Browsed by
Category: ضدخاطرات

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (5)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (5)

رويا … مي‌گويند هر دوره‌ي روياي انسان يک ربع ساعت بيش‌تر نيست اما حتما تو هم مثل من روياهايي را تجربه کرده‌اي که گويا ماجرايي چند ساعته يا حتي چند روزه بوده‌اند. وقتي کنترل اعصاب آدم جور ديگري مي‌شود، همه چيز عوض مي‌شود: نه زمان و نه مکان ديگر کشيدگي‌ي پيشين‌شان را ندارند. دقيقه‌ها ساعت‌ها مي‌شوند و ساعت‌ها دقيقه‌ها و کشورها اتاق‌ها مي‌شوند و اتاق‌ها سالن‌ها.

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (4)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (4)

خبر بد … نه! نمي‌خواهم هيچ وقت به اين فکر کنم، اما خبر بد در کسري از ثانيه تو را در هم مي‌شکند. هيچ وقت به آن فکر نکن!

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (3)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (3)

تا به حال برق گرفته‌ات؟ منظورم مهندس برق نيست، برق‌ايست که اديسون با آن صندلي‌ي الکتريکي را ايجاد کرد – و البته منصف باشيم، با آن لامپ‌هاي‌مان را نيز روشن کرد. نيم ثانيه برق گرفتن نيز شوک‌آورست. هيچ کس دل‌اش نمي‌خواهد آن درد عجيب و غريب را تحمل کند. در نيم ثانيه دو بار هم نمي‌تواني پلک بزني، اما رنج‌ برق گرفتن‌اش جانکاه –اگر نگوييم جان‌گير- است.

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (2)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (2)

مي‌گويند مرگ با سم کشنده‌اي مثل سيانور يکي از راحت‌ترين مرگ‌هاست. به اين هم شک دارم. با چشم‌هاي خودم شاهد بوده‌ام جان کندن گربه‌اي با سم را. گربه نه ده ثانيه، نه يک دقيقه، که چهار پنج ساعت تقلاي زندگي و مرگ مي‌کرد و آن هم چه جان کندني – باور کردني نيست! هنوز که هنوزست از به ياد آوردن‌اش تن‌ام مور مور مي‌شود (ربطي ندارد، اما بچه که بودم –چهارم يا پنجم دبستان- به سينمايي رفتم که فيلمي از اگر اشتباه نکنم مخملباف داشت. در آن فيلم، عده‌اي از بازماندگان موجي‌ي جنگ را نشان مي‌داد. در يکي از صحنه‌ها، يکي از رزمندگان صحنه‌ي حمله‌اي را به ياد مي‌آورد که هواپيمايي به آن‌ها حمله مي‌کند و بمبي پرتاب مي‌کند و همه روي زمين پخش و پلا مي‌شوند. رزمنده به نظرش مي‌آيد که يکي از هم‌رزمان‌اش کنارش افتاده است. دست‌اش را مي‌گيرد و ناگهان با دستي قطع شده مواجه مي‌شود. اين صحنه از آن زمان در من وحشت کاشته است و اين حق را به‌ام مي‌دهد که از مخملباف خوش‌ام نيايد. اين فيلم، گمان‌ام، عروسي‌ي خوبان بود).

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (1)

اينک آخر زمان: رنج‌هاي انساني، بسيار انساني (1)

مي‌گويند راحت‌ترين و بي‌رنج‌ترين راه براي خودکشي، مرگ با داروي خواب‌آور است: کافي است دارو را مصرف کني و به خوابي عميق فرو مي‌روي. نه دردي حس مي‌کني و نه وحشت خون و دودي وجود دارد. اما من هميشه به اين موضوع شک داشتم. هميشه نگران بوده‌ام که نکند آن آخرين خواب، پر باشد از کابوس‌هايي که راهي براي فرار ازشان نداري و ساعت‌ها در ميان کابوس‌هاي عين جهنم غرق شوي.

