Browsed by
Category: ضدخاطرات

اخلاق در گستره زمان

اخلاق در گستره زمان

آيا آدم‌هايي که زمان‌اي بد بوده‌اند –از ديد تو- مي‌توانند خوب باشند؟ اگر با اين بدي‌شان گند بزرگي بالا آورده باشند چه؟

سينه‌زنان منگوگ

سينه‌زنان منگوگ

بيرق [تقريبا] هيچ‌کس را بلند نکنيد،
زير علم [احتمالا] هيچ‌کس نبايد سينه زد!
(قيافه‌ي بعضي سينه‌زنانِ زير بيرق بعضي‌ها را در اين پست ببينيد!)

در سخن‌راني

در سخن‌راني

(1) فرض کنيد که شما پيامبريد. پيامبر يک دين اساسي که همه‌ي ابعاد زندگي را در برمي‌گيرد. حال سر و کله‌ي يک پيامبر ديگر –مثلا از آن بزرگ‌هاي‌اش- در سرزمين شما پيدا مي‌شود. مثلا او پيامبر سرزمين ژرمن‌ها است که براي تعطيلات آمده به اطراف ايران زمين. از آن‌جا که هر دو براي خدايي واحد مبارزه مي‌کنيد و از يک جا مبعوث شده‌ايد،‌ دين يک‌ساني داريد. اما طبيعي است که بيان دين‌تان دقيقا يکي نيست. يکي اين‌گونه است و يکي آن‌گونه.
خب، فرض کنيد اين پيامبر باختر زمين تصميم به ارشاد و هدايت‌اش بگيرد. سر همان منبري که شما قرار است سخنراني کنيد مي‌آيد و وسط جمله‌ي شما را –که جمله‌اي روحاني و از حق است- مي‌گيرد و با جمله‌اي حقاني و از روح ادامه مي‌دهد. بعد شما که حسِ ناسيوناليستي و تعلق‌تان عود کرده است وسط ويرگول او مي‌پريد و تا دو نقطه‌ي بعد ادامه مي‌دهيد. تا جرعه‌اي آب بخوريد، او سوار کلام شده است و تا دو پاراگراف از وحي الهي پيش رفته و الي آخر. نتيجه جز گيجي‌ي پيروان چيزي نخواهد بود. اگر روي‌کردي پلوراليستي به دين داشته باشيم بايد بگوييم با اين‌که هزاران راه براي رسيدن به خداوندگار وجود دارد، اما به هر حال يک راه را مي‌بايست گرفت و به پيش رفت. يکي در ميان از اين شاخه به آن شاخه پريدن به وصال منجر نمي‌شود.

(2) فرض کنيد شما دو کنترلري داريد که هر کدام به تنهايي سيستم‌اي را پايدار مي‌کند. اما اگر بياييد و اين دو کنترلر را با هم استفاده کنيد ديگر دليلي ندارد سيستم هم‌چنان پايدار بماند. اين هم روي‌کرد تئوري سيستم‌هاي‌اش!

(3) فرض کنيد عامل‌اي دو نوع تابع ارزش بهينه براي تصميم‌گيري دارد. حال مي‌آييد و اين دو تابع ارزش را با هم ترکيب مي‌کنيد. نتيجه ديگر بهينه نيست.

(4) فرض کنيد قرار است سخنراني‌اي انجام دهيد. اگر تلک Ùˆ تولوک هم آن وسط به پيش برويد، باز هم به نتيجه مي‌رسيد: شنونده‌ها آخر سر –دير يا زود- مي‌فهمند منظورتان را. شما به هر حال حلقه‌ي فيدبک داريد Ú©Ù‡ مي‌توانيد گفتارتان را با درک شنونده‌ها تطبيق دهيد. اما فرض کنيد پيامبر ديگري آن وسط پيداي‌اش مي‌شود Ùˆ شروع مي‌کند “به‌تر” Ùˆ “مفهوم‌تر” –البته از ديد خود- توضيح دادن. هر دوي‌تان ممکن است درست بگوييد، اما شنونده‌ها آخر سر نمي‌فهمند يا حسابي گيج مي‌شوند (1). اگر يادگيري را معادل پايدارسازي به نقطه‌ي ثابت‌اي بدانيم (fixed point) (گرچه هميشه اين درست نيست)ØŒ عمل‌کرد هم‌زمان دو کنترلر پايدارساز معادل پايدارسازي –يعني يادگيري- نمي‌شود (2). انتخاب بهينه‌ي هر کدام از معلم‌ها هم معادل به‌ترين نتيجه‌ي ممکن نيست (3).

(5) از دست استادهاي راه‌نما!

خوبي-محوري آدم‌ها

خوبي-محوري آدم‌ها

خيلي از آدم‌ها دل‌شان مي‌خواهد خوب باشند – Ú†Ù‡ از نظر ديگران Ùˆ Ú†Ù‡ از نظر خودشان. کافي است به کس‌اي Ú©Ù‡ در چت مزاحم‌تان مي‌شود بگوييد “مزاحم‌ام نشو عوضي!” Ùˆ يا اين‌که او را ignore کنيد. اگر وضعيت روحي‌اش در آن لحظه متعادل باشد ناراحت مي‌شود Ùˆ مي‌گويد “من از اونايي Ú©Ù‡ تو فکر مي‌کني نيستم. دل‌م مي‌خواست فقط کمي باهات حرف بزنم”. بعضي‌ها هم Ú©Ù‡ اين‌گونه رفتار نمي‌کنند Ùˆ مستقيم يا غيرمستقيم مي‌گويند “به جهنم!” در دل توجيه‌اي دارند Ú©Ù‡ مشخص مي‌کند Ú©Ù‡ طرف مقابل‌شان کلا اشتباه برداشت کرده (مثلا شوخي سرش نمي‌شود) Ùˆ يا اين‌که طرف مقابل احمق است Ùˆ واقعيات را درست نمي‌فهمد؛ گرنه آن‌ها هم خود را در ذات بد نمي‌دانند.
چرا؟

