Browsed by
Category: ضدخاطرات

فلوراید

فلوراید

فلورایدا،
ما به امید مینا دست طلب به سوی‌ات دراز کرده بودیم،
تو ولکن ما را دراز کردی و
اشهد نخوانده
با طعم توت‌فرنگی
جام زهر خوراندی.
این است سزای ما ای آب نمک؟!
A Randomized Solution for the Adversary

A Randomized Solution for the Adversary

شک داشتم باید به او حق بدهم یا این‌که دستی‌دستی خفه‌اش کنم.
درمانده به ای-پیرمان رو کردم. او گفت: «سکه بیانداز!» و ما نیز سکه بیانداختیم.
راز هویج

راز هویج

اوستاباشی می‌دانست راز هویج را!

توصیه‌ی اخلاقی: هویجِ آخر راه فراموش نشود. پوست آدم‌ها را کندید، آخرش هویج‌شان را هم بدهید!
مشاهده‌ی روان‌شناسی: آدم‌ها نیاز به «ستایش» دارند. مهم هم نیست که باشند؛ اما مهم است کِیْ که چگونه ستایش‌شان بکند.

مارچ، مارچ، هشت مارچ

مارچ، مارچ، هشت مارچ

آقامون می‌گن حالا تو چیزی درباره‌ی روز جهانی‌ی زن هم ننویسی، اتفاق‌ای نمی‌افته.
در ضمن می‌گن وجود روز زن تبریک نداره، تعمق داره!
ما هم فورا قلم را برداشته، به تعمق فرو می‌رویم.
استخوان‌خردکرده

استخوان‌خردکرده

می‌آید و سبیل سبزنشده‌اش را به زور برای‌ام تاب می‌دهد و می‌گوید «زمانه‌ی بدی شده است! هیچ چیزی سر جای‌اش نیست،؛ همه چیز بدتر شده است؛ حیف از گذشته» گویا حالا صد سال زنده‌گی کرده است یا اصلا می‌داند ده بیست سال پیش دنیا دست که بوده.
در دل می‌گویم «کاش دست‌کم صبر می‌کردی یک بار ردِ تیغ بر صورت‌ات می‌ماند» و سرم را به افسوس تکان می‌دهم و عصازنان می‌روم.
سخن‌ای از ای-پیرمان(*)

سخن‌ای از ای-پیرمان(*)

مواظب باشید فیس‌بوک‌های‌تان جای «دلیشس»های‌تان را نگیرد،
مراقب باشید وبلاگ‌های‌تان جای‌گزین توییت‌های‌تان نشود،
و در نهایت برحذر باشید از عشق‌بازی‌های یاهو-مسنجری: یک‌هو ای-همسری نصیب‌تان می‌شود که هر وقت عشق‌اش کشید ترمز می‌کشد بالا و لاگ‌آف می‌کند و شما می‌مانید و خماری‌ی غریبِ نگو و نپرس‌ای!

(*): ای-پیر نسخه‌ی الکترونیک پیر خرابات است. تا جایی که اطلاع داریم ای-همسر مشابه‌ای در ادبیات قدیم نداشته است.

آن‌چه بر شیر گذشت

آن‌چه بر شیر گذشت

شیر ریخته به پاتیل باز نمی‌گردد، به احترام‌اش: دو دقیقه پهنای باندتان را درست استفاده کنید و چشم از نامحرم برگیرید و خدا را شکر کنید که خواننده‌ی ضدخاطرات‌اید و نه وبلاگ هم‌سایه.

(چهار لیتر بود مردم، چهار لیتر شیر گاو مرغوب کم‌چربی (Ùˆ نه، Ùˆ بله، مرغوب به گاو باز می‌گردد Ùˆ کم‌چربی به شیر – Ú†Ù‡ سوال‌هایی از من می‌پرسید، پس وبلاگ بغلی Ú†Ù‡ کاره است؟!))

امر فرمود «نور!، باش!»، و آن‌گاه کیهان بَنگید با آدم‌های‌اش

امر فرمود «نور!، باش!»، و آن‌گاه کیهان بَنگید با آدم‌های‌اش

این سری نوشته‌های سیبستان را با طلبه‌ای طرف‌دار ولایت Ùˆ دیگر قضایا می‌خواندم. خواندن‌اش جالب است، توصیه می‌کنم (نوشته‌ی اول، دوم، سوم، …). نیمه‌های خوانش‌شان بودم Ú©Ù‡ به نظرم آمد برای درک حرف خیلی از آدم‌ها -یا شاید هم درکِ خودشان- باید بعضی کلمات گفتارشان را با «اسپاگتی پرّان اعظم» Ùˆ مشابه جای‌گزین کرد Ùˆ بعد عظمت Ùˆ پیچیدگی‌ی مغزِ بشری را ستایش کرد – ماشالله!

