Pale Blue Dot
روز زمین‌تان مبارک!
روز زمین‌تان مبارک!
The greatest challenge to any thinker is stating the problem in a way that will allow a solution. -Bertrand Russell
یکی از سختی‌های بچه‌داری -آن‌طور Ú©Ù‡ از تجربه‌ی غیرمستقیم عایدم شده- برقراری‌ی مصالØه‌ی بهینه‌ی بین پاداش/تنبیه است. گاهی نباید ساکت نشست Ùˆ چیزی Ù†Ú¯Ùت ولی به دلیل علاقه‌مان به بچه Øاضر نیستیم چیزی بگوییم؛ گاهی به نظرمان عمل بچه ارزش تقدیر ندارد اما اگر می‌توانستیم چارچوب ذهنی‌ی بچه را در نظر بگیریم، عمل‌اش را پاداش‌پذیر تشخیص می‌دادیم.
گاهی مشکل دوچندان می‌شود: وقتی مورد پاداش‌پذیر/تنبیه‌پذیر زمینه‌ی تخصصی‌ی پدر Ùˆ مادر است ولی پدر Ùˆ مادر در باÙت سنی/اجتماعی‌ی دیگری تخصص تشخیص پاداش‌پذیری/تنبیه‌پذیری دارند Ùˆ نه در باÙت سنی‌ی کودک.
مثال بزنم: Ùرض کنید مادر استاد ریاضی در دانش‌گاه باشد. آن‌چه او هر روزه با آن‌ها سر Ùˆ کار دارد Ùˆ به هنگام داوری نقد می‌کند، مقاله‌های ریاضی‌ای است Ú©Ù‡ در آن‌ها نه انجام همه‌ی جزییات Ùˆ Ù…Øاسبات Ú©Ù‡ کوتاهی‌ی اثبات‌ها Ùˆ Ùشردگی‌ی ادعاها تشویق‌شدنی است. چنین شخص‌ای در چارچوب ØرÙه‌ای‌ی خود ارزش‌ای به مثلا انجام صØÛŒØ Ø¶Ø±Ø¨ Ùˆ تقسیم نمی‌دهد. از طرÙÛŒ برای یک بچه‌ی دبستانی، این‌که بتواند واقعا ضرب سه در سه را به درستی انجام دهد پاداش‌پذیر است. این مادر اگر بخواهد Ùرزندش را تشویق کند‌ باید بتواند خود را از چارچوب ذهنی‌ی یک ریاضی‌دان ØرÙه‌ای خارج کرده در چارچوب‌ای کاملا متÙاوت قرار دهد. Øدس می‌زنم این مشکل برای مادری Ú©Ù‡ رشته‌اش غیر-ریاضی است کم‌تر اساسی باشد.
این مشکل تغییر چارچوب‌ها برای قضاوت تنها به امر بچه‌داری Ù…Øدود نمی‌شود. همان شخص ذکر شده در بالا به هنگام تدریس ریاضی در دبیرستان نیز مشکل خواهد داشت. معلم ایده‌آل ریاضی‌ی دبیرستان با استاد ایده‌آل ریاضی در دانش‌گاه Ùرق دارد. Øتی می‌توان ادعای دیگری کرد: استاد ایده‌آل Ùلان رشته در Ø³Ø·Ø Ú©Ø§Ø±Ø´Ù†Ø§Ø³ÛŒ با استاد ایده‌آل همان رشته در Ø³Ø·Ø ØªØصیلات تکمیلی تÙاوت شیوه‌ی تدریس/قضاوت نتیجه باید داشته باشد. (البته ممکن است شخص‌ای هر دو مهارت را با هم داشته باشد. اما آموزش صØÛŒØ Ø¯Ø± Ø³Ø·Ø Ú©Ø§Ø±Ø´Ù†Ø§Ø³ÛŒ Ùˆ بعد از آن مهارت‌های متÙاوت‌ای می‌طلبند.)
مشکل تغییر چارچوب تنها به آموزگار نیز Ù…Øدود نمی‌شود. آموزنده نیز در هنگام جابه‌جایی از یک باÙت (مثلا دبیرستان) به باÙت‌ای دیگر (مثلا دانش‌گاه) مشکل خواهد داشت. انتظارات آموزشی در دانش‌گاه با انتظارات آموزشی در دبیرستان تÙاوت دارد. البته Ú©Ù… نیستند کسانی Ú©Ù‡ چنین تÙاوت‌ای را یا نمی‌Ùهمند یا خیلی دیر می‌Ùهمند. Øتی چنین چیزی به هنگام ورود به دوره‌ی تØصیلات تکمیلی نیز مشاهده می‌شود. Ú©Ù… نیستند دانش‌جویان تØصیلات تکمیلی‌ای Ú©Ù‡ هم‌چنان هد٠اصلی‌شان را درس پاس‌کردن می‌نهند، در Øالی Ú©Ù‡ هد٠تØصیلات تکمیلی -آن‌گونه Ú©Ù‡ باید باشد- چیز دیگری است.
