Browsed by
Category: سایبر اسپیس

کانون وبلاگ‌نويسان ايران و من

کانون وبلاگ‌نويسان ايران و من

خوانندگان عزيز وبلاگ‌ام،
اي کساني که هر روز به وبلاگ‌ام سر مي‌زنيد و نوشته‌هاي‌ام را که مي‌خوانيد، فکر مي‌کنيد،
بدانيد که شما جويندگان (احتمالا) واقعي‌ي (ضد) حقيقت هستيد.
هممم …
از اين به بعد گاهي ممکن است نوشته‌هايي از من درباره‌ي کانون (انجمن) وبلاگ‌نويسان ايران ببينيد. احتمالا در وبلاگ‌هاي ديگر خوانده‌ايد که عده‌اي از وبلاگ‌نويسان -و حواشي- به اين فکر افتاده‌اند که تشکلي براي حمايت از وبلاگ‌نويسان و سايت‌داران ايراني به هم زنند. آن‌ها فعلا در اين‌جا مستقر شده‌اند و بر منشور و اساس‌نامه‌اي کار مي‌کنند.
بگذاريد پيش از ادامه بگويم ارتباط من با آن‌ها چيست: حدود نيمه‌هاي تير ماه بود Ú©Ù‡ از من دعوت شد تا براي تشکيل چنين کانون هم‌کاري کنم (چرا من دعوت شدم Ùˆ نه شما؟ احتمالا دليل‌اش اين بود Ú©Ù‡ ÙŠÚ©ÙŠ از بنيان‌گذاران کانون از دوستان اينترنتي‌ي من است Ùˆ مرا مي‌شناسد وگرنه اين وبلاگ آرام کجا Ùˆ هياهوي وبلاگ‌هاي سياسي کجا!). نامه‌نگاري‌هاي Ùˆ بحث‌هاي زيادي شد Ùˆ بيش‌تر از آن هم –مطابق آن‌چه از چنين تشکيلاتي انتظار مي‌رود- دعوا Ùˆ اتهام Ùˆ … بين‌مان رد Ùˆ بدل شد (اما لازم است خيال‌تان را راحت کنم Ùˆ بگويم چون من معمولا ÙŠÚ© ضدخاطره‌نويس هستم، نمي‌توانم زياد در دعواها شرکت فعال داشته باشم. آخر دعوا مدتي Ú©Ù‡ بگذرد جز خاطرات افراد مي‌شود). به هر حال آخر سر توانستند وبلاگي علم کنند Ùˆ مدتي است عضوگيري‌شان را شروع کرده‌اند Ùˆ دارند بر روي دو بند منشور کار مي‌کنند. مطابق معمول بحث‌ها خيلي راحت منحرف مي‌شود Ùˆ افراد فراموش مي‌کنند دنبال Ú†Ù‡ چيزي بوده‌اند Ùˆ چگونه مي‌توانند به آن برسند. تقصير آن‌ها Ú©Ù‡ نيست، خودش مي‌شود!! بگذريم …
از آن‌جا که من خيلي خوب‌ام، گاهي سعي مي‌کنم براي ديگران مشخص کنم که دارند چه مي‌کنند. نتيجه‌اش مي‌شود بعضي از نوشته‌هايي که به زودي خواهيد خواند. در ابتدا و پايين اين پست، منشور اصلاح شده را قرار مي‌دهم و بعد در پست بعدي نظرات‌ام را نسبت به منشور و اساس‌نامه‌ي اوليه خواهم نوشت. بعضي از آن نوشته‌هاي‌ام اينک مصداقي ندارند چون يا مربوط به همان زمان بوده‌اند و يا اين‌که در منشور اصلاح‌شده، لحاظ شده‌اند اما براي ثبت در تاريخ و ديگر قضاياي مرتبط مي‌آورم‌شان. بعد از آن هم پست ديگري را که همين امروز در آن‌جا گذاشته‌ام –و در آن توضيح داده‌ام چرا شيوه‌ي کارشان مورد پسند من نيست- مي‌آورم تا در ميان آن همه نوشته‌ي پراکنده، گم نشود.

در زير، روايت فعلي از منشور -که شبيه به منشور کانون نويسندگان است- را مي‌بينيد. لازم به توضيح نيست که نويسنده‌ي منشور من نيستم.

