Browsed by
Category: علمی

commitment

commitment

از آدم‌هایی که مدت‌ها روی یک موضوع تمرکز می‌کنند و انرژی‌شان را صرف‌اش می‌کنند خوش‌ام می‌آید. چه ماجرا کار کردن روی موضوع‌ای علمی باشد، چه زمینه‌ای ورزشی و چه فعالیت اجتماعی.
و از آن‌هایی که بعد از سال‌ها کار روی موضوع‌ای، زمینه‌ی کاری‌شان را عوض می‌کنند نیز بیش‌تر خوش‌ام می‌آید. یاد می‌گیرند، خبره می‌شوند، تولید می‌کنند و بعد وقتی به اشباع می‌رسند می‌روند سراغ چیزی دیگر.

راستی یادم باشد این متنِ سخنرانیی ریچارد همینگ را باز بخوانم. شما هم اگر دوست داشتید بخوانید، مفید است!

تحصیلات تکمیلی: راه‌نمایی برای دانش‌جویان علوم کامپیوتر

تحصیلات تکمیلی: راه‌نمایی برای دانش‌جویان علوم کامپیوتر

این مجموعه راه‌نمای تحصیلات تکمیلی در بلاگ Lance Fortnow را از دست مدهید. در این راه‌نما، Lance Fortnow به مسایلی چون چگونگی‌ی انتخاب دانش‌گاه، استاد راه‌نما و هم‌چنین راه و رسم انتخاب موضوع، شرکت در کنفرانس و انجام مصاحبه و غیره می‌پردازد. حتی می‌نویسد که موقع انتخاب دانش‌جو، خود او به چه عواملی توجه می‌کند (مثلا چقدر statement of purpose برای‌اش مهم است، و نمره‌ها چطور و غیره).
البته این راه‌نما برای کسانی که می‌خواهند در زمینه‌ی نظریه‌ی علوم کامپیوتر کار کنند نوشته شده است، اما توصیه‌های‌اش کم و بیش می‌تواند برای هر رشته‌ای مفید باشد.
البته توجه کنید که بعضی از توصیه‌های‌اش شاید برای دانش‌جوی ایرانی کمی بی‌فایده باشد: اگر MIT پذیرش داشتیم و Stanford و CMU، کدام‌اش را انتخاب کنیم. خب، چنین قدرت انتخابی به دلایل مشخص (؟) برای کم‌تر دانش‌جوی ایرانی‌ای پیش می‌آید (پاسخ این است که MIT را انتخاب کنید اگر TCS کار می‌کنید).
در ضمن حتما کامنت‌ها را بخوانید. بحث‌های جالبی آن‌جا می‌شود.

استفان هاوکینگ در ایران

استفان هاوکینگ در ایران

قرار است استفان هاوکینگ، فیزیک‌دان برجسته، به ایران بیاید. امیدوارم این برنامه به دلیل وقایع “غیرمترقبه” به هم نخورد.
توضیح بیش‌تر را از صفحه‌ی IPM بخوانید.

متناقض‌ترین نخستی، شامپانزه‌های چماق به دست و بونوبوهای صلح‌طلب

متناقض‌ترین نخستی، شامپانزه‌های چماق به دست و بونوبوهای صلح‌طلب

خواندن این مصاحبه‌ی اسپیگل با فرانس دو وال (Frans de Waal) را از دست ندهید (فارسی و انگلیسی).
فرانس دو وال یک نخستی‌شناس است (ویکیپدیاسایت شخصی) که درباره‌ی روابط متقابل اجتماعی، تقسیم غذا، حل اختلاف در نخستی‌ها و هم‌چنین ریشه‌ی اصول اخلاقی و عدالت در جوامع انسانی پژوهش می‌کند.
در این مصاحبه به مقایسه‌ی روابط اجتماعی‌ی شامپانزه‌ها و بونوبوها با انسان‌ها می‌پردازد و شباهت‌های جالب‌ای را نشان می‌دهد. خواندن این مصاحبه را نه تنها به طرف‌داران نخستی‌ها که به همه‌ی علاقه‌مندان روابط اجتماعی در انسان‌ها -از سطح روابط دو نفره تا سیاست جهانی(!)- توصیه می‌کنم.