بین بیان به قصد ارتباط Ùˆ بیان به قصد دقیق سخن‌گÙتن Ùˆ Ùهمیدن یا Ùهماندن٠چیزی تÙاوت وجود دارد. تا به Øال به این Ùکر کرده‌اید Ú©Ù‡ اگر من٠نوعی از شما سوال‌ای می‌پرسم الزاما هدÙ‌ام Ùهمیدن چیزی نیست، بلکه Ùقط به سخن در آوردن شماست؛ Ú©Ù‡ خوش‌Øال‌کردن شماست؟
گاهی Ùکر می‌کنم اگر هدÙ‌ام «Ùهمیدن» باشد میزان سخن‌گÙتن‌ام چند Ùˆ چند برابر کم‌تر خواهد شد. اما به نظرم نمی‌آید چنان هدÙ‌ای -Ùˆ تنها همان هدÙ- برای من در دراز-مدت قابل تØمل باشد.
تابوها همیشه این‌جای‌اند؛ تنها چهره تغییر می‌دهند.
Û±) از Øدود ده روز پیش تا تا بوق٠سگ٠دوشنبه سخت گرÙتار بودم. Øالا وضعیت به‌تر است Ùˆ آمادگی‌ی کاÙÛŒ برای ایجاد انواع Ùˆ اقسام گرÙتاری‌های جدید را دارم.
Û²) خسرو شکیبایی Ú©Ù‡ مرد، Ú©Ù„ÛŒ غصه‌دار شدم. تازه میزان ارتباطم با او تنها باز می‌گردد به خانه‌ی سبز Ùˆ صدای‌ گرم‌اش Ú©Ù‡ این طر٠و آن طر٠شنیده می‌شد – هامون را ندیده‌ام Ú©Ù‡ در ایجاد علاقه‌ام نقش‌ای داشته باشد.
لعنتی همیشه همین‌طور است: آدم‌ها زمان‌ای می‌میرند Ú©Ù‡ انتظارش را نداری. Øالا Ú†Ù‡ هنرپیشه‌ی سینما باشد Ú†Ù‡ کس٠دیگری.
Û³) همان روز به مرگ می‌اندیشیدم. رابطه‌ی هر Ùرد با مرگ دو جنبه دارد: تاثیر مرگ٠خود بر خود Ùˆ تاثیر مرگ دیگران بر خود.
آدم‌های مختل٠نگاه‌شان در این‌باره متÙاوت است. البته نه این‌که من راه اÙتاده باشم Ùˆ از آدم‌ها بپرسم Ú©Ù‡ نظر شما درباره‌ی تاثیر مرگ٠خود بر دیگران چیست، اما شده است -یعنی یک بار شده است- Ú©Ù‡ یک‌ای نظرش را به‌ام بگوید.
نمی‌گویم او کیست، اما Ùرض کنید آدم‌ای است با سن Ùˆ سال نزدیک چهل. او می‌گÙت Ú©Ù‡ از مرگ خودش نمی‌ترسد اما از مرگ عزیزان‌اش می‌ترسد. آن زمان (Ú©Ù‡ می‌شود سه چهار سال پیش) من Ú©Ù… Ùˆ بیش با او مواÙÙ‚ بودم. نه این‌که آدم٠رهیده از بند خویش‌ای باشم Ú©Ù‡ مرگ‌ام به چیزی‌ام نباشد (Øتی باید Ú¯Ùت در این زمینه Ù…ØاÙظه‌کارم!)ØŒ اما چیزی Ú©Ù‡ بیش‌تر از همه مرا می‌هراساند مرگ دیگران است.
Û´) این گرÙتاری‌های لعنتی جوری‌اند Ú©Ù‡ نمی‌گذارند آدم با خیال راØت دو کلوم(!) نامه بنویسد Ùˆ بÙرستد برای چهار گوشه‌ی گیتی برای یکی دو آدم‌ای Ú©Ù‡ مهم است نامه‌ی آدم را دریاÙت کنند.
Ûµ) می‌گÙتم Ú©Ù‡ آن روز به مرگ می‌اندیشیدم Ùˆ برای Øدود پانزده ثانیه سخت ÙˆØشت کردم! می‌توانم بگویم از Ú†Ù‡ ÙˆØشت کردم اما نمی‌توانم ÙˆØشت‌اش را منتقل کنم. یعنی یک باری سعی کردم ولی نشد. Øال دوباره سعی می‌کنم:
Ùرض کنید اگر آدم بمیرد یکی از دو Øالت زیر پیش بیاید:
الÙ) بمیرد ولی به شکل‌ای هم‌چنان باقی بماند. مثلا تناسخ‌ای باشد یا Ú†Ù‡ به‌تر از آن قیامت‌ای یا هر گونه باور متاÙیزیکی‌ی دیگر.