به تاريخِ هيجدهمِ تيرماهِ 1383
منشورِ وب‌لاگ‌نويسانِِ ايران
1-آزاديِ انديشه و بيان و نشر در همه‏يِ عرصه‏هايِ حياتِ فردي و اجتماعي بي هيچ حصر و استثنا حقِ همگان است. اين حق در انحصارِ هيچ فرد، گروه يا نهادي نيست و هيچ‏كس را نمي‏توان از آن محروم كرد. كانونِ وب‌لاگ‌نويسانِ ايران از اين حق در تمام عرصه‌ها به خصوص عرصه‌ی فضاهای اينترنتی و وب‌لاگ‌ها دفاع می‌کند.
2-كانونِ وب‌لاگ‌نويسانِ ايران با هر گونه سانسورِ انديشه و بيان مخالف است و خواستارِ امحايِ همه‌يِ شيوه‌هايي است كه، به صورتِ رسمي يا غيررسمي، با فيلترينگ يا تهديد يا دستگيری مانعِ فعاليت وب‌لاگ‌ها و سايت‌های اينترنتی مي‌شود.
3-وب‌لاگ‌ها وطن ندارند و نويسنده يا نويسندگان‌شان، در محدوده‌ی وب‌لاگ‌ها، ملزم به رعايت قوانين محل زندگی خود نيستند. تنها ملزم به رعايت قوانين عام و جهان‌شمول هستند.
4-كانون رشد و شكوفاييِ زبان‌هايِ متنوعِ كشور را از اركانِ اعتلايِ فرهنگي و پيوند و تفاهمِ مردمِ ايران مي‌داند و تلاش می‌کند امکانات فنی برای طراحی فوت يا نشر وب‌لاگ‌های زبان‌های متنوع کشور را ميسر کند.
5-كانون رشد هنری، ادبی و فنی وب‌لاگ‌ها را از اهداف خود می‌داند و تمام مساعی خود را برای اعتلای وب‌لاگ‌نويسی ايرانيان به کار می‌بندد.
6-هويت مجازی نويسنده يا نويسندگان وب‌لاگ‌ها يا کسانی که در نظرخواهی‌ها شرکت می‌کنند يا به هر نحو ديگری در فضای اينترنتی فعاليت می‌کنند محترم است و افشای آن تحت هيچ شرايطی و به هيچ بهانه‌يی مجاز نيست.
7-نويسنده يا نويسندگان وب‌لاگ‌ها را نمی‌توان تحت هيچ شرايطی و به هيچ بهانه‌يی به نوشتن يا ننوشتن مطلبی مجبور کرد.
8-كانون از حقوقِ مادي و معنوي، حيثيتِ اجتماعي و امنيتِ جاني، حرفه‌يي، وبلاگ‌نويسانِ ايران دفاع مي‌كند.
9-كانونِ وب‌لاگ‌نويسانِ ايران مستقل است Ùˆ به هيچ‌ نهادي (جمعيت، انجمن، حزب، سازمان Ùˆ …)ØŒ دولتي يا غيرِ دولتي، وابسته نيست.
10-هم‌كاريِ وب‌لاگ‌نويسان در كانون با حفظِ استقلالِ فرديِ آنان بر اساسِ اهدافِ اين منشور است.

Orkut، شبکه‌هاي انساني و سرمايه‌ي اجتماعي

Orkut، شبکه‌هاي انساني و سرمايه‌ي اجتماعي

در ادامه بحث‌هاي “جذاب” مربوط به Orkut Ùˆ ارتباطات انساني مجازي(ØŸ)ØŒ پويان متن خواندني‌ي ديگري درباره‌ي شبکه‌هاي اجتماعي Ùˆ سرمايه‌ي اجتماعي نوشته است. در آن ميان اشاره‌اي هم شده است به چگونگي‌ي دوستي‌مان Ùˆ ماجراهاي روزنامه‌ي آفتاب Ùˆ ديگر قضاياي مربوط. نوشته‌ي پويان را در اين‌جا بخوانيد.

Orkut and Small-world network

Orkut and Small-world network

در سال 1998، مقاله‌اي در Nature چاپ مي‌شود که مفهومي به نام small-world network را معرفي مي‌کند که بسيار مرتبط با وضعيت فعلي‌ي orkut و احتمالا خيلي شبکه‌هاي اجتماعي‌ي ديگرست. قصه‌اش يک چنين چيزي‌ست:

فرض کن شبکه‌ي ارتباطي‌اي داشته باشي (حالا چه نوعي شبکه‌ي اجتماعي باشد و چه هر چيز ديگري) که هر کسي تنها با تعدادي از همسايه‌هاي مجاورش ارتباط داشته باشد. فاصله دو شخص خاص در اين شبکه مي‌تواند بسيار دور باشد،‌ اما در عوض هر کسي مي‌تواند حس گروه بودگي با ديگران داشته باشد: تو با ده همسايه‌ي مجاورت يک گروه هستي. حالت ديگر اين است که شبکه‌اي وجود داشته باشد که هر کسي به طور اتفاقي به ديگران متصل باشد. در اين شرايط، فاصله‌ي دو آدم اتفاقي‌ي مختلف خيلي کم شده است، اما در عوض آن گروه بودن نيز کاهش يافته. حالا اين آقايان آمده‌اند و گفته‌اند اگر آن شبکه‌ي اول را بگيريم و فقط بعضي از ارتباط‌ها را تصادفي کنيم (مثلا من با شخصي در شهر مجاور ارتباط دارم)، فاصله‌ام با يک آدم ديگر (که به طور اتفاقي انتخاب شده است) خيلي سريع کاهش مي‌يابد و ديگر محدود به گروه همسايه‌هاي‌ام نيستم. اما از طرف ديگر، اگر اين ارتباط‌هاي تصادفي کم باشند،‌ هنوز مفهوم گروه بودن باقي خواهد ماند. بعد آن‌ها آمده‌اند و نشان داده‌اند که خيلي از شبکه‌هاي طبيعي، چنين ساختاري دارد. مثلا شبکه‌ي هنرپيشه‌هاي سينماي آمريکا، اين‌گونه است و مثلا هر کسي به طور متوسط با 3.6 فاصله با هر هنرپيشه‌ي ديگري ارتباط دارد. جالب اين‌که چنين چيزي براي خيلي از سيستم‌هاي ديگر هم صادق است، مثلا شبکه‌ي توزيع برق آمريکا نيز چنين چيزي‌ست و البته شبکه‌ي عصبي‌ي فلان کرم خاص.

