Browsed by
Category: ضدخاطرات

خداوند مهر و غضب

خداوند مهر و غضب

خداوندگار آدم و نوح و زرتشت، پرودگار مهر و صبر است؛ و خداوندگار موسی و عیسی و محمد، خداوند خون و خشم و قدر و قهر: بر بندگان‌اش خشم می‌گیرد و روز جزا را به ایشان یادآوری می‌کند.

خداوند -اگر باشد- یک‌تا و بسیط است؛ صفت‌های‌اش زمان‌بردار نیست. اما این مردمان‌اند که رودْند، که ابْرند، که روز به روز رنگ به رنگ می‌شوند. اما خداوند برای همه‌مان ثابت است،‌ آینه است، همان است که مردمان‌اند: گاهی رحیم و کریم و حلیم، گاهی دیگر سریع الحساب و شدید العقاب.

پ.ن.۱: مطمئن نیستم خداوند آدم و نوح و زرتشت واقعا همان باشد که نوشته‌ام.
پ.ن.۲: بدیهی است هیچ‌گونه تضمینی درباره‌ی صحت برداشت‌ام نمی‌کنم.

آخرین تیر ترکش

آخرین تیر ترکش

شده است گاهی به «آخرین تیر ترکش» فکر کنم. آخرین تیر ترکش، آخرین تلاش است،‌ آخرین بارقه‌ی امید؛ و پس از آن تاریکی است. در استفاده از آخرین تیر ترکش احتیاط بایست. اگر از جای درست آن را نرانی، زمان‌بندی‌ات به خطا باشد، یا شکار را به غلط نشان‌کرده باشی، آن‌گاه همه چیز از بین رفته است.

گاهی شده است فکر کنم که مفهوم آخرین تیر ترکش بی‌معنا است. همیشه چیزی می‌تواند وجود داشته باشد که به آن امید بورزی. با تغییر غایتِ امیدت، تاریکی به روشنایی تبدیل می‌شود. نه به این خاطر که دوباره نورانده‌ای، بلکه به این دلیل که سرزمین‌ات تغییر کرده است. اینک تو دیگر روی زمین نیستی که خورشیدِ رفته را بمویی، اینک در آن کره‌ی دور دست‌ای هستی که ستاره‌اش سبز است و قرمز است و زرد است و سفید است.

آیا من در وضعیت آخرین تیر ترکش هستم؟ باید دید! مریم بهارنارنج می‌گفت نه! خودم اما هیچ ایده‌ای ندارم.

[تیر ۱۳۸۷]

عجیب ولی واقعی

عجیب ولی واقعی

آدم گاهی چیزهای عجیبی مشاهده می‌کند. منظورم برگ‌ریزان یک روزه یا شکستن رکورد دمای هوا در ماه اکتبر در دهاتِ ما نیست، بلکه رفتار آدم‌هاست. از توضیح بیش‌تر معذورم.

hubهای دوستی

hubهای دوستی

یکی از ویژگی‌های یک دوستِ خوب(*) -و البته تنها یکی از ویژگی‌های‌اش که نه لازم است و نه کافی- این است که با دوستی با او تعداد دوستان تازه‌ای که می‌یابی دوچندان شود. به عبارتی دوستی با hubهای روابط اجتماعی می‌تواند بس مفید باشد.

به نظر می‌رسد در شرایط فعلی در یک clique به سر می‌برم!

(*): در واقع این خصوصیت «مفید» است؛ و البته مفید-بودن هم به خوب‌بودن چیزی کمک می‌کند.

خستگی ناپذیری

خستگی ناپذیری

آدم از چه چیزی هیچ‌وقت خسته نمی‌شود؟!
غذا؟ پول؟ سـکـس؟ یادگیری؟ شهرت؟ موفقیت؟ مردم‌آزاری؟ Ú©Ù…Ú© به دیگران؟ چاپ مقاله؟ ورزش؟ در ساحل دراز کشیدن؟ عبادت؟ …ØŸ!

در ضمن لطفا از «در زندگی موازنه بایست!» اجتناب کنید. می‌خواهم ببینم چه چیزی خالص‌اش خوب است.

Official

Official

طرف می‌گفت هر آن‌چه «رسمی‌ست» حس ندارد و سر آخر «دود می‌شود به هوا می‌رود».

سنت Ùˆ مدرنیته …

سنت Ùˆ مدرنیته …

تقابل؟! هم‌دستی؟! شوخی‌ی سنتی‌ی روزگار مدرن؟!

پ.ن: مدت‌ها بود چنین اصطلاح‌ای را زبان هیچ‌کس‌ای نشنیده‌ام؛ «سنت و مدرنیته» را عرض می‌کنم.