ب) بمیرد Ùˆ تمام شود. یعنی درست همان‌طور Ú©Ù‡ یک واکنش شیمیایی (مثلا انداختن سدیم در آب) زمان‌ای آغاز می‌شود Ùˆ بعد تمام می‌شود Ùˆ در نهایت چیزی از سدیم٠خالص اولیه نمی‌ماند (Ùرض کنیم Ú©Ù‡ نماند)ØŒ زندگی‌ی انسان آغاز شود Ùˆ بعد تمام شود.
Øالت (الÙ) باور رایج مومنین است (Øالا یک مومن به این دین یا به آن آیین). باور (ب)ØŒ باور رایج خداناباوران است. باور (الÙ) البته Ú©Ù‡ امید بخش است، اما بیایید Ùرض کنیم Ú©Ù‡ درست نیست Ùˆ (ب) درست است.
کس‌ای Ú©Ù‡ به (ب)‌ باور دارد در بیش‌تر مواقع هیچ غم‌ای از این موضوع ندارد (اØتمالا البته!). چون پس از مرگ‌اش طبیعتا وجود ندارد Ú©Ù‡ بخواهد ناراØتی یا رنج یا غصه‌ی گذشته را بخورد. مرگ٠(ب)باور برای خودش بی‌نوستالژی Ùˆ بی‌اÙسوس است.
کاری ندارم Ú©Ù‡ شخص‌ای Ú©Ù‡ به (ب) باورمند است (Ùˆ من ممکن است از (ب) برای نمایش آن شخص استÙاده کنم) چگونه می‌خواهد بزید. اØتمالا هد٠یک (ب)ÛŒ عاقل این خواهد بود Ú©Ù‡ رضایت این جهانی‌اش را بیشینه کند. البته بگذریم Ú©Ù‡ آدم تماما عاقل وجود ندارد Ùˆ در نهایت رÙتارش ملغمه‌ای خواهد بود از تاثیرپذیری‌اش از اجتماع (Ú©Ù‡ به هر Øال پر است از (الÙ)باور) Ùˆ اØساسات خودش Ùˆ بخش عقلانی‌اش (نمی‌خواهم عقل را از اØساس سÙت Ùˆ سخت جدا کنم؛ می‌خواهم Ùقط تاکید کنم Ú©Ù‡ گاهی ممکن است این دو یک‌سان نباشند).
Øالا مشکل کجاست؟ مشکل این است Ú©Ù‡ شخص٠(ب) در نهایت می‌میرد Ùˆ تمام می‌شود. گیریم در طول زندگی‌اش بیش‌ترین لذت‌ها را برده است Ùˆ از زندگی‌اش نهایت رضایت را داشته باشد. اما Øالا Ú©Ù‡ مرده است آیا می‌توان چیزی Ú¯Ùت شبیه به «چه خوب Ú©Ù‡ (ب) خوب زیست. الان مطمئن‌ام Ú©Ù‡ راضی است.»؟ درست است Ú©Ù‡ (ب) ممکن است خوب زیسته باشد، اما خوب زیستن او پس از مرگ‌اش هیچ خوبی‌ای برای (ب) به همراه ندارد. در واقع تنها خوبی‌ی (ب) این می‌تواند باشد Ú©Ù‡ برای شخص سوم‌ای مثل (Ù¾) خوبی‌ای Ùراهم کرده باشد Ùˆ خوبی‌ی (Ù¾) همان است Ú©Ù‡ او تشخیص می‌دهد در دنیا می‌بایست انجام دهد ( (Ù¾) نیز (ب)باور است). اما این‌که نتیجه‌ی کارهای (ب) باعث اØساس٠خوبی‌ی (Ù¾) پس از مرگ (ب) باشد، هیچ تاثیری بر (ب) نمی‌تواند بگذارد.