هفت گزاره نیمه‌معتبر درباره‌ی اعتیاد و مصائب دیگر

هفت گزاره نیمه‌معتبر درباره‌ی اعتیاد و مصائب دیگر

(Û±)
اعتیاد از بین نمی‌رود، بلکه از فرم‌ای به فرم دیگر تبدیل می‌شود.

(Û²)
اعتیاد بر سه مرحله است:
معتاد ابتدا از فعل خود شرم‌سار شده و همیشه سعی در پنهان‌کاری دارد؛
مدتی که گذشت و وابستگی ده‌چندان شد، معتاد سرسپرده‌ی تمام‌وقتِ اعتیادش می‌شود؛
و وقتی زمان جدایی رسید، رنجِ ترک -چه کوتاه‌مدت و چه بلند- اجتناب‌ناپذیر و دردناک خواهد بود.
خلاصه «شست»: شرم، سرسپردگی، ترک.

(Û³)
اعتیاد صور رنگارنگی دارد:
اعتیاد به افیون‌جات یک نوع آن است،
اعتیاد به فیلم و کتاب نوعِ دیگر؛
شعر و زن و شراب نیز در طول تاریخ از لذت‌بخش‌ترین اعتیادها بوده‌اند و از خانه‌براندازترین‌شان نیز،
هم‌چون باور به فرا-طبیعت که از خانمان‌سوزترین‌ِ ایشان بوده است.
ولاکن این روزها اعتیاد پر زرق و برق‌تر از همیشه شده است: اعتیادِ چکِ مداوم ای‌میل، فیس‌بوک، توییت هر ساعته، وبلاگ‌خوانی با و بی گودر، بالاترین، یوتوب‌گردی و خدا می‌داند هزار کوفت و زهرمار دیگر.

(Û´)
اعتیاد رنج دارد،
لذت دارد،
درمان ندارد.

(Ûµ)
پدر و مادری که فرزند خویش را درست و به راه صحیح معتاد نکنند، از رحمت خداوند به دورند.

(Û¶)
اعتیاد را عشق است!

(Û·)
معتادتم!

ترمینال غرب به مقصد بیت المقدس

ترمینال غرب به مقصد بیت المقدس

یک سو مسلمان دوآتشه‌ی الله‌اکبرگویان،
سوی دیگر مسیحی‌ی غسل تعمیدی‌ی آب‌چکان،
آن‌چه کم داریم در این اتاق،
کیپا به سری‌ست هدبنگ‌زنان!
نکبتْ اینترنت را

نکبتْ اینترنت را

مرده شورْ این اینترنت را ببرد Ú©Ù‡ تندش یک جور مایه‌ی دردسر است Ùˆ کندش جور دیگر. تند باشد Ùˆ از این سایت به آن سایت می‌پری Ùˆ می‌جهی Ùˆ نمی‌فهمی Ú†Ù‡ شد Ú©Ù‡ ساعت‌های عمرت گذشت Ùˆ آخر هم نفهمیدی Ú†Ù‡ به‌ات اضافه شد؛ کند باشد Ùˆ ساعت‌ها تکمه‌ی «ریفرش» را فشار می‌دهی تا مگر رخصت دهد دو کلام ای‌میل ببینی Ùˆ یکی دو کارت را هم به پیش ببری – Ùˆ آخر سر نه می‌بینی Ùˆ نه به پیش می‌بری Ùˆ از اعصاب‌خردی بی‌خیال‌اش می‌شوی Ùˆ ساعت را می‌نگری Ùˆ به زمین Ùˆ زمان فحش می‌دهی.

[این‌ها را گفتم، اما اینترنت تندش به‌تر است به هر حال. دست‌کم چون مخدری در رخوت فرو می‌بردت. وه امان از کندش که چون ماده‌ی مخدر شیمیاییِ دو زاری‌ی حال به هم‌زن‌ای می‌ماند.]

سنگِ غبارگرفته: شیشه یا الماس

سنگِ غبارگرفته: شیشه یا الماس

بعضی وقت‌ها پیش می‌آد که دنیا این‌طوری می‌شه: چیزهای به ظاهر بی‌ارزش، یک‌هو ارزشمند می‌شن برات؛ چیزهای ازلی باارزش، یک‌هو ارزش‌شون رنگ می‌بازه.

بعضی وقت‌ها هم البته این‌طوری نیست – Ùˆ Ú©ÛŒ می‌دونه کِی‌ها این‌طوری‌ه.