واقعيت را فراموش کن

واقعيت را فراموش کن

صاحب اين وبلاگ مرد. کشته شد. چون نمي‌توانم باورش کنم، خيلي هم ناراحت نمي‌شوم. شايد کمي شگفت‌زده، اما نه غمگين. اگر واقعي بود و ديده بودم‌اش، خيلي ناراحت مي‌شدم. اما مگر صاحب آن وبلاگ هيچ‌وقت وجود داشته است؟

زيتون شوهر دارد. اين را هم نمي‌توانم باور کنم. زيتون يک دختر بيست و چند ساله نيست. زيتون اما يک دختر بيست و چند ساله هست! يعني، زيتون در فضاي بيرون دنياي ما هم مگر وجود دارد که سن‌اي داشته باشد يا نداشته باشد؟ زيتون مي‌تواند هومر باشد، يا احمد گلشيري، يا هرکسِ ديگري! زيتون کيست؟ هويت بيروني را فراموش کن!

بازگشت

بازگشت

حالا که مانيتورم مانيتورم درست شده کمي طول طول مي‌کشد تا چيزها را را ديگر دو تا نبينم.

قورباغه‌ها خيلي آلي‌اند!

قورباغه‌ها خيلي آلي‌اند!

قورباغه‌ها هميشه خيلي آلي‌اند اما گاهي مثل نشاسته ته ظرف ته‌نشين مي‌شوند!
قورباغه‌ها بايد توجه داشته باشند که بعضي از آدم‌ها آن‌قدر خنگ‌اند که با قورباغه‌ها همان‌جور رفتار مي‌کنند که کارگران معدن با سنگ آهک رفتار مي‌کنند – در حالي که آدم‌هاي عاقل و سولوژن‌ها مي‌دانند درست‌اش جور ديگري است.

انسان طاغي

انسان طاغي

بعضي روزها آدم طاغي بيدار مي‌شود. دل‌اش مي‌خواهد به هر چه معمول است و پاي‌بند نه بگويد! بگويد ديگر هيچ‌کاري نمي‌کند، ديگر به هيچ‌چيزي فکر نمي‌کند، سر کار نمي‌رود، دل‌اش نمي‌خواهد اين آدم‌هاي مسخره را ببيند و بلند هم اعلام مي‌کند که از ابتذال جاري در همه‌ي روابط انسان‌ها خسته شده است و حاضر نيست حتي ديگر بند کفش‌اش را موقع عبور از خيابان محکم کند يا صبح‌ها آب پرتقال بخورد يا هر قيد و بندي از اين دست. بعضي روزها آدم جدا شورشي بيدار مي‌شود! در اين روزها به‌تر است خانه بماند و هيچ‌کس را هم نبيند و با هيچ‌کس هم حرف نزند.
خب … نفس عميق بکشيد! من امروز خيلي هم شورشي نبوده‌ام!

عرفان مجرد

عرفان مجرد

گاهي نگاه کردن به زندگي و روند آن از ديدي مجردتر و کلي‌تر ذهنيت‌مان را اين رو به آن رو مي‌کند. اين ديد مجرد و از بالا منحصر به فرد نيست: مي‌تواند از درک عظمت کيهان، يا در آغوش تاريخ قرار گرفتن، و يا حتي فهم بعضي از ساده‌ترين مکانيزم‌هاي رفتاري‌ي موجودات ناشي شود. درست پس از فهم است که جديت پديده‌ها به تدريج کم‌رنگ مي‌شود و رنگ طنز به خود مي‌گيرد: عالم‌اي که مقدر است اين‌گونه باشد چون اين طبيعي‌ترين/متداول‌ترين/زنده‌ترين راه‌حل است.

توزيع احتمال روزگار سپري شده يک سولوژن

توزيع احتمال روزگار سپري شده يک سولوژن

بعضي روزها خوب‌اند،‌ بعضي روزها نه!
بعضي روزها خيلي کيف مي‌دهند،‌ بعضي‌هاي ديگر حوصله سربرند.
هر دوي اين‌ها هميشه وجود دارد: نمي‌شود گفت که از الان به بعد همه‌ي روزها قرار است خوب باشد و ديگر نارا�تي و بي‌حوصله‌گي به وجود نخواهد آمد! بهشت موعود شايد اين‌طوري باشد،‌ اما در اين جهان بعيد است از اين خبرها باشد.
اما مي‌داني: گاهي اتفاقاتي مي‌افتد (مثلا چيزهايي جديدي را در زندگي مي‌شناسي يا موجودات عجيب Ùˆ شگفت‌انگيزي وارد زندگي‌ات مي‌شوند) Ú©Ù‡ از نظر آماري تغييرات معناداري در کيفيت روزهاي‌ات به وجود مي‌آورند. حال نمي‌دانم باور مي‌کني يا نه –اما به‌تر است باور کني- Ú©Ù‡ از ÙŠÚ© سال Ùˆ خورده‌اي پيش تا به حال روزهاي بدم به طور احتمالي به صفر ميل کرده است. امممم …