Compressive Sampling for Clowns and Friends
گمان نمی‌کنم به درد کس‌ای بخورد، اما به هر Øال …
گمان نمی‌کنم به درد کس‌ای بخورد، اما به هر Øال …
… Ùˆ آن‌هایی Ú©Ù‡ تکامل طبیعی را به میمون‌ای تشبیه می‌کنند Ú©Ù‡ تصادÙÛŒ بر ماشین تØریری می‌کوبد Ùˆ بعد تعجب می‌کنند Ú©Ù‡ «مگر می‌توان آثار شکسپیر را چنین پدید آورد؟».
(Û±) استاد می‌گÙت Ùلانی Ú†Ù‡ باØاله چون می‌آد Ùˆ می‌گه «نتیجه‌ی این سه ماه Ùعالیت‌مان این بود Ú©Ù‡ Ú©Ù„ÛŒ روش مختل٠را بررسی Ùˆ مطالعه کردیم Ùˆ همه چیز عالی پیش رÙت، Ùˆ بله، البته مشکل Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ هم وجود دارد Ùˆ آن هم این‌که هنوز نتوانسته‌ایم مساله‌ی اصلی را ØÙ„ کنیم؛ گرچه امیدواریم تا دو سه Ù‡Ùته‌ی دیگر مساله ØÙ„ شود.» در Øالی Ú©Ù‡ اگه من بودم (هم‌چنان استاد است Ú©Ù‡ سخن می‌گوید) می‌گÙتم «سه ماه زدیم توی سر خودمون، هیچ نتیجه‌ای نداد!».
من، خود٠خود٠من، هم در دل‌ام می‌گویم «البته Ú©Ù‡ اعتماد به Ù†Ùس چیز خوبی است!».
Ùˆ البته Ùکر نکنید استاد من از اعتماد به Ù†Ùس چیزی Ú©Ù… می‌آورد!
(Û²) امروز Ú©Ù…ÛŒ عصبانی شدم از بس بعضی‌ها بی‌شرمانه صا٠صا٠توی روز روشن پرت Ùˆ پلا می‌گویند! بØØ« سر یک روش‌ای است Ú©Ù‡ بر Øسب اتÙاق زمینه‌ی تخصصی‌ی من است. دقیق‌تر بگویم یک سال Ùˆ نیم اخیر بیش‌تر روی آن وقت گذاشته‌ام Ùˆ خب می‌توانم ادعا کنم Ú©Ù‡ دست پایین می‌دانم مساله راجع به چیست. بعد طر٠خیلی راØت می‌آید جلوی من می‌نشیند Ùˆ می‌گوید Ú©Ù‡ Ùلان چیز برای این مساله‌ها به کار نمی‌رود بلکه برای نوع کاملا متÙاوتی از مساله‌ها به کار می‌رود. Ùˆ بعد Ú©Ù‡ می‌پرسم مطمئنی اشتباه نمی‌کنی پاسخ می‌دهد Ú©Ù‡ بله، خودم مقاله‌اش را خوانده‌ام! می‌خواستم بگویم پدرسوخته، من خودم مقاله‌اش را نوشته‌ام، Øالا تو داری به من می‌گویی این چیز به Ú†Ù‡ درد می‌خورد؟ به جای‌اش Ú¯Ùتم به نظرم miscommunicationای این وسط رخ‌داده Ùˆ Øر٠مقاله چیز دیگری بوده است! این کلمه بی‌ادبانه‌ترین Ù„Ùظی بود Ú©Ù‡ امروز به طور عمومی به کار بردم!
اعترا٠می‌کنم Ú©Ù‡ ممکن است مقداری بیش از Øد عصبانی شده باشم. یعنی هنوز نمی‌دانم Ú©Ù‡ آیا به‌تر نبود Ú©Ù‡ تنها لبخند می‌زدم Ùˆ هیچ چیزی نمی‌گÙتم. آخر من همیشه همین مشکل را با این شخص خاص دارم. هر وقت بØØ« علمی می‌شود،‌ دود از کله‌ام بیرون می‌زند از بس این شخص یک Ù†Ùس با صلابت مزخر٠می‌گوید. یکی دو سال پیش پس از چندین Ùˆ چند بØØ« ناموÙÙ‚ تصمیم گرÙتم Ú©Ù‡ دیگر در هیچ بØØ« علمی‌ای با او شرکت نکنم چون به نظرم او به اصول علم Ùˆ منطق پای‌بند نیست. گرچه این مورد ناموسی بود Ùˆ داشت جلوی روی خودم کار مرا جور دیگری جلوه می‌داد!
(Û³) این جور رÙتارهای آدم‌ها را می‌توان در چارچوب استنتاج بیزی (Bayesian Inference) ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯.
برای شروع یک مثال خیلی معمول استنتاج را در نظر بگیرید:
شما تاکنون آقای ال٠را ندیده‌اید اما به هر دلیل‌ای تصور می‌کنید Ú©Ù‡ آدم بی‌تربیت‌ای است. مثلا شاید یکی از دوستان‌تان پیش‌ترها چیز بدی از او به‌تان Ú¯Ùته باشد. یا مثلا بر این تصورید Ú©Ù‡ Ùلان نژاد یا قومیت کلا بی‌ادب است. Øالا قرار است امروز برای اولین بار آقای ال٠را ببینید Ùˆ یکی دو ساعت‌ای معاشرت کنید.
ابتدا Ú©Ù‡ او را می‌بینید، او خندان پیش می‌آید Ùˆ خیلی خون‌گرمانه به‌تان سلام می‌کند. چند دقیقه‌ای می‌گذرد Ú©Ù‡ ناگهان متوجه می‌شوید Ú©Ù‡ آقای ال٠گویا دارد به بینی‌اش دست می‌زند. با خودتان می‌گویید آقای ال٠که بی‌تربیت است Ùˆ لابد نمی‌داند Ú©Ù‡ دست توی دماغ‌کردن جلوی دیگران زشت است. بعد نوبت جوک تعریÙ‌کردن می‌شود. شما Ùˆ دوست باادب مشترک‌تان هر کدام یک جوک تعری٠می‌کنید. مثلا Ùرض کنید شما یک جوک معمول رشتی تعری٠می‌کنید، دوست‌تان یک جوک معمول ترکی می‌گوید Ùˆ Øالا هم نوبت به آقای ال٠می‌رسد. آقای ال٠جوک‌ای قزوینی -طبیعتا با ته‌مایه‌ی سـکـسی- می‌گوید. در دل‌تان براÙروخته می‌شوید Ùˆ می‌گویید چقدر بی‌ادب است Ùˆ در نتیجه باز هم باور اولیه‌تان Ù…ØÚ©Ù… Ùˆ Ù…Øکم‌تر می‌شود. در نهایت پس از دو سه ساعت به قطعیت می‌رسید Ú©Ù‡ آقای ال٠واقعا شخص بی‌تربیت‌ای است.
