Browsed by
Category: ضدخاطرات

عروسي تکاملي (2)

عروسي تکاملي (2)

اين سوال پيش مي‌آيد Ú©Ù‡ آدم‌ها چرا هم‌ديگر را به عروسي‌ي خود دعوت مي‌کنند … اممم … پاسخ‌اش را بعدا مي‌دهم!!!

عروسي تکاملي

عروسي تکاملي

خب،‌ من قرار است بروم عروسي! عروسي در واقع چيز عجيبي است: موجودات با fitness بالا پس از selection به طور اتفاقي با موجودات قوي‌ي ديگري تعامل پيدا مي‌کنند تا Crossover آماده مي‌شوند. اين آمادگي‌شان را توسط يک message به سيستم اصلي اطلاع مي‌دهند تا diversityي genetic pool تا حد ممکن حفظ شود (و يک نفر بيش از دو بار crossover نکند). عروسي چيز عجيبي است!

تولد يک وبلاگ

تولد يک وبلاگ

1) معمولا در به يادآوردن تاريخ‌ها زياد مشکلي ندارم. منظورم بيش‌تر تاريخ تولد و مناسبت‌هاست. با اين‌همه يکي هست که هميشه در به خاطرآوردن مناسبت‌هاي‌اش هميشه مشکل داشته‌ام: پويان عزيز! مثلا مي‌دانم که تاريخ تولدش در چندمين روز ماه است، اما نمي‌دانم ماه‌اش دقيقا کدام يک از سه ماه متوالي است! (البته در حقيقت مي‌دانم. ولي وقتي نزديک به آن تاريخ مي‌شوم، خود به خود فراموش مي‌کنم).

Read More Read More

کيفيت بالاي دانش‌گاه‌هاي خارجکي

کيفيت بالاي دانش‌گاه‌هاي خارجکي

حالا جدا از اين بحث‌هاي معرفت‌شناختي، بپردازيم به اين موضوع اساسي Ú©Ù‡ خيلي از دانش‌گاه‌هاي دنيا وجود دارند Ú©Ù‡ تحقيقات AIشان به لعنت خدا هم نمي‌ارزد. يا به عبارت ديگر، تعداد دانش‌گاه‌هايي Ú©Ù‡ سرشان به تن‌شان اندکي مي‌ارزد بسيار محدود است. حالا من‌اي Ú©Ù‡ مي‌بايست دنبال اين دانش‌گاه‌هاي دسته‌ي اول باشم Ùˆ مجبورم درباره‌ي تحقيقات Ùˆ علاقه Ùˆ …‌اي بنويسم Ú©Ù‡ ممکن است حتي ÙŠÚ© نفر هم در آن دانش‌گاه نباشد Ú©Ù‡ بفهمد Ú†Ù‡ مي‌گويم. حالا آن‌ها بايد تصميم بگيرند Ú©Ù‡ من کيفيت لازم براي دانش‌گاه‌شان را دارم يا نه! مضحک است!! مثل اين مورد ØŒ مثل همان دختر 18 ساله‌ي ترگل Ùˆ ورگل‌ايست Ú©Ù‡ از محنت روزگار به فروش جسم‌اش به پيرمردان رو آورده است. اممم … حالا ولي شما قبول کن، هواي‌ي شهرت هم خوب باشد، قبول‌ات داريم! (ÙŠÚ© جورهايي شبيه به پول خوب است براي همان مثل قبلي!!)

A Question in the Null Space of My Mind

A Question in the Null Space of My Mind

از خودم مي‌پرسم ” “. خير، از خودم سوالي نمي‌پرسم. پنجره را مي‌بندم Ùˆ مي‌روم.