[توضیح: من ابتدا ترجمه‌ی فارسی را خواندم و هنوز ترجمه‌ی انگلیسی‌اش را ندیده‌ام. ترجمه‌ی فارسی خیلی بد نبود، اما کمی گیر داشت به نظرم.]

ترجمه‌ی فارسی
ترجمه‌ی انگلیسی
فرانس دی وال در ویکیپدیا
سایت شخصی فرانس دی وال

دکترای پوست تخم‌مرغ و مساله‌ی کمینه‌سازی تاسف‌ در انتخاب دوست‌دختر

دکترای پوست تخم‌مرغ و مساله‌ی کمینه‌سازی تاسف‌ در انتخاب دوست‌دختر

نام‌اش را به خاطر ندارم. سال دوم راه‌نمایی بود. کلاس حرفه و فن. معلم تازه‌ای که به جای آقای موثق (که این هم ماجراها برای خود دارد) آمده بود. یادم نیست چه کاره بود. شاید پزشک یا چیزی در آن حدود. نام‌اش را نیز به خاطر نمی‌آورم. به نظرم جوان (یا میان‌سال) قد بلندی بود با اداهای خاص خودش. به نظرم آدم بدی نمی‌آمد. البته درست یادم نیست.
به هر حال …
به خاطر می‌آورم روزی داشت برای‌مان صحبت می‌کرد که علم چقدر تخصص‌ای است و مردم روی مسایل خیلی جزیی‌ای کار می‌کنند و از این حرف‌ها. می‌گفت یکی از دوستان‌اش (یا شاید هم یک بابایی به طور کلی!) هست که دکترای‌اش را روی پوست تخم مرغ گرفته است! باور کنید، همین را گفت! و باور نمی‌کنید که ما چقدر خندیدیم. کلاس منفجر شد. تاثیر این حرف (و میزان تخصص!)‌ آن‌قدر زیاد بود که الان بعد از n سال (و محض اطلاع، n به طرز قابل قبول‌ای بیش از ۵ سال است) هنوز آن شرایط را به خاطر دارم. دکترای پوست تخم مرغ؟! هه!

شما هم خندیدید؟ به نظرتان مسخره است که آدم برود دکترای‌اش را درباره‌ی پوست تخم مرغ بگیرد؟!
متاسفانه باید اعلام کنم که اگر این روزها کس‌ای چنین چیزی به‌ام بگوید، ازش می‌پرسم راجع به چه چیز پوست تخم مرغ‌داری پژوهش می‌کنی. موضوع به آن کلی‌ای که معنا ندارد!!!

دی‌شب در راه بازگشت به خانه داشتم فکر می‌کردم که مساله‌ی زیر چقدر جالب است:
فرض کنید دو تا دوست‌دختر دارید! هر کدام اخلاق خاص خودشان را دارند Ùˆ [طبیعتا] اخلاق‌شان خیلی بگیر نگیر دارد. بعضی وقت‌ها حال‌شان خوب است Ùˆ سر کیف‌اند Ùˆ حسابی شما را خوش‌حال می‌کنند Ùˆ بعضی وقت‌ها حال‌تان را می‌گیرند (خب، البته همه‌ی آدم‌ها این‌طوری نیستند. بعضی‌ها حتما Ùˆ بدون تامل حال‌تان را می‌گیرند. اندک موردی هم دیده شده است Ú©Ù‡ در بیش‌تر مواقع این‌کار را نمی‌کند. بگذریم …). شما دوست دارید بیش‌ترین لذت ممکن را از رابطه‌تان ببرید. در نتیجه به‌تر است با دختری دوست باشید Ú©Ù‡ به طور متوسط شما را بیش‌تر خوش‌حال می‌کند.
اما مشکل این است که شما نمی‌دانید کدام یک به‌تر است. بعضی وقت‌ها این به‌تر است، بعضی وقت‌ها آن. اما به هر حال یکی‌شان به طور متوسط به‌تر است که البته شما نمی‌دانید کدام. کاری که می‌توانید بکنید این است که مدتی با این دوست باشید و بعد ببینید به طور متوسط چقدر خوش‌حال شده‌اید، بعد بروید سراغ دیگری و ببینید به طور متوسط چقدر خوش‌حال بوده‌اید و در نهایت این دو متوسط را مقایسه کنید و بعد از آن بچسبید به آن‌ای که متوسط بالاتری دارد.
این روش یک عیب دارد. شما خیلی راحت نمی‌توانید متوسط وضعیت شخص‌ای را خیلی راحت در بیاورید. با دو سه تجربه نمی‌تواند نظری در مورد شخص داد. بیست تجربه چطور است؟ بد نیست، اما باز هم کافی نیست. در واقع همیشه احتمال خطا در قضاوت‌تان وجود دارد. پس نمی‌توان به صرف چند تجربه‌ی به‌تر با یکی، دیگری را به کل رد کرد چون ممکن است به طور اتفاقی این چند نمونه تجربه با یکی به‌تر از دیگری در آمده باشد ولی واقعیت (متوسط واقعی!) برعکس باشد.
سوال این است: چطوری باید با دوست دخترهای‌تان قرار بگذارید تا در نهایت “اون به‌تره” را پیدا کنید؟ یا به عبارت دیگر، راه حل با کم‌ترین تاسف چیست؟ (regret minimization problem!)
البته این مساله کمینه در جوامع آکادمیک این‌قدر عملی مطرح نمی‌شود. در واقع صورت اصلی‌ی این مساله به نام n-armed bandit معروف است و هیچ ربطی به مسایل ناموسی ندارد. اما اساس هر دوی‌شان یکی است.