اما نکته‌ی اساسی این است Ú©Ù‡ آقای ال٠الزاما بی‌تربیت‌تر از بقیه‌ی آدم‌هایی نیست Ú©Ù‡ شما باتربیت‌شان می‌دانید. آقای ال٠به کنار بینی‌اش دست زد چون مثلا Ú©Ù…ÛŒ می‌خارید اما به‌تان اطمینان می‌دهم Ú©Ù‡ دست توی دماغ‌اش(!) نکرد. هم‌چنین جوک‌ای Ú©Ù‡ تعری٠کرد همان‌قدر زشت Ùˆ بی‌ادبانه بود Ú©Ù‡ جوک شما یا دوست‌تان بی‌ادبی بوده است. تÙاوت در این است Ú©Ù‡ به خاطر پیش‌قضاوت اولیه‌تان همه‌ی رÙتارهای آقای ال٠را در چارچوبی بدبینانه تÙسیر می‌کنید. Ùˆ جالب این‌که چون از اول با قطعیت تصور کرده‌اید Ú©Ù‡ رÙتارهای آن شخص Øتما بد هستند، دیگر هیچ شانس‌ای برای برداشت خوب از رÙتارهای‌اش باقی نگذاشته‌اید. مثلا سلام گرم‌اش را نادیده می‌گیرید. Ùˆ یا Øتی شاید جوک‌ای Ú©Ù‡ او تعری٠کرد با این‌که Ú©Ù…ÛŒ خلا٠اصول اخلاقی‌ی عر٠بود، اما هدÙ‌اش نه بی‌ادبی Ú©Ù‡ خنداندن شما بوده باشد. در این صورت آقای ال٠اتÙاقا باتربیت Ùˆ آداب‌دان است چون سعی کرده بود خون‌گرم باشد.
اندکی مجردتر (ولی نه چندان) بگویم، یکی از نکات مهم در هر استنتاج این است Ú©Ù‡ بدانی قطعیت‌ات نسبت به نتیجه‌ای Ú©Ù‡ به دست می‌آوری چقدر است. مثلا تو یک Ùرضیه‌ی اولیه‌ای داری Ùˆ دو سه نمونه هم از آن پدیده دیده‌ای Ùˆ Øالا یک نظری داری نسبت به آن Ùرضیه‌ی اولیه‌ات. اما چون دو سه مشاهده چندان زیاد نیست، باید مواظب باشی Ú©Ù‡ خیلی نسبت به Ùرضیه‌ات یقین پیدا Ù†Ú©Ù†ÛŒ.
در چارچوب بیزی، ما باور اولیه‌ای (از-پیشین) داریم Ùˆ آن باور اولیه را پس از مشاهده‌ی داده‌ها تصØÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†ÛŒÙ…. معمولا آن باور اولیه نباید خیلی با قطعیت ØرÙ‌ای بزند. مثلا نباید از اول بگوید Ú©Ù‡ آقای ال٠بی‌تربیت است Ùˆ لاغیر! باید شانس‌ای برای باادب-بودن‌اش هم باقی بگذارد. اما اگر آمدیم Ùˆ باور اولیه‌مان از همان اول‌اش بیش از Øد قطعیت داشت، نتیجه‌گیری‌مان پس از مشاهده‌ی داده‌ها نیز هم‌چنان قطعی خواهد بود Ùˆ هر Ú†Ù‡ دیده‌ایم به این راØتی‌ها نظرمان را نسبت به او عوض نمی‌کند. اما مشکل این است Ú©Ù‡ آن قطعیت کاذب است Ùˆ چندان اعتباری ندارد چون تصور اولیه‌مان خیلی متعصبانه بوده است.
بعضی‌ها هم همین‌طور هستند. آن‌قدر به خودشان اطمینان دارند Ú©Ù‡ به صر٠خواندن یک مقاله چنان سینه ستبر می‌کنند Ùˆ Ù…ØÚ©Ù… Øر٠می‌زنند Ú©Ù‡ آدم شاخ در می‌آورد. در واقع هیچ جایی برای برداشت اشتباه خود از چیزی نمی‌گذارند. Ùˆ البته باز این موضوع الزاما Ù…Øدود نمی‌شود به Ù…Øیط‌های آکادمیک! مکانیزم عمل پیش‌قضاوت، تاثیر استریوتایپ‌های مرسوم در Ú¯Ùتمان‌های جـنـسیت‌زده Ùˆ نژاد‌گرایانه بر قضاوت‌های Ùرد Ú©Ù… Ùˆ بیش به نظرم همین می‌آید. Ùˆ در نهایت این‌که متاسÙانه یا شاید هم خوش‌بختانه چندان راه Ùراری از چنین پیش‌قضاوت‌هایی وجود ندارد. بدون اندکی پیش‌قضاوت نسبت به دنیای اطراÙ‌مان موجودی ناتوان بیش نخواهیم بود. شاید بعدترها راجع به این نکته‌ی آخر نوشتم.
(Û´) این مشکل‌ای Ú©Ù‡ ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù… (تاثیر شدید باور پیشین بر باور نهایی) یکی از گرزهای Ù…Øکم‌ای است Ú©Ù‡ بر سر طرÙ‌داران اØتمالات بیزی (Bayesian Probability) می‌کوبند. در واقع یک طرÙ‌دار چنین چارچوبی می‌تواند داده‌ها را Ú©Ù… Ùˆ بیش هر جوری Ú©Ù‡ دوست دارد تÙسیر کند Ùˆ به غلط اØساس کند Ú©Ù‡ روش‌اش درست است. این ØرÙ‌ام البته بدان معنا نیست Ú©Ù‡ مخال٠روش‌های بیزی هستم. مهم این است Ú©Ù‡ آدم به اندازه‌ی کاÙÛŒ عاقل باشد Ùˆ زیادی «شادبازی» در نیاورد!
(Ûµ) آخرین خاطره‌ی امروزم این‌که از این پس هر وقت دونات می‌خورم Ùˆ دونات از Øالت چنبره‌ی یک سوراخی به یک لوله‌ی U-Ø´Ú©Ù„ مانند (بدون سوراخ) تبدیل می‌شود ناخودآگاه به Morse theory می‌اندیشم! این هم جزو چیزهای بی‌ربطی است Ú©Ù‡ دوست دارم یک زمانی یاد بگیرم.
(Û¶) خاطره‌های دیگرم -یا به‌تر بگویم اÙکار دیگرم- باشد برای من Ùˆ خودم Ùˆ بعضی‌ها!
مرتبط به قوانین بیز در همین بلاگ:
مروری بر قوانین اØتمالات
یا بیزی یا Ùازی
Being Bayesian
در آداب ازدواج
نتایج نظرسنجی‌ی پیشین برای‌ام جالب بود. هد٠نظرسنجی‌ی پیشین این بود Ú©Ù‡ ببینم آیا انتخاب تصادÙÛŒ با توزیع یک‌نواخت٠گزینه‌ها کار ساده‌ای است یا خیر (یعنی هیچ گزینه‌ای بر گزینه‌ی دیگر برتری نداشته باشد؛ همه Ú©Ù… Ùˆ بیش به یک میزان انتخاب شده باشند). پاسخ منÙÛŒ بود. تا این Ù„Øظه Û±Û±Û¸ Ù†Ùر در نظرسنجی شرکت کرده‌اند (متشکرم از Øضورتان!) Ùˆ توزیع گزینه‌ها بدین‌گونه بود:
گزینه اول: ۱۰ درصد
گزینه دوم: ۳۲ درصد
گزینه سوم: ۴۴ درصد
گزینه چهارم: ۱۴ درصد
مشاهده می‌شود Ú©Ù‡ گزینه‌ی سوم Øدود چهار برابر بیش‌تر از گزینه‌ی اول انتخاب شده است. دلیل چنین اتÙاق‌ای چیست؟
مطمئن نیستم، اما شاید دلیل‌اش این باشد Ú©Ù‡ خیلی‌ها تصور می‌کنند Ú©Ù‡ «بقیه» گزینه‌های کناری (یعنی اول Ùˆ چهارم) را بیش‌تر از بقیه می‌پسندند، پس برای ØÙظ تعادل گزینه‌ی دوم یا سوم را انتخاب می‌کنند. اما نکته این است Ú©Ù‡ بقیه هم چنین تصوری می‌کنند Ùˆ در نتیجه بیش‌تر اÙراد گزینه‌ی دوم یا سوم را برمی‌گزینند.