و هر کدام از آن قوم را به زبان‌ای پراکندیم

و هر کدام از آن قوم را به زبان‌ای پراکندیم

[فیس‌بوک، داخلی، دیوار دختر مردم]

دختر خسته و نالان به زحمت بلند می‌شود و روی دیوارش به انگلیسی می‌نویسد حال‌اش خوب نیست.
پسر هم‌دردی می‌کند و به فارسی می‌پرسد چه شده است.
دختر به آلمانی جواب می‌دهم سرمای شدید خورده‌ام.
هم‌دردی‌ی بعدی به فرانسه است.
از نوبل ضبط‌شده تا انتخاب طبیعی‌ی فرهنگی

از نوبل ضبط‌شده تا انتخاب طبیعی‌ی فرهنگی

شیرین عبادی‌ی عزیز،

جایزه‌ی صلح نوبل‌ات را ضبط کردند. وزیر امور خارجه‌ی نروژ انگشت حیرت گزانْ وا می‌ماند که این دیگر چه صیغه‌ای است. او تنها نیست:‌ بیش‌تر کسان‌ای که در دنیا می‌دانند ایران کجاست و وضع‌اش چگونه است مدت‌هاست گیج می‌زنند که حکومت‌داران سرزمین‌مان دقیقا چگونه فکر می‌کنند که این افکار نوابیغ‌گونه ازشان ترشح می‌کند.

حرف من البته دو چیز است:

Û±) گمان مبرید Ú©Ù‡ ما اشتباه می‌کنیم. غربیان فاسد Ùˆ منحط را Ùˆ شرقیان بی‌دینِ خداناباور را مَچَل‌کردن اتفاقا آفرین هم دارد! این رفتارها در راستای همان سیاست طلایی «نه شرقی، نه غربی» است. حتی شاید بتوان گفت این نمودی است از «استقلال» موعود در همان شعار «استقلال، آزادی، …». استقلال نه فقط در سطح اقتصادی (اوه! یادم رفت نفت می‌فروشیم!)ØŒ بلکه در سطح عقیدتی، Ùˆ تازه نه فقط در سطح عقیدتی، بلکه در سطح فرآیند فکر کردن. به لطف Ùˆ قوه‌ی الهی داریم به جایی می‌رسیم Ú©Ù‡ دیگر لازم نباشد از neocortexمان استفاده کنیم. تصمیمات خیلی وقت‌ها در سطح نخاع انجام می‌شود: سریع، محکم، بی لحظه‌ای درنگ (Ú©Ù‡ همه می‌دانند فرصت‌سوزی بد چیزی است) چونان مشت محکم‌ای بر دهان همه!

۲) می‌دانید مشکل از چیست؟! یک برداشت این است:

فرهنگ ایرانی در چند صد سال اخیر فرآیند انتخاب طبیعی را درست انجام نداده است. شایسته‌ها را اجر نداده و مهره‌های شوت و پرت را هم حذف نکرده. فرهنگ ایرانی سهل‌گیر بوده است:‌ وقتی فلانی بالای منبر رفت و شروع کرد به ژاژخایی، عامه‌ی ایرانی نگفت «بیا پایین ای ماه‌زده!»، بلکه نشست پای حرف‌اش و هیچ نگفت جز بعدتر که در جمع‌ای با خنده و خوشی غیبت سخنران را کرد که «ای بابا! دیدی فلان‌ای عجب به صحرای کربلا زد؟!». اما هفته‌ی بعد هم دوباره رفت و سر منبری مشابه نشست و آن قدر نشست که هم خودش مغزش پکید و هم سخنران آن‌قدر چیزی نشنید که توهم عالمی‌اش برداشت (معلوم است درباره‌ی علوم انسانی صحبت می‌کنم دیگر، نه؟!)

نتیجه همین است که می‌بینید. حالا هم آن‌قدر آن فرهنگ ضعیف شده، و آن‌قدر خُردان نازپرورده تکثیر شده‌اند که همین اقلیت عاقل بازمانده هم زورشان نمی‌رسد مهره‌ها را جابه‌جا کنند. شرایط شبیه به سیاه‌زخم‌ای است که چندین و چند بار با پنی‌سیلین به جنگ‌اش رفته‌اند ولی همیشه درمان نیمه‌کاره رها شده. حالا این باکتری به پنی‌سیلین مقاوم شده است و پستاندار عزیزمان -گربه را می‌گویم- با این همه سلول و بافت و ارگان به جای شیر دادن به فرزندان‌اش در بستر مرگ افتاده است و چرکِ عفن از تن‌اش برون می‌زند.

[و البته شاید هم نه و این تحلیل من بی‌خود باشد. قضاوت با اهل‌اش!]

آها!‌ راستی یادم رفت بگویم:‌ آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای هم گوژپیچ شده است شکر خدا! حق‌شان است این دشمن‌های پدر سوخته که حاضر نیستند ایران سربلند باشد و انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز داشته باشد. خدا اورانیم غنی‌شده بکند در آستین‌شان.