Browsed by
Category: علمی

Deep Impact

Deep Impact

نمي‌دانم بگويم وبلاگستان پارسي‌زبان آن‌قدر سياست زده است –يا که چه- که اصلا به فکر وقايع مهمِ دنيا نيست. يکي از وقايع مهمِ دنيا –حداقل کمياب- همين دي‌شب رخ داد. اين واقعه از آن‌جا کم‌ياب است که تا جايي که مي‌دانم در چند ميليارد سال اخير در اطراف منظومه‌ي خورشيدي –و حداقل چند سال نوري اين طرف و آن طرف‌اش- رخ نداده است. ماجرا هم از اين قرار است که سفينه‌ي Deep Impact ناسا رفته و خودش را شترق به يک دنباله‌دار به نام Temple 1 زده است تا به کمک انفجار به وجود آمده (که بسيار زيبا است) به محتويات هسته‌ي آن به طور غيرمستقيم دست‌رسي پيدا کنيم. از آن‌جا که هسته‌ي آن دنباله‌دار نسبتا عظيم (حدود مانهاتان گويا – گرچه نه من خودم آن را متر کرده‌ام و نه خودِ من به مانهاتان رفته‌ام) قدمت‌اي در حدود منظومه‌ي خورشيدي‌مان دارد مي‌تواند منبع‌اي از اطلاعات دستِ اول براي ما زمينيان باشد تا بدانيم که از کجا آمده‌ايم و اين حرف‌ها!
براي اطلاعات بيش‌تر مي‌توانيد به وبلاگ لنيوم و لينک‌هاي‌اش مراجعه کنيد و يا اين‌که نگاه‌اي به Thesilogام بيندازيد. البته سايت مخصوص اين ماموريت خود ناسا هم بدون شک پر از اطلاعات اساسي است.

Flatliners و تفسيرکي ماترياليستي

Flatliners و تفسيرکي ماترياليستي

امشب فيلم Flatliners Ùˆ يا مرگ‌جويان را ديدم. پيش‌تر راجع به اين فيلم –بدون اين‌که اسم‌اش را بدانم- شنيده بودم. فيلم درباره‌ي چند دانش‌جوي پزشکي‌اي بود Ú©Ù‡ براي خود به طور مصنوعي تجربه‌ي لحظه‌ي مرگ ايجاد کرده بودند. ÙŠÚ©ÙŠ دو دقيقه قلب‌شان را از کار مي‌انداختند Ùˆ بعد با احياي قلبي Ùˆ … دوباره به زندگي باز مي‌گشتند. تجربيات آن‌ها در اين ميان جالب بود. اکثرشان تجربيات‌اي کابوس‌گونه داشتند؛ تجربياتي پر از نگراني‌ها Ùˆ عذاب وجدان‌هايي Ú©Ù‡ ريشه در کودکي‌‌شان داشت.
بيش‌تر درباره‌ي فيلم چيزي نمي‌گويم. خسته‌ام. از فيلم به طور کلي خوش‌ام آمد. با اين‌که يک چيزهايي‌اش توي ذوق‌ام مي‌زد اما کليت‌اش خوب بود. اما موضوع‌اي که مي‌خواهم مطرح کنم وجود چنين تجربياتي است: آيا واقعا چنين تجربياتي وجود دارند؟ و آيا اصولا هيچ الزامي به ماوراءطبيعي بودن اين تجربيات –در صورت وجود- هست يا نه؟ از نظر من غيرمنطقي نيست که چنين نوع تجربه‌هايي وجود داشته باشد: چه مثل اين فيلم پيچيده و روياگونه و چه مثل مواردي ديگر ساده ولي مرموز (مثلا ديدن نوري در انتهاي تونل). اما به اعتقادم نيازي به توضيح‌اي ماوراءطبيعي براي اين پديده نيست. در طول فيلم به شدت ياد آشوب افتاده بودم و سيستم‌اي که ديگر کنترل‌شده نيست. خيلي شبيه به رويا ولي حتي با انرژي‌ي کم‌تر. شبکه‌ي عصبي‌اي که بگويي نگويي خاموش است و کوچک‌ترين سيگنال‌ها تجربيات را ايجاد مي‌کنند. شبکه‌اي که ديگر مکانيزم‌هاي کنترلي‌اش تقريبا غيرفعال است و همه چيز مي‌تواند در ذهن رخ دهد. حال اگر مثلا بخش‌اي از سلول‌هاي بينايي ديرتر از فعاليت باز ايستند، ديدن لکه‌اي نوراني –آن هم در انتهاي تونل- قابل تصور است. گمان‌ام در چنين شرايطي بيش‌تر شبيه به سيستم‌اي کنترل‌نشده و بدون هيچ ورودي‌اي هستيم که در آن تخيل –گو اين‌که تخيلِ مرد مرده شايد ديگر خيلي فايده نداشته باشد- به شدت جولان مي‌دهد.

