شاید …
نه هد٠وسیله را، و نه اخلاق هد٠را، که وسیله اخلاق را و اخلاق هد٠را.
Ùˆ وسیله نه Ùقط Ú†Ú©Ø´ Ùˆ موتور Ú©Ù‡ پروتئین Ùˆ اتصال نیز.
نه هد٠وسیله را، و نه اخلاق هد٠را، که وسیله اخلاق را و اخلاق هد٠را.
Ùˆ وسیله نه Ùقط Ú†Ú©Ø´ Ùˆ موتور Ú©Ù‡ پروتئین Ùˆ اتصال نیز.
شبکه‌ای در هم از رابطه‌های انسان با انسان‌های دیگر Ùˆ موقعیت نسبی‌ی او به اجسام Ùˆ مکان‌ها. غیرقابل اشاره. یکتا. Ù†Ùی‌ناپذیر. نقص‌دار اما مقاوم در برابر پالایش Ùˆ تغییر.
وجود پدیده‌ی X در زمان Û° (صÙر) اعلام می‌شود.
اما پدیده‌ی X در زمان ۱۰ مشاهده‌پذیر می‌شود.
واکنش به آن از زمان ۰ آغاز می‌شود.
تقاضا برای تاخیر در واکنش پیش از مشاهده‌پذیری به چیزهای مختلÙÛŒ (از کاهلی گرÙته تا خیانت) تعبیر می‌شود.
تقاضا برای مشاهده در زمان Û±Û± با چشم‌پوشی یا مقاومت مواجه می‌شود: نیازی نیست! (شاید هم بدتر) (آمار: از Û±Û¸ نمونه، Û´ نمونه مایل به مشاهده بودند، Û² نمونه مخال٠بودند، Û±Û² نمونه Øتی پاسخ هم ندادند – Ùˆ بگذاریم من تÙسیر نکنم Ùˆ هم‌بستگی‌ی متغیرها را نیز بیان نکنم).
هیچ چیزی این وسط مشاهده نشده است.
واکنش‌هایند که پراکنده می‌شوند.
—
پدیده‌ای شبیه به این در Û±Û² Ùروردین یک سال‌ای رخ داد. به خاطر دارم مردم دسته دسته نظر می‌دادند بدون این‌که مشاهده کرده باشند.
خیلی‌ها باور دارند که دست٠کم نتیجه‌ی انتخاب آن روز بهینه نبوده است.
—
عیب است؟! اجتناب ناپذیر است؟ قابل تغییر است؟
Û°.Û· – Û°.Û´ – Û°.Û¹
—
نباید ساده‌انگارانه چنین نوع رÙتارهایی را Ù†ÙÛŒ کنم. به‌تر آن است Ú©Ù‡ ببینم:
-چرا چنین رÙتارهایی رخ می‌دهد؟
-چرا این نوع رÙتارها (Ú©Ù‡ اسم‌اش را شاید بتوان گذاشت “پیش‌قضاوت”) چندان مناسب نیست.
به هر Øال زیر سوال‌بردن یک رÙتار ساده‌تر از تØلیل آن است، Ùˆ اØتمالا Ú©Ù… Ùایده‌تر.
اما گاهی واکنش مخال٠نشان‌دادن لازم است – چاشنی‌ی تندی برای بازگشت به متعالی. Ú©Ù… پیش آمده تØلیل‌ها به طور مستقیم تغییر اجتماعی ایجاد کنند. هدÙ‌ام تغییر اجتماعی است؟ بله!
ترس‌ام این است Ú©Ù‡ نظام‌شان نمی‌گذارد Ùردیت‌ات در مرکز وجودت قرار بگیرد. به زور -Ú†Ù‡ با قانون Ùˆ Ú†Ù‡ با بی‌نظمی- می‌خواهد Ùردیت‌زدایی‌ات بکند. در این نظام، آینده‌ی تو کم‌تر به تو Ùˆ بیش‌تر به Ù…Øیطت بستگی دارد – بیش از هر بستگی‌ای Ú©Ù‡ همه جای دیگر Ùˆ همه زمان دگر داشت.