آیا کس‌ای پیش خود چنین استدلال‌ای کرده است؟
کسانی Ú©Ù‡ روی بازی‌های کامپیوتری (مثل پوکر) کار می‌کنند به چنین کاری می‌گویند opponent modeling. هد٠این است Ú©Ù‡ بÙهمی طر٠مقابل Ú†Ù‡ رÙتاری ممکن است نشان دهد. مشکل این است Ú©Ù‡ طر٠مقابل هم ممکن است سعی کند همین کار را با تو بکند Ùˆ در نتیجه رÙتارهای خنده‌داری پیش بیاید.
به هر Øال … اگر Ùرض من درست باشد Ùˆ آدم‌ها چنین استدلال‌ای می‌کنند، آن وقت این نظرسنجی ویژگی‌ی جالب‌ای دارد: نظردهنده بیش از این‌که سعی کند مساله را به صورت عینی ØÙ„ کند،‌ سعی می‌کند رÙتار آدم‌های دیگر را مدل کند Ùˆ متناسب با آن رÙتار کند. یعنی «گزینه صØیػ نه از واقعیت‌ای خارجی Ú©Ù‡ از تصوری از آن‌چه دیگران ممکن است تصور کنند برمی‌آید.
البته Ùرض دیگر هم این است Ú©Ù‡ آدم‌ها اصولا در تولید اعداد تصادÙÛŒ بد هستند. برای این‌کار باید از یک Ùرد بخواهیم Ú©Ù‡ مثلا صد بار پشت سر هم اعداد یک تا چهار را تصادÙÛŒ انتخاب کند Ùˆ بعد توزیع ایجاد شده را مطالعه کنیم.
ØÙ„ این مساله (انتخاب یکی از گزینه‌ها با شانس یک‌سان) راØل‌ØÙ„ ساده‌ای دارد: سکه‌اندازی. تصور عمومی بر این است Ú©Ù‡ بیش‌تر سکه‌ها وسیله‌ی خوبی برای تولید عدد تصادÙÛŒ با توزیع یک‌نواخت هستند. در واقع باور عمومی این است Ú©Ù‡ اØتمال شیر یا خط آمدن یک سکه تقریبا نزدیک به Û°.Ûµ است.
بیایید از سکه استÙاده کنیم Ùˆ ببینیم نتایج Ú†Ù‡ می‌شوند. چون نتیجه‌ی آزمایش سکه یا صÙر است یا یک (شیر یا خط)ØŒ Ùˆ ما چهار عدد می‌خواهیم، پس دو بار سکه می‌اندازیم Ùˆ با توجه به نتیجه‌ی آزمایش اعلام می‌کنیم Ú©Ù‡ ۱، ۲، ۳، یا Û´ آمده. خب، من از یک سکه‌ی Û²Ûµ سنتی کانادا استÙاده می‌کنم Ú©Ù‡ یک طرÙ‌اش عکس الیزابت دوم است (شیر = Û±) Ùˆ طر٠دیگرش عکس گوزن (خط = Û°). سکه را روی انگشت اشاره‌-شست‌ام می‌گذارم Ùˆ با انگشت شست‌ام به زیرش ضربه می‌زنم Ùˆ بعد می‌گذارم تا روی زمین بیاÙتد. زمین موکت است Ùˆ ارتÙاع سقوط Øدود دو متر یا Ú©Ù…ÛŒ بیش‌تر. پیش از پرتاب همیشه روی شیر (الیزابت دوم) سکه را به سمت سق٠قرار می‌دهم.
نتایج ۵۰ بار آزمایش بدین صورت است:
00100101001101101000011000100100011100010100010010
Ú©Ù‡ می‌شود از قراری(!) Û³Û± صÙر Ùˆ Û±Û¹ یک. در نتیجه مطابق این آزمایش به طور متوسط Û³Û¸ درصد سکه‌ها شیر می‌آیند. Ú©Ù…ÛŒ عجیب نیست؟ انتظارم این بود Ú©Ù‡ این عدد نزدیک‌تر به ÛµÛ° درصد می‌بود، اما Øالا هم خیلی زیاد عجیب نیست. در واقع به اØتمال Û²Û´ درصد اØتمال شیر اÙتادن واقعی Øتی بیش از ÛµÛ° درصد باشد ولی در این تعداد Ù…Øدود آزمایش (ÛµÛ° آزمون) نتیجه همین‌ای بشود Ú©Ù‡ دیده‌ایم. (یا به عبارت دیگر: مقدار واقعی پارامتر سکه به اØتمال بیش از Û¹Ûµ درصد در بازه‌ی Û°.Û²Û° تا Û°.ÛµÛµ قرار دارد.)
.
Øدس می‌زنم Ú©Ù‡ (Û±) من خیلی خوب سکه را پرتاب نمی‌کنم Ùˆ (Û²) سکه واقعا ÛµÛ°-ÛµÛ° (unbiased به قول اØتمالیون(!)) نباشد.
به هر Øال بیاییم این نتایج را به نتایج چهار گزینه‌ای خودمان تبدیل کنیم. Ùرمول‌اش این‌طوری است: 00 می‌شود گزینه‌ی ۱، 01 می‌شود گزینه‌ی Û² Ùˆ الی آخر. پس داریم:
1322142331231321241221213
که می‌شود هشت بار گزینه‌ی اول، نه بار گزینه‌ی دوم، شش بار گزینه‌ی سوم و دو بار گزینه‌ی چهارم در ۲۵ تکرار آزمایش. درصدی باشد، می‌شود:
گزینه‌ی اول: ۳۲ درصد
گزینه‌ی دوم: ۳۶ درصد
گزینه‌ی سوم: ۲۴ درصد
گزینه‌ی چهارم: ۸ درصد
خب، با این‌که همه‌ی اعداد خیلی نزدیک به Û²Ûµ درصد نیستند، اما خیلی هم دور نیستند. اØتمالا باید سکه را چندین Ùˆ چند بار دیگر پرتاب کنم تا ببینم مشکل از کیست. شما چرا این‌کار را نمی‌کنید؟ بگویید چند بار سکه را چگونه پرتاب کرده‌اید Ùˆ نتایج Ú†Ù‡ شده است. در ضمن بگویید از Ú†Ù‡ سکه‌ای استÙاده کرده‌اید.
مرتبط:
رای گیری – روز آغاز
امروز (در واقع Ù‡Ùته‌ی پیش) دو مقاله از مجله‌ی Mind می‌خواندم. یکی‌شان Intelligence Evolved بود Ùˆ دیگری High-Aptitude Minds.به وظیÙه‌ی ØرÙه‌ای‌ام عمل نمی‌کنم Ùˆ ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨ÛŒØ´â€ŒØªØ± درباره‌ی نویسنده Ùˆ شماره‌ی مجله Ùˆ غیره نمی‌دهم. پیداکردن‌شان نباید خیلی سخت باشد.