صبر کنید یک مثال بزنم:
Ùرض کنید در کمای ویژه‌ای باشید Ùˆ گروه‌ای پزشکی شما را کنترل می‌کند. Ùرض کنید آن‌ها به شیوه‌ای به طور مداوم باعث تØـریک جـنـسـی‌ی شما در کما شوند Ùˆ شما روزانه ده‌ها بار به ارضا برسید. به مدت یک Ù‡Ùته وضعیت همین‌گونه است Ùˆ بعد شما را از کما خارج می‌کنند. ویژگی‌ی خاص٠این کما این بوده است Ú©Ù‡ نه تنها هیچ چیزی به خاطر نمی‌آورید، بلکه هیچ تاثیری هم از آن مدت٠در کما-بودگی بر زمان٠پس از کما باقی نخواهند ماند – مطلقا هیچ تاثیری. یعنی اگر هر تغییری در آن مدت در مغز شما انجام شده باشد، موقتی خواهد بود Ùˆ پس از کما وضعیت درست همان خواهد بود Ú©Ù‡ پیش از آن. در نتیجه ارضـای جـنـسـی‌ی شما نه باعث می‌شود در آینده خوش Ùˆ خرم‌تر باشید Ùˆ نه تاثیری مخو٠بر ناخودآگاه‌تان دارد.
Øال سوال این است: آیا از این‌که در کمایی بوده‌اید Ùˆ لذت‌ها برده‌اید می‌توانید خوش‌نود باشید؟ یعنی آیا می‌توانید ادعا کنید Ú©Ù‡ «خب، یک Ù‡Ùته‌ای خیلی خوش گذشت Ùˆ Øالا خیلی هم مهم نیست Ú©Ù‡ چیزی از آن یادم نمی‌آید.»؟ یا مثلا آیا Øاضر خواهید بود Ú©Ù‡ وارد چنین برنامه‌ای شوید Ú©Ù‡ گروه‌ای پزشکی شما را به چنان کمایی ببرد Ùˆ یک Ù‡Ùته‌ی بعد بیدار کند با این Ùرض Ú©Ù‡ می‌دانید هیچ چیزی با خاطر نخواهید داشت؟ چرا؟
خب!‌ همین موضوع بود که مرا به مدت پانزده ثانیه به شدت ترساند. الان نمی‌ترسم چون در آن وضعیت ذهنی نیستم و با این نوشتار هم به آن وضعیت نمی‌روم. اما آن تجربه جزو ترسناک‌ترین وضعیت‌های ذهنی‌ای بود که تاکنون تجربه کرده‌ام.
نمی‌خواهم بی‌ادب، مغرور یا از خود-راضی جلوه کنم، اما برای‌ام جدا این سوال پیش آمده Ú©Ù‡ چرا دانش‌گاه امیرکبیر تصمیم گرÙت گروه ÙلسÙه‌ی علم راه بیاندازد؟
مشکل چیست؟
مشکل استادهای این رشته هستند. شش استادی Ú©Ù‡ به عنوان اعضای اصلی گروه ÙلسÙه‌ی علم معرÙÛŒ شده‌اند چنین تØصیلاتی دارند: چهار Ù†Ùر «دکتری ÙلسÙÙ‡ اسلامی»، یک Ù†Ùر «دکتری ÙلسÙÙ‡ Ùˆ کلام اسلامی» Ùˆ یکی هم «معادل دکتری از Øوزه علمیه قم».
پنج استاد هم‌کار هم هیچ‌کدام Ùیلسو٠ØرÙه‌ای نیستند: Ùیزیک، ریاضی، مهندسی‌ی پزشکی، مهندسی کنترل (در واقع وجود این اÙراد بسیار هم خوب است اگر هسته‌ی اصلی‌ی گروه Ùیلسو٠ØرÙه‌ای بودند).
نگاه‌ای به سابقه‌ی تØصیلی‌ی اعضای اصلی‌ی گروه نشان می‌دهد Ú©Ù‡ هیچ‌کدام ربط مستقیمی به ÙلسÙه‌ی علم نداشته‌اند. بعضی‌های‌شان ÙلسÙه‌ی علم درس داده‌اند ولی در این زمینه پژوهش مربوطی نکرده‌اند. نزدیک‌ترین ربط اینان به ÙلسÙه‌ی علم کارهایی است از جمله ترجمه‌ی یک کتاب ÙلسÙه‌ی علم، داشتن کارشناسی‌ی ارشد در ÙلسÙه‌ی غرب از دانش‌گاه تهران، «تالی٠مقالاتی در باب Øرکت، برهان Øرکت Ùˆ مبدا Ùˆ معاد»، «سخنرانی در دو همایش Ú©Ù‡ توسط دانشکده Ùیزیک دانشگاه امیرکبیر برگزار شده بود در زمینه ÙلسÙÙ‡ علم» Ùˆ «اشتغال به پژوهش در معرÙت‌شناسی Ùˆ ÙلسÙÙ‡ علم» (نتیجه‌اش؟) Ùˆ همین!
