I have a dream or two, but who cares
در شهری که در آن نزیسته‌ام،
اگر خواب‌های‌ام را با دیگران به اشتراک نمی‌گذاشتم
وقت مردن‌ام Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØªÙ†Ø¯ Ú©Ù‡ Ùلانی خواب‌های‌اش را با خود به گور برد.
Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ ØØ±Ù‌ نمی‌زدم،
و سکوت می‌کردم
می‌پرسیدند Ú©Ù‡ ØØ±Ù ØØ³Ø§Ø¨â€ŒØ§Ù… آخر Ú†Ù‡ بوده است.
در آن سرزمین‌ای که در قصه‌ها هم نخوانده‌ام،
و در شعرها هم نشنیده‌ام،
وقتی سرم را کج نمی‌کردم که زیر گوش‌ای نجوا کنم
و روزی بی‌خبر به تنهایی ره‌سپار جاده‌ی بی‌انتها می‌شدم،
گوش‌ای بد شاکی می‌شد که نجواهای من پس کو!
در این شهر که می‌زییَم، اما
خواب ببینم یا نبینم
ØØ±Ù بزنم یا نزنم
نجوا کنم یا نکنم
دنیا همان خواهد بود که همیشه بوده است: پر از سکوت ممتد آدم‌ها!
—
ØØ§Ù„ Ú©Ù‡ گذشت
اما نگویید Ú©Ù‡ تا به ØØ§Ù„
نداشته‌اید رویایی که
بخواهید نجوای‌اش کنید
زیر گوش‌ای
و ندیده‌اید خواب‌ای را
Ú©Ù‡ بخواهید بلند ÙØ±ÛŒØ§Ø¯Ø´ زنید
در میدان‌ای!