خلاصه‌ی مقاله‌ی اول (Intelligence Evolved) این بود Ú©Ù‡ معیارهای ماکروسکوپیک‌ای چون Øجم مغز، نسبت وزن مغز به وزن بدن برای توصی٠هوش‌مندی‌ی موجودات Ú©Ùایت نمی‌کنند. مثلا با این‌که وزن مغز انسان زیاد است، اما موجودات‌ای هستند Ú©Ù‡ وزن مغزشان بیش‌تر است Ùˆ از انسان خنگ‌تر (مثلا بعضی از وال‌ها). بعد می‌گوید شاید ویژگی‌های مایکروسکوپیک توصیÙ‌گر خوبی باشند. مثلا می‌گوید ضخامت غشای myelin نورون‌ها شاید هوش‌مندی را توصی٠کند. ضخامت بیش‌تر آن غشا باعث انتقال سریع‌تر پیام‌های عصبی می‌شوند.
نکته‌ی دیگر مقاله این است Ú©Ù‡ شاید تÙاوت جزیی‌ی دیگر وجود بخش‌ای چون Broca در مغز باشد Ú©Ù‡ وظیÙه‌ی پردازش زبان‌ای را برعهده دارد (دقیق‌تر: speech area in the left frontal lobe طبق Ú¯Ùته‌ی مقاله). این بخش -تا جایی Ú©Ù‡ من Ùهمیده‌ام- در موجودات دیگر دیده نشده است.
در ضمن نکته‌ی بامزه‌ی دیگر این است Ú©Ù‡ هوش‌مندی‌ی زبانی‌ی موجودات دیگر Ùقط تا Øد یک انسان سه ساله می‌تواند پیش‌رÙت کند، اما پس از آن هوش‌مندی‌ی زبانی‌ی آن‌ها متوق٠می‌شود. نکته‌ی ویژه درباره‌ی سه سالگی‌ی انسان تکوین بروکا است.
نکته‌ی جالب به نظرم نقش مهم زبان در هوش‌مندی است. به نظر می‌رسد جدا از پردازش سریع‌تر اطلاعات، ویژگی‌ی جالب دیگری Ú©Ù‡ ما را هوش‌مندتر می‌کند داشتن بخش‌ای از مغز است Ú©Ù‡ به طور اختصاصی به زبان تعلق دارد (نمی‌گویم دیگر موجودان چنین چیزی را ندارند، اما به نظر می‌آید به این Øد تکامل‌یاÙته نباشد). به Ùکر Ùرو می‌روم Ú©Ù‡ نکند یکی از چیزهایی Ú©Ù‡ Øتما می‌بایست در هر سیستم هوش‌مندی داشته باشیم بخش‌ای مجزا برای پردازش زبان‌ای است. یعنی شاید نتوان با یک مکانیزم یادگیری عمومی (مثل یک RL-based mind همه‌منظوره) به راØتی به هوش‌مندی‌ی Ø³Ø·Ø Ø¨Ø§Ù„Ø§ برسیم. پیش‌نهادم (ØŸ) این است Ú©Ù‡ اگر کس‌ای می‌خواهد روی هوش‌مندی کار کند Øتما باید آن وسط‌ها به زبان توجه خاص بکند. یعنی شاید انتظار این‌که زبان خود به خود به وجود بیاید نه غیرممکن اما در عوض بسیار دشوار باشد.
این از این!
مقاله‌ی دیگر درباره‌ی کودکان باهوش بود. Øر٠مقاله این بود Ú©Ù‡ تÙاوت این اÙراد (Ùˆ بیش‌تر تاکید بر بچه‌ها بود) خیلی مشخص نیست. مثلا بعضی وقت‌ها تÙاوت از Øجم بیش‌تر مغز است. اما به نظر می‌آید Øجم بیش‌تر مغز در بعضی قسمت‌ها (Ùˆ نه همه‌ی بخش‌ها) اهمیت بیش‌تری دارد. مثلا parietal and frontal lobes Ùˆ anterior cingulate.
علاوه بر این در بعضی آزمایش‌ها مشخص شد Ú©Ù‡ مغز اینان انرژی‌ی کم‌تری برای Ùعالیت لازم دارد. از طر٠دیگر در آزمایش‌های دیگری مشخص شده Ú©Ù‡ مغزشان Ùعالیت بیش‌تری می‌کند. بگذریم از این‌که دو نوع آزمایش الزاما یک چیز را اندازه نگرÙته بودند (یکی گلوکوز-سوزی بود به Ú©Ù…Ú© PET Ùˆ دیگری میزان اکسیژن رگ‌ها به Ú©Ù…Ú© fMIR)ØŒ Ùرضیه این است Ú©Ù‡ اگر مساله آسان باشد، اÙراد باهوش‌تر بدون زØمت Øل‌اش می‌کنند اما از طر٠دیگر اگر مساله سخت است اÙراد کم‌هوش‌تر اصلا Øل‌اش نمی‌کنند (Ùˆ در نتیجه Ùعالیت Ú©Ù… است) Ùˆ اÙراد باهوش‌تر با شدت Ùˆ Øدت Øل‌اش می‌کنند.
نکته‌ی بامزه‌ی دیگر این است Ú©Ù‡ در سری آزمایش‌های اول (یعنی تست گلوکوز-سوزی) در بعضی وقت‌ها الگوی Ùعالیت Ú©Ù… دیده می‌شد Ùˆ گاهی نمی‌شد.
شاید Ùˆ Ùقط شاید مساله این است Ú©Ù‡ اÙراد مختل٠جورهای مختلÙ‌ای مساله را ØÙ„ می‌کنند. مثال خیلی ساده ولی مجردش: سه خط داریم در صÙØه‌ی دو بعدی. آیا این سه خط از یک نقطه می‌گذرند؟
ممکن است یک راه‌ØÙ„ این باشد Ú©Ù‡ تجسم هندسی‌شان بکنیم (یعنی تجسم Ùضایی) Ùˆ بعد ببینیم Ú©Ù‡ مثلا چنان چیزی Ù…Øتمل به نظر نمی‌آید. اØتمالا این راه‌ØÙ„ بخش‌های تصویری‌ی مغزمان را Ùعال‌تر می‌کند.
ممکن است یک راه‌ØÙ„ این باشد Ú©Ù‡ سعی کنیم مساله را به صورت یک مساله‌ی جبر خطی در بیاوریم Ùˆ بعد ببینیم Ú©Ù‡ اصولا سه معادله Ùˆ دو مجهول در Øالت Ú©Ù„ÛŒ منجر به پاسخ نمی‌شود، اما در عوض ببینیم Ú©Ù‡ اگر rank ماتریس معادل را به دو تبدیل کنیم (یعنی یکی از معادلات را Øذ٠کنیم)ØŒ آن وقت پاسخ دارد Ùˆ بعد چون سه Øالت مختل٠از ترکیب‌های دو تایی سه گزینه داریم، پس اØتمالا این خط‌ها در سه نقطه هم‌دیگر را قطع می‌کنند. این شیوه اØتمالا بخش‌های دیگری از مغز را Ùعال می‌کند.