خب! همه‌ی این‌ها که چه؟ آها! ملت سال‌ها است روی این مساله (و تغییرات‌اش) کار کرده‌اند و هنوز هم کار می‌کنند. در واقع فکر کنم بشود روی چنین مساله‌ای دکترا گرفت (البته طبیعتا با یک سری تغییرات). تازه به نظر شخصی‌ام (من معمولا نظرات‌ام شخصی‌اند!)، این مساله‌ی جالب‌ای است و درباره‌اش کار کردن بامزه.
پوستِ تخم مرغ دیگر، نه؟!

قوانین سه‌گانه آرتور سی. کلارک

قوانین سه‌گانه آرتور سی. کلارک

آرتور سی. کلارک (فا، en) علمی-تخیلی‌نویس مورد علاقه‌ی من است. به احتمال زیاد تنها [۱] کس‌ای است که در حال حاضر اگر بگوید فلان قدر پول بده تا این پروژه‌ی [ظاهرا] تخیلی را پیش ببریم [۲]، با کمال میل پول را تقدیم‌اش می‌کنم [۳].
قوانین زیر به قوانین سه‌گانه‌ی کلارک معروف‌اند. بخوانیدشان.


1. When a distinguished but elderly scientist states that something is possible, he is almost certainly right. When he states that something is impossible, he is very probably wrong.


2. The only way of discovering the limits of the possible is to venture a little way past them into the impossible.


3. Any sufficiently advanced technology is indistinguishable from magic.

توضیح زیادی در موردشان نمی‌دهم. تنها این‌که (Û³) به من یادآوری می‌کند Ú©Ù‡ پیش‌رفت علم Ùˆ تکنولوژی غیرخطی Ùˆ نمایی است (یعنی تفاوت الان Ùˆ ده سال بعد مثل تفاوت ده سال پیش Ùˆ الان نیست)ØŒ (Û±) را دوست دارم چون مرا دل‌گرم می‌کند تا “استاد” را کنار بگذارم (گذار از استاد – یک جور قوت قلب) Ùˆ (Û²) هم Ú©Ù‡ بازگویی معنای پژوهش است.


[۱] اغراق است! دیگران هم چنین شانس‌ای دارند.
[۲] منظور پروژه‌ی SETI@Home است (Search for Extra-Terrestrial Intelligence). البته به اعتقاد من ETI نمی‌تواند تخیلی باشد. برای همین یک [ظاهرا] اضافه کرده‌ام.
[۳] شاید با کمال میل، اما نه هر میزان پول‌ای را. به هر حال تجربه نشان داده که حاضرم بیش از پول چهار ساندویچ به پروژه‌ی SETI@Home کمک کنم.

