Browsed by
Category: علمی

اعتياد عاشقانه

اعتياد عاشقانه

داشتم مقاله‌ي “بازخواني کتاب حيات انسان – آيا 25 هزار Ú˜Ù† براي ساختن انسان کافي است” شرق امروز (شنبه 17 امرداد) را مي‌خواندم Ú©Ù‡ به پاراگراف زير رسيدم. خوش‌ام آمد! (:

“… وجود يك عبارت Û´Û°Û° حرفى از متنى تكرارى در ناحيه تشديدكننده يا پروموتور Ú˜Ù† گيرنده هورمون وازوپرسين در موش علفزار باعث تك‌همسرى در اين جونده مي‌شود. اين عبارت نوكلئوتيدى محل بروز اين Ú˜Ù† را در مغز جونده به نحوى تغيير مى‌دهد كه فعال شدن بخشى از مغز به نام پاليدوم قدامى (ventral pallidum) را باعث مى‌شود. اين بخش مغز كه حاوى سلول هاى عصبى مولد دوپامين است مسئول ايجاد رفتار معتادانه است. بنابراين موش علفزار به دنبال جفت گيرى با زوجش «از لحاظ اجتماعى به او معتاد مى شود.» يا به عبارت ديگر عاشق او مى شود. در موش هاى علفزار فاقد اين عبارت Û´Û°Û° حرفى در ژنوم چنين اتفاقى رخ نمى دهد.
انسان ها نيز داراى عبارت نوكلئوتيدى تكرارى متناظرى در همان ناحيه ژنوم هستند، هر چند در ازاى اين بخش در انسان‌ها كوتاه‌تر از موش علفزار است. در زمان نگارش اين مقاله، ناحيه متناظر در ژنوم شمپانزه رمزگشايى نشده است، اما پيش‌بينى من اين است كه اين بخش از بخش متناظر در انسان كوتاه تر است، چرا كه انسان ها معمولاً روابط همسرى درازمدت ايجاد مى كنند، در حالى كه شمپانزه‌ها فاقد چنين روابطى هستند. …”

[حالا راست و دروغ‌اش با خود نويسنده‌ي مقاله که گويا مت ريدلي نامي است و اين مقاله را در شماره جولاي 2004 مجله‌ي Propsect Magazine چاپ کرده است.]

درباره‌ي احساسات ماشين

درباره‌ي احساسات ماشين

مطمئن نيستم، اما گمان مي‌کنم که پرسيدن از امکان وجود ماشين‌اي احساساتي، بگويي نگويي غلط است. يعني ماشين هوش‌مند همه‌منظوره –يعني مثلا روباتي که در محيط واقعي قرار بگيرد و درست مانند انسان در بافت‌هاي گوناگوني فعاليت کند و نه سيستم‌هايي که فقط قرارست شطرنج بازي کنند يا چيزي از آن دست- نمي‌تواند بر دو گونه‌ي احساساتي و بي‌احساس ساخته شود. هر چيزي از اين دست، بي‌شک، همان ويژگي‌هاي احساساتي‌ي انسان را نيز خواهد داشت. شايد به‌ترين توجيه براي چنين چيزي، توصيف ماروين مينسکي از احساسات باشد و لزوم آن. ماشين بي‌احساس –ماشين‌اي که نه خشم‌گين مي‌شود، نه مي‌ترسد و نه به چيزي بيش از حد علاقه‌مند مي‌گردد (به اين يکي مي‌گويند عشق)- تک مدي‌ست (unimodal) و نمي‌تواند در شرايط مختلف فعاليت کند. هوش‌مندي –به آن معنايي که ذکر کردم- بي‌برو برگرد نياز به multi-modal بودن عامل‌اش دارد. پس، اگر روزي روبات هوش‌مندي ساختيد، منتظر اين باشيد که روزگاري او را گوشه‌اي کز کرده و بي‌حوصله ببينيد.

تکامل علم

تکامل علم

علم يعني اين‌که بگذاريم فرضيه‌ها به جاي ما بميرند!
-کارل پاپر، Objective Knowledge:An Evolutionary Approach

از آن‌چه پاپر در مورد تکامل در سيستم‌هاي بيولوژيکي، علوم و سيستم‌هاي اجتماعي گفته است، خوش‌ام آمد. اين جمله‌اش هم بيان‌گر ويژگي‌ي خاص علم انسان متعقل در مقابل با تکامل بيولوژيکي‌ست که اجازه‌ي تکامل سريع و کم‌هزينه را به او مي‌دهد.