اما با اين وجود بايد بگويم که مشکلي اساسي در تحليل‌اي ماوراءطبيعي بر موضوع نيز وجود ندارد. يعني به نظر من که وجود ندارد. جدا از آن،‌ تفسيرهاي آن‌گونه هميشه رازآلود و در نتيجه جالب توجه‌اند.

خب … من ديگر تقريبا خواب‌ام Ùˆ نه تنها ديگر درست نمي‌توانم تايپ کنم Ú©Ù‡ انتخاب کلمات‌ام هم دچار نقص شده است. بايد ديد Ú†Ù‡ مي‌شود.

کف روي چاي

کف روي چاي

چرا روي چاي‌اي که آب‌اش درست و حسابي نجوشيده باشد (مثلا فقط داغ شده باشد) اندکي کف ديده مي‌شود؟

يوري گاگارين پرواز مي‌کند

يوري گاگارين پرواز مي‌کند


Yuri A. Gagarin (1934-1968)
When I orbited the Earth in a spaceship, I saw for the first time how beautiful our planet is. Mankind, let us preserve and increase this beauty, and not destroy it!

در چنين روزي، 12 آوريل 1961، يوري گاگارين اولين انساني بود که به خارج از جو پرواز کرد. پرواز او نتايج بسياري داشت؛ اما يکي از نتايج‌اش مطمئنا اين بود که به ما زمينيان بفهماند که زمين آن‌چنان هم که فکر مي‌کنيم بزرگ نيست. بيست سال بعد، در 12 آوريل 1981 نيز اولين شاتل فضايي به پرواز در آمد تا آن موضوع راحت‌تر و چندباره اثبات شود.
بيش‌تر بخوانيد:
شب يوري در ويکيپديا
يوري گاگارين در ويکيپديا
زندگي‌نامه‌ي مصور يوري گاگارين
(چون وقتي يوري از سفر برگشت، خودم دوربين ديجيتال نداشتم مجبور شدم که عکس را بدزدم! منبع‌اش هم از همين ويکيپديا است!)

چرا کنفرانس‌های ایرانی به درد نخورند: نمونه‌هایی از کنفرانس سالانه انجمن کامپیوتر ایران و کنفرانس مهندسی برق ايران

چرا کنفرانس‌های ایرانی به درد نخورند: نمونه‌هایی از کنفرانس سالانه انجمن کامپیوتر ایران و کنفرانس مهندسی برق ايران

هیچ وقت به یک کنفرانس ایرانی مقاله نفرستید!

[مگر این‌که مقاله‌تان راجع به خود ایران باشد. گرچه حتی برای آن مقالات به‌ترست به جاهای دیگر بفرستید.]

کنفرانس ایرانی به درد نمي‌خورد، چون:

1-مخاطبان آن بسیار کم‌اند. مقاله‌ات در به‌ترین حالت تنها توسط متخصصان ایرانی خوانده مي‌شود و اگر واقعا تحقیق جدي‌ و در مرز دانش‌ای کرده باشی، در به‌ترین حالت بیش از پنج نفر در کشور نیستند که بفهمند چرا کارت مهم است. در کنفرانس‌های داخلی مقالات مي‌سوزند.