مقاله هم اين است:
D. J. Watts and S. H Strogatz, “Collective dynamics of small-world networks,” Nature, vol. 393, pp. 440-442, 1998.

orkut و شبکه‌هاي اجتماعي

orkut و شبکه‌هاي اجتماعي

[اين orkut هم شده است معضل! به نظرم در همين ÙŠÚ©ÙŠ دو هفته‌ي اخير، چند ميليون ساعت وقت‌مان (ما آدم‌ها!) را گرفته است. به هر حال کار کردن روي چنين چيزهاي به نظرم مفيدست. بگذريم …
از پويان خواسته بودم نظرش را در مورد orkut بگويد. اين هم نظر پويان عزيز که به نظرم بسيار جالب آمد. بخوانيدش!!]

سلام 🙂
من نمیدونم چرا هر Ú†ÛŒ کارِ سخته، من باید انجام بدم! خوب، من تازه با orkut آشنا شدم Ùˆ واسه همین بقول خودت یه خورده زوده واسه اظهار نظر. امّا اونچیزایی رو Ú©Ù‡ تو نگاه اول بذهنم رسید، میگم. 🙂
به نظرم میاد Ú©Ù‡ orkut خیلی خوب با شبکه‌های اجتماعی کار میکنه. حالا شبکة اجتماعی چیه؟ بوردیو (لابد میشناسیش دیگه) یه تعریف داره Ú©Ù‡ میگه مجموعه شناختهای متقابلیه Ú©Ù‡ در یه وضعیت بادوام بوجود میاد. معنیش همین چیزیه Ú©Ù‡ تو ستون سمت راست profileهای orkut میبینیم دیگه. یعنی من از تو یه شناخت دارم Ùˆ تو از یکی دیگه Ùˆ حاصل جمع اینها میشه همون عدد گنده ای Ú©Ù‡ اول کاری تو orkut میبینیم: شما از طریق Û´ نفر با چهل هزار نفر آشنا هستین!! این شبکه ها همه جا تو روابط اجتماعی استفاده میشن. یه تحقیق نشون داده Ú©Ù‡ تو آمریکا، سیاهپوستها به خاطر قوانین محدود کننده نیست Ú©Ù‡ کار پیدا نمیکنن، دلیلش همین شبکة اجتماعیه. شبکة اجتماعی سیاهپوستها توش آدم مهمی پیدا نمیشه. امّا تو شبکة‌ اجتماعی سفیدپوستها، رییس کارخونه هست؛ مدیر بانک هست Ùˆ هزار جور آدم مهم دیگه… بعضی پدیده های دیگه هم بهمین شبکه ها ربط پیدا میکنه: Nepotism تو اداره ها. نیشها (مثلاً خوار Ùˆ بار فروشیهای تهران، دریانی هستن. یا تاکسیرونهای نیویورک، پاکستانی: وقتی واسه کسی کار پیدا بشه، مستقیم از فلان روستای پاکستان میره به نیویورک – قدرت شبکه رو حس میکنی؟!) Ùˆ …
بگذریم، این شبکه‌های اجتماعی باعث میشه Ú©Ù‡ آدم سرمایة اجتماعی (Social Capital) پیدا کنه. سرمایة اجتماعی، تمام روابط ساختی تو یه نظام اجتماعیه Ú©Ù‡ کنش در عرصة اجتماع رو بین اعضای گروه با بقیه Ùˆ با سایر گروهها آسون میکنه. هر سرمایه ای هم یه سودی داره دیگه. مهمترین سود سرمایة اجتماعی اعتماده (Trust). همین اعتماد باعث میشه Ú©Ù‡ عمل جمعی (Collective Action) براساس مشارکت بوجود بیاد. چیزی Ú©Ù‡ نباید خیلی طول بکشه Ùˆ Ú©Ù… Ú©Ù… توی Communityهای orkut میببینیمش. همین اعتماده Ú©Ù‡ باعث میشه تو NGOها Ùˆ CBOها عمل جمعی بوجود بیاد. راستی این گواهیهایی (Testimonial) Ú©Ù‡ تو orkut صادر میشه Ùˆ نوشته میشه، بدرد همین اعتماد میخوره ها! فرض Ú©Ù† تو Ú©Ù‡ مورد اعتماد رییس جمهوری، یه تأییدیه واسه من بنویسی؛ Ú†ÛŒ میشه! 🙂
این رو هم خلاصه اضافه کنم Ú©Ù‡ دیگه خیلی حرف نزده باشم: نتایج سرمایة اجتماعی یه چیزایی مثل اینها: مشارکت – بده بستان (این یکی قابل تأمله به نظر من. میگن Ú©Ù‡ سرمایة اجتماعی حاصل شبکة روابط بده بستانی (reciprocal) گسترده است. به نظر تو موفقیت انجمنها Ùˆ گروهها Ùˆ … حاصل دیگرخواهی کوتاه مدت Ùˆ نفع فردی درازمدت نیست؟) – اعتماد (آخ Ú©Ù‡ این یکی Ú†Ù‡ نتایجی Ú©Ù‡ به بار نمیاره!) – هنجار اجتماعی (Ú©Ù‡ کار کنترلهای قانونی رو میکنه) – Ùˆ عمل‌گرایی.
اومممم…. گفتم دیگه. باید Ú©Ù… Ú©Ù… با orkut آشنا شد تا فهمید Ú†Ù‡ اتفاقایی محتمله. ولی ایده اش Ú©Ù‡ خیلی زیرکانه است. بجایی Ú©Ù‡ با سرمایة اقتصادی کار کنه؛ با سرمایة‌ اجتماعی کار میکنه. باور Ú©Ù† Ú©Ù‡ سرمایة اجتماعی (Ùˆ همینطور سرمایة فرهنگی) خیلی زود به سرمایة اقتصادی تبدیل میشه. خیلیها دربارة شبکه‌ها Ùˆ سرمایة اجتماعی کار کردن: کلمن یکیشونه (هدیة تولدته ولی هنوز دستت نرسیده. تقصیر خودته Ùˆ بمن هم ربطی نداره!!!!)ØŒ فوکویاما رو هم Ú©Ù‡ میشناسی. بوردیو رو هم همینطور. پوتنام یکی دیگه است. دیگه چی؟! همین دیگه. 🙂 خو� بگذره.