زلزله: روش علمي، اخلاق علمي و ناآرامي‌ي جمعي

زلزله: روش علمي، اخلاق علمي و ناآرامي‌ي جمعي

موضوع زلزله Ùˆ پيش‌بيني‌ي آن اين روزها بسيار داغ شده است. ارزيابي‌ي دقيقي از حال Ùˆ هواي مردم Ú©ÙˆÚ†Ù‡ Ùˆ خيابان ندارم، اما از بحث‌هايي Ú©Ù‡ در شبکه مي‌شود مشخص است Ú©Ù‡ ÙŠÚ©ÙŠ از مهم‌ترين موضوعات،‌ پيش‌بيني‌هايي‌ست Ú©Ù‡ جديدا صورت پذيرفته Ùˆ مخصوصا آن‌اي Ú©Ù‡ دکتر رحيمي‌تبار گفته است: تا ده روز ديگر، زلزله‌اي مي‌آيد Ùˆ … (نمي‌دانم الان چند روز از آن ده روز گذشته، ولي فکر کنم 4ØŒ 5 روزي بشود). پيش‌بيني‌ي ديگر –تا آن‌جا Ú©Ù‡ ديده‌ام- از آن ÙŠÚ© فرد چيني‌ايست Ú©Ù‡ ادعا مي‌کند با استفاده از ابرهاي زلزله (ØŸ) مي‌تواند زلزله را پيش‌بيني کند. البته آخرين چيزي Ú©Ù‡ خوانده‌ام اين است Ú©Ù‡ اين شخص به وضوح گفته است زلزله‌ي تهران را پيش‌بيني نخواهد کرد چون براي پيش‌بيني احتياج به داده دارد Ùˆ براي داشتن داده‌ها، نياز به پول دارد Ùˆ در ايران کسي نيست Ú©Ù‡ به او پول بدهد،‌ پس در نتيجه تنها کاري Ú©Ù‡ از دست‌اش برمي‌آيد، آرزوي موفقيت کردن است! خب، مورد خنده‌داري بود Ùˆ کلي باعث تفريح Ùˆ خنده شد. براي خواندن اطلاعات بيش‌تر Ùˆ در جريان خبرها بودن، مي‌توانيد به وبلاگ زمين‌لرزه در شهر تاريخي بم 2 مراجعه کنيد Ú©Ù‡ وبلاگي خاص زلزله است Ùˆ يا حرف‌هاي ÙŠÚ© الپر را بخوانيد Ú©Ù‡ وبلاگ ÙŠÚ© دوست قديمي Ùˆ تازه يافت شده است. در ضمن در وبلاگ FreeThough نيز بحث‌هاي جالبي درباره‌ي همين موضوع Ùˆ پيش‌بيني‌پذيري زلزله شده است Ú©Ù‡ توصيه مي‌شود. به هر حال …

چند نکته درباره‌ي دکتر کار دکتر رحيمي‌تبار قابل ذکرست. در مورد روش علمي‌ي آن در پست قبل چيزهايي نوشتم (که باعث شد رکورد هيت روزانه‌ام شکسته شود که از لحاظي خوب و از لحاظي بدست: خوب است چون انسان‌ها کم و بيش شهرت طلب‌اند (و من نيز به طور خاص!) و بدست چون مي‌دانم اکثر بازديدکننده‌ها، خواننده‌ي دايم اين‌جا نيستند. اين‌جايي که جهت‌گيري‌ي کلي‌اش تمايلي به خبررساني ندارد و مورد زلزله هم از آن‌جا سر و کله‌اش پيدا شد که با علم عزيزم نادرست برخورد شده بود) و در اين پست نيز چيزهايي خواهي ديد. به طور خاص، نامه‌ي دوست عزيز و قديمي‌ام، ياشار، را پس از خواندن آن مقاله‌ي کذايي ببينيد (گمان‌ام قبلا درباره‌اش چيزهايي به‌ات گفته باشم):

رفقا،
من به آن مقاله‌اي Ú©Ù‡ به آن ارجاع داده بوديد نگاه کردم Ùˆ به نظرم اصلا شباهتي به ÙŠÚ© مقاله‌ي علمي‌ي واقعي نداشت. بيش‌تر شبيه آت آشغال(crap) بود. منظورم اين است Ú©Ù‡ من هيچ ارتباط معيني بين همه‌ي آن اطلاعاتي Ú©Ù‡ در مقاله آمده بودم، نيافتم. Ùˆ براي نتيجه‌گيري‌اش هم استدلال چندان خاصي نشده بود. نويسنده‌ها مشخصا نمي‌دانند Ú©Ù‡ نمودار يا چيزهايي شبيه به آن اختراع شده است. به جاي‌اش، Ø´Ú©Ù„ قشنگي از سنگ گرانيتي آورده بودند Ú©Ù‡ “از زمين بيرون زده است”. علاوه بر اين‌ها،‌ نويسنده‌ها در 29 فوريه 2004 [روز انتشار مقاله] زلزله‌هاي 26،‌ 27 Ùˆ 28 فوريه 2004 را پيش‌بيني کرده بودند! خلاصه من هيچ دلايل علمي‌ي محکمي نمي‌بينم – حداقل در اين مقاله. گرچه آن‌ها هم‌چنان مي‌توانند درست بگويند (اميدوارم Ú©Ù‡ نگويند)ØŒ Ùˆ اين مقاله ممکن است ÙŠÚ© مقاله‌ي عجله‌اي بوده باشد براي حفظ Ùˆ ثبت اختراع‌شان (همان‌طور Ú©Ù‡ آقاي همداني ادعا کرده است).
به زودي خواهيم فهميد.
ياشار

پس از اين‌که ياشار نوشته‌ي چند روز پيش‌ام را خواند، اين را نيز براي‌ام نوشت:

