Browsed by
Category: ضدخاطرات

بازگشت

بازگشت

از ميان خاکسترها ققنوس‌وار برمي‌خيزم،
به انتظار سوختني ديگر،
به اميد برخاستني دوباره!

سکوت در شرايط فرياد!

سکوت در شرايط فرياد!

گاهي هم مي‌خواهي بيايي و فرياد بکشي،‌ اما جلوي خودت را مي‌گيري چون مي‌بيني آن وقت تمام زندگي‌ات شده است فرياد. انگار دارم وارد اين دوره از زندگي مي‌شوم: سکوت در شرايط فرياد!

ادبيات و فلسفه

ادبيات و فلسفه

گاهي حجم حرف‌هايي که مي‌خواي بزني آن‌قدر زياد مي‌شود که از حرف‌زدن بازمي‌ايستي. دو ابزار براي سعي در بيان‌شان در آن شرايط وجود دارد: فلسفه و ادبيات. روي‌کرد فلسفي، روي‌کرد پيچيده‌ايست چون تو مي‌بايست با تمام دقت ممکن حرف‌هاي‌ات را بيان کني و اين دقت رنج‌آورست. روي‌کرد ادبي نيز به همان صورت دردناک‌ست چون لازم‌ست روح خودت را براي زيبايي گفتارت در آن بدمي. اين دو شيوه در خيلي چيزها متفاوت است اما يک ويژگي‌ي مشترک دارد: دردناکي‌شان!

حسادت

حسادت

اوه! من به شدت حسودي‌ام مي‌شه به رياضي‌دان‌ها …
حيف که اونا زياد نمي‌فهمن دارن چي کار مي‌کنن،
و خوب،‌
ما هم زياد نمي‌فهميم اون‌ها دارن چي کار مي‌کنن.
من از حسودي دارم مي‌ترکم!

من از فرآيندهاي ANDي خوش‌ام

من از فرآيندهاي ANDي خوش‌ام

من از فرآيندهاي ANDÙŠ خوش‌ام نمي‌آيد: نه يادگيري‌ي آن‌ها ساده است (دوشنبه ÙŠÚ© تز فوق‌ليسانس در اين‌باره خواهيم داشت)ØŒ نه يافتن تکاملي‌ي آن‌ها ساده است (ÙŠÚ© مشکل شناخته شده در combinatorial problemsهايي Ú©Ù‡ با GA حل مي‌شوند) Ùˆ زندگي‌اي Ú©Ù‡ اين‌گونه دچار فروپاشي شود قابل تحمل است. کافي‌ست ÙŠÚ© اشتباه بکني -ÙŠÚ© جز را به اشتباه انتخاب کني- تا خود را در حضيض ببيني. آيا اين‌ها اجتناب‌ناپذيرند؟ دوست داشتم نبودند، اما انگار هستند – تجربه‌اش کرده‌ام.

… سرش را پايين انداخته

… سرش را پايين انداخته

… سرش را پايين انداخته بود Ùˆ درست مثل ناپلئون دست‌هاي‌‌اش را پشت‌اش گره زده Ùˆ متفکرانه در طول راه‌رو قدم مي‌زد. در Ú©Ù‡ باز شد، Ú¯Ù„ از روي‌اش شکفت Ùˆ به آن سو دويد. [اين داسنان است، اين مظهر غيبت است، Ùˆ اين تاريخ است.]

دوران home alone بودن من

دوران home alone بودن من

دوران home alone بودن من تموم شد! ديگه نمي‌خوام تنها باشم، هيچ‌وقت! خيلي بد بود، خيلي!

کشور عادل‌ها! نه، اين ديگه

کشور عادل‌ها! نه، اين ديگه

کشور عادل‌ها!
نه، اين ديگه اسم کتاب نيست!! من خيلي عصبانيم! اگر اشتباه رخ نداده باشه و خبري که شنيدم درست باشه، حسابي همه چيز رو به هم مي‌ريزم!! ديگه بسه!

پينک فلويد، شک به همه

پينک فلويد، شک به همه

پينک فلويد، Ø´Ú© به همه چيز، نگراني،‌ ترس،‌ اندوه، اميد،‌ پوچي، پوچي، پوچي …
همين‌ام Ú©Ù‡ هستم، همين‌ام Ú©Ù‡ هستم،‌ Ú†Ù‡ دل‌تان بخواهد Ùˆ Ú†Ù‡ نخواهد. خوش‌تان نمي‌آيد،‌ کاري ندارد که، بعد از حيراني‌تان مي‌توانيد بگذاريد برويد هر جايي Ú©Ù‡ مي‌خواهيد – درست مثل بقيه.

۳۰ ثانیه

۳۰ ثانیه

اه … همه‌اش ÙŠÚ© سري فرض ايده‌آليستي‌ست. وقتي قرارست ناراحت باشي، چلاسيده شوي يا افسرده، مهم نيست وضعيت محيطت چطور باشد، Ú†Ù‡ چيزهايي داشته باشي يا نداشته باشي، در هر حال همان مي‌شوي Ú©Ù‡ بايد بشوي. نه! درست نگفتم: محيط خيلي موثرست، ابزارهاي خوب محيطي‌ات هم خيلي موثرند، اما طبق قانون بقاي‌ي خوبي (يا شايد هم بدي) آن ابزارها هم به اندازه‌ي کافي بدي Ùˆ ناراحتي ايجاد مي‌کنند Ú©Ù‡ در Ú©Ù„ فرقي نداشته باشد وضعيت سيستم. چند وقت است براي خودم ننوشته‌ام؟ اه! خوش‌ام نمي‌آيد از اين وضعيت نصفه Ùˆ نيمه اين وبلاگ. اين، فقط سي‌ثانيه از من است: مدت زمان نوشتن هر پست.

کافور و تریپ

کافور و تریپ

خواجه‌نصيري‌ها! به جاي اين‌که هي چپ و راست ناله کنيد از نبود تريپ و ديگر قضايا(!)، بريد يک فکري به حال رييس شوراي صنفي‌تون بکنيد که اين‌همه کافور توي غذاها نريزه! باور کنيد‌ تاثير جسم روي ذهن واقعا زياده.