دست٠کم باور من این است Ú©Ù‡ تا وقتی در زمینه‌ای پژوهش نکرده باشی نمی‌توانی به خوبی آن را درس بدهی Ùˆ در نتیجه هیچ نمی‌دانم Ú©Ù‡ این استادان Ú©Ù‡ نه زمینه‌ی تخصصی‌شان ÙلسÙه‌ی علم است Ùˆ نه Øتی پژوهش‌ای مرتبط انجام داده‌اند به Ú†Ù‡ دلیل‌ای نیت کرده‌اند Ú©Ù‡ به دانش‌جویان بی‌چاره ÙلسÙه‌ی علم بیاموزانند.
من مخال٠وجود گروه ÙلسÙه‌ی علم در دانش‌گاه امیرکبیر یا هر جای دیگری نیستم – Ú©Ù‡ اتÙاقا به نظرم گروه Ù…Ùیدی می‌تواند باشد. در ضمن من مخال٠درس دادن این اÙراد هم نیستم. اما اعتقادم بر این است Ú©Ù‡ تØصیل‌کردگان ÙلسÙه‌ی اسلامی به‌تر است استادهای زیر شاخه‌ای باشند از گروه ÙلسÙه‌ی دین یک دپارتمان ÙلسÙÙ‡ (بگذریم Ú©Ù‡ اگر نگاه اینان به اسلام، درون‌دینی باشد آیا اصلا می‌توانند زیرشاخه‌ی ÙلسÙÙ‡ در نظر گرÙته شوند یا به‌تر است به دپارتمان‌های دیگر Ú©ÙˆÚ† کنند).
آیا ایران در زمینه‌ی ÙلسÙه‌ی علم به طور خاص Ùˆ ÙلسÙÙ‡ به طور عام دچار Ù‚Øط‌الرجال است؟ واقعیت این است Ú©Ù‡ «تصورم» این است Ú©Ù‡ تعداد ایرانیانی Ú©Ù‡ در زمینه‌ی ÙلسÙÙ‡ پژوهش یا تØصیل می‌کنند بسیار Ú©Ù… هستند. اما بر این باور هم نیستم Ú©Ù‡ این‌همه دچار کم‌بود باشیم Ú©Ù‡ نتوانیم شش Ù†Ùر مناسب این کار بیابیم. وضع این‌قدر بد است؟ اگر این‌قدر بد است، چرا وقت خودمان Ùˆ دیگران را تل٠کنیم؟ اسم این گروه را بگذاریم «گروه معار٠و Øکمت اسلامی» Ùˆ خیال همه را راØت کنیم!
* گروه ÙلسÙه‌ی علم دانش‌گاه امیرکبیر
نکته‌ی اضاÙÙ‡: کامنت شخص‌ای به نام رهگذر در وبلاگ Øامد قدوسی توجه مرا به این سایت جلب کرد.
در ابتدا خداوندگار بود Ùˆ ده Ùرمان‌اش،
آن‌گاه ورق برگشت و پروردگار قضیه‌ای شد برای توصی٠گیتی،
Ùˆ سپس پروردیار به مقام Ùراقضیه‌ای برای چرایی کیهان‌مان کاهیده شد،
و اینک نه بیش از شمع‌ای در سقاخانه‌ای (همان‌گونه که شمع‌ای سر٠شام‌ای عاشقانه).
جایی برای پروردگار گذاشته‌ایم؟ بیش از مجموعه‌ای اندازه‌ناپذیر؟
آیا راه‌ای می‌شناسید برای تشخیص این‌که در Øال رویابینی هستید یا Ú©Ù‡ بیدارید؟
یادم نرود که بگویم هزارتوی تنهایی در آمده است و من هم نوشته‌ای دارم با عنوان «گزاره‌هایی درباره‌ی تنهایی».
پیش از ادامه بگویم Ú©Ù‡ از خواندن نظرهای‌تان خوش‌Øال می‌شوم.
تنهایی چیست؟
آیا می‌توان به توصیÙ‌ای جامع Ùˆ مانع درباره‌ی تنهایی رسید؟ توصیÙ‌ای به اندازه‌ی کاÙÛŒ ساده ولی در همان Øال در برگیرنده‌ی Øالت‌های مختلÙ‌ای Ú©Ù‡ یک انسان به طور معمول آن را به تنهایی نسبت می‌دهد.
من نیز مثل اکثر اÙراد تنهایی را -یا کمینه جنبه‌هایی از آن را- Øس کرده‌ام. گاهی از تنهایی لذت برده‌ام Ùˆ گاهی نیز آن را سخت نامطلوب یاÙته‌ام. اما وقتی Ú©Ù‡ قرار شد درباره‌ی تنهایی بنویسم، متوجه شدم Ú©Ù‡ چیز زیادی از ماهیت آن نمی‌دانم. در واقع اگر کس‌ای از من می‌پرسید “تنهایی چیست؟” پاسخ‌ای نداشتم جز این‌که با چند مثال درباره‌ی تنهایی سخن بگویم.