هوس‌هاي بزرگ

هوس‌هاي بزرگ

آدم گاهي دل‌اش يک دوربين ديجيتال مي‌خواد تا اگر دست داد يک فوتولاگ هم راه بيندازه،
و گاهي هم هوس يک MP3 Player گردالي مي‌کنه،
گاهي دل‌اش خورشت قرمه‌سبزي مي‌خواد،
و بعضي وقت‌ها هم پيتزاي کاري ميل مي‌کنه!
عجيب اينه که گاهي دل‌اش از همون جلبک‌هاي بوگندويي مي‌خواد که ژاپني‌ها توي هر غذايي‌شون حتما يکي مي‌چپونن و زماني حاضر نبود به‌ش نگاه کنه (و حتي از ده متري هم بوي‌اش تا گوش دروني‌ي آدم نفوذ مي‌کرد)،
Ú©Ù… پيش نمي‌آد Ú©Ù‡ آدم دل‌اش بخواد به دختر دو سه دهات اون طرف‌تر نگاه کنه (هممم …)ØŒ
و حالا کاري ندارم به اين‌که گاهي دل‌اش لک مي‌زنه براي بازي کردن با گربه!
اين‌ها به کنار،
گاهي هم هوس 7 جلد قطور “غرش توفان” خوندن هم‌راه با خربزه خوردن مي‌کنه،
و چه مي‌دونم،
يک‌هو دل‌اش مي‌گيره براي اين‌که فقط يک فصل کتاب Learning and Generalization قرمز گوجه‌ايش رو بخونه (و براي همين مي‌گيره کتاب رو با خودش اين طرف و او طرف شهر مي‌بره و عمرا هم بخونه)،
و گاهي هم دل‌اش لک مي‌زنه براي ترس زمان بمباران و موشک باران و هيجان آن زمان‌ها.
و خلاصه اين‌که،
آدم گاهي دل‌اش مي‌خواد يک کارهايي بکنه!
کي مي‌دونه: شايد حق داره!
ولي مگه مي‌تونه؟!

SOP

SOP

هميشه اين سوال براي‌ام پيش مي‌آيد Ú©Ù‡ “او از من Ú†Ù‡ مي‌خواهد؟”
وقتي به چشم‌هاي‌ام نگاه مي‌کند، وقتي از او مي‌پرسم چه کار کنم، وقتي صداي‌ام مي‌زند و لرزه‌ي صداي‌اش گويي چيزي ماوراي آن گفتارهاي هر روزه است، باز از خود مي‌پرسم که از من چه مي‌خواهد.
اين مشکل، هميشگي است! هميشه دوست داشته‌ام بدانم بقيه از من چه مي‌خواهند. چه بکنم، خوش‌حال نمي‌شوند و چه نکنم، مي‌رنجند. حالا هم آمده است و ورقه‌اي جلوي من گذاشته و گفته است بنويس! اما من نمي‌دانم چه براي‌اش بنويسم: چه کنم که نرنجد و چه نکنم که خوش‌حال بشود.

ضرورت نگاه تحليل‌گرانه به روابط سرد همسران و گربه‌هاي ايراني

ضرورت نگاه تحليل‌گرانه به روابط سرد همسران و گربه‌هاي ايراني

-اين‌جا هم شد وبلاگ؟
+شي؟!!
-گفتم اين‌جا هم شد وبلاگ. تو اين هفته ببين چي نوشتي!
+شي؟!
-هيچي ننوشتي خب!
+هيشي؟!!!
-آره ديگه! ببين تو رو خدا خودت!
+شطور؟!
ـآره ديگه!! اين‌جا هم شد وبلاگ؟! انتظار نداشتم اين هفته اين‌طوري باشي!
+شي؟!!!

اختلاف نسل‌ها

اختلاف نسل‌ها

پسره مي‌گويد: “اين دختره خيلي open mindedه، در ضمن با من خوب راه مي‌آد” Ùˆ بعد ادامه مي‌دهد “در ضمن چون او متولد Leo هست Ùˆ من هم Aquarius،‌ پس خيلي با هم match هستيم”.
قبلاها پسرها مي‌گفتند: “خاتون با وجنات است، در سر دارم Ú©Ù‡ چراغ خانه‌ام بکنم‌اش”.
هممم …

يادداشت دستي

يادداشت دستي

روي دست‌ام اسم جاهايي را که مي‌بايست مي‌رفتم مي‌نوشتم و جلوي همان شخص اسم‌اش را از کف دست‌ام مي‌خواندم. گمان‌ام خوش‌اش مي‌آمد.