خوب مي‌گي سولوژن
يعني منظور من از crap به طور دقيق همين چيزهايي بود که گفتي.
مقاله هيچ توضيح يا دليلي براي ارتباط بين داده‌هاي مشاهده شده‌اش نمياره. حتي به قول تو واحد ندارن اون s.d.ها. يا نمودار از اين تابش نداده که ما هم ببينيم. يک تئوري‌ي درست هم نداده. و به قول تو، يک مشاهده هم بيش‌تر نيست. حتي در اون مشاهده هم به نظر نمياد ربط زماني‌ي غيرقابل انکاري بين اين تغييرات در تابش IR با زلزله وجود داشته باشه. در اين‌جا چند تا چيز رو بگم بد نيست:
اول اين‌که آرشيو Los Alamos يک آرشيو بازه [اين سوالي بود که من در نوشته‌ام پرسيده بودم]. هر کسي مي‌تونه مقاله‌ش رو اون‌تو چاپ کنه. داور و اديتور و اين چيزا نداره. کسي مقالات رو لازم نيست بپذيره. براي همين علاوه بر مقالات علمي، مقدار زيادي مقالات شبه‌علمي (crap) هم توش يافت مي‌شه.
دوما خواهشمند است اين مقاله رو به عنوان يک معيار کار فيزيک‌دان‌هاي تجربي نگيرين. هاهاها .. من نمي‌دونم در آشوب مردم چي کار مي‌کنن. اگه اون چيزايي که مي‌گه واقعا استاندارن و به نظرت مياد که از کار شما خيلي لوس‌ترن، نمي‌دونم شايد دليلي دارن. شايدم نه. خوب چرا کنترلي‌ها بهشون نمي‌گن (به هر حال من در موقعيت دفاع از کسي نيستم).
آخر اين‌که ظاهرا بهانه‌ي اين گروه براي چاپ کردن اين خزعبلات اينه Ú©Ù‡ مي‌خواستن ÙŠÚ© چيز سريع چاپ کنن Ú©Ù‡ “ثبت” کنن داستان رو به قول خودشون. البته همه مي‌دونيم Ú©Ù‡ از او موقع بيش از سه ماه گذشته Ùˆ اينا مي‌تونستن مقاله‌شون رو اديت کنن يا اگه مي‌خواستم، اصلش رو حفظ کنن، ÙŠÚ©ÙŠ ديگه بدن Ú©Ù‡ اونو توضيح داده باشه. ولي ظاهرا اين چيزا خيلي مهم نيست.
به هر حال مقاله واقعا خنده‌داريه. و آبروي يک کسايي رو که در شريف مقاله‌هاي وزيني مي‌دن لکه‌دار کرده. هاهاها
ياشار

نوشته‌ي اول انگليسي بود Ú©Ù‡ ترجمه‌اش کردم (Ùˆ براي همين ممکن است زياد روان نباشد) Ùˆ دومي هم پنگليش بود Ú©Ù‡ شکسته‌نويسي در آن معمول‌تر از فارسي‌ي نوشتاري‌ي متداول‌مان است. به هر حال از ياشار تشکر مي‌کنم به خاطر اين‌که اجازه داد نامه‌هاي‌اش را اين‌جا بگذارم. همين‌جا اعلام مي‌کنم Ú©Ù‡ مسووليت اين نامه‌ها به عهده‌ي من است Ùˆ ممکن است بعضي چيزها را به اشتباه ترجمه کرده باشم Ùˆ … ! خلاصه‌اش اين‌که آن مقاله اندکي مشکل داشت Ùˆ به اندازه‌ي کافي هم درباره‌اش بحث شد. من آن نوشته را براي دکتر فرستادم Ùˆ به نظرم ايشان نيز آن را خوانده‌اند – گرچه پاسخي نداده‌اند. به هر حال، به نظرم طبيعي‌ست چون در اين چند روز سرشان شلوغ بوده. تا يادم نرفته بايد بگويم Ú©Ù‡ چيزي Ú©Ù‡ درباره‌ي فيزيک تجربي گفته بودم، بيش‌تر شوخي بود تا جدي. (: در ضمن، کشف شد Ú©Ù‡ سهيل –که در نوشته‌ي پيش گفته بودم از فيزيک تجربي بدش مي‌آيد- اصلا فيزيک تجربي کار مي‌کند! گرچه به نظر مي‌آيد نظرش در مورد فيزيک تجربي عوض شده باشد.

مساله‌ي ديگري Ú©Ù‡ مي‌خواهم مطرح کنم، بعد اخلاقي‌ي چنين کاري‌ست. تا جايي Ú©Ù‡ مي‌دانم، دکتر رحيمي‌تبار تاکنون در رسانه‌هاي همگاني درباره‌ي پيش‌بيني‌شان چيزي نگفته‌اند Ùˆ همه‌ي چيزهايي Ú©Ù‡ شنيده مي‌شود يا از طريق دانش‌جويان‌شان بوده است يا در ÙŠÚ©ÙŠ از جلسات دانش‌گاه صنعتي‌ي شريف بيان شده. چنين شيوه‌ي اطلاع‌رساني‌اي، ناگزير به شايعات بسيار گسترده Ùˆ تحريف‌شده‌اي منجر مي‌شود. ايشان (يا به شايعه از قول ايشان) ادعاي بسيار بزرگي مطرح کرده‌اند Ú©Ù‡ هزاران هزار نفر را نگران Ùˆ مشوش ساخته است (گمان‌ام زيان زلزله‌ي 6 ريشتري در تهران، حتي از زيان انقلاب اسلامي نيز بيش‌تر باشد به طوري Ú©Ù‡ به نظرم منطقي‌ست درست هم‌زمان با زلزله، خداوند رسما قيامت را اعلام کند!). تيم پيش‌بيني‌ي زلزله در عوض، هيچ شاهد محکمي براي ادعاي‌شان بيان نکرده‌اند Ùˆ تنها مقاله‌اي Ú©Ù‡ منتشر کرده‌اند،‌ چيز زيادي را مشخص نمي‌کند. از طرف ديگر،‌ آن تيم حتما داده‌ها Ùˆ تحليل‌هاي بيش‌تري هم دارد Ú©Ù‡ از ذکر آن‌ها خودداري کرده است. براي‌ام عجيب است آن‌هايي Ú©Ù‡ در ÙŠÚ© روز مقاله‌اي را آماده مي‌کنند، چطور نمي‌توانند ÙŠÚ© روز ديگر هم وقت صرف کنند Ùˆ مقاله‌اي ديگر منتشر کنند تا اطلاعات Ùˆ تحليل‌هاي بين ماه مارس Ùˆ ژوئن‌شان را بيان کند تا ببينيم آيا ادعاي‌شان قوي‌ست يا خير. طبيعي‌ست Ú©Ù‡ اين‌گونه patentشان کماکان حفظ Ùˆ حتي تقويت مي‌شود. اگر آن‌ها نگران انجام کاري ضعيف هستند، به نظرم پس از انتشار مقاله‌ي اول، نيازي به نگراني ندارند. حتي اگر بگوييم چنين موردي مهم است، نگران کردن چند ميليون انسان مهم‌ترست. شايد الان زود باشد براي قضاوت اخلاقي در مورد ديگران، ولي کار ايشان نگوييم غيراخلاقي، ولي کمي عجيب Ùˆ بي‌تدبيرانه است. به هر حال اميدوارم تيم زلزله از من نرنجد چون هر Ú†Ù‡ مي‌گويم به خاطر مسايل بسيار عمومي‌اي چون “روش علمي‌ي نادرست” Ùˆ “تشويش آدم‌ها”ست.