کنترل پنل LHC

کنترل پنل LHC

امروز که برادران سوییچ LHC را زدند از بس از من انرژی گرفت که کل روز را خوابیدم و به هیچ کار دیگری نرسیدم. حالا هم نمی‌دانم خواهران دارند کدام تکمه را فشار می‌دهند که هر چه می‌کنم خواب به چشمان‌ام نمی‌دود.

(بسوزد پدر علم!)

وبلاگِ خوابِ خسته‌ی بی‌جان

وبلاگِ خوابِ خسته‌ی بی‌جان

وبلاگ‌ای که از این هفته تا آن هفته خبری از صاحب‌اش نمی‌شود هم مگر وبلاگ است؟!

در تفاوت آدم‌های ذهنی و واقعی

در تفاوت آدم‌های ذهنی و واقعی

دنیای ذهنی‌ی تو با دنیای واقعی فرق دارد. آدم‌های تخیلی‌ات نیز دقیقا همان آدم‌های دنیای واقعی نیستند – حتی اگر یک‌نام Ùˆ یک‌شکل Ùˆ یک‌صدا باشند. مواظب باش هنگامی Ú©Ù‡ عاشقِ آدم‌های ذهنی‌ات شدی بی‌هوا عاشق معادل‌های واقعی‌شان نشوی Ú©Ù‡ ممکن است عاشق‌کش باشند!

سوپر نوستالژی

سوپر نوستالژی

نشستم Ùˆ فکر کردم به تمام خاطراتی Ú©Ù‡ با هم داشتیم Ùˆ تک تک نوشتم‌شان. دو سه صفحه خاطره شد – نه بیش‌تر. خاطراتی Ú©Ù‡ از نه ده سالگی‌ام آغازیده بود Ùˆ در هجده نوزده سالگی‌ام به پایان رسیده بود. بعد همه‌شان را برای‌ات فرستادم Ùˆ همین چند دقیقه‌ی پیش نامه‌ات را دریافت کردم.

حسِ این لحظه‌ام چیزی نیست جز سوپر-نوستالژی! حسِ مطبوع‌ای از گذشته‌ی بسیاری دوری که از صمیم قلب دوست می‌داشتم که گذشته نبود و حال بود و می‌توانستم با چشم‌های‌ام ببینم‌اش و با گوش‌های‌ام بشنوم‌اش و با انگشتان‌ام لمس‌اش کنم.

م. عزیز،
می‌دانی … دوست می‌داشتم همه چیز را ول کنم Ùˆ بیایم ببینم‌ات Ùˆ بنشینیم Ùˆ از سر شب چای‌ای با هم بخوریم Ùˆ حرف بزنیم Ùˆ حرف بزنیم Ùˆ حرف بزنیم تا خودِ خروس‌خوانِ صبح.

گاهی فکر می‌کنم دارم وقت خودم را تلف می‌کنم. گاهی به کله‌ام می‌زند که حالا هم نفهمیدم سرعت هم‌گرایی X به X0 چقدر است تفاوت‌ای در دنیای من -آن‌گونه که می‌تواند باشد، و نه آن‌گونه که هست- نمی‌کند. و اگر هم نفهمیدم راز رسیدن به AI چیست زیاد هم اشکال‌ای ندارد. نه برای من و نه برای دیگران.

عجیب است … دوست داشتم اینک جای دیگری در دنیا می‌بودم. جای دیگری غیر از این خراب‌شده‌ی لعنتی! Ú©Ù…ÛŒ خسته شده‌ام از خودم Ùˆ آدم‌های‌ام. درست می‌شود، موقتی است، زمان می‌برد Ùˆ دوباره فراموش‌اش می‌کنم،‌ می‌دانم، می‌دانم!

م. نازنین،
همه‌ی این‌ها را گفتم، اما نمی‌دانم باور می‌کنی یا نه که حتی چهره‌ات را نیز به خاطر نمی‌آورم. کاش می‌دیدم‌ات.

PMS

PMS

قهر خدا است این مجازات دوگانه
که نه زن می‌شناسد و
نه مرد را می‌بخشاید!

وهم صورتی

وهم صورتی

این دیگر نوبر است: خیال می‌کند و وهم‌زده می‌شود؛ متهم می‌کند و پیش شرط می‌گذارد؛ و می‌بخشاید: خود به خود!

از رنجی که می‌بریم

از رنجی که می‌بریم

جوگیری‌ی از نظر اخلاقی ناپسند است، اما زندگی در حاشیه‌های دور توزیع نرمال نیز هزینه‌بر است.

توضیح بدیهی: هر وقت از اخلاق صحبت می‌کنم، منظورم اخلاقِ خودم است.
توضیح غیربدیهی: از «جوگیری»، جوِ عام‌گیری مد نظرم است: پیرو مدِ روز شدن، تبعیت از آن‌چه همه‌گان می‌انجامند.
مرتبط: چهار انحراف از معیار آن طرف‌تر