مرتبط از من:
جستجوی موجودات فضایی در خانه
سولوژن در به در به دنبال موجودات فضایی

مرتبط از جاهای دیگر
آرتور سی. کلارک در ویکیپدیای فارسی
آرتور سی. کلارک در ویکیپدیای انگلیسی
قوانین سه‌گانه کلارک
SETI@Home

پسر فهمیده

پسر فهمیده

یکی از وبلاگ‌های خوب این روزگار که معمولا از خواندن پست‌های‌اش خوش‌حال می‌شوم وبلاگ پسر فهمیده است. پسر فهمیده وبلاگ نسبتا نوپایی است که از علم و تکنولوژی می‌نویسد. در این وبلاگ از انجماد انسان برای حفظ جسم او (مثلا در شرایطی که امیدی به بهبود زندگی‌ی فرد نیست) گرفته تا تصاویر کامپیوتری‌ی بطری‌ی کلاین (که توسط خود او تولید شده است) و موتور شاتل و مقایسه‌ی ویندوز و لینوکس و حتی -با کمال تعجب و البته خوش‌وقتی‌ی من- روش مونت کارلو می‌توانید مطلب بخوانید.
ویژگی‌ی جالب پسر فهمیده این است که برای مطالب‌اش بسیار وقت صرف می‌کند. به زبان دیگر مطالب وبلاگ‌اش تالیف‌ای است و نه ترجمه و یا اقتباس از چیزی دیگر (همین الان دچار دژاوو شدم! به نظرم آمد قبلا همین حرف‌ها را زده‌ام. قبلا من این وبلاگ را معرفی کرده بودم؟!). خلاصه این‌که بخوانیدش!

شاتل دیسکاوری و روز استقلال

شاتل دیسکاوری و روز استقلال

پس از دو بار توقف پرتاب شاتل دیسکاوری به دلیل وضع بد آب و هوا، امروز قرار است دوباره تلاش کنند تا ببینند که این شاتل به فضا فرستاده‌شدنی هست یا نه. این‌بار به نظر می‌رسد دوچندان مصمم‌اند چون حتی با وجود ترک‌ای که یکی دو روز پیش متوجه‌اش شدند (پس از لغو پرتاب دوم) اما هم‌چنان قرار است شاتل را بفرستند بالا. البته توجه کنید که امروز چهارم جولای است و اگر من در امریکا بودم پست پیشین‌ام را یکی دو روز پیش نمی‌گذاشتم بلکه امشب می‌فرستادم.
(قطعه‌ی کنده‌شده از لوله‌ی تغذیه‌ی اکسیژن مایع بوده است گویا)
به خیر بگذرد!

تکمیلی: رفت بالا! جالب بود. تا به حال ندیده بودم یک پرتاب را به طور کامل (البته کامل در معنای ضعیف‌اش!). لعنتی سرعت‌اش همین‌طور بیش‌تر و بیش‌تر می‌شد تا چند دقیقه. رنگ شعله‌اش را که نگو!
البته هنوز کاملا معلوم نیست همه چیز خوب پیش رفته باشد. باید صبر کرد تا بررسی کنند ببینند چیزی آن وسط آسیب ندیده باشد. این آسیب ممکن است موقع بازگشت دردسرساز باشد. قرار است اگر مشکل‌ای پیش آمد، خدمه‌ی شاتل در ایستگاه فضایی بمانند تا بعدا بیایند دنبال‌شان!‌

راستی تا به حال فکر کرده‌اید Ú©Ù‡ چقدر جالب است Ú©Ù‡ انسان می‌تواند به فضا برود؟ در واقع انسان به زور خودش را به فضا پرتاب می‌کند. آن‌قدر آتش می‌سوزاند تا به اندازه‌ی کافی سرعت بگیرد Ùˆ از زمین دور شود. هممم … برای آشکارشدن ماجرا سعی کنید توپی را به آسمان شوت کنید!

Shuttle Discovery

Shuttle Discovery

Shuttle Discovery
Shuttle Discovery
اگر مشکلی پیش نیاید قرار است تا حدود نیم ساعت دیگر شاتل دیسکاوری برود هوا! این دومین شاتل‌ای خواهد بود که پس از انفجار کلمبیا از زمین می‌خیزد.
برای خبرهای بیش‌تر به از جمله پخش زنده‌ی ماجرا به این‌جا مراجعه کنید (نرخ پخش با RAاش 150Kbps است).

امیدوارم اتفاقی برای‌شان نیافتد.