این نوشته تلاش‌ای است برای درک به‌تر “تنهایی” به صورت عام. سعی می‌کنم تا تنهایی را نه با بیان تجربه‌ی تنها-بودگی‌ی سوژه‌ی تنها Ú©Ù‡ با تØلیل تجربه‌های پیشین تنهایی در باÙت‌ای تنهایی‌نزده توصی٠کنم.
بگذارید قدم به قدم با هم تعری٠دقیق‌تری از تنهایی ارایه دهیم. اولین تلاش‌مان -یا شاید هم تلاش من- ارایه‌ی دو تعری٠زیر از تنهایی است.
(ادامه …)
هزارتوی تنهایی
گزاره‌هایی درباره‌ی تنهایی
هزارتوی روشن‌Ùکری در آمد. قرار بود نوشته‌ای داشته باشم در باب روشن‌Ùکری Ùˆ این‌که چرا Ú©Ù‡ Ú†Ù‡!
نوشته، البته، تا یک سوم آن‌چه می‌خواستم بنویسم پیش رÙت (Ùˆ همان یک‌سوم‌اش هم خود دو سه صÙØه‌ای شد) ولی نه به هزارتو رسید Ùˆ نه Øتی در روزهای بعدی‌اش کامل شد.
روشن‌Ùکری برای من Ù…Ùهوم‌ای غریب است. دقیق نمی‌دانم به Ú†Ù‡ نوع رÙتاری روشن‌Ùکرانه می‌گویند. به نظرم Ù…Ùهوم‌اش آن‌قدر گسترده است Ú©Ù‡ خیلی چیزها را می‌توان زیر چترش جای داد. بعید می‌دانم مشکل از نادانی‌ی من باشد. Ù…Ùهوم روشن‌Ùکری در زبان Ùارسی، Ù…Ùهوم‌ای خوش‌تعری٠نیست. مثلا کلمه‌ی روشن‌Ùکر در Ø³Ø·Ø Ø³Ø§Ø®ØªØ§Ø± زبانی، کلمه‌ای مثبت است اما خیلی وقت‌ها به Ù…Ùهوم‌ای منÙÛŒ به کار می‌رود. در نتیجه کمینه می‌توان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ بین اÙراد مختل٠در جامعه، معنای روشن‌Ùکری چندگونه است Ùˆ تواÙÙ‚ Ùکری بر سرش نیست (برخلا٠چیزی مثل آخوند، معلم،‌ یا کلمات معنایی از این دست).
به هر Øال از دید من روشن‌Ùکری، کلمه‌ای با بار معنایی مثبت است. روشن‌Ùکری را -آن‌گونه Ú©Ù‡ به آن باور دارم- Ùعل‌ای لازم برای جامعه می‌دانم. جدا از این، از روشن‌Ùکر به معنای ÙØØ´ استÙاده نمی‌کنم. Ùˆ خیلی چیزهای دیگر Ú©Ù‡ قرار بود (است؟) در آن نوشته‌ام بیاید Ùˆ نیامد.
راستی بگویم Ùˆ بروم Ú©Ù‡ پس از درآمدن شماره‌ی جدید هزارتو، دو سه مقاله‌اش را خواندم (مثلا مقاله‌ی پویان، یا مقاله‌ی میرزا پیکوÙسکی – Ú©Ù‡ شرمنده‌اش شدم با Ù†Ùرستادن مقاله) Ùˆ بعد این سوال‌ام برای‌ام پیش آمد Ú©Ù‡ معنای روشن‌Ùکری (به راستی) چیست؟ آیا روشن‌Ùکری معنایی بومی Ùˆ مختص به زبان Ùارسی Ùˆ جامعه‌ی ایران دارد؟ وقتی یک Ùرانسوی راجع به روشن‌Ùکری Øر٠می‌زند، به Ú†Ù‡ چیزی می‌اندیشد؟
یک راه‌اش نگاه کردن به این ویکی‌پدیا بود. شما هم نگاه کنید.
تکمیلی:
در کامنت‌ها بØث‌ای درگرÙته است با رامین درباره‌ی این‌که مقایسه‌ی روشن‌Ùکری با Ú†Ù‡ اسم معنایی معنادار است. دلیل اصلی این است Ú©Ù‡ آیا روشن‌Ùکر ØرÙه‌ای است چون معلمی؟ یا وظیÙه‌ای اجتماعی است چون ریش‌سÙیدی.
پویان، اتÙاقا، در همین‌باره نوشته است.
وقتی Ú¯Ùت Ùˆ Ú¯Ùˆ می‌کنیم،
شاید Ùقط می‌خواهم
خود را
بÙهمم.