موضوع ديگري که مي‌خواهم به آن اشاره کنم، نوع پيش‌بيني‌هايي‌ست که مطرح شده. گويا تيم پيش‌بيني بر دو نوع پيش‌بيني‌ي کوتاه مدت و بلند مدت کار مي‌کرده است. مقاله‌اي که آن‌ها داده‌اند از نظر معنايي، جزو آن‌چيزهايي‌ست که پيش‌بيني‌ي بلند مدت حساب مي‌شود. اخطاري هم که آن‌ها داده‌اند، جزو بلند مدت‌هاست. اما از طرف ديگر، آن‌چه کساني مثل دکتر رضا منصوري به طور رسمي تاييد کرده‌اند، پيش‌بيني‌ي کوتاه مدت (مثلا 2 دقيقه قبل از زلزله) است. يعني تاييدي که شده است، هيچ ربطي به پيش‌بيني‌ها ندارد. حال نمي‌دانم در اين شلم شوربا، مخاطب بي‌چاره چه بايد بکند!
به هر حال،‌ عميقا ترجيح مي‌دهم آقاي دکتر کاملا اشتباه پيش‌بيني کرده باشند.

پ.ن: دوست عزيزم، محمدجواد لطف کرد و اين نامه را براي‌ام فرستاد. کاملا نمي‌توانم از تقلبي نبودن‌اش مطمئن باشم، اما به هر حال اميدوارانه است. کاش اين اعلام‌ها به طور رسمي‌تر و عمومي‌تري انجام مي‌گرفت تا بازار شايعات بدين نحو گسترش نيابد.

Dear Colleagues,

In the last few days a certain rumor has spread, claimed to be made by Professor Reza Rahimi-Tabar, of Physics Department of our university,concerning occurance of a large earthquake in the next few days.
As Dr. Rahimi-Tabar’s research is heavily financed by the Center of Excellence of Physics of Sharif (Ghotbe Elmi), of which I am the head, it is my duty to clarify the issue:

1-Last year Dr. Rahimi-Tabar and collaborators successfully applied a technique, Markov Length, to a certain number of problems in physics.
(Phys. Rev. Lett. article).
After the Bam earthquake he decided to try to use his methode to a possible warning system for earthquakes. It may now be possible to make such an alarm of few minutes, I repeat FEW MINUTES, before the event.
Though this has to pass the test of scientific scrutiny.

2- In the past there have been many phenomena such as radiation, clouds, magnetic field variations, elevation of underground water levels, and even animal behaviour, claimed to be precursers of an upcoming earthquake, not substantiated by scientific methodes. These claims have been by and large
ignored by the large and significant earthquake communities of the US and Japan.

3- After the recent earthquake in the North, a rumor surfaced that Dr.Rahimi-Tabar had observed some of these effects and thus predicted a large earthquake to occur in a few days in Tehran area.
Although these claims were denied by Dr. Rahimi-Tabar both in
conversations with our faculty and students, and even in a large gathering of the department students and faculty on Sunday last, the rumors have exponentiated.

4- I take this oportunity to reflect the position of the international scientific community that earthquakes can not be predicted now or in the forseeable future. ( see the website of USGS, the US Geological Survey, on FAQ).

Regards,
Farhad Ardalan, Professor,
Physics Department
Sharif University

زلزله بلده: دکتر رحيمي‌تبار و ديگر قضايا

زلزله بلده: دکتر رحيمي‌تبار و ديگر قضايا

جديدا موج جديدي از اخبار درباره‌ي زلزله شنيده مي‌شود حاکي از آن‌که ÙŠÚ©ÙŠ از استادهاي دانش‌گاه صنعتي‌ي شريف (احتمالا دانش‌کده فيزيک) به نام دکتر رضا رحيمي‌تبار، توانسته است روشي براي پيش‌بيني‌ي زلزله بيابد. شايعات زيادي شنيده مي‌شود از جمله آن‌که قرارست تا 10 روز آينده (تا حالا لابد شده است 8 روز!)،‌ زلزله‌اي به قدرت 5 تا 7 ريشتر در منطقه‌اي به فاصله‌ي 100 کيلومتري‌ي تهران بيايد. گويا ايشان در جلسه‌اي در دانش‌گاه صنعتي شريف بخشي از اين حرف‌ها را تاييد Ùˆ بخش‌هايي را تکذيب کردند Ùˆ به طور خاص تاکيد کرده‌اند Ú©Ù‡ “نم�‌توانند نسبت به چنين چيزي مطمئن باشند”. من نه در آن جلسه بوده‌ام Ùˆ نه از صحت شايعات Ùˆ آن‌چه واقعا گفته شده است، اطلاع دارم. تنها منبع من، مقاله‌ايست Ú©Ù‡ در آرشيو www.arXive.org قرار گرفته است. مشخصات مقاله اين‌گونه است:

M. Allameh-Zadeh, A. Ansari, A. Bahraminasab, K. Kaviani, A. Mahdavi Ardakani, H. Mehr-nahad, D. Mehr-shahi, M.D. Niry, M. Reza Rahimi Tabar, S. Tabatabai, N. Taghavinia, M. Vesaghi, and F. Zamani, “Mid-Infrared Radiation as a Short-Term Earthquake Precursor,” ?, 29 Feb. 2004.