2-مقاله‌ات چون به صورت بین‌المللی مطرح نشده است،‌ ارزش‌اش پایین مي‌آید.

3-درست به همان دلیل شماره 1، داور مناسب و متخصص وجود ندارد. مقالات یا داوری نمي‌شود، یا به صورت فله‌ای داوری مي‌شود: یک متخصص رشته‌ی متفاوت مقاله‌ی تو را ارزیابی مي‌کند و طبیعتا هیچ چیزی هم از آن نمي‌فهمد. اگر آدم با معرفتی باشد یا نظر مثبت مي‌دهد یا نظری نمي‌دهد، اما اگر چندان از معرفت بویی نبرده باشد،‌ مقاله‌ات را رد مي‌کند.

4-نتیجه‌ی بررسي‌ی داوران –به فرض وجود- به نویسنده‌ها داده نمي‌شود. در نتیجه نویسنده نمي‌تواند از فیدبک

عده‌ای متخصص استفاده کند. تا به حال پنج مقاله به کنفرانس‌های ایرانی فرستاده‌ام Ùˆ حتی یکي‌شان نیز فیدبک نداشته است. (مثال جدیدش دهمین کنفرانس سالانه انجمن کامپیوتر ایران یا همان 10th Annual Computer Society of Iran Computer Conference – CSICC 2005. مثال قدیمي‌تر هم کنفرانس مهندسی برق ایران در سال پیش – ICEE).

5-بسیاری از داوران ایرانی –متاسفانه- مشکل دارند! در آخرین موردش، داور !%@#$# تنها به دلیل سبک نگارش بي‌فاصله‌نویسي‌‌ام،‌ مقاله‌ام را رد کرد. خیلی دوست دارم به چشم‌هاي‌اش زل بزنم! (باز هم از ویژگي‌های کنفرانس کامپیوتر ایران – CSICC).

6-کنفرانس‌های ایرانی بي‌نظم و ترتیب است. هیچ چیزش سر وقت نیست و هیچ مسوول پاسخ‌گویی وجود ندارد. (مثال‌اش همین کنفرانس انجمن کامپیوتر ایران!!! طرف نامه‌ی رسمي‌ی مرا یا جواب نمي‌دهد یا اگر بدهد، پنگلیش مي‌دهد. کنفرانس برق پارسال هم همین‌طور بود).

7-باندبازی! (نمي‌خواهم بگویم، اما کنفرانس مهندسی برق -آن‌طور که بزرگان مي‌گویند- این‌گونه است).

8-خیلی از کنفرانس‌های داخلی آن‌قدر سطحي‌نگرند که شانس پذیرش مقالات انگلیسی را خیلی کم مي‌کنند چون حدس مي‌زنند که آن مقالات قبلا به کنفرانس خارجي‌ای فرستاده شده است ولی پذیرفته نشده (این هم تجربه‌ی Iranian Conference on Electrical Engineering!!!).

9-کباب‌های کنفرانس داخلی یا نپخته است یا سرد!

Ù¾.Ù†: هاها! مشخص است دارم یک‌جورهایی سعی مي‌کنم سایت خودم را بالاتر از لیست آن‌ها قرار دهم تا از این پس اگر کس‌ای خواست به دنبال کنفرانس کامپیوتر یا کنفرانس برق بگردد، اول از این‌جا سر در بیاورد. این گفته‌ها چیز عجیب Ùˆ غریبی نیست Ùˆ خیلي‌ها Ú©Ù‡ در جریان هستند از آن اطلاع کامل دارند. وجود باندبازی Ùˆ … هم گفته‌ی خودم نیست بلکه از استادی است Ú©Ù‡ تا به حال ده‌ها مقاله در کنفرانس برق چاپ کرده است. مي‌دانم Ú©Ù‡ رتبه‌ی سایت انجمن کامپیوتر خیلی پایین است به طوری Ú©Ù‡ حتی جستجوی CSICC -Ú©Ù‡ مختصرشده‌ی نام کنفرانس است- به این راحتي‌ها به سایت کنفرانس برنمي‌گردد. اگر دوست داشتید، مي‌توانید با دادن لیتکی به این نوشته‌ام به نام کنفرانس کامپیوتر انجمن کامپیوتر ایران Ùˆ آدرس این پست‌ام به این کار Ú©Ù…Ú© کند. البته ترجیحا فقط کسانی Ú©Ù‡ خودشان به این موضوع باور دارند چنین کاری بکنند.

