Browsed by
Category: ضدخاطرات

I have a dream or two, but who cares

I have a dream or two, but who cares

در شهری که در آن نزیسته‌ام،
اگر خواب‌های‌ام را با دیگران به اشتراک نمی‌گذاشتم
وقت مردن‌ام می‌گفتند که فلانی خواب‌های‌اش را با خود به گور برد.
و هنگامی که حرف‌ نمی‌زدم،
و سکوت می‌کردم
می‌پرسیدند که حرف حساب‌ام آخر چه بوده است.

در آن سرزمین‌ای که در قصه‌ها هم نخوانده‌ام،
و در شعرها هم نشنیده‌ام،
وقتی سرم را کج نمی‌کردم که زیر گوش‌ای نجوا کنم
و روزی بی‌خبر به تنهایی ره‌سپار جاده‌ی بی‌انتها می‌شدم،
گوش‌ای بد شاکی می‌شد که نجواهای من پس کو!

در این شهر که می‌زییَم، اما
خواب ببینم یا نبینم
حرف بزنم یا نزنم
نجوا کنم یا نکنم
دنیا همان خواهد بود که همیشه بوده است: پر از سکوت ممتد آدم‌ها!

حال که گذشت
اما نگویید که تا به حال
نداشته‌اید رویایی که
بخواهید نجوای‌اش کنید
زیر گوش‌ای
و ندیده‌اید خواب‌ای را
که بخواهید بلند فریادش زنید
در میدان‌ای!

روزگار مردم سپری‌شده

روزگار مردم سپری‌شده

دخترهایی که هیچ شعری برای‌شان سروده نشده بود،
و پسرهایی که نه قهرمان بودند و نه خوش‌تیپ.

زنانی که سال‌هاست قهقهه نزده‌اند،
و مردانی که فصل‌هاست از خواب بیدار نشده‌اند.


الهام‌اش شاید از این‌جا بود.

در زمین برای شما نشانه‌هایی قرار دادیم تا اهمیت ندهید

در زمین برای شما نشانه‌هایی قرار دادیم تا اهمیت ندهید

یعنی همه‌اش نشانه‌ی این است که یک جای کار می‌لنگد:
وقتی آدم پر حرف می‌شود،
وقتی آدم ساکت می‌شود،
وقتی زیاد غذا می‌خورد،
وقتی چیزی نمی‌خورد،
وقتی زیاد کار می‌کند،
وقتی کاری نمی‌کند،
وقتی نمی‌خواهد
وقتی دنیا را
نمی‌خواهد
وقتی که
نمی‌خوا
هد،
Ù†.

از احوال بی‌قراری

از احوال بی‌قراری

شب است، کسل‌ام؛ روز بود و کسل بودم، حوصله ندارم امروز، حوصله نداشتم دی‌روز،‌ و نخواهم داشت حوصله‌ای فردا روز. بس بی‌قرارم.

در چیستی‌ی ضدخاطرات

در چیستی‌ی ضدخاطرات

طرف پرسید مگر این‌جا ضدخاطرات نیست؟
گفتم چرا.
گفت پس چرا ملت این همه هر چه را می‌نویسی «جدی» می‌گیرند؟
گفتم منظورت چیست؟
جواب داد خب، فکر می‌کنند هر چه می‌گویی رونوشت دقیقِ واقعیت‌های خارجی است.
من هم چه بگویم، گفتم هاوالله!

اندکی صبر

اندکی صبر

روزهایی که چون باد می‌روند
و شب‌هایی که تنهایی‌شان کلافه‌ات می‌کنند،
چاره‌ای نیست جز به انتظار سحر نشستن
در روزگاری که می‌خواهی زود بگذرد.

من که می‌پرسم

من که می‌پرسم

بین بیان به قصد ارتباط و بیان به قصد دقیق سخن‌گفتن و فهمیدن یا فهماندنِ چیزی تفاوت وجود دارد. تا به حال به این فکر کرده‌اید که اگر منِ نوعی از شما سوال‌ای می‌پرسم الزاما هدف‌ام فهمیدن چیزی نیست، بلکه فقط به سخن در آوردن شماست؛ که خوش‌حال‌کردن شماست؟

گاهی فکر می‌کنم اگر هدف‌ام «فهمیدن» باشد میزان سخن‌گفتن‌ام چند و چند برابر کم‌تر خواهد شد. اما به نظرم نمی‌آید چنان هدف‌ای -و تنها همان هدف- برای من در دراز-مدت قابل تحمل باشد.

و تکامل چه نیست

و تکامل چه نیست

… Ùˆ آن‌هایی Ú©Ù‡ تکامل طبیعی را به میمون‌ای تشبیه می‌کنند Ú©Ù‡ تصادفی بر ماشین تحریری می‌کوبد Ùˆ بعد تعجب می‌کنند Ú©Ù‡ «مگر می‌توان آثار شکسپیر را چنین پدید آورد؟».

نویسندگی شغل‌ای شبانه‌روزی

نویسندگی شغل‌ای شبانه‌روزی

نویسندگی کاری شبانه‌روزی است: شب‌ها خیالاتی می‌شوی و بی‌پروا می‌نویسی، روزها تصحیح‌شان می‌کنی.
حدس می‌زنم کارکرد مواد توهم‌زا و هم‌چنین الکل کمک به افزایش طول شب باشد.

روزگار ماضی‌شده‌ی گذشته‌های همیشه مضارع

روزگار ماضی‌شده‌ی گذشته‌های همیشه مضارع

داستانی تعریف می‌کردی Ùˆ همه‌ی افعال ماضی‌ بودند – گذشته‌ بودند، رفته بودند، تمام شده بودند. می‌گذرد Ùˆ می‌گذرد Ú©Ù‡ ناگهان می‌بینی سر Ùˆ کله‌ی گزاره‌های مضارع پیدا شده‌اند Ú©Ù‡ حال‌اند، اینک‌اند، توی‌ در حال زنده‌اند. بعد یادت می‌آید Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ دوست می‌داری جای شخصیت‌های داستان‌های‌ات باشی. اما گناه Ú©Ù‡ نمی‌شود کرد، پس دوباره هول‌شان می‌دهی به گذشته، Ú©Ù‡ رفته باشند Ùˆ همان‌جا ماندگار شوند Ùˆ تو هم فراموش نکرده باشی Ú©Ù‡ آن‌چه بود گذشت.