پيش از ادامه لازم است چند نکته را تذکر دهم. اول آن‌که من متخصص زمين‌شناسي نيستم و اطلاعات‌ام در اين باره اغلب حاصل خواندن مطبوعات غيرتخصصي است. با اين حال، شم علمي هر کسي که در علم فعاليت داشته باشد، گاهي مي‌تواند به نقد بعضي از گزاره‌هاي علمي يا شيوه‌ي علم‌ورزي بپردازد. حال مي‌خواهم به همين صورت درباره‌ي اين مقاله اظهارنظر کنم.

مقاله اين‌گونه شروع مي‌شود که سنگ‌هاي معمول نارسانا هستند، اما گاهي در اثر فشار زياد نيمه‌رسانا مي‌شوند. خب، من دليلي براي چنين چيزي ندارم، ولي غيرقابل قبول هم نيست. اگر مقاله را خوانده‌ايد، مي‌دانيد که مقاله مي‌بايست در اين‌جا به مرجعي ارجاع مي‌داد که نداده است. بعد با ارجاع به مقاله‌اي، گفته شده است که در زلزله نيز جفت حفره‌هاي مثبتي از هم جدا مي‌شوند و به سطح سنگ مي‌روند و بعد، در آن‌جا با هم ترکيب مي‌شوند و تابش مادون قرمز خواهند داشت. اين مقاله از همين پديده استفاده مي‌کند و مثالي مي‌آورد براي نشان دادن اين‌که مي‌توان از چنين چيزي به عنوان شاهدي پيش از رخ‌داد زلزله استفاده کرد. پس مقاله، مشاهده‌اي تجربي‌ست و نه پيش‌نهاد دهنده‌ي تئوري‌اي. چنين کاري، البته اصلا به خطا نيست و راه علم تجربي همين است: تئوري‌اي داشته باشي، آزموني براي اثبات‌اش پيش‌نهاد کني، بيازمايي و بعد تئوري‌ات تقويت مي‌شود (مي‌دانيم که هيچ‌وقت تئوري‌اي طبيعي اثبات نمي‌شود). يا به برداشت پوپري‌ي ماجرا،‌ تئوري‌اي داشته باشي که محدوده‌ي کوچکي از فضاي ممکنات را بپوشاند (مثلا اين فرضيه‌اي درست ولي غيرقابل قبول از نظر مکتب علمي‌ست: اگر کار X را کردم،‌ يا A رخ مي‌دهد يا A رخ نمي‌دهد)، آزموني پيش‌نهاد بدهي که ممکن است تئوري‌ات را رد کند، حال اگر رد نکرد، تئوري‌ات تقويت شده است گرچه هيچ‌گاه باعث اثبات‌اش نشده است. به هر حال، آن‌ها چنين کاري را براي اين تئوري کرده‌اند،‌ اما چندين مشکل در اين مسير وجود داشته است.
اول آن‌که فقط ÙŠÚ© آزمايش بوده است Ùˆ نه بيش‌تر. ÙŠÚ© آزمايش چندان معنادار نيست. از طرف ديگر، مقايسه‌اي Ú©Ù‡ بين زمان گذشته‌ي دور از زلزله Ùˆ زمان نزديک به آن بوده است، مقايسه‌ي بين standard deviation توزيع تابش بوده است Ùˆ نه mean آن. به نظرم، چنين مقايسه‌اي (جدا از مشکلات ديگري Ú©Ù‡ به آن اشاره خواهم کرد) به تنهايي معنادار نيست. آزمون فرضيه‌اي Ú©Ù‡ مي‌گويد “در اثر زلزله، زوج حفره‌هاي مثبت به سمت سطح مي‌آيند Ùˆ در آن‌جا تابش مادون قرمز مي‌کنند”ØŒ مقايسه بين شدت تابش مادون قرمزست Ùˆ نه تغييرات پراکندگي‌ي آن در ÙŠÚ© محدوده‌ي خاص طيفي (با اين همه، ممکن است من اشتباه کنم Ùˆ براي مقايسه‌ي چنين چيزي،‌ همين آزمون درست باشد. مثلا اگر فرض کنيم Ú©Ù‡ آن تابش monotone باشد، آن‌گاه مقايسه‌ي standard deviation هم معنادار خواهد بود – گرچه باز هم کافي نيست). عيب ديگر کار، عدم بررسي‌ي معناداري‌ي آماري‌ست. Ú©Ù… شدن s.d. از مقدار 24 به 11 به ظاهر تغيير اساسي‌ايست، اما مي‌بايست تست معناداري‌ي آماري روي آن صورت بگيرد. عيب ديگر کار،‌ مشخص نبودن واحدهاست. s.d. 24 به Ú†Ù‡ معناست؟ واحد آن چيست؟ سوال ديگر اين است Ú©Ù‡ چرا در زمان بسيار نزديک به زلزله، s.d. ذکر شده بسيار Ú©Ù… شده است؟ آيا تئوري پشت اين آزمون، چنين چيزي را پيش‌بيني مي‌کند؟
دو نکته‌ي عجيب براي‌ام وجود داشت: يکي اين‌که نحوه‌ي citation تنها مرجع انتهاي مقاله بود که در آن اسم مقاله‌ي مرجوع شده نوشته نشده بود و تنها شماره صفحه‌ي آن در مجله‌اي چاپ شده بود. نمي‌دانم آيا اين استاندارد خاصي است يا خير – در حوزه‌ي کار ما که چنين پيش‌آمدهايي رخ نمي‌دهد. نکته‌ي ديگر، انتشار سريع مقاله بود که آخرين داده‌ي آن، تنها يک روز پيش از انتشار مقاله رخ داده بود. من نمي‌دانم www.arXive.org دقيقا چه نوع آرشيوي‌ست و آيا در مجله‌ي خاصي هم چاپ مي‌شود يا نه. اگر فيزيک‌اي (يا احيانا رياضي‌کاري) اين طرف‌ها پيدا مي‌شود، به من بگويد.
موضوع ديگري که مدت‌هاست براي‌ام جالب بوده است و اين مقاله نيز دوباره توجه‌ام را به آن جلب کرد، نوع مقالاتي‌ست که فيزيک‌دانان تجربي منتشر مي‌کنند. به نظرم شيوه‌ي علمي‌ي آن‌ها، ضعيف‌تر و نادقيق‌تر از آن‌چيزي‌ست که ما انجام مي‌دهيم – در حالي که فيزيک هميشه به عنوان مادر علوم شناخته مي‌شود. شيوه‌ي کار ما (به طور خاص، کنترلي‌ها منظورم هست و نه هوش مصنوعي‌کاران)،‌ دقيق‌تر و اثباتي‌ترست. در ضمن، مقالات‌مان نيز خواناترست! (به عنوان مثال، فيزيک‌داناني که در زمينه‌ي آشوب کار مي‌کنند،‌ هدف‌شان تنها هم‌زماني يا حذف آشوب در ليزرهاي‌شان است و روش‌هاي adhocي براي اين کار ابداع مي‌کنند، اما کنترلي‌ها خيلي تميزتر چنين کاري را انجام مي‌دهند.) با اين وجود بايد قبول کرد که کمي بدجنسي کرده‌ام و بخشي از هدف‌ام، کرم ريختن بوده است!! (گرچه بين دوستان‌ام، مثلا ياشار يا سهيل، هيچ‌کدام فيزيک‌دان تجربي نيستند. به طور مشخص سهيل که به نظرم حال‌اش به هم بخورد از فيزيک تجربي).
به هر حال، احتياط هيچ ايرادي ندارد و مهم‌تر از آن، اين‌که وضعيت تهران نزديک فاجعه‌ است نيز تقريبا بديهي‌ست!