Øالا اگر میزان بهره‌وری‌ی بخش‌های مختل٠مغز یک‌سان نباشد Ùˆ مثلا بخش پردازش تصویری Ùˆ بینایی‌مان خیلی بهره‌ور باشد Ùˆ بدون صر٠انرژی‌ی زیاد مسایل را ØÙ„ کند (چون مثلا بینایی صدها میلیون سال است Ú©Ù‡ تکامل یاÙته) ولی در عوض بخش زبانی‌مان (Ùرض کنیم Ú©Ù‡ جبر خطی را به صورت زبانی ØÙ„ می‌کنم) آن‌قدرها هم بهره‌ور نباشد، آن وقت می‌توان نتیجه گرÙت Ú©Ù‡ ممکن است در Ùردی ببینیم Ú©Ù‡ مسایل راØت ØÙ„ می‌شوند Ùˆ در Ùردی دیگر ببینیم Ú©Ù‡ با انرژی‌ی زیاد ØÙ„ می‌شوند. نکته این است Ú©Ù‡ ممکن است ما بتوانیم مسایل آسان را به راØتی به صورت تصویری در بیاوریم ولی مسایل خیلی دشوار را لازم باشد از روش‌های دیگر ØÙ„ کنیم (مثلا Ùرض کنید مساله‌ی پیشین را به این صورت در بیاوریم: اگر پنج صÙØه‌ی دو بعدی دل‌بخواه داشته باشیم، نیاز به Ùضای چند بعدی داریم تا نقطه‌ی اشتراک همه‌ی صÙØه‌ها تنها یک نقطه از آن Ùضا باشد؟ Øدس می‌زنم تصور Ùضایی‌ی این مساله سخت‌تر از تصور جبری‌ی آن باشد.)
این همان ماروین‌ای است Ú©Ù‡ صØبت‌اش این‌جا شد.
از رپ خوش‌ام نمی‌آید، اما این به‌ترین و گیکی‌ترین رپ‌ای بود که تاکنون دیده‌ام!
برای اطلاعات بیش‌تر به این صÙØه‌ی ویکی‌پدیا یا به صÙØه‌ی خود LHC مراجعه کنید.
در این نوشته می‌خواهم به رسم‌ای اشاره کنم Ú©Ù‡ در صورتی Ú©Ù‡ شما نیز از آن پیروی کنید ممکن است باعث پیش‌رÙت علمی‌ی چشم‌گیر شما Ùˆ گروه پژوهشی‌تان شود.
گروه پژوهشی‌ی ما تابستان‌ها برنامه‌ی جالب‌ای دارد به نام سخنرانی‌های چای‌خوران (tea-time talks) از این قرار Ú©Ù‡ عصر هر روز Ù‡Ùته (به جز جمعه‌ها Ùˆ البته آخر Ù‡Ùته‌ها) Øدود ساعت چهار بعد از ظهر جمع می‌شویم Ùˆ یکی از ما درباره‌ی موضوع پژوهشی‌ی مربوطی صØبت می‌کند. معمولا سخنرانی‌ها یا درباره‌ی یک مقاله‌ی تازه منتشرشده است یا درباره‌ی نتایج اخیر پژوهش یکی از اعضای گروه. Ùˆ البته چای Ùˆ بیسکوییتی نیز Ùراهم است برای شکم‌های گرسنه Ùˆ تن‌های خسته‌ی پس از یک روز کاری.
هد٠این کار آشنایی اعضای گروه با طی٠وسیعی از پژوهش‌های مربوط است. تقریبا هیچ‌کس‌ای نمی‌تواند همه‌ی مقاله‌های جدید مربوط به رشته‌های نزدیک به کارش را مطالعه کند. اما اگر کس‌ای Øاضر باشد مقاله‌ای را بخواند Ùˆ برای‌مان تعریÙ‌اش کند، شانس این‌که با Øوزه‌ی علمی‌ی بزرگ‌تری آشنا شویم اÙزایش می‌یابد.
برای گروه نسبتا بزرگی مثل ما Ú©Ù‡ بین بیست تا چهل Ù†Ùر عضو دارد (بستگی دارد چگونه بشماریم)ØŒ پوشش طی٠وسیعی از پژوهش‌های مربوط کار خیلی سختی نیست. اگر Ùرض کنیم بیست Ù†Ùر Øضور Ùعال در این برنامه داشته باشند، هر پنج Ù‡Ùته یک‌بار نوبت هر Ùرد می‌رسد Ùˆ در نتیجه بار چندان زیادی به او وارد نمی‌شود. در عوض او شانس این را داشته است Ú©Ù‡ با نوزده مقاله‌ی دیگر نیز آشنا شود بدون این‌که لازم باشد چندین ساعت برای خواندن هر مقاله وقت بگذارد.
این کار تقریبا شبیه به گروه‌های مطالعه (reading group) است با این تÙاوت Ú©Ù‡ در گروه‌های مطالعه همه‌ی اÙراد مقاله‌ی مورد نظر را می‌خوانند Ùˆ دقیق بررسی می‌کنند، اما در این‌جا Ùقط یک Ù†Ùر مقاله را می‌خواند Ùˆ البته وظیÙه‌ی اوست Ú©Ù‡ به تنهایی آن را ارایه دهد.
Ø´Ú©Ù„ ارائه در گروه ما بدین صورت است Ú©Ù‡ مثلا ساعت چهار بعد از ظهر چای Ùˆ بیسکوییت آماده است Ùˆ مردم به تدریج می‌آیند Ùˆ Ú©Ù…ÛŒ با هم Ú¯Ù¾ می‌زنند. راس ساعت چهار Ùˆ ربع ارائه شروع می‌شود Ùˆ راس ساعت چهار Ùˆ سی Ùˆ پنج (بیست دقیقه) تمام می‌شود. ده دقیقه نیز برای سوال‌ها اختصاص داده می‌شود Ùˆ بعدش هر کس‌ای دل‌اش خواست می‌تواند بماند Ùˆ هم‌چنان سوال بپرسد Ùˆ بقیه هم آزادند تا بروند. البته هیچ Ù…Øدودیتی برای سوال پرسیدن در میان سخنرانی وجود ندارد Ùˆ هر وقت ابهام‌ای پیش بیاید،‌ می‌توان سوال پرسید. طبیعی است Ú©Ù‡ سخنران‌ها ممکن است وقت Ú©Ù… بیاورند (مخصوصا اگر زیاد از آن‌ها سوال پرسیده شود) Ùˆ مجبور می‌شوند از روی بعضی از اسلایدها بپرند. این دیگر هنر ارائه‌دهنده است Ú©Ù‡ چگونه وقت را تنظیم کند Ùˆ سوال‌ها را در صورت لزوم به آخر کار موکول کند.
نمی‌دانم آیا همه‌ی دانش‌گاه‌ها Ùˆ دپارتمان‌ها چنین برنامه‌ی روزانه‌ای دارند یا خیر. در دانش‌گاه‌هایی Ú©Ù‡ در ایران بوده‌ام، چنین چیزی را ندیده بودم. Øتی گروه‌های مطالعه نیز کم‌یاب بودند. در این‌جایی Ú©Ù‡ الان هستم،‌ گروه مطالعه چیز غریب‌ای نیست Ùˆ ما چندین Ùˆ چند تای‌اش را به طور موازی داریم. اما دو سال پیش سخنرانی‌ی چای‌خوران برای‌مان تازگی داشت. ایده‌اش سوغات بازدید یکی از بچه‌های گروه از Gatsby Computational Neuroscience Unit بود Ú©Ù‡ برنامه‌ای داشتند شبیه به همین چیزی Ú©Ù‡ ما سه تابستان اجرای‌اش می‌کنیم (الان این‌جا تابستان به Øساب می‌آید!). یادم می‌آید Ù…Øمد Ù…. پیش‌ترها در یکی از کامنت‌های‌اش Ú¯Ùته بود Ú©Ù‡ چنین چیزی در دپارتمان‌های ریاضی معمول است.
