اينک، پاپ (8)
بگذاريد پسران‌مان به خانه بازگردند. هيهات بر آنان که پسران‌مان را مي‌گيرند تا خون بريزند. آنان را به خانه بازگردانيد.
بگذاريد پسران‌مان به خانه بازگردند. هيهات بر آنان که پسران‌مان را مي‌گيرند تا خون بريزند. آنان را به خانه بازگردانيد.
دروغ نگوييد! هرگاه به دروغ تمايل پيدا کرديد، Ùˆ آن‌گاه Ú©Ù‡ به پنهان کردن آن‌چه نمي‌بايست سوق ياÙتيد، بدانيد Ú©Ù‡ جاذبه‌‌ي شوم شيطان شما را به چاه خود Ùراخوانده است. Ú†Ù‡ Øقيقتي را پنهان مي‌کنيد Ú©Ù‡ Øقيقتي از او پنهان نيست؟ راست بگوييد Ùˆ ديگران را به آن‌چه بايد بدانند خبر دهيد. اين است پيام عيسي Ù…Ø³ÙŠØ Ø¨Ù‡ شما!
-اي کساني Ú©Ù‡ دوست‌پسر مي‌خواهيد، به اين‌جا مراجعه کنيد. توجه داشته باشيد Ú©Ù‡ به دليل آن‌که شخص مورد نظر ولنتاين من است، اپليکيشن(!)‌هاي ضعي٠در همان مرØله‌ي اول رد مي‌شوند.
-بالاخره به نتيجه رسيدم: من به برتراند راسل راي مي‌دهم!
براي‌ام شنيدن‌اش باور کردني نبود، ولي دلايل قابل استنادي وجود دارد Ú©Ù‡ مرا مجبور به قبول‌اش مي‌کند. هيچ‌گاه دل‌ام نمي‌خواست وضعيت بدين صورت شود. به هر Øال اگر من اينک پاپ شما زمينيان هستم Ùˆ روØ‌القدس بر من Ùرود آمده است، اما هم‌چنان روØيات‌ام آن‌چنان متÙاوت با پيش‌ترها نيست. يعني دروغ‌گويي هم‌چنان مرا مي‌آزارد Ùˆ غيبت به شدت عصباني‌ام مي‌کند. البته Ú©Ù‡ Ù…Ø³ÙŠØ Ù†ÙŠØ² چنين مي‌انديشيد. Øال نمي‌خواهم ذهن پيروان‌ام را با اين مسايل خسته کنم، اما شايد مجبور شوم Ú©Ù‡ درباره‌اش بيش‌تر براي‌تان بنويسم. بگذريم Ùˆ بگذاريد Ú©Ù‡ گذري داشته باشيم به معرÙت آسماني در مختصر خطابه‌اي:
نمي‌دانيد –يا Ú©Ù‡ خود را به نديدن مي‌زنيد- Ú©Ù‡ دنيا با تمام نيکي‌هاي‌اش به روزي بيش نيست. دروغ نگوييد، جنگ نياÙروزيد، Ùˆ هم‌ديگر را دوست داشته باشيد. Ùˆ اين است تقدير نماينده‌ي پدر مقدس بر زمين.
خوش‌Øال‌ام Ú©Ù‡ اگر ژان پل دوم از ميان ما رÙت، Ùرزندان تعميد شده‌ي او هم‌چنان در ميان مايند، Ùˆ اگر چارلزْ دايانا را از دست داد، با کاميلا کام‌ياب شد. Ùرزندان من! زندگي هم‌چنان در پيش روست!
بس خسته‌ام! تقلاي سختي بود. دور شدن از او هم تلخ است Ùˆ هم شيرين. تلخ است چون مي‌داني Ú©Ù‡ ديگر چهره‌ي آرامش‌بخش او را نخواهيم ديد، Ùˆ شيرين است چون مي‌داني به نزد پروردگارش شتاÙته است. دي‌روز ژان پل دوم را به پدر سپرديم. باشد Ú©Ù‡ رستگار شود.
هان به شما اجازه نخواهم داد Ú©Ù‡ جنگ بياÙروزيد Ùˆ برادران‌تان را در قتل‌گاه‌هاي‌تان به خون کشيد Ùˆ خواهران‌تان را بي‌ناموس کنيد. من، سولوژنوس اول، شما را به راÙت Ùˆ مهرباني Ùرامي‌خوانم Ú©Ù‡ سنت پدر ما Ùˆ پسرش جز اين نبوده است.
خواب بود يا بيداري؛ روياي صادقه بود يا ÙˆØÙŠ الهي؛ اما هر Ú†Ù‡ Ú©Ù‡ بود، Ùˆ هر گاه Ú©Ù‡ بود، توصي٠شدني نبود Ùˆ نيست: ÙˆØÙŠ شد Ú©Ù‡ رويا مي‌بينيم يا رويا ديديم Ú©Ù‡ بر ما ÙˆØÙŠ شد –و بر ما ÙˆØÙŠ شد- Ú©Ù‡ ما اينک، نماينده‌ي عرش بر ارض هستيم Ùˆ وظيÙÙ‡ داريم اين خاک کثي٠را به سرزمين موعود تبديل کنيم.