Orkut and Small-world network

Orkut and Small-world network

در سال 1998، مقاله‌اي در Nature چاپ مي‌شود که مفهومي به نام small-world network را معرفي مي‌کند که بسيار مرتبط با وضعيت فعلي‌ي orkut و احتمالا خيلي شبکه‌هاي اجتماعي‌ي ديگرست. قصه‌اش يک چنين چيزي‌ست:

فرض کن شبکه‌ي ارتباطي‌اي داشته باشي (حالا چه نوعي شبکه‌ي اجتماعي باشد و چه هر چيز ديگري) که هر کسي تنها با تعدادي از همسايه‌هاي مجاورش ارتباط داشته باشد. فاصله دو شخص خاص در اين شبکه مي‌تواند بسيار دور باشد،‌ اما در عوض هر کسي مي‌تواند حس گروه بودگي با ديگران داشته باشد: تو با ده همسايه‌ي مجاورت يک گروه هستي. حالت ديگر اين است که شبکه‌اي وجود داشته باشد که هر کسي به طور اتفاقي به ديگران متصل باشد. در اين شرايط، فاصله‌ي دو آدم اتفاقي‌ي مختلف خيلي کم شده است، اما در عوض آن گروه بودن نيز کاهش يافته. حالا اين آقايان آمده‌اند و گفته‌اند اگر آن شبکه‌ي اول را بگيريم و فقط بعضي از ارتباط‌ها را تصادفي کنيم (مثلا من با شخصي در شهر مجاور ارتباط دارم)، فاصله‌ام با يک آدم ديگر (که به طور اتفاقي انتخاب شده است) خيلي سريع کاهش مي‌يابد و ديگر محدود به گروه همسايه‌هاي‌ام نيستم. اما از طرف ديگر، اگر اين ارتباط‌هاي تصادفي کم باشند،‌ هنوز مفهوم گروه بودن باقي خواهد ماند. بعد آن‌ها آمده‌اند و نشان داده‌اند که خيلي از شبکه‌هاي طبيعي، چنين ساختاري دارد. مثلا شبکه‌ي هنرپيشه‌هاي سينماي آمريکا، اين‌گونه است و مثلا هر کسي به طور متوسط با 3.6 فاصله با هر هنرپيشه‌ي ديگري ارتباط دارد. جالب اين‌که چنين چيزي براي خيلي از سيستم‌هاي ديگر هم صادق است، مثلا شبکه‌ي توزيع برق آمريکا نيز چنين چيزي‌ست و البته شبکه‌ي عصبي‌ي فلان کرم خاص.

مقاله هم اين است:
D. J. Watts and S. H Strogatz, “Collective dynamics of small-world networks,” Nature, vol. 393, pp. 440-442, 1998.

برخورد حقيرانه تو و زمين

برخورد حقيرانه تو و زمين

نه! زندگي بسيار تاسف‌بارست …
حتي اگر با حداکثر سرعت -درست به مانند سنگي آسماني- به سمت زمين پرتاب شوي، به اين اميد که حداقل جرقه‌هاي‌ات چشم‌نواز باشند و برخوردي دهشتناک با زمين داشته باشي (آن‌چنان که همه از آن وحشت کنند)، باز هم شکست مي‌خوري: تو حتي به سطح زمين نيز نمي‌رسي.
حتما بايد يک سنگ آسماني‌ي 1000 متري باشي تا بفهمند چقدر تاثير مي‌گذاري؟! عجبا!