به نظرم اگر در دانش‌گاه‌های ایران نیز چنین برنامه‌ای گذاشته شود، خیلی خوب خواهد بود. این‌گونه یکی از مشکلات پژوهش در ایران -Ú©Ù‡ دوری‌ی Ú©Ù… Ùˆ بیش گروه‌های پژوهشی‌ی ایرانی از آن‌چه در دنیا می‌گذرد است- تا Øدی رÙع خواهد شد. نرخ ورود اطلاعات (یا دست٠کم کلیدواژه‌های پژوهشی‌ی باب٠روز) در این شیوه سریع‌تر از هر شیوه‌ی ارزان دیگری (از جمله گروه‌های مطالعه) است (راه گران‌اش سÙر دایم به Ú©Ù†Ùرانس‌ها است).
البته این کار خیلی ساده نخواهد بود.
اول از همه چنین کاری در جایی معنا دارد که کمینه‌ای از پژوهش -به معنای واقعی‌ی کلمه- انجام شود.
چنین چیزی در ایران نه نایاب ولی کم‌یاب است. گروه ما در دانش‌گاه تهران واقعا پژوهش انجام می‌داد. گروه‌های دیگری هم بودند Ú©Ù‡ چنان می‌کردند. در دانش‌گاه خواجه‌نصیر چنین چیزی کم‌تر دیده می‌شد بود ولی باز هم استادهای خوبی بودند Ú©Ù‡ پژوهش می‌کردند. IPM هم چنین جوی داشت Ùˆ از این Ù„Øاظ اتÙاقا خیلی هم منظم بود. گمان می‌کنم در دانش‌گاه‌های دیگر نیز چنین Ùعالیت‌ای Ú©Ù… Ùˆ بیش وجود داشته باشد.
یک نکته‌ی مهم دیگر نیل قابل ذکر است Ùˆ آن این‌که Øتی اگر در ایران پژوهش انجام شود،‌ پژوهش‌ها بسیار پراکنده‌اند. Øتی به گونه‌ای Ú©Ù‡ ممکن است دانش‌جویان یک استاد نیز با هم جلسه‌ی مشترک نداشته باشند. نتیجه این می‌شود Ú©Ù‡ گروه پژوهشی نمی‌تواند از Ùشار گروه استÙاده کنند تا کارش را به‌تر، سریع‌تر Ùˆ با انگیزه‌ی بیش‌تری به پیش ببرد. نکته‌ی Ùراموش‌شده‌ی پژوهش در ایران این است: پژوهش نه در خلاء انجام می‌شود Ùˆ نه در تنهایی!
البته ایده‌هایی دارم Ú©Ù‡ دلیل چنین نقص‌ای چیست. بماند برای Ùرصت‌ای دیگر.
پس از آن نیاز به Ú©Ù…Ú© استادان داریم. نمی‌توانم تصور کنم Ú©Ù‡ چنین Ùعالیت‌ای بدون Ú©Ù…Ú© استادان انجام شود. آن‌ها Øتما لازم است در جلسات شرکت کنند Ùˆ به طور دایم Ùیدبک بدهند Ùˆ البته خودشان نیز باید سخنرانی ارائه دهند. در جلسات چای‌خوران ما در طول این مدت بین دو تا شش استاد Øضور داشته‌اند (این اواخر معمولا دو یا سه Ù†Ùر). در ضمن سه چهار پسا-دکترا نیز در جلسات هستند Ú©Ù‡ Ùیدبک‌های آن‌ها نیز روشن‌گر است.
کاملا قابل تصور است Ú©Ù‡ همه‌ی استادان نه Øوصله‌ی چنین کاری را دارند Ùˆ نه چارچوب ذهنی‌شان با چنین نوع کارهایی هم‌راستا است. بعید می‌دانم استادهایی Ú©Ù‡ دغدغه‌ی اصلی‌شان ارائه‌ی ده باره‌ی یک کتاب قدیمی است Ùˆ معیار اول ارزیابی‌شان نمره Ùˆ معدل Ùˆ Øضور Ùˆ غیاب است چندان برای این کار مناسب باشند. البته بری‌بودن از این ویژگی‌ها کاÙÛŒ نیست. استاد خود نیز باید یک پژوهش‌گر ناب باشد. اگر او Øاضر نباشد چارچوب‌های کهنه را کنار بزند،‌ سوال‌های جدیدی از خود بپرسد، به دنبال‌شان برود Ùˆ کارهای مشابه را پیدا کند، آن‌وقت Ú†Ù‡ Ùایده‌ای از خواندن مقاله‌های Ùلان Ú©Ù†Ùرانس یا نشریه منتشرشده در سال‌های اخیر می‌برد؟
در ایران چنین استادهایی کم‌ترند، اما من می‌توانم چندین و چند تای‌شان را در هر موسسه‌ای که زمان‌ای در آن درس خوانده‌ام نام ببرم.
در ضمن دانش‌جویان نیز به‌تر است از پیش با Ùعالیت‌ای به نام پژوهش آشنا باشند. خواندن یک مقاله‌ی پژوهشی برای یک دانش‌جوی لیسانس می‌تواند Ú©Ù…ÛŒ سخت باشد Ùˆ مهم‌تر از آن شاید او خیلی خوب نتواند نکات مهم Ùˆ غیرمهم‌اش را از هم تشخیص دهد. به هر Øال هد٠این جلسات Ú©Ù…Ú© به دانش‌جویان (Ùˆ استادهایی) است Ú©Ù‡ پژوهش انجام می‌دهند Ùˆ در بیش‌تر مواقع دانش‌جویانی پژوهش انجام می‌دهند Ú©Ù‡ یا دانش‌جوی تØصیلات تکمیلی باشند یا دانش‌جوی سال‌های آخر لیسانس. به همین دلیل برپایی چنین جلساتی را با «مØوریت» دانش‌جویان سال اول Ùˆ دوم لیسانس وقت تلÙ‌کنی می‌دانم.
اگر همه‌ی این‌ها Ùراهم شد، هزینه‌ی چای Ùˆ بیسکوییت معمولا خیلی زیاد نمی‌شود. همیشه می‌توان مکان‌ای پیدا کرد Ú©Ù‡ این جلسات را منظم برقرار کرد Ùˆ Øتی دست‌رسی به پروژکتور نیز خیلی سخت نیست.
پیش از خاتمه خوب است معایب و دشواری‌های این کار را هم بگویم:
* آماده‌کردن سخنرانی برای ارایه‌دهنده وقت‌گیر است. برای ارایه مقاله، نه تنها نیاز است Ú©Ù‡ مقاله به خوبی Ùهمیده شود، بلکه باید اسلایدهایی نیز تهیه شود. Øتی پسندیده(!) این است Ú©Ù‡ شخص یکی دو بار با خودش تمرین کند تا خوب/به‌تر ارایه دهد. به دلیل این‌که ارائه‌دادن خیلی هم اختیاری نیست (وگرنه جلسات تداوم نمی‌یابند!)ØŒ خیلی‌ها ممکن است بخواهند تابع هزینه‌شان را با پایین‌آوردن Ú©ÛŒÙیت ارائه‌شان کمینه کنند. نتیجه این است Ú©Ù‡ نمی‌توان همیشه انتظار سخنرانی‌های خوب داشت. خود٠من در همین جلسات یکی دو ارائه‌ی بد داشته‌ام Ùˆ دو سه ارائه‌ی خوب. اشتباه اصلی‌ام هم این بوده Ú©Ù‡ وقت کاÙÛŒ برای آماده‌کردن سخنرانی‌ها نگذاشته بودم.