CSICC

Computer Society of Iran Computer Conference

ICEE

Iranian Conference on Electrical Engineering

 

يادگيري و تکامل در معماري‌هاي رفتارگرا

يادگيري و تکامل در معماري‌هاي رفتارگرا

فکر کنم Ú©Ù…ÛŒ دیر باشد،‌ اما مي‌خواهم بگويم Ú©Ù‡ امروز ساعت 4 بعد از ظهر سخنراني‌اي در IPM خواهم داشت. موضوع‌اش “يادگيري Ùˆ تکامل در سيستم‌هاي رفتارگرا” است. خوش‌حال مي‌شوم ببينم‌تان! (طبيعتا البته اگر دوست داشتيد!!! هيچ اجباري در کار نيست.)

Learning and Evolution in Behavior-based Systems

Read More Read More

4=sub(2005,2001)

4=sub(2005,2001)

در ضمن چهار سال هم از 2001 گذشته است و هنوز HAL ساخته نشده است. پس کجاست HAL؟!
(علاوه بر اين‌ها، هيچ پيتزا فروشي‌اي حاضر نشد براي‌ام شام بياورد. آيا اين است عاقبت مومنان و فعالان آزادي‌هاي حداقلي‌ي انسان‌ها؟!)

ابتذال علمي

ابتذال علمي

[همين‌طوري ÙŠÚ© نگاهي به کلمات کليدي‌اي Ú©Ù‡ با استفاده از آن‌ها به سايت‌ام مي‌آيند مي‌انداختم Ùˆ گاهي به سايت‌هاي مشابه‌اي Ú©Ù‡ آن‌ها هم با همان کلمات کليدي جستجو شده بودند سر مي‌زدم. پس از جستجوي “آشوب” به بحثي رسيدم Ú©Ù‡ جملات قصاري از ميان‌اش انتخاب کرده‌ام. بقيه‌اش بدون شرح است!!]

1-يك سيستم آشوبناك سيستمي است كه به ازاي ورودي‌ها يكسان خروجي‌هاي متفاوتي ايجاد كند (البته من به اين باور ندارم و بين ورودي‌ها يك اختلاف هرچند كوچك هست).
2-ميتوني توضيحات بيشتري بدي. به نظر جالب ميرسه.
3-منم با اين موافقم كه هر رفتار و اعمال ما تغيراتي را در كل جهان هستي ايجاد ميكنه كه قابل برگشت هم نيست.
4-اين رندم نيست واقعا ماني جان همون راندومايز تايمر خودمونه! يعني پراكندگي نداره.
5-اين كدي كه ماني خان گذاشتند رندم نيست يا حتي رندمايز.
6-از مطالب بالاسوالی‌ ايجاد می شود که روال چيست و تفاوت آن با الگوريتم در کجاست؟!
7-به نظر من اگر الگوريتمي بتواند بدون استفاده از تايمر يك عدد راندم توليد كند (در واقع به نوعي تصميم گيري كند كه يك عدد دلخواه را انتخاب كند) به هوش مصنوعي رسيده‌ايم. [!!!!!!!!]