خب! برنامه‌شان به خاطر وضعیت هوا کنسل شد.

GapMinder

GapMinder

امشب یک سایت جالب پیدا کردم که انواع آمارهای مختلف کشورهای گوناگون را بر اساس World Development Indicators 2006(!) به شکل گرافیکی نمایش می‌دهد(+). من که از بازی‌کردن با آن خوش‌ام آمد و مطمئن‌ام چنین داده‌هایی و این شیوه‌ی نمایش آن برای جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان و احتمالا اقتصاددانان مفید خواهد بود. نگاهی به‌اش بیندازید.

در ضمن یک سوالی … در جامعه‌شناسی (Ùˆ علوم دیگر) چگونه رابطه‌ی علی‌ی بین دو متغیر را کشف می‌کنند؟ یعنی از کجا به این نتیجه می‌رسند Ú©Ù‡ دو متغیر نسبت به هم چنان رابطه‌ای دارند یا این‌که هر دو مثلا معلول متغیر دیگری‌اند؟ می‌دانم Ú©Ù‡ آدم‌هایی بوده‌اند Ú©Ù‡ حسابی روی این پژوهش کرده‌اند (مثلا یکی‌اش Judea Pearl است Ú©Ù‡ کتاب‌ای به نام Causality هم به تازگی منتشر کرده است). اما خب، من چیز زیادی در مورد کارش نمی‌دانم.

P{W|W}>P{M|W} and …

P{W|W}>P{M|W} and …

برای‌ام کس‌ای offline گذاشته بود به این مضمون که اسم‌ات را آخر این لیست اضافه کن و برای دیگران بفرست. در نتیجه لیست‌اش تشکیل می‌شد از اسامی‌ی آدم‌ها. لیست این‌گونه بود:

shiva, payam, sara, parinaz, mani, parsa, paniz, zahra, saghar, niusha, jafar, sa’eed, sina, maryam, shadi, roya, mona, dina, nami, keyvan, ashkan, parichehr, sanaz, pegah, tina, sepehr, shayan, ali, amirhossein, shafagh, azita, navid, mohammad, shiva atieh ,sadaf, shirin, mahyar, armita, nina, Mona, dorsa, behrang, saba, taraneh, Simin, Reyhaneh, hasty, SAM, mohammad, mahsa, mahdis, mahsa, shahin.kami, morteza, farokh, PedrAm

بنا به دلایل تاریخی دخترها را با صفر و پسرها را با یک نمایش دادم. لیست بدین‌گونه شد:

01001100001110000011100001111001100010000100000110001111

چه چیزی می‌بینید؟ من حلقه‌های درون‌گروهی‌ی دختران را در این سری‌ی اعداد می‌بینم.

تکمیلی: بیایید کمی بیش‌تر داده‌ها را بکاویم و ببینیم آیا چیزی ازشان در می‌آید یا خیر. برای شروع، احتمال‌های شرطی را محاسبه می‌کنم. با احتمال شرطی‌ی مرتبه اول شروع می‌کنم: تنها فرد فعلی و فرد بعدی را در نظر می‌گیرم. با شمارش داده‌ها به دست می‌آورم که:

P{Girl|Girl} = 0.7 P{Boy|Girl} = 0.3
P{Boy|Boy} = 0.59 P{Girl|Boy} = 0.41

دانش‌ای مثل P{Girl|Girl} نشان می‌دهد اگر من دختر باشم با چه احتمالی به یک دختر این پیام را می‌فرستم. هر دو جنس تمایل دارند تا این پیام را به هم‌جنس خود بفرستند. این تمایل برای دختران حدود ده درصد بیش‌تر است.