به این می‌اندیشم Ú©Ù‡ آیا Ù…Ùهوم مدرن٠دولت آن‌قدر چندین Ùˆ چندباره برای شهروندان Ùˆ خود٠دولت تکرار نشده است Ú©Ù‡ به هویت‌ای مستقل Ùˆ به خودی‌ی خود با ارزش تبدیل شود؟
دولت‌ای Ú©Ù‡ هدÙ‌اش Ú©Ù…Ú© به انسان‌ها برای زندگی‌ی راØت‌تر Ùˆ بی‌دغدغه‌تر بوده است (با ØÙظ امنیت، Ú©Ù…Ú© به برقراری‌ی پیش‌رÙت اقتصادی Ùˆ چند مورد دیگر) اینک به موجودی زیینده Ùˆ دارای ØÙ‚ تبدیل می‌شود Ú©Ù‡ اجازه دارد برای ØÙظ ارگانیسم‌های زنده‌سان خودش از همان مردم قربانی بگیرد.
…
این نوشتهی ابراهیم نبوی را خواندم. شاید به مذاق ما وبلاگ‌نویسان -Ùˆ Ùعالان اینترنتی(!)- خوش نیاید، اما اگر گزاره‌های‌اش را تعدیل کنیم Ùˆ تبدیل کنیم به *بیش‌تر اÙراد* (Ùˆ مشابه)ØŒ به اندازه‌ی کاÙÛŒ درست است.
البته ادعای مورد نظر او درباره‌ی هر جمع دیگری نیز بیش Ùˆ Ú©Ù… صادق است: اÙراد بازاری، دانش‌جویان، کارمندان Ùˆ غیره. در واقع Øدس من این است Ú©Ù‡ ویژگی‌ی Ùعالیت اینترنتی،‌ ویژگی‌ی خیلی متÙاوت‌ای نیست از ویژگی‌های دیگر چون کارمند-بودن، دانش‌جو-بودن، کتاب‌خوان-بودن Ùˆ غیره (جز این‌که نشان می‌دهد Ø³Ø·Ø Ø¯Ø±Ø¢Ù…Ø¯ این اÙراد از متوسطی بالاتر است Ùˆ اØتمالا Ø³Ø·Ø Ø³ÙˆØ§Ø¯Ø´Ø§Ù† نیز به همان صورت. ولی به هر Øال ویژگی‌ی خیلی خاص‌ای نیست).
به اعتقاد من نکته‌ی اساسی‌ی کل٠این ماجرا این است: در یک جامعه نمی‌توان انتظار داشت Ú©Ù‡ بیش‌تر اÙراد Ùراتر از توانایی‌های متوسط‌شان عمل کنند. اگر جنبش‌ای بر این اساس باشد Ú©Ù‡ بخش قابل توجه‌ای از اÙراد جامعه در بازه‌ی زمانی‌ی طولانی،‌ رÙتارهای غیرمعمول انجام دهند،‌ شکست خواهد خورد. نمی‌توان انتظار داشت هشتاد درصد جمعیت کشور Øاضر باشد برای سال‌ها جان خودش را Ùدا کند. شاید چنین انگیزه‌ای را بتوان برای مدت Ù…Øدودی ایجاد کرد (یک Ù‡Ùته ناآرامی در Ú©Ù„ کشور). شاید بتوان به دلایل خاص‌ای چنین انگیزه‌ای را ایجاد کرد (تجاوز به ناموس [Ùردی یا جمعی] Ùˆ انگیزه‌ی انتقام). اما نمی‌توان برای هر دلیل‌ای Ùˆ برای هر مدت‌ای، از همه هر کاری را خواست.
جنبش‌های اجتماعی‌ای موÙÙ‚ خواهند بود Ú©Ù‡ با برنامه‌ریزی‌ی دقیق، از توانایی‌ی متوسط‌ها در زمان مناسب، بهره‌ی مناسب را ببرند. Ùراموش نکنیم: اکثر اÙراد هر جامعه‌ای، در بیش‌تر زمان‌ها رÙتاری شبیه به متوسط اÙراد جامعه دارند.
ØªÙˆØ¶ÛŒØ ØªÚ©Ù…ÛŒÙ„ÛŒ: به نظرم خوب موضع‌ام را Ø´Ø±Ø Ùˆ بسط نداده بودم. نتیجه‌اش این‌که شاید خیلی‌ها ندانند Ú©Ù‡ من مواÙÙ‚ ØرÙ‌های نبوی هستم یا نه. شاید زمانی بیش‌تر ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù…. چون چیزی Ú©Ù‡ Ú¯Ùته‌ام مهم‌تر از موقعیت Ùعلی یا موضع‌گیری در برابر Øر٠شخص‌ای خاص است. شاید هم این‌کار را نکردم. در واقع این همه آدم موضع‌شان را در تاریخ Ø´Ùا٠کردند Ùˆ هیچ اتÙاق خاص‌ای Ù†ÛŒÙتاد – یکی کم‌تر!