پيش‌بيني منحني امضاجمع‌کني

پيش‌بيني منحني امضاجمع‌کني

در اين‌جا سعي مي‌کنم منحني‌ي تعداد امضاهاي جمع شده را پيش‌بيني کنم. نتايج فعلا اين‌ها بوده است:
12 بامداد پنج‌شنبه: 24927
9 شب پنج‌شنبه: 30563
11 صبح جمعه: 32784 (پيش‌بيني دي‌شب من: 34290)
9 شب جمعه: خواب ماندم ولي بيش‌تر از 34000 بود. (پيش‌بيني 11 صبح من: 33830/33680).
7 صبح شنبه:‌ 36726
10:40 شب شنبه: 41513 (پيش‌بيني 7 صبح شنبه‌ي من: 38755 (مدل مرتبه 2)، 42122 (مدل مرتبه 3))
9 يک‌شنبه شب: ؟ (پيش‌بيني 10:40 شنبه شب: 46003 (مدل مرتبه 1)، 46308 (مدل مرتبه 2)، 53844 (مدل مرتبه 3)، 51998 (مدل مرتبه 4))

حتما توضيحات داده شده را بخوانيد وگرنه سوءبرداشت خواهيد کرد.

چرا هوش‌مندي مفيد است؟

چرا هوش‌مندي مفيد است؟

هم‌اکنون برنامه‌ام در حال اجراي آزمايشي است و من بايد تا چند دقيقه‌ي ديگر بروم سراغ‌اش. پس زياد نمي‌نويسم و تنها مساله‌ي مهمي را مطرح مي‌کنم: هوش چرا چيز خوبي است؟
از ديدگاه تکاملي مي‌خواهم به اين مساله نگاه کنم. چرا موجودات هوش‌مند مي‌شوند؟ آيا هوش به دليل آن به وجود مي‌آيد Ú©Ù‡ باعث بالا رفتن شانس بقاي موجودات مي‌شود؟ – درست همان‌طور Ú©Ù‡ تکثير زياد، قدرت بدني‌ي بالا، چالاکي يا چيزهايي از اين دست باعث بقا مي‌شوند؟ آيا هوش روش بهينه‌ايست؟ چرا موجودات بايد باهوش شوند Ùˆ نه مثلا چالاک؟ مي‌بايست توجه کرد Ú©Ù‡ هوش ابزار گران قيمتي است: مغز انرژي‌ي زيادي مصرف مي‌کند Ùˆ هزينه‌ي زيادي براي دارنده‌اش ايجاد مي‌کند. شايد در نظر اول به نظر برسد با وجود همه‌ي اين‌ها، هوش باعث بالا رفتن شانس بقا مي‌شود Ùˆ به عنوان مثال هم انسان‌ها را ذکر کنيم. آيا ما واقعا زياد بقا پيدا کرده‌ايم؟ انسان با اين سطح هوش چند وقت است پا به زمين گذاشته؟ در تخميني سه يا چهار هزار سال، در تخميني ديگر 10 تا 20 Ùˆ يا حتي 50 هزار سال، شايد هم 200 هزار سال Ùˆ يا در نهايت 5 ميليون سال. اين اعداد در مقابل رقم‌هاي 500-400 ميليون ساله‌ي وجود حيات بر زمين قابل صرف‌نظر کردن است. در ضمن توجه داشته باشيم Ú©Ù‡ بشريت بارها حداکثر تلاش خود را براي نابودي‌ي خود کرده است. پس چه؟ هدف چيست؟

اين هوش مصنوعي‌ي چابک

اين هوش مصنوعي‌ي چابک

هوش مصنوعي بسيار سريع پيش‌رفت مي‌کند و به طور مشخص پيش‌رفت‌هاي‌اش –اگر اشتباه نکرده باشم- بيش‌تر در به کارگيري‌ي ايده‌ها و تئوري‌هاي پيشين است. مثلا Junior –که شطرنج‌باز ماهري است- از ايده‌هاي شناسايي الگو براي هدايت جستجوي‌اش استفاده مي‌کند و با اين‌کار، بدون نياز به کند و کاو عميق درخت حالت‌ها، مسيرهاي مهم را پيدا مي‌کند. جستجو درخت چيز جديدي نيست و هم‌چنين شناسايي‌ي الگو. يا مثلا روبات‌هايي که تا چند سال پيش تصورشان نمي‌رفت (روبات‌هايي که بر روي دو پا راه مي‌روند، روبات‌هايي که در صنعت غيرکارخانه‌اي کمک مي‌کنند (مثلا سيب‌زميني مي‌کنند) و يا اسباب‌بازي‌هايي مثل AIBO که نمونه‌اي از تجاري شدن چنين چيزهايي هستند) کم کم سر و کله‌شان پيدا مي‌شود. سرعت و حافظه‌ي کامپيوترها هم هر روز بالاتر مي‌رود و هزينه‌ي محاسبات نيز کم‌تر مي‌شود. البته هنوز باور ندارم که راه حل نرم‌افزاري‌ي مناسبي و مقياس‌پذيري (scalable) براي رسيدن به هوش‌اي در حد انسان يافته‌ايم، اما هم‌چنان به همان singularityي 20 يا 30 سال ديگر باور دارم. اما بوي نزديک شدن را به خوبي حس مي‌کنم!