حال بیاییم سوال دیگری را مطرح کنیم: آیا این‌که نفر پیشین‌ای که پیام را برای من فرستاده چه کس‌ای باشد تاثیری در تصمیم من به این‌که پیام را به چه کس‌ای بفرستم دارد یا خیر؟

P{t:Girl|(t-1:Girl,t-2:Girl)} = 0.6 P{t:Boy|(t-1:Girl,t-2:Girl)} = 0.4
P{Boy|(Boy,Boy)} = 0.5 P{Girl|(Boy,Boy)} = 0.5
P{t:Boy|t-1:Boy,t-2:Girl} = 0.7 P{t:Girl|t-1:Boy,t-2:Girl} = 0.3
P{t:Boy|t-1:Girl,t-2:Boy} = 0 P{t:Girl|t-1:Girl, t-2:Boy} = 1

پدیده‌های جالبی مشاهده می‌شود. اگر من دختر باشم و نفر پیشین نیز دختر باشد، به احتمال ۰.۴ این پیام را به دختری خواهم فرستاد. اما اگر نفر پیشین‌ام یک پسر باشد، امکان ندارد برای پسری پیام را بفرستم. مشابه چنین پدیده‌ای -اما خفیف‌تر- برای پسرها نیز وجود دارد. گویا نوعی مقاومت در برابر انتشار پیام وجود دارد. مقاومت‌ای که جلوی به جنس مخالف فرستادن را می‌گیرد و این مقاومت وقتی بیش‌تر می‌شود که نفری پیشین من از جنس مخالف‌ام باشم.

حالا این تحلیل‌ها چقدر جدی‌اند؟! نه خیلی زیاد ولی نه خیلی کم! مهم‌ترین مشکل‌اش مشخص نبودن میزان معناداری‌ی نتایج است. وقتی تعداد نمونه‌ها کم باشد، احتمال این‌که نتیجه‌ای سودار (biased) به نظر برسد کم نیست. بیایید یک تحلیل کوچک بکنیم. فرض کنیم واقعا تفاوتی وجود ندارد و احتمال این‌که نفر بعدی پسر یا دختر باشد مستقل از نفر فعلی و برابر نیم باشد. فرض کنیم توزیع انتخاب بین دختر و پسر در همه جا مستقل و ثابت باشد (یعنی iid باشد). آن‌گاه احتمال این‌که به تصادف این نتیجه حاصل شود که دختران در ۶۰ درصد موارد پیام را به دختران می‌فرستند (و نه به پسران) برابر یک درصد است. این نتیجه البته هیچ اهمیتی ندارد. چون فرضا حالت ۶۵ درصد فرستادن نیز رخ‌داد مستقلی است و باید در نظر گرفته شود. اگر این را در نظر بگیریم و احتمال این‌که نتیجه‌ی اتفاقی‌ای (یعنی الکی و به دور از وجود واقعیت عینی) با پانزده درصد تمایل بیش‌تر حاصل شود (یعنی دختران ۵۷ درصد موارد یا بیش‌تر به دختران بفرستند) ۲۴ درصد است. خیلی زیاد نیست، اما کم هم نیست! به عبارت با احتمال ۷۵ درصد دختران بیش‌تر به دختران می‌فرستند تا پسران. دیگر حالت‌های دیگر و تحلیل دقیق‌ترش بماند برای کس‌ای که قرار است از این کارها نان در بیاورد. فقط این‌که چون تعداد نمونه‌های ممکن به حالت‌های ممکن احتمال‌های شرطی‌ی مرتبه دوم (این‌که نفر پیشین من که باشد تا من به که بدهم) کم‌تر است، دقت آن نتایج نیز کم‌تر خواهد بود.
پ.ن: کلمه‌ای را اشتباه نوشته بودم که تصحیح کردم: گر من دختر باشم و نفر پیشین نیز دختر باشد، به احتمال یک بود که تبدیل شد به ۰.۴.

شبه‌علم‌ای دیگر

شبه‌علم‌ای دیگر

کشف بزرگ علمی‌ای Ú©Ù‡ همین چند روز پیش در میهن آریایی اسلامی “رخ” داده است، مرا شاد می‌کند. یک دخترخانم‌ای آمده است Ùˆ مدعی شده Ú©Ù‡ نمی‌دانم کدام مساله‌ای را Ú©Ù‡ فلان دانش‌مند بزرگ مطرح کرده Ùˆ سال‌ها در خماری‌اش بوده با سه سال تحقیق حل کرده Ùˆ گویا نتایج قابل توجه‌ای هم گرفته است(+). عجیب است! (نقد دیگران را از این‌جا بخوانید.)
این‌طوری می‌شود که من هیچ‌وقت پژوهش‌گری را که از کانال‌های رسمی ایران به ما معرفی می‌شود (می‌خواهد صدا و سیما باشد یا روزنامه‌ی شرق) نمی‌توانم قبول داشته باشم. نمی‌گویم ایرانی‌ی پژوهش‌گر وجود ندارد که وجود دارد و خیلی هم وجود دارد. اما معجزه‌گران ایرانی کمی شک‌برانگیزند. ترجیح می‌دهم خودم آدم‌ها را کشف کنم تا به‌ام بگویند فلانی خوب است.