شيادي‌ي پست‌مدرن: سوء استفاده از علم

شيادي‌ي پست‌مدرن: سوء استفاده از علم

چند روز پيش (5 اردي بهشت)ØŒ شرق مقاله‌ي جالبي را از ريچارد داوكينز (Dawkins) معروف در بخش معرفي‌ي كتاب‌اش چاپ كرده بود كه مزه‌اش هنوز در دهان‌ام هست. ماجرا از اين قرارست كه فيزيك‌داني به نام آلن سوكال (Sokal)ØŒ مقاله اي در نشريه “متن اجتماعي” (Social Text) منتشر كرده بود به نام “شكستن مرزها: هرمنوتيك دگرگشتاري گرانش كوانتومي” (Transgressing the Boundaries: Towards a Transformative Hermeneutics of Quantum Gravity ) (مقاله را از اين‌جا بخوانيد). آن مقاله پر بوده است از اصطلاحات رايج پست‌مدرن‌ها Ùˆ هم‌چنين مفاهيم پيش‌رفته‌ي فيزيكي. نكته‌ي هيجان‌انگيز در اين است كه مقاله، خودآگاهانه بي‌ربط Ùˆ چرند محض بوده است به قصد سخره گرفتن ادبيات رايج در پست‌مدرنيسم.
پس از آن اتفاق فاجعه‌بار، او Ùˆ ژان بريكمونت (Bricmont) كتابي به نام “شيادهاي روشن‌فكري” (Impostures Intellectuelles) منتشر مي‌كنند كه در آن نادرستي Ùˆ اشتباهات فاحش رايج در متون پست مدرن پرده بر مي‌دارند: پست مدرن‌ها نوشته‌هاي‌شان را پر مي‌كنند از اصطلاحات علمي بدون آن كه آن‌ها را درست به كار ببرند.
چند نمونه از متون پست مدرن را كه در اين مقاله داوکينز از آن كتاب نقل شده است، مي آورم (نام مترجم در نسخه ي اينترنتي روزنامه نبود. بعدا تصحيح اش مي كنم). پيشاپيش از مزخرف‌بودن‌شان عذر مي‌خواهم:

… “فيلسوف” فمينيست، لوس ايريگاري (Irigaray) يكي ديگر از كساني است كه سوكال Ùˆ بريسمون فصل كاملي را به آنها اختصاص داده اند. ايريگاري در يك قطعه كه يادآور توصيف يك فمينيست بدنام از كتاب “اصول” نيوتن (تحت عنوان “راهنماي تجاوز جنسي”) است، مي گويد كه E=mc^2 يك “معادله وابسته به جنسيت” است. چرا؟ به خاطر آنكه براي “سرعت نور نسبت به سرعت‌هاي ديگري كه ضرورتاً براي ما لازم هستند “تبعيض” قائل مي شود.” (هدف من از اينكه با سرعت به سراغ اين جمله رفتم رسيدن به معناي نهفته واژه “تبعيض” است.) نظر ايريگاري درباره مكانيك سيالات درست به همين اندازه شاخص مكتب فكري مورد بررسي است. خواهيد ديد كه سيالات نيز نامنصفانه فراموش شده اند. “فيزيك مردانه” براي اشياي جامد Ùˆ صلب “تبعيض” قائل مي شود. كاترين هيليس (C.Hayles) شارح آمريكايي آراي ايريگاري مرتكب اين اشتباه مي شود كه انديشه‌هاي او را به زباني (نسبتاً) روشن بازگو مي‌كند. براي يك بار هم كه شده اين فرصت را پيدا مي كنيم كه بدون مانع Ùˆ مزاحمت نگاهي به امپراتور بيندازيم Ùˆ بله، واقعاً لباسي به تن ندارد: او (ايريگاري) تبعيض مكانيك جامدات به مكانيك سيالات Ùˆ در واقع ناتواني بنيادي علم از پرداختن به شار تلاطمي را به ارتباط ميان سياليت Ùˆ زنانگي نسبت مي دهد. در حالي كه مردان اندام هاي جنسي دارند كه بيرون زده Ùˆ صلب مي شوند، زنان منافذي دارند كه خون قاعدگي Ùˆ مايعات مهبلي (واژينال) از آن تراوش مي كنند… از اين منظر جاي شگفتي نيست كه علم نتوانسته است در مورد تلاطم به مدل موفقي برسد [!!!‍]. مسئله شار تلاطمي نمي تواند حل شود، زيرا مفاهيم سيالات (Ùˆ نيز زنان) چنان فرمول بندي شده اند كه الزاماً بقاياي ناگفته را به حال خود رها كنند.
نيازي نيست فيزيكدان باشيد تا بوي ياوگي سفاهت باري كه از اين نوع بحث ها برمي خيزد را استشمام كنيد (لحن آن خيلي آشناتر شده است)، اما در دست داشتن كتاب سوكال و بريسمون از اين نظر مي تواند كمك كند كه به ما مي گويد دليل واقعي دشوار بودن مسئله شارتلاطمي آن است كه حل معادلات ناوير-استوكس ‌‌[Navier-Stokes] دشوار است [معادلات ناوير-استوکس، معادلات ديفرانسيل جزئي‌اي هستند که حل کلي آن‌ها -به مانند هر معادله PDEي ديگري- پيچيده است].