در ضمن، يادم نرود که مي‌خواستم بگويم از روبات‌هاي رزمنده مي‌ترسم. به نظر مي‌رسد تحقيقات جديد –و جالبي- درباره‌شان انجام مي‌شود: از روبات‌هايي که دقيقا نقش يک سلاح خودکار را دارند گرفته (يک تانک کوچک مثلا) تا ايده‌هاي بديعي مانند استفاده از ايده‌هاي swarm agents و حشره‌هايي که نيش مي‌زنند (اين يکي را همين امروز ديدم)!!!

انتخاب طبيعي و چشمان قشنگ شما

انتخاب طبيعي و چشمان قشنگ شما

گويا رومي‌ها از سربازان‌شان تست بينايي‌سنجي مي‌گرفتند و آن‌هايي را که قدرت بينايي‌شان ضعيف بوده در صف اول جنگ قرار مي‌دادند تا به عنوان سرباز پياده نقش ايفا کنند و آن‌هايي را که دقت‌شان بالا بوده به پشت صف‌ها منتقل مي‌کردند تا تيراندازي کنند. براي انتخاب چنين چيزي از ستاره‌ي دوگانه‌اي در دب اکبر (اگر اشتباه ترجمه نکرده باشم: نام صورت فلکي Big Dipper است و ستاره‌اش هم Mizar. اگر لنا –يا هر کس ديگري که مي‌داند- درست‌اش را به‌ام بگويد، ممنون مي‌شوم) استفاده مي‌کردند. اگر کسي آن را دو ستاره‌اي مي‌ديد (ستاره‌ي دوم، Alcor نام دارد) چشمان‌اش قوي بود.
حالا نکته‌ي بامزه و جالب اين‌جاست که بعد از مدتي اين تست منحصر به فردي‌ي خود را از دست داد چون اکثر آدم‌هاي نسل‌هاي بعد مي‌توانستند آن دو ستاره را تفکيک کنند. دليل‌اش هم ساده بود: انتخاب طبيعي و بقاي اصلح!
(حالا جدا شما دو تا مي‌بينيد؟!)

افزوده: لنا در کامنت‌ها توضيح داده است [افزوده: کامنت‌هاي اين پست به علت خرابي فني پريد!] که Big Dipper تنها همان هفت ستاره‌ايست که گفته بودم –همان‌اي که شبيه ملاقه است- ولي دب‌اکبر يا Ursa Major ستاره‌هاي بيش‌تري را در برمي‌گيرد که آن ملاقه زيرمجموعه‌شان است. در ضمن نام آن دو ستاره گويا عناق و سها است که يک دوگانه‌ي ظاهري است و گرانش‌شان بر هم اثر (قابل توجه) ندارد (لابد درست شبيه تاثير گرانشي‌ي ميز کامپيوتر من بر آدامس شما).
علاوه بر اين‌ها، پويان نيز نوشته‌ي جالبي درباره‌ي نوشته‌ي من نوشته است(!) که مي‌خوانيد. اين‌که دقيقا چه چيزي است را لو نمي‌دهم.
اممم … قبول دارم Ú©Ù‡ اين افزوده‌هاي‌اش زياد دارويني نبود. آها … لازم است بگويم Ú©Ù‡ لنا مي‌گويد از خوشه‌ي پروين هم براي بينايي‌سنجي استفاده مي‌شده است Ùˆ مهم‌تر اين‌که من هم مي‌توانم خوشه‌ي پروين را ببينم (البته با دوربين، خب، به‌تر مي‌بينم!!).