علم عوام‌زده

علم عوام‌زده

کاش آدم‌ها فرق بین علم Ùˆ “علم” را می‌فهمیدند.
در این روزگار برای قشر خاص‌ای از جامعه (بگیریم قشر متوسط) علم Ùˆ علمی شده راه‌کار درست رسیدن به مسایل. تا این‌جای‌اش “از نظر من” هیچ مشکل‌ای وجود ندارد (گرچه برای قبول داشتن این موضوع لازم است ویژگی‌های ذهنی‌ی مشخص‌ای داشته باشید). ایراد کار وقتی پیش می‌آید Ú©Ù‡ آدم‌ها تصور کنند Ú©Ù‡ جمله‌ای چون “نتایج تحقیقات فلان نشان می‌دهد Ú©Ù‡ X” معادل “حقیقت این است Ú©Ù‡ X” Ùˆ یا حتی خیلی ساده‌تر‌ Ùˆ بدون قیدتر جمله‌ای مانند “نتیجه‌ی علم‌ورزی این است Ú©Ù‡ X” است.
همین الان وبلاگی را می‌خواندم که متن‌ای را از سایت‌ای ترجمه کرده بود و به عنوان حقیقت به ملت داده بود و به دیگرانی که به چنان حقیقت‌ای باور ندارند گفته بود که خیلی نفهمند. بعد کلی کامنت برای آن پست گذاشته بودند و تشکر کرده بودند که با روش علمی حقیقت را به احمق‌ها نشان داده است. در حالی که نه الزامی وجود دارد که آن سایت معتبر حساب شود و نه این‌که الزامی دارد نتیجه‌ی فلان تحقیق‌ای که در به‌ترین مجله‌ی آن رشته نیز چاپ شده باشد کاملا درست باشد یا مهم‌تر از همه نتیجه‌ی تحقیق به آن صورت تاویل‌بردار باشد.

سياره‌ي جديد منظومه خورشيدي

سياره‌ي جديد منظومه خورشيدي

تير، زهره، زمين، مريخ، مشتري، کيوان، اورانوس، نپتون، پلوتو، UB313!
ده‌امين سياره‌ي منظورمه‌ي خورشيدي مبارک باشد!

تنوع اندک موجودات: يک سوال تکاملي

تنوع اندک موجودات: يک سوال تکاملي

من دچارِ يک مشکل تکاملي شدم: فرض کنيد موجود B‌ تکامل‌يافته‌ي موجود A باشد. اين سوال براي‌ام مطرح است که چرا موجود A هم‌چنان وجود دارد و ديگر اين‌که چرا موجودات بين A و B‌ وجود ندارند؟
مثال‌اش را بگيريد ميمون (ÙŠÚ© نوعِ خيلي نزديک) Ùˆ انسان. چرا مثلا ميمون‌هايي باهوش‌تر از ميمون‌هاي استاندارد(!)‌ نداريم؟ آيا ميمون‌ها هنوز هم تکامل پيدا مي‌کنند؟ يا اين‌که تکامل پيدا کرده‌اند Ùˆ به‌تر از آن ميموني شده‌اند Ú©Ù‡ پيش‌تر با جهش Ùˆ … گونه‌ي انسان‌نماها را ساخته‌اند؟ Ùˆ هم‌چنين اين‌که چرا اصلا هنوز ميمون داريم وقتي انسان مدلِ به‌تر آن است؟ niching Ùˆ اين حرف‌ها؟
راستي ÙŠÚ© سوال ديگر … آيا از آميزش انسان Ùˆ ميمون، موجودي پديد مي‌آيد؟ گويا انسان Ùˆ ميمون گاهي با هم آميزش پيدا مي‌کنند ولي از نتيجه‌اش خبري ندارم جز اين‌که به نظر مي‌رسد ايدز ناشي از انتقال بيماري‌اي در ميمون‌ها به انسان‌ها بوده است.