شب‌های تهران
این‌جا ØØªÛŒ اگر رستوران‌های‌اش به‌تر باشد Ùˆ استیک‌های‌اش بزرگ‌تر Ùˆ قهوه‌های‌اش نیز خوش‌مزه‌تر، اما باز هم مثل این نمی‌شود Ú©Ù‡ در یک شب سرد زمستان بروی غروب Ùˆ گرمای شومینه‌اش یک طر٠صورت‌ات را بسوزاند Ùˆ طر٠دیگر صورت‌ات از سوز سرمای درز چادر یخ بزند Ùˆ با Ø§ÛŒÙ†â€ŒØØ§Ù„ از این‌که با دوست‌ات هستی لذت ببری. یا این‌که بروید سارا Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ به ریش متخصص سالاد آن‌جا بخندی Ú©Ù‡ هیچ‌کاری نمی‌کرد جز این‌که در مورد سالاد ØØ±Ù بزند Ùˆ تو اصلا دل‌ات سالاد نمی‌خواست! یا اصلا همان در-به-در خودمان Ùˆ وقت‌هایی Ú©Ù‡ تل٠کردیم Ùˆ از دقیقه‌ای‌اش پشیمان نیستم. یا آپاچی، یا خیابان‌های پشتی دربند، یا خانه‌ی استیک Ø±ÙØªÙ† Ùˆ به طور مطلق پیاده شدن (Ú©Ù‡ البته الان برای ساندویچ‌ مک‌دونالدش آن‌قدر پیاده می‌شوم! – با Ú©Ù…ÛŒ تسامØ) Ùˆ یا ØØªÛŒ مارتین Ùˆ سبلان. هممم … قرار نیست Ú©Ù‡ چس‌ناله کنم! بعدا شاید در مورد همه‌ی این‌ها نوشتم. شاید هم نه!