آتش‌بازي آسماني

آتش‌بازي آسماني

به زودي (پنج‌شنبه صبح) بارش شهابي‌ي برساووشي امسال به اوج خود مي‌رسد. ديدن‌شان مطمئنا جذاب خواهد بود. براي اطلاعات بيش‌تر به اين مقاله مج�ه نجوم نوشته‌ي ذوالفقار دانشي مراجعه کنيد. کلی لینک مربوط دیگر را هم می‌توانيد از اين‌جا ببينيد.
در ضمن از اين‌جا هم مي‌توانيد کلي فيلم و عکس از آذرگوي‌هاي مختلف –شهاب‌سنگ‌هايي که به اندازه‌ي کافي بزرگ هستند که آتش‌بازي‌ي درست و حسابي‌اي راه بيندازند- ببينيد.

الگوهاي معاشقه

الگوهاي معاشقه

گاهي مقاله‌هاي بخش علمي‌ي شرق حسابي جالب توجه است. مخصوصا تا وقتي که بحث علم عامه در ميان باشد و نخواهي دنبال متن تخصصي بگردي. گرچه بعضي وقت‌ها مقالات بسيار پرتي هم چاپ مي‌شود (مانند همان شتاب‌دهنده ذرات و توليد انرژي مفت). به هر حال براي من که هم به زيست‌شناسي علاقه دارم و هم اين‌که رشته‌ام هيچ ربط مستقيمي به آن ندارد، مقالات زيست‌شناسي‌ي آن جالب‌اند. يکي دو روزي هم هست که شرق بند کرده است به راز و رمزهاي ژنتيک و اتفاقا مقالات جالب و خواندني‌اي چاپ مي‌کند. مقاله‌ي امروزش (يک‌شنبه 18 امرداد) –که راهبردهاي فرهنگي توليد مثل نام دارد- درباره‌ي چگونگي‌ي نزديکي جنسي‌ي مگس‌هاي سرکه بود و از اين نوشته بود که چگونه ژن خاصي باعث ايجاد رفتار تدريجي براي تقرب(!) نر به ماده مي‌شود. مگس نر، به آرامي و مرحله مرحله به ماده‌اش نزديک مي‌شود تا به مرحله‌ي جفت‌گيري برسد. بخش‌هاي خاصي از سلول‌هاي عصبي‌ي مرکزي موجود باعث اين زمان‌بندي‌ي دقيق مي‌شود و در صورتي درست کار نکردن آن، مشکلات زيادي براي مگس به وجود مي‌آيد (اگر آن بخش آسيب ببيند، مگس نر به جاي رفتار تدريجي و دل‌برانه حمله مي‌کند).

بخش‌هايي از مقاله را در زير بخوانيد:
“… ما متوجه شديم كه Ú˜Ù† نازايي در واقع Ú˜Ù† مسئول ساخت مدار عصبي تنظيم‌كننده رفتار معاشقه در مگس‌هاي نر است. اين مدار كه در داخل مغز Ùˆ طناب عصبي شكمي مگس شكل مي گيرد دربرگيرنده حدوداً Û±ÛµÛ°Û° نورون است – تقريباً يك درصد از تعداد كل سلول هاي عصبي موجود در يك مگس سركه.
مانولي Ùˆ بيكر در مقاله چاپ شده در مجله نيچر نشان دادند كه Û¶Û° سلول از آن سلول هاي عصبي نقش مهم Ùˆ حياتي تنظيم مراحل رفتار معاشقه در يك مگس سركه نر را به عهده دارند. هنگامي كه اين سلول‌ها وظيفه خود را به درستي انجام نمي‌دهند، احتمال اينكه مگس نر بتواند جفت‌گيري موفقي داشته باشد به شدت كاهش مي‌يابد. به اعتقاد بيكر: “رفتار معاشقه يك دروزوفيلاي نر يك توالي پيچيده Ùˆ غيراكتسابي از رفتار هاي كليشه اي است كه در طول دوره نمو در او شكل مي‌گيرد. مگس‌ها عملاً چيزي را ياد نمي‌گيرند. آنها درحقيقت Û²Û´ ساعت پس از خروج از مرحله شفيرگي آماده جفت‌گيري هستند.”
رفتار معاشقه مگس‌هاي سركه در ۶ مرحله خلاصه مي‌شود. در ابتدا مگس نر حضور مگس ماده را احساس و او را تعقيب مي‌كند. در ادامه مگس نر با پاي جلويش به آرامي به مگس ماده ضربه زده و بدين وسيله ترشح فرومون را موجب مي شود. در مرحله سوم، مگس نر يك بالش را باز كرده و شروع به لرزاندن آن مي‌كند. با اين‌كار يك آواز معاشقه مختص گونه توليد مي شود. در مرحله چهارم، مگس نر، ژنيتالياي ماده را با خرطوم خود ليسيده و بدين ترتيب تلاش‌ها براي جفت‌گيري آغاز مي شود (مرحله پنجم). مرحله ششم يا پاياني نيز جفت‌گيري دو مگس است.