* در چنین گروه‌هایی Ú©Ù‡ بیش‌تر اعضای‌اش را دانش‌جویان تشکیل می‌دهند، بیش‌تر اÙراد در ارائه‌ی مطالب کم‌تجربه‌اند. نتیجه این‌که Ú©ÛŒÙیت ارائه‌ها ممکن است خیلی خوب نباشد. کاملا قابل تصور است Ú©Ù‡ یک ارائه‌ی بد Øوصله‌ی هم را سر می‌برد Ùˆ چیزی هم به کس‌ای اضاÙÙ‡ نمی‌کند. در ضمن این موضوع چندان ربطی هم به زبان مادری‌ی Ùرد ندارد. در دانش‌گاه ما انگلیسی‌زبان‌ها ممکن است همان‌قدر بد ارایه دهند Ú©Ù‡ غیرانگلیسی‌زبان‌ها! در واقع ارائه‌ی خوب نیاز به نگاه‌ای دارد Ú©Ù‡ خیلی‌ها هنوز به دست‌اش نیاورده‌اند. نگاه‌ای Ú©Ù‡ دایم از خود می‌پرسد: «چه چیز این‌کار اصل است Ùˆ Ú†Ù‡ چیزش Ùرع؟ Ú†Ù‡ شیوه‌ای برای Ùهماندن اصل این مطالب بهینه است؟»
این‌ها را نوشتم تا شاید کمک‌ای باشد برای کسانی Ú©Ù‡ در ایران دوست دارند Ú©ÛŒÙیت پژوهش‌شان را بالاتر ببرند. اگر این ایده را پیاده کردید، لطÙا به‌ام اطلاع دهید Ùˆ بگویید نتیجه‌ی کارتان چقدر چشم‌گیر Ùˆ موÙقیت‌آمیز بوده است.
پ.ن: ترجمه‌ی به‌تری برای tea-time talk به نظرتان می‌رسد؟ «سخنرانی‌ی چای‌خوران» دقیقا هم‌معنا با آن نیست. در ضمن توجه کنید که این موضوع خیلی هم مهم نیست!
در نوشته‌ی پیشین‌ام ضدخاطرات‌گویانه از این Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ با وجود این‌که شک٠گاه Ùˆ بی‌گاه در بنیان باورها پسندیده است، اما گاهی لازم است در عمل از Ø´Ú© پرهیز کنیم.
این ØرÙ‌ام Ú©Ù„ÛŒ بود Ùˆ می‌تواند به باورهای گوناگونی بازگردد. اما آن‌چه در ذهن من می‌گذشت به داستان‌ای خاص اشاره دارد.
دو سه شب پیش با سامان، یکی از دوستان‌ام، شام می‌خوردیم Ùˆ بØØ« می‌کردیم.
بØØ« به این‌جا کشید Ú©Ù‡ آیا اگر ما پدیده‌ای را بر روی زمین مشاهده می‌کنیم، می‌توانیم تعمیم‌اش دهیم به نقاط دور عالم؟
به عنوان نمونه [مثلا] می‌دانیم Ú©Ù‡ اتم هیدروژن می‌تواند در Ø·ÛŒÙ‌های خاص‌ای نور بتاباند Ùˆ اتم هلیوم نیز در Ø·ÛŒÙ‌های متمایزی Ùˆ این Ø·ÛŒÙ‌ها بستگی دارد به Ø³Ø·ÙˆØ Ø§Ù†Ø±Ú˜ÛŒâ€ŒÛŒ الکترون در آن اتم‌ها. بدین‌وسیله به Ú©Ù…Ú© Ø·ÛŒÙ‌نگاری می‌توانیم از ترکیب عناصر ستاره‌ای دوردست باخبر شویم. سوال این است Ú©Ù‡ اگر ما روی کره‌ی زمین مشاهده کرده‌ایم Ú©Ù‡ هیدروژن Ùˆ Ùقط هیدروژن -Ú©Ù‡ هیدروژن آن عنصری است Ú©Ù‡ از خواص دیگرش نام‌گذاری‌اش کرده‌ایم- دارای این خاصیت Ø·ÛŒÙÛŒ نیز هست، آیا می‌توانیم نتیجه بگیریم Ú©Ù‡ اگر نور ستاره‌ای را مشاهده کردیم با خواص Ø·ÛŒÙی‌ای شبیه به آن‌چه در آزمایش‌های‌مان با هیدروژن روی زمین مشاهده می‌کنیم، آن‌گاه آن نور ناشی از هیدروژن‌ای است Ú©Ù‡ ما می‌شناسیم Ùˆ نه عنصری ناشناس؟
یا ممکن است “Ùرضا” قوانین Ùیزیکی در دوردست متÙاوت باشند. مثلا جوری باشند Ú©Ù‡ با این‌که خواص‌شان در نقطه‌ای Ú©Ù‡ نتیجه‌شان را مشاهده می‌کنیم دقیقا همان باشد Ú©Ù‡ Ùرضیه‌ی ما پیش‌بینی می‌کند، اما در واقع قوانین دیگری باشند Ú©Ù‡ تاثیر نزدیک‌دست‌شان کامل متÙاوت باشد. اگر این‌گونه باشد، دیگر نمی‌توان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ خاصیت ستارگان دوردست همان است Ú©Ù‡ ما تصور می‌کنیم.
این سوال به طور عام‌تر به این باز می‌گردد Ú©Ù‡ آیا قوانین Ùیزیک جهانی هستند یا خیر؟
از دیدگاه من قوانین Ùیزیک “به اندازه‌ی کاÙÛŒ” جهانی هستند.
یعنی با این‌که ممکن است قوانین کوانتوم -بدان صورت Ú©Ù‡ اینک می‌شناسیم‌شان- ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ù‚ÛŒÙ‚â€ŒØ§ÛŒ درباره‌ی همه‌ی شرایط ممکن‌ در جهان ندهند (مثلا در جایی Ú©Ù‡ تاثیرات گرانش قابل صرÙ‌نظرکردن نیست)ØŒ اما می‌توانیم انتظار داشته باشیم Ú©Ù‡ این قوانین در شرایط یک‌سان تا Øد خوبی ثابت‌اند (Ùˆ آن اندکی تÙاوت هم همیشه به این خاطر است Ú©Ù‡ شرایط هیچ‌گاه کاملا یک‌سان نبوده است؛ مثلا در مثال هیدروژن به دلیل دورشدن ستارگان از هم، Ùرکانس نوری Ú©Ù‡ مشاهده می‌کنیم عملا Ú©Ù…ÛŒ به سمت Ùرکانس نور قرمز متمایل می‌شود. با این‌Øال با دانستن قوانین Ùیزیک (مکانیک کوانتوم، اثر دوپلر Ùˆ انبساط جهان) همه چیز دقیقا همان‌گونه است Ú©Ù‡ پیش‌بینی می‌کنیم).
تا جایی Ú©Ù‡ من Ùهمیدم، سامان اعتقادی به این موضوع ندارد در Øالی Ú©Ù‡ این اعتقاد برای من جزو باورهای اولیه است. در واقع این اعتقاد Ú©Ù…Ú© می‌کند Ú©Ù‡ من٠نوعی به عنوان یک دانش‌مند علوم طبیعی (Ú©Ù‡ البته می‌توان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ نیستم)ØŒ بدانم Ú©Ù‡ کار بی‌هوده‌ای نمی‌کنم. اگر این باورم سست شود، Ùیزیک‌دان‌بودن از نظرم کار کم‌ارزشی خواهد بود.