[Ùˆ البته پويان در کامنت بعدي اضافه مي‌کند …]

ببخشید. ولی بذار این رو هم بگم. قبلاًها، تئوریسینها میگفتن Ú©Ù‡ آدمها وقتی از روستا به شهر میان همبستگی بینشون Ú©Ù… میشه. چون آشناییهاشون کمتر میشه Ùˆ معاشرتها کاهش پیدا میکنه. (Wirth همچین چیزی میگه مثلاً.) بعد کسی مثل کلود فیشر اومد گفت نه بابا! همچین خبرهایی نیست. کافیه به شبکه های اجتماعی شهریها نگاه کنین Ùˆ توش Multi Stranding بودن Ùˆ تراکم (Density) رو تشخیص بدین. بیشتر نشده؟! بعد پدر Ùˆ مادرهای ما Ùˆ کوچکتر از ماها (مثلاً دانش آموزهای من) گفتن Ú©Ù‡ شما همه اش پشت کامپیوتر میشینین Ùˆ کسی رو نمیبینین Ùˆ معاشرت نمیکنین Ùˆ بدبختین Ùˆ بیچاره شدین Ùˆ … ! واقعاً اینطوره؟! orkut (فرض Ú©Ù† در چندینن سال آینده) نمیخواد بگه Ú©Ù‡ اینطور نیست؟! چقدر معاشرت از طریق فضای سایبر بوجود اومده؟ مثلاً خودت Ùˆ خودم. تو دبیرستان چقدر احتمال داشت همدیگه رو بشناسیم Ùˆ شبکة (حالا نوستالژیکِ) ماورا چقدر مؤثر بود؟… میشه به اینچیزها هم فکر کرد. دیگه واقعاً ورّاجی کردم 🙂 ولی ورّاجی کردنم واسه تنبیه کردن تو خوبه تا دیگه کار سخت به من ندی! 🙂

orkut

orkut

شاید کمی زود باشد براي چنين حرفي، اما اين orkut بد عجيب و غريب است! به نظرم آمد لازم است کسي پيامدهاي چنين چيزي را تحليل کند و فورا به ياد پويان افتادم. چه مي‌کني بشر؟! برو تحليل‌اش کن!

پ.ن: مثلا اين‌ها براي‌ام جالب آمد:
-خيلي‌ها با هم دوست‌اند، بعضي‌ها بيش‌تر.
-خيلي‌ها زيادي بچه معروف‌اند.
-خيلي‌ها آن طرف دنيا رفته‌اند.
-خيلي آدم‌ها سال‌ها تلاش مي‌کردند تا کسي چهره‌شان را نبيند، حالا به سادگي رخ نمايانده‌اند.
-دنيا کوچک است (قضيه‌ي small world theorem لابد!).
-نظر آدم‌هاي نسبت به دنيا چگونه است: بعضي‌ها تلخ شده‌اند، بعضي‌ها هم عسل.
-بعضي‌ها …

اوه! شانون عمرا تصور چنين چيزي را مي‌کرد.