پيش‌گويي

پيش‌گويي

من نه يک کلمه درباره‌ي ادوارد چيس تولمن خوانده‌ام و نه آلبرت بندورا. تنها مي‌دانم روان‌شناس بوده‌اند و کارهايي درباره‌ي روان‌شناسي‌ي يادگيري انجام داده‌اند -خب،‌ اين که ديگر بديهي است! بايد اضافه کنم که من تنها عکس‌‌اي ازشان ديده‌ام و با توجه به همان عکس اجازه دهيد پيش‌گويي کنم که تولمن روان‌شناسي بوده است که به شخصه روان‌درماني انجام مي‌داده، رييس دانش‌کده يا موسسه‌ي تحقيقاتي‌اي بوده و مهم‌تر از همه روي روان‌شناسي‌ي بزرگ‌سال بيش‌تر کار کرده است. يعني محال است مثل ژان پياژه نشسته باشد و رفتار بچه‌ها را مورد بررسي قرار داده باشد يا اين‌که اين‌کار را کرده ولي نظريه‌ي روان‌شناسي‌اش بي‌خود بوده است. در عوض، بندورا با بچه‌ها سر و کله مي‌زده است، مطالعات ميداني‌ي زيادي داشته –يعني مي‌شود انتظار داشت در کوچه‌ها ساعت‌ها مي‌نشسته و بچه‌ها را نگاه مي‌کرده است- و احتمال هم دارد روي مدل‌هاي developmental کار کرده باشد. چي؟! نه! من فقط حس مي‌کنم اين‌ها اين‌طوري باشند. حالا بعدا خواهم گفت که واقعا اين‌گونه بوده‌اند يا نچ!


Albert Bandura

Edward C. Tolman

Probably Approximately Better

Probably Approximately Better

آدم پوست‌اش کنده نشود،‌ احتمالا تقريبا به‌تر (1) است تا اين‌که پوست‌اش کنده شود.

(1): Probably Approximately Better

خ×طر×ت 3 آ×ا× ×××× خورشيدي

خ×طر×ت 3 آ×ا× ×××× خورشيدي

مدتي است دي‌روز امتحان دادم. آخر سر شد! آن‌چه امتحان بدهم شد. را که امرداد دادم و امتحان هم صبح. دو همان‌هايي همه غولي برافراشته بودند. که و راضي‌ بود. را نمي‌دانم. دارم شود. هم نمي‌آيد چندان بد بشود.
جدا بخش verbalاش بود –و هم داشت- quantitativeاش اگر بي‌دقتي‌اي کرده، احتمال مي‌شود بايد خوب براي اين، نمره‌ست براي گرفتن کامل حداکثر دو غلط داشته– Ú©Ù‡ حتي اين هم نيستم. اين‌ها همه شدند. حالا بروم دنبال ديگر. مقاله مانده است Ú©Ù‡ زودتر بايد شود Ùˆ فرستاده. بعد به احتمال روي ديگر کار کنم. /تکامل توام، کار سيگنال Ùˆ هم‌چنين احتمالي‌اي Ú©Ù‡ SSA انجام بودم Ùˆ البته خطا بر يادگيري–در واقع دو دقيقه‌ي پيش خارج بود- مقاله‌اي کامپيوتر ايران سر هم. حتي تصميم Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ را مي‌بايست مقاله Ùˆ بفرستم. به فرصت Ùˆ حوصله‌ي من –که نسبتا پايين – براي‌اش به زحمت.

… – البته ابتذال اصطلاح من است. من البته بر اين باورم Ú©Ù‡ نه تنها به ابتذال کشانده نخواهد شد Ú©Ù‡ اصلا راه نمي‌افتد. چنين کاري آن‌قدر سنگين است Ú©Ù‡ هر جرقه‌ي اوليه‌اي decay مي‌کند. Ú¯Ùˆ اين‌که اگر نکند لابد مبتذل خواهد شد. نمي‌دانم، روي‌اش فکر خواهم کرد. من مي‌روم آماده شوم براي …

تقاضاي پذيرش

تقاضاي پذيرش

ÙŠÚ© جورهايي حس مي‌کنم شبيه به تن‌فروشي است. به‌تر بگويم، “ذهن فروشي” با همان بار منفي‌ي “تن‌فروشي”.