جنگ‌هايي بر ما Ùرود آمده است Ùˆ آوارها هم‌چنان بر سرمان Ùرو خواهد ريخت؛ دروغ‌هايي Ú¯Ùته شد Ùˆ نارواهايي هم‌چنان بيان خواهد شد؛ غيبت‌ها نيز، Ùˆ تهمت‌ها چون؛ Ùˆ هم‌سايه‌هاي‌مان از ما در آسايش نخواهند بود. بگذاريد ديگر چنين نباشد، بگذاريد آن‌ها را نجات دهيم. آمين!
چاره‌اي نيست! با اين‌که هيچ وقت نمي‌خواستم اين مسووليت الهي را قبول کنم، اما گويا ديگر گريزي نيست. من، سولوژنوس اول، از اين پس پاپ شما زمينيان هستم.
بعضي وقت‌ها آرزوهايي چون “سال پربرکتي داشته باشي” کلي به‌ام کي٠مي‌دهد. بار متاÙيزيکي‌ي خوش‌آيندي به ماجرا اضاÙÙ‡ مي‌کند Ú©Ù‡ گاهي Øسابي چسبيدن به آن‌ها غلغلک‌ام مي‌دهد.
خب، بعضي‌ها خشن‌اش را دوست دارند.
در ضمن،
گاهي آدم دل‌اش مي‌خواهد بگويد “گور باباي دنيا!” يا اگرم دل به چنين خشانتي راضي نشد، بگويد “گور باباي هم‌سايه‌ Ùˆ در Ùˆ ديوار Ùˆ تمدن!”
نه اين‌که Ùکر کنيد اعصاب اينا ندارم‌ها – همين‌طوري!
[مصاØبه‌گر]: عيد خود را چگونه مي‌گذرانيد؟!
[.]: Ù‡Ú†!
[مصاØبه‌گر]: {اوه!}
سال خوبي بود؟! سال بدي بود؟!
ممنون؟! متشکر؟! بد گذشت؟ خوش گذشت؟ از او Ú†Ù‡ خبر؟! داره زمان مي‌گذره؟ داريم نزديک مي‌شيم؟ الان زمين از ÙŠÚ© جايي رد مي‌شه Ú©Ù‡ هيچ وقت قبلا رد نشده بود؟ سال پيش رد شده بود؟ کجاييم ما؟ کي؟! چي؟! آخر سال؟! ÙŠÚ© ساعت ديگر؟ کم‌تر؟! اوه! خداØاÙظ!
-آيا هيچ دقت کرده‌ايد Ú©Ù‡ ما از Ùسيل‌ها نان مي‌خوريم Ùˆ به دانش‌گاه مي‌رويم Ùˆ کش٠علم مي‌کنيم؟ ما Ù†Ùت داريم، پس خوب‌ايم!
-29 اسÙند شده است! روز ملي شدن Ù†Ùت Ùˆ اين جور قضايا. چند سال پيش بود Ú©Ù‡ کلي آدم Ùاميل Ùˆ غيرÙاميل زØمت مي‌کشيدند تا ما به ÙŠÚ© نوايي برسيم. خب، خسته نباشيد! ÙاتØÙ‡ بخوانيد.
-راستي جالب نيست Ú©Ù‡ خيلي از آدم‌هاي نام‌آور، روزگاري ÙŠÚ© ربطي به اين خانه داشته‌اند؟ از همان دري Ú©Ù‡ من هر روز –هر روز Ú©Ù‡ نه!- از آن رد مي‌شوم رد شده‌اند، در �مان Øوض (استخر؟) Ú©Ù‡ من در بچگي شنا مي‌کردم،‌ وضو مي‌گرÙتند Ùˆ به همين تلÙÙ† ما زنگ مي‌زدند. جالب است Ú©Ù‡ خيلي چيزها پشت همين ميزي Ú©Ù‡ چند متر آن‌طرÙ‌ترم قرار گرÙته است نوشته شده است Ùˆ خيلي چيزهاي ديگر. Øضور روØ‌ها را Øس مي‌کني؟
…
بگذاريد اين را هم بگويم Ùˆ بعد بروم Ùˆ دنيا را به خود واگذارم: در عجب‌ام Ú©Ù‡ چرا آدم‌ها اين همه در کامنت‌داني‌ي هم‌ديگر (Ùˆ در تاکسي، Ùˆ در بØث‌هاي پيش از شام، Ùˆ در سخنراني‌هاي انتخاباتي، Ùˆ در غيره!) مواÙÙ‚ هم‌ديگر هستند ولي در عمل جور ديگري رÙتار مي‌کنند. براي درک اين موضوع ØŒ کاÙÙŠ است به ÙŠÚ© وبلاگ‌اي سر بزنيد Ú©Ù‡ تعداد کامنت‌هاي هر پست‌اش بيش از 15 تا باشد Ùˆ ببينيد Øدود ده درصد ÙØØ´ مي‌دهند Ùˆ ده درصد نظرات خاص خودشان (غير از ÙØØ´ البته) را دارند Ùˆ بقيه طرÙ‌دار سينه‌چاک مطالب آن پست هستند. اين درصد کمي بالا نيست؟!
اين پست، کامنت نخواهد داشت!!!