وبلاگ‌هاي فلسفي

وبلاگ‌هاي فلسفي

در پست قبل نوشتم که به نظرم خوب است وبلاگ‌ها به سمت محتواي عيني حرکت کنند: راجع به موضوعاتي بنويسند که براي طيف گسترده‌اي از خوانندگان بهره‌ساز باشد. به عنوان نمونه، جديدا توجه‌ام به وبلاگ‌هايي که درباره‌ي موضوعات تخصصي مي‌نويسند جلب شده است. طبيعي‌ست که شمارشان اصلا کم نيست و نمي‌توان به سادگي ليست کاملي از آن‌ها جمع و جور کرد، اما معرفي‌ي يکي دو تاي‌شان مفيدست. در اين پست چند نمونه‌اي از وبلاگ‌هاي فلسفي‌اي را که به طور اتفاقي پيداي‌شان کرده‌ام و ازشان خوش‌ام آمده، مي‌آورم. هدف‌ام نشان دادن اين است که چنين کارهايي هم ممکن است. نمي‌دانم اگر درصد بگيريم، آيا در بين وبلاگ‌هاي انگليسي‌زبان، وبلاگ جدي –چون اين‌ها- چقدر پيدا مي‌شود (و آيا واقعا تعدادشان زيادست يا نمونه‌هاي من استثنا بوده‌اند)، اما در بين وبلاگ‌هاي فارسي،‌ چنين وبلاگ تخصصي‌اي خيلي کم‌تر پيدا مي‌شود. مخصوصا که آکادميون وبلاگ‌دار در ايران بسيار کم‌اند، در حالي که به نظر مي‌رسد در بين وبلاگ‌هاي انگليسي چنين پديده‌اي بيش‌ترست (اما بايد بگويم که اين پديده نيز براي خودشان جالب و مهم است و خيلي معمول نمي‌نگرندش).

اولين وبلاگي Ú©Ù‡ مي‌خواهم معرفي‌اش کنم، Philosophy Blog نام دارد Ú©Ù‡ توسط استاد فلسفه دانش‌گاهي به نام Tom Stoneham نوشته مي‌شده است. بعضي از مطالب آن وبلاگ را خواندم Ú©Ù‡ جالب بودند. خواندن‌اش توصيه مي‌شود. اما جدا از اين، او براي درس فلسفه‌ي برکلي (بارکلي)‌اش، وبلاگي زده است Ú©Ù‡ در آن به خوانش دوباره‌ي کتابي از بارکلي Ùˆ … مي‌پردازد. آن وبلاگ مطمئنا براي علاقه‌مندان بارکلي جالب است. مي‌توانيد آن را در اين‌جا بخوانيد.

وبلاگ ديگر فلسفي‌اي که معرفي مي‌کنم، وبلاگ Thought Argument and Rants نام دارد که توسط دکتر فلسفه‌ي جواني به نام Brian Weatherson از دانش‌گاه Brown نوشته مي‌شود. جالب‌تر اين‌که او وبلاگي به نام Online Papers in Philosophy نيز دارد که در آن روزانه مقالات جديد فلسفه‌اي را که به صورت online قابل دست‌رس‌اند اضافه مي‌کند. اين مسلما کاري‌ست بسيار جالب و مفيد براي کساني که به طور حرفه‌اي دنبال فلسفه‌اند.
حالا که بحث مقاله شد، اين سايت را نيز ببيينيد. در اين سايت، David Chalmers (گمان‌ام قبلا به او مقاله‌اي از او لينک داده بودم) فهرست فلاسفه‌اي را که مقالات‌شان را در اينترنت مي‌گذارند قرار داده است.

عينيت در وبلاگ‌ها

عينيت در وبلاگ‌ها

بياييد يک تقسيم‌بندي‌ي دو دسته‌اي از وبلاگ‌ها داشته باشيم:

1-وبلاگ‌هايي که فهم و ارتباط با نوشته‌هاي‌شان نياز به در-متن {وبلاگ، شخص}- قرارگيري ندارند.
2-وبلاگ‌هايي Ú©Ù‡ فهم Ùˆ … نياز به … دارند.