—
مثال عینی:
دی‌شب برنامه‌ای می‌دیدم (America at a Crossroads) راجع به گروه‌های دانش‌جویی در دانش‌گاه‌های امریکا
(مثل کلمبیا و برکلی)
Ú©Ù‡ عده‌ای پان‌اسراییلی بودند Ùˆ عده‌ای پان‌Ùلسطینی،
Ùˆ بعد این‌ها با هم بØØ« می‌کردند Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ شود
و چه نشود،
و چرا شد
و چرا نشد.
چرا؟
Ú©Ù‡ دیگری را متقاعد کنند Ú©Ù‡ ØÙ‚ داشته‌اند؟
یا بقبولانند Ú©Ù‡ Ùلان کار طر٠مقابل‌شان غلط بوده؟
-وقتی نه سر پیازند و نه ته پیاز-
…
یا شاید تنها می‌خواستند
بÙهمند
Ú©Ù‡
وقتی به هویت خود می‌اندیشند
به چه چیزی می‌اندیشند.
Ú¯ÙتÙ‌مان، گویا، Ú¯Ùت٠مان است.
دقیق به خاطر ندارم Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ شد امشب دوباره رÙتم سراغ این آزمون جهت‌گیری سیاسی. سه سال پیش درباره‌اش نوشته بودم. این آزمون از دو نظر جهت‌گیری‌ی سیاسی‌ی شخص را مشخص می‌کند: باورها شخص درباره‌ی آزادی‌ی Ùردی Ùˆ باورهای او درباره‌ی آزادی‌ی اقتصادی.
نتیجه‌ی آزمون سه سال پیش‌ام چنین چیزی شده بود:
و نتیجه‌ی آزمون امشب‌ام نیز این:
برای مقایسه، موقعیت سیاست‌مداران مشهور را نیز ببینید:
دو نکته قابل ذکر است:
Û±) من با دیده‌ی Ø´Ú© به چنین نمودارهایی می‌نگرم. یک دلیل‌ام این است Ú©Ù‡ مطمئن نیستم تست‌های چند گزینه‌ای مواÙÙ‚/مخال٠برای نظرسنجی چندان مناسب باشند. به عنوان نمونه اگر کس‌ای از من بپرسد “نظرت درباره‌ی سقط جنین در شرایطی Ú©Ù‡ برای مادر خطری نداشته باشد چیست؟” دوست ندارم پاسخ‌ام در رده‌ی “مواÙق‌ام/مخالÙ‌ام” باشد. علت هم این است Ú©Ù‡ این نگاه یک بعدی -Ú©Ù‡ مواÙÙ‚ Ùˆ مخال٠در دو سوی‌اش قرار دارد- بیش از Øد Ù…Øدود است. Øدس می‌زنم باور انسان‌ها نسبت به گزاره‌ها نه یک بعدی Ú©Ù‡ چند بعدی باشد.
نوع٠پاسخ صØÛŒØ Ø¨Ø±Ø§ÛŒ چنین سوال‌ای، توصی٠شرایط ممکن‌ای Ú©Ù‡ شخص با چنین گزاره‌ای مواÙÙ‚ یا مخال٠است خواهد بود: یک درخت یا چیزی شبیه به آن.
با این همه نمی‌دانم چگونه می‌توان آزمون‌های به‌تری برگزار کرد Ùˆ داده‌ها را هم معنادار تØلیل کرد.
Û²) نتایج این آزمون به ÙˆØ¶ÙˆØ Ù†Ø´Ø§Ù† می‌دهد Ú©Ù‡ چپ‌تر Ùˆ لیبرال‌تر از دو سال پیش شده‌ام. مطمئن نیستم چقدرش نویز بوده است Ùˆ چقدرش به تغییر باورهای‌ام بستگی داشته اما Øدس می‌زنم تغییر بی‌معنایی هم نبوده است. اثر نویز می‌توان این باشد Ú©Ù‡ مثلا من آزمون اخیر را در نیمه‌شب دادم Ùˆ قبلی را -اگر درست به خاطر داشته باشم- در روز. شاید شب‌ها آدم لیبرال‌تری باشم (یا به‌تر بگویم: رادیکال‌تر!). تغییر معنادار هم به خاطر این است Ú©Ù‡ مدتی است در کشور دیگری زندگی می‌کنم،‌ تجربه‌ام از زندگی بیش‌تر شده است Ùˆ از این قبیل. اثر هر کدام چقدر است؟ نمی‌دانم.