اغلب Ú˜Ù† هاي اصلي تكوين كه نقشه بدن Ùˆ سيستم‌هاي اندامي متنوع را مي‌سازند در انسان Ùˆ مگس‌هاي سركه مشابه يكديگرند. آيا ژن‌هايي كه جنسيت را در مگس‌ها كنترل مي‌كنند همان نقش را نيز در جنسيت انسان ايفا مي‌كنند يا خير؟ به گفته بيكر: “اگر شما در اساس رفتار يك مگس دقت كنيد متوجه مي شويد كه ما نيز همانند مگس ها داراي يك توانايي ذاتي در شناسايي افرادي هستيم كه مي‌توانيم با آنها سكس خوبي داشته باشيم. ما به سمت آنها رفته Ùˆ توجه آنها را به خودمان جلب مي كنيم. در ادامه ممكن است براي آنها آواز عاشقانه سرداده Ùˆ به اين ترتيب اين رابطه اندك اندك به پيش مي‌رود. بنابراين مي‌بينيم كه اصول اوليه رفتار معاشقه در انسان Ùˆ مگس‌ها كاملاً شبيه يكديگر بوده Ùˆ نهايتاً مي تواند به يك جفت‌گيري موفق Ùˆ توليد زادگان منتهي شود. البته، شيوه واقعي، هماني است كه انسان‌ها به نمايش مي گذارند – خواه شما به يك كنسرت راك برويد يا به يك اپرا – Ùˆ اين شيوه كاملاً فرهنگي بوده Ùˆ به چگونگي تربيت شما بر مي‌گردد. اما استراتژي پايه توليد مثلي ممكن است در همين مسئله نهفته باشد.”

اين مقاله توسط مارک شوارتز در شماره‌ي 29 جولاي 2004 مجله‌ي Science Daily نوشته شده است و توسط زينب همتي هم ترجمه شده. در ضمن اين سوال هم براي‌ام پيش آمد که چيزي مانند oral sex چقدر در موجودات شايع است؟ به نظر مي‌رسد اين موضوع اصلا اختراع انسان نباشد.

هممم … در ضمن، اين هم ÙŠÚ© سري لينک Ùˆ … : از اين‌جا مي‌توانيد مقاله‌ي مارک شوارتز (Marh Shwartz) را بخوانيد Ú©Ù‡ برخلاف چيزي Ú©Ù‡ در شرق نوشته شده است، من در Stanford News Service پيداي‌اش کردم. در ضمن، اين‌جا هم سايت بروس بيکر (Bruce Baker) است Ú©Ù‡ اين تحقيقات زير سر اوست. تعداد زيادي مقاله Ùˆ … هم هست Ú©Ù‡ لابد مي‌تواند جالب باشد. آخر سر هم اين‌که در اين‌جا (پروژه FlyBrain) مي‌توانيد نقشه‌ي سيستم عصبي Ùˆ … مگس سرکه را بيابيد.