توضيح بيش‌تري مي‌دهم: فرض کنيد وبلاگي وجود دارد Ú©Ù‡ نويسنده‌اش درباره‌ي خاطرات روزانه‌ي خود مي‌نويسند. اگر خاطرات او اندکي هيجان‌انگيز باشد، ممکن است من خواننده مشتاق خواندن‌اش بشوم. اما Ú†Ù‡ وقتي چنان خاطراتي هيجان‌انگيزست؟ به عبارت ديگر،‌ چرا بايد خاطرات فردي براي من جالب باشد؟ ÙŠÚ© حالت اين است Ú©Ù‡ خاطرات او يا به جهان بيروني‌ي آن‌قدر آشکاري اشاره کند Ú©Ù‡ من نيز بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. مثلا اگر کسي به بم رفته باشد Ùˆ از زلزله‌ي بم بنويسد، مسلم است Ú©Ù‡ من خواننده آن را با ولع مي‌خوانم – مخصوصا اگر قبل‌اش پنجاه گزارش مشابه نخوانده باشم. حالت ديگر اين است Ú©Ù‡ خاطرات او به آن بخش جهان دروني‌ي او اشاره کند Ú©Ù‡ بدون نياز به داشتن انديشه‌ي مشترک، من نيز مي‌توانم آن را درک کنم Ùˆ در ضمن، آن بخش نيز هيجان‌انگيز باشد. فرضا او مي‌تواند خاطرات اروتيک بنويسد (مشابه اين همه وبلاگ سکسي‌ي فارسي. در ضمن کاري ندارم چنين کاري اخلاقي‌ست يا خير). اما اگر او درباره‌ي اين‌ها خاطره ننويسد، بلکه خاطرات متعادل Ùˆ نه چندان عجيب Ùˆ غريبي داشته باشد –مثلا خاطرات روزانه‌ي مدرسه، مسافرت‌اش به شمال کشور (Ú©Ù‡ چيز عجيبي براي من نوعي نيست. لازم است توجه کنيد Ú©Ù‡ اگر درباره‌ي خاطرات سفرش به هاوايي بنويسد، وضع فرق مي‌کند چون مثلا من تا به حال آن‌جا را نديده‌ام)- آن‌گاه تنها در حالتي من علاقه‌مند خواندن وبلاگ‌اش مي‌شوم Ú©Ù‡ بتوانم او را به عنوان ÙŠÚ© انسان کامل Ùˆ آشنا –و نه مشتي کلمه- ببينم. اين در دو حالت رخ مي‌دهد: يا با استمرار خواندش وبلاگ‌اش (Ùˆ در نتيجه ساخت موجودي مجازي در ذهن‌ام. اين مورد البته بسيار جالب است براي‌ام) Ùˆ يا ديدن خود شخص او (دوست هم دانشگاهي‌ام باشد). اين مورد آخر،‌ همان چيزي‌ست Ú©Ù‡ در بند 1 به آن اشاره کردم Ùˆ بقيه‌ي موارد (خاطرات بم،‌ ماجراي اروتيک،‌ سفر هاوايي Ùˆ …) بخشي از بند 2 تقسيم‌بندي‌ي من است.
اما به نظرم موارد مهم ديگري نيز مي‌تواند در بند 2 جاي بگيرد. در اين بند، من، خواننده را بي‌نياز از در-متن وبلاگ يا شخص بودگي قرار داده‌ام. يکي از موارد چنين بي‌نيازي‌اي اين است که آن‌چه نوشته مي‌شود به ذات دروني‌ي افراد ارجاع داده شود (نوشته‌هاي اروتيک) و مورد ديگر اين است که به وقايع و مفاهيم عيني ارجاع داده شود. نمونه‌ي وقايع عيني، زلزله‌ي بم بود که هر ايراني‌اي از آن با خبر شده بود و مي‌توانست از متن اجتماعي (و نه متن وبلاگي يا فردي) براي فهميدن آن استفاده کند. حالا بيش‌تر به اين نوع وبلاگ‌ها مي‌پردازم.
تنوع چنين نوع وبلاگ‌هايي مي‌تواند به تعداد مفاهيم Ùˆ وقايع عيني باشد. به عنوان مثال، وبلاگ‌هاي خبري،‌ وبلاگ‌هاي تحليل اخبار {سياسي، اجتماعي Ùˆ …}ØŒ وبلاگ‌هاي {علمي، فلسفي}ØŒ وبلاگ‌هاي تکنولوژيکي، وبلاگ‌هاي جهان‌گردي Ùˆ … از اين نوع‌اند. براي فهم اين‌ها نيازي به قرار گرفتن در متن خيلي خاص Ùˆ شخصي‌اي نيست Ùˆ کافي است انساني زنده به علاوه‌ي اندکي آگاهي در زمينه‌ي خاصي باشيد تا بتوانيد از آن‌ها استفاده کنيد. يعني لازم نيست شخص X را بشناسيد تا وبلاگ‌اش را بفهميد، بلکه فرضا تنها کافي‌ست بدانيد فلاني رييس‌جمهور فلان کشورست تا از وبلاگي خبري بهره ببريد، يا اين‌که HTML Ùˆ XML Ùˆ … چيست تا از وبلاگي درباره‌ي تکنولوژي‌ي وب سر در بياوريد (اگر کسي گمان مي‌کند زيادي سهل‌گيرانه برخورد کرده‌ام – Ùˆ مثلا تکنولوژي‌ي کامپيوتر چيزي بيش از اين‌هاست- مرا ببخشايد!!). وبلاگ‌هايي با محتواي عيني، ويژگي‌ي منحصر به فردي دارد Ùˆ آن هم اين است Ú©Ù‡ مي‌توانند در گفتمان جهاني شرکت کنند. خاطرات من نوعي هيچ اهميتي براي جهان ندارد، اما نوشته‌هاي احتمالي‌ي من درباره‌ي سفرهاي دور دنياي‌اي –اگر به سياق نه چندان شخصي نوشته شده باشد- به درد خيلي‌هاي ديگر ممکن است بخورد (دوستان‌ام مي‌توانند اين‌جا اعتراض کنند!!)ØŒ Ùˆ يا نوشته‌هاي ÙŠÚ© وبلاگ علمي ممکن است به کار همه‌ي افرادي Ú©Ù‡ در آن زمينه‌ي علمي کار مي‌کنند بيايد.
خب … اگر اين دسته‌بندي‌ي مرا قبول کنيد اکنون مي‌توان نگاهي به وبلاگ‌هاي دور Ùˆ بر انداخت Ùˆ ديد چقدر در اين طيف جاي مي‌گيرند. به نظرم اکثر وبلاگ‌ها جزئي از همان “بند 1” محسوب مي‌شوند. باز هم به نظرم (چون تحقيق علمي‌اي نکرده‌ام)،‌ پس از جنبش اوليه‌ي وبلاگ‌ها فارسي Ú©Ù‡ سعي در ماهيت‌سازي براي خود داشتند،‌ يورش حجم عظيم نسل بعدي‌ي وبلاگ‌ها –که با تاسيس سرويس www.persianblog.com شروع شد- به شدت وبلاگ‌ها را شخصي کرد Ùˆ زمان لازم براي ايجاد تنوع Ùˆ گوناگوني را از بين برد. اکثر وبلاگ‌هاي فارسي به شدت شخصي هستند Ùˆ با اين‌که با چنين شخصي بودني اصلا مشکلي ندارم (Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ از مزيت‌هاي وبلاگ‌ها را به خاطر همين امکان اين همه شخصي بودن‌شان مي‌دانم)ØŒ اما به اعتقادم جنبشي در تاسيس وبلاگ‌هاي با محتواي عيني بايستني‌ست.
پي نوشت: اگر موافق نوشته‌هاي بالا هستيد، لزومي به خواندن آن‌چه در زير مي‌آيد نيست. اما اگر نيستيد يا اگر کنجکاويد تحليلي دقيق‌تر بر ادعاهاي‌ام ببينيد، آن‌گاه به چند سطر زير نيز نگاهي بيندازيد:

اولين ادعاي‌ام،‌ تقسيم وبلاگ‌ها به دو دسته‌ي مختلف است. آيا اين تقسيم‌بندي، جامع و مانع است؟ به دليل آن‌که آن دو دسته، متناقض هم هستند –با فرض باور به منطق کلاسيک- آن‌گاه حالت ديگري پيش نمي‌آيد. يعني اين دو مجموعه، همه‌ي وبلاگ‌ها را مي‌پوشاند. اما ناگفته نماند که چنين تقسيم‌بندي‌اي به‌ترست تعميم فازي يابد. اين‌که چگونه اين تعميم را انجام دهيم،‌ خيلي مشخص نيست،‌ اما چنين موردي پيش‌نهاد مي‌شود:
فازي‌بودن (Fuzziness) در دو سطح رخ مي‌دهد: سطح هر پيام (پست) و کل وبلاگ. يک نوشته‌ي مجزا، مي‌تواند درجه‌اي از عينيت و يا فرديت را داشته باشد. اين اولين فازي‌بودگي‌ي ماجراست. مرحله‌ي بعد،‌ کل وبلاگ است. يک وبلاگ مي‌تواند داراي پست‌هاي خيلي شخصي و پست‌هاي کاملا قابل فهم براي بقيه باشد. مي‌توان تابع عينيت بر حسب زمان يک وبلاگ را تعريف کرد. حال اگر بخواهيم بعد زمان را از حذف کنيم (چون مثلا مي‌خواهيم بگويم ضدخاطرات وبلاگي است با فلان درجه‌ي عينيت و نه اين‌که ضدخاطرات در فلان تاريخ عيني بود و در فلان تاريخ ديگر کاملا شخصي)، به ناچار درجه‌ي عدم قطعيت‌مان زياد مي‌شود و اين مي‌تواند به صورت عدم قطعيت امکاني فازي (possibility) در نظر گرفته شود. روش ديگر توصيف، استفاده از مجموعه‌ي فازي‌ي مرتبه دوم است. البته به نظرم تا وقتي مساله‌ي خاص مورد بررسي‌اي نداشته باشيم (مثلا نخواهيم اندازه‌گيري‌اي انجام دهيم)، همين توصيف کلي و کيفي کفايت مي‌کند.
ادعاي مهم ديگرم‌، “بايستني بودن” تاسيس وبلاگ‌هايي با محتواي علمي‌ست. اين حرف،‌ البته، بي‌معناست. تا جايي Ú©Ù‡ مي‌دانم، هيچ دليلي براي “بايستن” هيچ امري وجود ندارد مگر اين‌که پيش از آن گزاره‌هايي از جنس “بايد” در اختيار داشته باشيم Ùˆ آن گزاره‌ها حداقل خيلي راحت قابل دست‌رس نيستند Ùˆ به نظر مي‌رسد تنها ناشي از ÙŠÚ© “انتخاب” يا به‌تر بگويم، “ايمان” هستند. به هر حال، گزاره‌ي فعلي‌ي من هم در صورتي درست است Ú©Ù‡ به چنين [فرا]روايتي[هايي] باور داشته باشيم:
-“انسان بايد به حداکثر بازدهي برسد.”
-“بازده يعني حجم بيش‌تر Ùˆ برتر اطلاعات Ùˆ دانش.”

