Browsed by
Category: ضدخاطرات

برنامه‌ي روزانه

برنامه‌ي روزانه

دیر شده.
Called up داریم یا نداریم؟!
جوجه‌کباب با حضرت استاد.
هوا آن‌قدر گرم است که ديگر فايده‌اي ندارد احتياط زير آفتاب نماندن.
پيش‌نهاد PPTاي.
خستگي …
دوش
خستگي …
يک تصميم براي از حجاب درآمدن
امشب!

سياه‌چاله و من (نسخه‌ي عمودي‌تر)

سياه‌چاله و من (نسخه‌ي عمودي‌تر)

براي ثبت‌شدن در تاريخ مي‌گويم: اکنون ساعت 4 بامداد فرداست Ùˆ من چند دقيقه‌ايست کار سمينارم تمام شده Ùˆ سعي مي‌کنم با اين اينترنت فکستني براي استادهاي‌ام ارسال‌اش کنم. براي ثبت در تاريخ مي‌گويم Ú©Ù‡ من خيلي خسته‌ام،‌ اما تقريبا خواب از سرم پريده است. يعني، آن‌قدر خسته‌ام Ú©Ù‡ حوصله‌ي خوابيدن هم ندارم. بدي‌ي ماجرا اين است Ú©Ù‡ فردا هم روز پرکاري‌ست! پس دوباره شعر بالايي را مي‌خوانيم …

من يک ستاره‌ي در حال فروريزش‌ام!
اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم،
سياه‌چاله خواهم شد.
شايد هم،
سياره‌اي باشم
که تا ساعتي ديگر
جز سنگ‌ريزه از من باقي نماند.
و نکند که
تنها يک ستاره‌ي نوتروني‌ي محقر بشوم.
و شايد هم نه چيزي بيش از
يک آدم خسته
و پوست کنده!

سياه‌چاله و من

سياه‌چاله و من

من يک ستاره‌ي در حال فروريزش‌ام! اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم، سياه‌چاله خواهم شد.
شايد هم،
من يک سياره‌ي در حال فروريزش‌ام! اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم، جز سنگ‌ريزه از من باقي نخواهد ماند! (حالا اين‌که سياره‌ي در حال فروريزش دقيقا چيست،‌ چندان اهميتي ندارد.)
و نکند که:
من ÙŠÚ© ستاره‌ي در حال فروريزش‌ام! اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم،‌ تنها ÙŠÚ© ستاره‌ي نوتروني‌ي محقر خواهم شد (حتما مي‌داني Ú©Ù‡ مي‌گويند “اگر قراره چيزي بشه، بذار حسابي بشه!”)
و شايد هم نه چيزي بيش از:
من يک آدم خسته هستم و اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم، پوست‌اي براي‌ام باقي نخواهد ماند.

گرسنگي القاشده

گرسنگي القاشده

مي‌گويي “هر وقت مرا مي‌بيني گرسنه مي‌شوي”.
گمان‌ام راست مي‌گويي!
نقطه.

تشکرات سه گانه

تشکرات سه گانه

بعضي وقت‌ها دوست‌هاي خوب، خيلي خوب‌اند، حتي بيش‌تر! ممنون لنا، ممنون رامين!

پ.ن.1: از بقيه‌ي دوستان هم در فرصت مقتضي تشکر مي‌کنم!
پ.ن.2: از ولنتاين‌ام هم به طور کلي متشکرم!

عصبانيت!!

عصبانيت!!

آدم‌ها گاهي ناراحت مي‌شوند، گاهي افسرده و مغموم مي‌شوند، گاهي از حماقت ديگران رنج مي‌برند (نه! گرته برداري‌ي اشتباه‌اي نيست، واقعا رنج مي‌برند)،‌ گاهي هم عصباني و برافروخته مي‌شوند. هر کدام از اين‌ها با هم فرق دارند. من در حال حاضر نه ناراحت‌ام، نه افسرده و مغموم، اما در عوض به طور متناوب به مرز انفجار از عصبانيت مي‌رسم. چه بگويم؟!

رنج شبانه‌ي آقاي نويسنده

رنج شبانه‌ي آقاي نويسنده

مي‌نويسم، نوشته نمي‌شود. چشم‌هاي‌ام درد مي‌گيرد – اما باز هم نوشته نمي‌شود.

ويروس قديمي‌ي ما

ويروس قديمي‌ي ما

نمي‌دانم خودش مي‌دانست يا نه، اما به ويروس شهرت داشت. اکنون نگاهي به پروفايل‌اش در Orkut مي‌اندازم: گويا مهار شده است!

استحاله به cyborg: مقدمات

استحاله به cyborg: مقدمات

خيلي هيجان‌انگيزست وقتي پاي کامپيوتر نشسته‌اي و مي‌خواهي چيزي از روي کتاب روي ميزت بخواني، ناخودآگاه Alt-Tab را فشار دهي!

داستان زندگی – زندگی داستانی

داستان زندگی – زندگی داستانی

بعضي داستان‌ها آن‌قدر طبيعي‌اند که به واقعيت مي‌زنند،
و بعضي زندگي‌ها آن‌قدر عجيب‌اند که به داستان پهلو مي‌زنند.

پس‌بيني زلزله

پس‌بيني زلزله

من به صراحت پيش‌بيني مي‌کنم که تا دو ساعت پيش هيچ زلزله‌ي بالاي 5 ريشتري در پنجاه کيلومتري‌ي تهران رخ نداده است – مگر اين‌که من الان در بهشت باشم!

مهسا

مهسا

پس از چند ماه که خبری از او نداشت –و فکر می‌کرد به بخش اداری‌ای غیر از کتاب‌خانه رفته است- بالاخره خبری از او رسید: دخترک مدت‌هاست از این دنیا رفته.