تحليل مقادير ويژه‌ي فروتري‌ي نسبي‌ي شرق و غرب

تحليل مقادير ويژه‌ي فروتري‌ي نسبي‌ي شرق و غرب

دو تفسير از “X از Y بد‌تر است Ùˆ Y از X بد‌تر است” مي‌توان داشت. ÙŠÚ©ÙŠ تفسير جبري است Ú©Ù‡ نتيجه مي‌دهد XsmallerY Ùˆ YsmallerX Ú©Ù‡ ÙŠÚ© تناقض است مگر آن‌که فرض کنيم در ميدان X (Ùˆ Y) رابطه‌ي ترتيب اصلا قابل تعريف نيست Ùˆ در نتيجه اين جمله نه صادق Ùˆ نه کاذب Ú©Ù‡ اشتباه است. اما تفسير ديگر، تفسير ديناميکي از آن است Ú©Ù‡ بدين صورت است: “بدتر شدن X از Y بيش‌تر است Ùˆ بدتر شدن Y از X بيش‌تر است” Ú©Ù‡ در آن صورت مي‌توان نوشت:

dX/dt = (1+a)Y
dY/dt = (1+a)X

Ú©Ù‡ در آن a>0 است (براي سادگي هر دو ضريب يک‌سان گرفته شده است وگرنه تعميم ماجرا کاري ندارد). نتيجه مي‌شود Ú©Ù‡ اين سيستم داراي دو مقدار ويژه‌ي (1+a) Ùˆ –(1+a) است Ú©Ù‡ در نتيجه يکي‌شان پايدار است Ùˆ ديگري ناپايدار. با بررسي‌ي بردارهاي ويژه مشخص مي‌شود Ú©Ù‡ بردارهاي ويژه پايدار Ùˆ ناپايدار در هر دو متغير حالت X Ùˆ Y‌تاثير دارند Ùˆ در نتيجه هم X Ùˆ هم Y هر دو داراي مدهاي پايدار Ùˆ ناپايدارند. خلاصه‌اش اين‌که چنين سيستمي هر روز بدتر از ديروز مي‌شود يا به عبارت ديگر: “هر دوي‌شان بدتر از هم‌ند”.

نرم‌دل

نرم‌دل

در شرايط سختي، دل‌هاي‌تان نرم مي‌شود!
مثلا: اگر از کسي سوال‌اي کرده‌ايد و منتظر پاسخ مناسب‌اش هستيد، آن‌گاه به همه‌ي کسان‌اي که از شما سوال مي‌پرسند پاسخ مناسب خواهيد داد.
(يعني اين‌که اين روزها من آدم خوبي شده‌ام و مسايل علمي و اخلاقي‌تان را حل مي‌کنم. البته فقط به صورت اي-ميل چون فقط منتظر اي-ميل هستم.)

يک ذهن زيبا: برداشت سوم

يک ذهن زيبا: برداشت سوم

چند روز پيش –پنج‌شنبه‌- از کانال 1ØŒ فيلم A Beautiful Mind پخش شد. دوست‌اش دارم. مي‌خواستم آن زمان چيزکي در موردش بنويسم Ú©Ù‡ الان ديگر در آن حس Ùˆ حال نيستم. دفعه‌ي پيش هم حس Ùˆ حال خاص‌اي داشتم Ú©Ù‡ همان‌طور Ú©Ù‡ نوشته‌ام دير رسيده بودم براي ثبت‌اش. اما گمان‌ام نوع‌اش با آن فکرهاي چند روز پيش‌ام فرق مي‌کرد. دفعه‌ي پيش از نوع مساله‌ي انديشه بود –اگر درست يادم باشد- Ùˆ اين بار اصلا چيز ديگري بود. بيش‌تر به رنج جان نش فکر مي‌کردم Ùˆ شباهت‌اش با خودم. بگذريم … گفتن ندارد!

باران

باران

باران!
[البته نمي‌شود دقيقا به‌اش گفت باران – بيش‌تر شبيه صحنه‌هايي است که ديوار سد مي‌شکند و آب خودش را پرتاب مي‌کند بيرون.]