرچه شايد باشد)ØŒ ولي ذکر آن را –همان‌طور Ú©Ù‡ بعضي از دوستان گفته‌اند- مفيد مي‌دانم. اما مهم‌تر از آن، به نام “کانون وبلاگ‌نويسان ايران” ايراد دارم. از اين نام حداقل دو چيز برمي‌آيد: 1-“کانون” بودن آن. کانون باعث هم‌گرايي مي‌شود، کانون همه را در خود جمع مي‌کند Ùˆ به طور واحد Ùˆ يک‌سان عمل مي‌کند. به اعتقاد من لفظ “کانون” در تضاد با غيرمتمرکز بودن وبلاگستان است (در بخش 3 نيز در اين باره گفته‌ام). 2-“وبلاگ‌نويسان ايران” همه‌شمول است. ولي آيا کانون مي‌خواهد همه‌ي وبلاگ‌ها را زير بال Ùˆ پر خويش بگيرد؟ ياد تشکيلات سوسياليستي مي‌افتم! (شوخي بود!). من پيش‌نهاد مي‌کنم از لفظ “انجمن” (Forum) به جاي “کانون” استفاده شود. Forum به گردهماي‌ي عمومي‌اي گفته مي‌شود Ú©Ù‡ براي بحث آزاد گذاشته شده است. ريشه‌ي آن به رم باستان باز مي‌گردد Ú©Ù‡ در Forums تجارت انجام مي‌شد Ùˆ قضاوت (خب، شايد قضاوت تجارت مي‌شد). هم‌چنين براي اين‌که پوشش کانون (هنوز Ú©Ù‡ انجمن نشده است!)ØŒ همه‌شموليت اجباري نداشته باشد (ولي همه‌شمول حمايتي داشته باشد)ØŒ مي‌توان از عبارت “انجمن حمايت از وبلاگ‌نويسان ايراني” استفاده کرد (پيش‌نهاد خيلي راديکالي بود؟!).

ادامه دارد!