و يا مثلا كمي هم خنده‌ي آشوب‌ناك:

… سوكال Ùˆ بريسمون به شيوه‌اي مشابه، خلط نسبيت (relativity در فيزيك – Ù…) Ùˆ نسبيت‌باوري (relativism در فلسفه – Ù…) توسط برونو لاتو (B.Lataour) را افشا كرده Ùˆ مفهوم «علم پست مدرن» نزد ليوتار (Lyotard) Ùˆ سوءاستفاده‌هاي پردامنه Ùˆ پيش‌بيني‌پذير او از قضيه گودل، نظريه كوانتوم Ùˆ نظريه آشوب را رسوا مي سازند. ژان بودريار (J.Baudrillard) پرآوازه تنها يكي از بسيار كساني است كه نظريه آشوب را ابزاري مفيد براي پيچاندن Ùˆ گمراه كردن خواننده مي‌يابند. سوكال Ùˆ بريسمون با تحليل اين ترفندهايي كه زده مي شود بار ديگر به روشن شدن ما كمك مي كنند. جمله زير گرچه با اصطلاحات علمي ساخته شده اما از نقطه‌نظر علمي بي‌معنا است: “شايد خود تاريخ را نيز بايد همچون تشكيلاتي آشوبي در نظر گرفت، كه در آن شتاب به خطي بودن پايان مي دهد Ùˆ تلاطمي كه در اثر شتاب ايجاد شده تاريخ را به طور قطع از پايان خويش منحرف مي سازد، درست همان طور كه چنين تلاطمي معلول‌ها را از علت‌هايشان دور مي كند.”[!!!] نيازي به نقل قول بيشتر نخواهد بود زيرا همان طور كه سوكال Ùˆ بريسمون مي گويند متن بودريار “به تدريج در جهت چرنديات اوج مي گيرد.” آنها بار ديگر توجه ما را به “تراكم بالاي اصطلاحات علمي Ùˆ شبه علمي” جلب مي كنند كه “در جمله‌هايي وارد شده‌اند كه تا جايي كه ما مي‌دانيم عاري از معنا هستند.” جمع‌بندي آنها از بودريار را مي توان درباره هر يك از نويسندگاني كه در اينجا نقد شده اند Ùˆ در سرتاسر آمريكا از عزت Ùˆ احترام برخوردارند معتبر دانست: خلاصه آنكه در آثار بودريار واژگان علمي را به فراواني مي توان يافت، كه با بي‌توجهي محض به معنايشان Ùˆ بالاتر از همه در شرايط متني كه به وضوح با آن بي‌ارتباط هستند به كار رفته اند. آنها Ú†Ù‡ به عنوان استعاره تلقي شوند Ú†Ù‡ نشوند، دشوار مي توان دريافت كه Ú†Ù‡ نقشي ايفا مي كنند، جز آنكه به اظهارنظرهايي پيش پا افتاده درباره جامعه‌شناسي يا تاريخ، نمايي از انديشه عميق ببخشند. …

سخنراني‌ي N. Kanwisher

سخنراني‌ي N. Kanwisher

به زودي (13 تا 16 اردي‌بهشت) سلسله سخنراني‌هاي Nancy Kanwisher از دانش‌گاه MIT در پژوهش‌کده علوم شناختي واقع در مرکز تحقيقات فيزيک نظري Ùˆ رياضي (IPM) برگزار مي‌شود. موضوع سخنراني‌ها، fMRI Investigation of Visual Object Recognition است Ú©Ù‡ البته به طور مستقيم يا حتي نيمه مستقيم به من ربطي ندارد (چون نه neuroscientist هستم Ùˆ نه روي vision کار مي‌کنم)ØŒ اما مي‌تواند الهام‌بخش باشد. براي ديدن برنامه‌ دقيق Ùˆ زمان‌بندي Ùˆ … به اين‌جا نگاه Ú©Ù†.

خميازه

خميازه

به کلمه‌ي yawn مي‌رسم. از معناي‌اش مطمئن نيستم، خميازه‌اي مي‌کشم، مطمئن مي‌شوم.
سوال: در واقع کدام زودتر رخ داده است؟ خميازه کشيدن و فهميدن‌اش (آن‌طور که ادعا مي‌کنم) يا فهميدن و سپس خميازه کشيدن (و من عملا دارم يک پديده‌ي نه چندان عجيب را عجيب بازنمايي مي‌کنم)؟

من از فرآيندهاي ANDي خوش‌ام

من از فرآيندهاي ANDي خوش‌ام

من از فرآيندهاي ANDÙŠ خوش‌ام نمي‌آيد: نه يادگيري‌ي آن‌ها ساده است (دوشنبه ÙŠÚ© تز فوق‌ليسانس در اين‌باره خواهيم داشت)ØŒ نه يافتن تکاملي‌ي آن‌ها ساده است (ÙŠÚ© مشکل شناخته شده در combinatorial problemsهايي Ú©Ù‡ با GA حل مي‌شوند) Ùˆ زندگي‌اي Ú©Ù‡ اين‌گونه دچار فروپاشي شود قابل تحمل است. کافي‌ست ÙŠÚ© اشتباه بکني -ÙŠÚ© جز را به اشتباه انتخاب کني- تا خود را در حضيض ببيني. آيا اين‌ها اجتناب‌ناپذيرند؟ دوست داشتم نبودند، اما انگار هستند – تجربه‌اش کرده‌ام.

My First Behavior-based System

My First Behavior-based System

اوخ جون! کار کرد! الان من دوباره يک موبوت دارم که garbage collection انجام مي‌ده!
نوع روي‌کرد: رفتارگرا
معماري: subsumption با کمي حافظه‌ي مرکزي
کارکرد:‌ ماه!

DNA

DNA

همه چيز اين‌طوري شروع شد:
We wish to suggest a structure for the salt of deoxyribose nucleic acid (D.N.A.). This structure has novel features which are of considerable biological interest.
و بقيه‌ي ماجرا مشخص است: DNA کشف شده بود. يک مقاله‌ي کاملا فسقلي باعث شد که واتسون و کريک نوبل بگيرند. الان‌ها(!) 50امين‌ سال‌گرد اين کشف است. اين سايت هم به همين مناسب ساخته شده است و چيزهاي خوبي هم در آن پيدا مي‌شود.