و آن‌گاه مي‌توان امکان درست بودن گزاره‌ام را در نظر گرفت.

جامعه وبلاگ‌نویسان فارسی

جامعه وبلاگ‌نویسان فارسی

هنوز كه هنوز است احساس تشكيل جامعه نميكنم. جامعه وبلاگ نويسان فارسي را ميگويم. بهتر بگويم: من هنوز واردش نشده ام آنچنان.
بقيه هم وضعيتي كمابيش مشابه دارند. اگر جامعه اي تشكيل شده باشد خيلي محدود است. كساني هستند كه براي هم پيام رد Ùˆ بدل ميكنند ولي محدود. لامپ Ùˆ ندا Ùˆ هودر Ùˆ … ! ولي باز خيلي كوچكتر Ùˆ محدودتر از يك رفتار اجتماعيست. اين هنوز با Forumهاي ماورا خيلي تفاوت دارد. افراد آنجا هويت اجتماعي داشتند. اما اينجا تنها هويت فردي است كه به وجود مي آيد – اگر بيايد!
كدام بهتر است – كدام بدتر است؟! معلوم است: هيچ كدام! دو چيز متفاوت اند. اشتباه است فكر كنيم اين نقشي شبيه به آن قبليها را بازي ميكند (نه از نظر صوري كه تفاوتشان آشكار است – از نظر نقش رواني-احتماعي).

واکنش به لامپ در محضر قانون

واکنش به لامپ در محضر قانون

آدم بعضي وقتها حس واكنش نشان دادنش گل ميكند. نوشته هاي لامپ را خواندم: هم آن خاطره قديمي را و هم اين قانون اساسي سه لامپي. ميخواستم واكنش مثبت و تا حدي منفي نشان بدهم. ولي هر چه فكر كردم نفميدم دقيقا به چه چيزي ميبايست واكنش نشان بدهم. پس كمي از خيرش گذشتم.
فقط ميخواهم در مورد قسمت آخر -همان نامه كذايي Ùˆ قانون اساسي- بگويم كه من از آدمهايي كه سريع يك بعدي ÙŠ گفتاري ميشوند خوشم نمي آيد. كشورمان رفته است روي هوا ولي اين به هيچ عنوان دليل نميشود كه من بخواهم براي “كشور”Ù… كار ويژه اي مخصوصا از مدل بحث سياسي-اجتماعي-اقتصادي با پس زمينه كلي گويي انجام دهم(Ùˆ مثلا بگويم “اينها بد هستند. پس Ú†Ù‡ بدند. وگرنه اقتصاد ما دچار مشكل آقازاده هاي معلول مجهول الهويه خيارشور نميشد. پس ما بايد يك كشور پيشرفته باشيم اگر اينها نبودند Ùˆ حيف كه من مدير كشور نيستم وگرنه ميدانستم …” .) از بس اين كارهاي مهم را انجام داديم در طول تاريخ همين شديم كه ميبينيم: تئوريسين هاي آه Ùˆ ناله!

اما با اين وجود اين دليل نميشود كه بخواهم چيزهايي كه مثلا-همكار سابقم نوشت تاييد كنم. اگر ميگويم انسان ميبايست درباره ÙŠ همه جنبه هاي زندگيش بنويسد به اين معنا نيست كه همه جنبه هاي ممكن را تاييد كنم – حتا اگر طنز باشد. به نظرم اين بيشتر به سليقه افراد بازميگردد كه Ú†Ù‡ چيزي برايشان مهم است Ùˆ Ú†Ù‡ چيزهايي نيست.
مثلا ميخواستم نظري نداشته باشم!

امروز هجدهم است. اصل 18 قانون اساسي ايران را اينجا مينويسم:
پرچم رسمي ايران به رنگهاي سبز و سفيد و سرخ با علامت مخصوص جمهوري اسلامي شعار الله اكبر است.
سوالي كه برايم موقع خواندنش مطرح شد اين بود كه چرا ترتيب رنگها را ننوشته است؟ كسي قانون اساسي كشورهاي ديگر را خوانده است؟