انتظار خودم پیش از آزمون‌دادن این بود Ú©Ù‡ لیبرال‌تر شده باشم (اثر سن است گمان‌ام!) ولی تغییر واضØ‌ای را در باورهای اقتصادی‌ام تصور نمی‌کردم. باید قبول کرد Ú©Ù‡ اشتباه می‌کردم. اگر بیش‌تر Ùکر می‌کردم، می‌توانستم ریشه‌های چپ‌تر-شدن‌ام را پیدا کنم. در واقع از Ù„Øاظ اقتصادی به این دلیل چپ‌تر می‌نمایم Ú©Ù‡ این روزها بیش‌تر از شرکت‌های بزرگ٠پول‌چپان بدم می‌آید، وگرنه از نظر میزان قابل قبول مشارکت دولت در اقتصاد چندان تÙاوت‌ای نکرده‌ام (Ùˆ این یکی از جاهایی است Ú©Ù‡ از Ù„Øاظ اقتصادی باورهای سازگاری ندارم: مواÙÙ‚ دولت رÙاه Ùˆ خدمات اجتماعی هستم ولی مواÙÙ‚ بازار آزاد کنترل‌شده نیز هستم Ùˆ در نتیجه مواÙÙ‚ جلوگیری از گسترش بیش از Øد کپیتالیسم. تناقض دارند تا جایی Ú©Ù‡ می‌Ùهمم.).
شما چه؟ در کجای این نمودارید؟ اگر پیش‌تر جهت‌گیری‌تان را انجام داده‌اید، اینک تغییری کرده‌اید؟
به تازگی با کتاب‌ای آشنا شده‌ام به نام Time Ú©Ù‡ مجموعه مقالاتی است از چندین ÙیلسوÙ/نویسنده/دانش‌مند مهم مثل مارسل پروست، سنت آگوستین، لودویگ ویتگنشتاین، ارسطو، ادموند هوسرل، ایزاک نیوتون، کواین Ùˆ غیره! (با تشکر از روشنک Ú©Ù‡ کتاب را به‌ام معرÙÛŒ کرد).
از کتاب چیزی نخوانده‌ام جز یک Ùصل٠کوتاه در میانه‌ی چت‌کردن امشب‌ام. Ùصل کوتاه‌ای Ú©Ù‡ توسط ویتگنشتاین نوشته شده است Ùˆ عنوان‌اش هست:‌ “St. Augustine’s Puzzle about Time”. در صÙØه‌ی Û²Û¹ کتاب (Ú©Ù‡ از این‌جا قابل دست‌رس است) می‌توانید آن را بخوانید. نکته‌ی جالب‌ای Ú©Ù‡ برای من وجود دارد نوع نگاه٠ویتگنشتاین به زبان است. گمان‌ام این نگاه‌ای است Ú©Ù‡ در کتاب “پژوهش‌های ÙلسÙÛŒ” Øسابی پرداخته شده است Ùˆ در این‌جا هم دوباره اشاره شده است. من اسم آن نگاه را می‌گذارم قایل به “تکینگی در زبان” بودن. معنای‌اش این است Ú©Ù‡ در زبان روزمره ما قادر به تولید گزاره‌هایی هستیم Ú©Ù‡ به ظاهر صØÛŒØ Ùˆ معنادارند ولی Øتی پرسش از معنای آن‌ها بی‌معنا است (جمله‌هایی در ساختار زبان تولید می‌شود Ú©Ù‡ معنا در آن‌ها تکینه است. تکینگی هم همان singularity است!).
به هر Øال من از ویتگنشتاین چیز زیادی نخوانده‌ام Ùˆ اØتمال زیادی دارد Ú©Ù‡ برداشت‌ام هیچ ربطی به نظریات او نداشته باشد. اما این نکته اهمیتی ندارد؛ مهم ایده‌ی تکینگی‌ی زبانی است Ú©Ù‡ اگر از آن٠ویتگنشتاین نباشد، Ùˆ اگر از آن٠هیچ‌کس دیگری نباشد، از آن٠من است Ùˆ خیلی هم مهم!
باز هم زلزله‌ای در ایران آمد. گویا این‌بار زلزله در قم بوده Ùˆ خطری تهران را تهدید نمی‌کند Ú©Ù‡ زلزله‌ی تهران “مقوله‌ای جداست”.
زلزله‌ی تهران یکی از چیزهایی است که من از آن سخت می‌ترسم.
بگذریم. پیش‌تر دو بار راه‌نمای زنده‌ماندن در زلزله‌ی تهران‌ را -Ú©Ù‡ کتاب‌دار نوشته بود- در این وبلاگ معرÙÛŒ کرده‌ام. می‌شود دوباره لینک داد، اما به نظرم به‌تر آمد یک پست کامل به‌اش اختصاص دهم Ùˆ نوشته‌ی کتاب‌دار را دوباره این‌جا Ú©Ù¾ÛŒ کنم. توجه کنید Ú©Ù‡ این کپی‌ی صر٠نوشته‌ی کتاب‌دار است Ú©Ù‡ او کمینه چهار سال پیش نوشته است.