اما سوال اصلی این است: چرا من باید به جهانی‌بودن قوانین Ùیزیک باور داشته باشم؟ بنیان چنین اعتقادی چیست؟ آیا می‌توان اثبات کرد Ú©Ù‡ چنین چیزی صØÛŒØ Ø§Ø³ØªØŸ آیا می‌توان این باور را بر گرده‌ی باوری ساده‌تر Ùˆ قابل Ùهم‌تر بنیان کرد؟ مثلا چیزی از جنس اصل اوکام؟ اما باز سوال این است: صØت آن اصل از کجا ناشی می‌شود؟ آیا می‌توان آن را بر اساس استدلالی تØلیلی بنیان نهاد؟
به هر Øال این موضوع برای‌ام جالب بود. از چند Ù†Ùر دیگر از دوستان‌ام نظرشان را پرسیدم. نادر در وبلاگ‌اش به‌ام پاسخ داده است. پاسخ‌اش را در این‌جا بخوانید.
نظر شما چیست؟
نوشته‌ی پیشین‌ام
وبلاگ نادر
پاسخ‌ نادر
در این سخنرانی Craig Venter درباره‌ی علم، ژنتیک Ùˆ آینده‌ی آن صØبت می‌کند. دیدن یا شنیدن‌اش را به‌تان توصیه می‌کنم.
Craig Venter یکی از اÙراد تاثیرگذار بر پروژه‌ی ژنوم انسان بوده است.
اگر برنامه‌نویسی‌ی علمی می‌کنید، اØتمال زیادی دارد Ú©Ù‡ بخواهید اسم متغیرهای‌تان را آلÙا،‌ بتا، گاما، تتا، یا دیگر Øرو٠یونانی بگذارید. مخصوصا Ú©Ù‡ راØت‌تر است Ú©Ù‡ Ùرمول‌هایی را Ú©Ù‡ از ابتدا به Øرو٠یونانی نوشته شده است به طور مستقیم به صورت کد در بیاوریم.
مشکل خیلی مرسوم برای ما Ùارسی‌زبان‌ها این است Ú©Ù‡ املای این لغات را به اشتباه می‌نویسیم. مثلا می‌نویسیم teta یا alfa. املای انگلیسی‌ی این لغات متÙاوت است Ùˆ به نظرم به‌تر (Ùˆ زیباتر) است Ú©Ù‡ املای درست‌شان را رعایت کنیم. بعضی از مرسوم‌ها را این‌جا می‌نویسم:
آلÙا: Alpha (Ùˆ نه Alfa)
بتا: Beta
گاما: Gamma (و نه Gama)
اتا: Eta
تتا: Theta (و نه Teta)
کاپا: Kappa (و نه Kapa)
لامبدا: Lambda (و نه Lamda)
رو: Rho (و نه ro)
املا بقیه را می‌توانید از این صÙØه‌ی ویکی‌پدیا ببینید.
تلÙظ Øرو٠یونانی را هم می‌توانید در این‌جا بشنوید.
Ùیلم‌ای Ú©Ù‡ می‌بینید، دقایقی از مسابقه‌ی مینی‌گل٠بین روبات‌ای به نام Happy Ùˆ مایکل بولینگ است.
بچه‌های [بیچاره‌ی] درس‌ای به نام Robotics Challenges در دانش‌گاه ما (دپارتمان علوم کامپیوتر؛ دانش‌گاه آلبرتا) Øدود یک ترم زØمت کشیدند تا بتوانند به این روبات Øالی کنند Ú©Ù‡ چگونه مینی‌گل٠بازی کند.
روبات‌ای Ú©Ù‡ می‌بینید، یک Segway است Ú©Ù‡ روبات‌ای دو چرخ با تعادل دینامیکی است. یعنی اگر خاموش باشد،‌ چپه می‌شود. در واقع دینامیک روبات شبیه به یک آونگ معکوس است Ùˆ اگر به طور Ùعال کنترل نشود، سقوط می‌کند. با وجود این‌که کنترل روبات پیچیده‌تر است Ùˆ روبات در ذات ناپایدار است، اما در عوض قابلیت Øرکت روی Ø³Ø·ÙˆØ Ù†Ø§Ù‡Ù…ÙˆØ§Ø± را دارد.
کاری Ú©Ù‡ بچه‌های این کلاس انجام داده‌اند، نوشتن نرم‌اÙزارهایی بوده است Ú©Ù‡ نقشه‌ای از Ù…Øیط به دست بیاورد،
Øرکت‌اش را برنامه‌ریزی کند، Ùˆ در نهایت چوب گل٠را Øرکت دهد Ùˆ به توپ ضربه بزند.
کسانی Ú©Ù‡ در پروژه‌های روباتیک شرکت کرده‌اند می‌دانند Ú©Ù‡ راه‌انداختن یک روبات برخلا٠ظاهر هیجان‌انگیزش، یکی از مزخرÙ‌ترین کارهای ممکن برای بیش‌تر اÙراد است (البته کسانی را می‌شناسم Ú©Ù‡ ادعا می‌کنند از کار با روبات لذت می‌برند.)
کار کردن با یک روبات، بسیار وقت‌گیر است، دردسر بسیار زیادی دارد، وقایع پیش‌بینی‌نشده معمول‌اند، و به نظر من بازده پژوهش به کمک روبات خیلی کم است (یعنی بیش‌تر وقت‌ات را به راه‌انداختن روبات سپری می‌کنی و کم‌تر وقت‌ات را به کش٠چیزهای تازه).
نتیجه‌اش این‌که وقتی این بچه‌ها چنین روباتی را راه انداخته‌اند، می‌دانم Ú©Ù‡ واقعا زØمت کشیده‌اند Ùˆ اعصاب‌شان خرد شده است. همین‌جا به دو سه Ù†Ùری‌شان Ú©Ù‡ این‌جا را می‌خوانند تبریک می‌گویم!
تولید کنندگان: Douglas Arnold and Jonathan Rogness
منبع اولیه‌ی من: Asymptotica
مسابقه‌ی بزرگ خودروهای خودکار دارپا (DARPA Urban Challenge) همین الان در Øال برگزاری است.
از این‌جا می‌توانید مسابقه را تماشا کنید (Live Video)
—
تکمیلی: تاکنون تیم Stanford Ùˆ بعد از آن CMU مسابقه را تمام کردند (البته به این معنا نیست Ú©Ù‡ برنده Stanford است چون باید همه‌ی زمان‌ها Ùˆ … با هم جمع شود).
تکمیلی ۲:‌ تیم Virginia Tech هم از خط پایان گذشت.
تکمیلی ۳: الان که جدول را دیدم، تیم‌های MIT، Cornell و دانش‌گاه پنسیلوانیا هم از خط پایان گذشتند. البته هنوز برنده‌ها اعلام نشده‌اند. دلیل‌اش این است که سرعت تمام‌کردن تنها معیار مسابقه نبوده است و مراعات مقررات رانندگی و انجام‌دادن همه‌ی کارهایی که باید انجام می‌شد نیز مهم است.
مثلا دی‌روز تیم MIT Ùˆ Cornell یک تصاد٠کوچکی کردند Ú©Ù‡ Ùکر کنم اولین تصاد٠دو روبات خودرو در مقیاس بزرگ در تاریخ بشریت بود!!!