Ùیلسو٠مورد علاقه‌تان کیست؟!
ارسطو یا اÙلاطون؟
هیوم یا دکارت؟
کانت یا هگل؟
شوپنهاور یا نیچه؟
کدام یک از این‌ها را بیش از همه می‌پسندید؟
Ùرگه یا وایتهد؟
راسل یا ویتگنشتاین؟
کارناپ یا پوپر؟
عقاید زندگی‌تان را بر اساس باورهای کدام Ùیلسو٠بنا کرده‌اید؟
استوارت میل یا مارکس؟
جیمز یا جی.ای. مور؟
تارسکی یا دیویدسون؟
هایدگر یا گادامر؟
سارتر یا کیرکه‌گارد؟
کواین یا آستین؟
(این ماجرا ممکن است ادامه داشته باشد.)
The object of philosophy is the logical clarification of thoughts. Philosophy is not a theory but an activity. A philosophical work consists essentially of elucidations. The result of philosophy is not a number of ‘philosophical propositions’, but to make propositions clear. Philosophy should make clear and delimit sharply the thoughts which otherwise are, as it were, opaque and blurred.
–Ludwig Wittgenstein, Tractatus Logico-Philosophicus, 4.112
ØªÙˆØ¶ÛŒØ ØªÚ©Ù…ÛŒÙ„ÛŒ: آن بالا Ùهرست ÙیلسوÙان را به سه بخش تقسیم کرده بودم. اما هدÙ‌ام این نبود Ú©Ù‡ علاقه‌مندی‌ها Ùˆ خوش‌آمدن‌ها Ùˆ پسندیدن‌ها Ùˆ اقتدا(!)کردن‌ها را از هم جدا کنم. می‌توان از هر Ùهرست برای هر نوع انتخاب‌ای استÙاده کرد.
هم‌چنین بیان‌ام از بناکردن زندگی شاید Ú©Ù…ÛŒ غلیظ بود. یک Ùرق ÙلسÙÙ‡ با چیزی مثل دین همین است Ú©Ù‡ ÙلسÙÙ‡ کم‌تر دستوردهنده است Ùˆ در نتیجه رابطه‌ی اقتداکردن در آن Ú©Ù… معناتر است (اما نه بی‌معنا).
ضمیمه: نادر لط٠کرده Ùˆ درباره‌ی بØث‌ای Ú©Ù‡ در کامنت‌ها درگرÙته بود توضیØ‌ای در وبلاگ‌اش نوشته. می‌توانید از این‌جا بخوانیدش.
کتاب‌های بسیاری نوشته شده‌اند.
مردمان باورهای گوناگونی داشته‌اند و دارند.
اخلاق‌ها، Ùرهنگ‌ها Ùˆ ارزش‌های رنگارنگی در طول تاریخ بر زندگی‌ی ما آدم‌ها Øکم‌Ùرما بوده است.
علم‌مان درباره‌ی خیلی چیزها کم و بیش سخن می‌گوید،
همین‌طور ÙلسÙÙ‡ [Ùˆ اگر دل‌تان می‌خواهد دین].
Øال همه‌شان را بگذاریم کنار هم Ùˆ با هم نگاه‌شان کنیم. اینک Ú†Ù‡ می‌دانیم؟
و چه نمی‌دانیم؟
آیا انسان‌ها ابتدا عمل می‌کنند و بعد تصمیم می‌گیرند که دلیل عمل‌شان چه بوده است؟
(یا Ú©ÛŒ شروع می‌کنیم به Ùکر کردن٠خودآگاه درباره‌ی رÙتارهای‌مان؟)
آیا انسان‌ها ابتدا می‌بینند Ú©Ù‡ طر٠کیست Ùˆ بعد ØرÙ‌اش را تÙسیر می‌کنند؟
هر چند وقت یک‌بار -اگر خوش‌شانس باشی- دروازه‌های دنیای جدیدی به روی‌ات باز می‌شود. باز هم اگر خوش‌شانس باشی (شاید هم عاقل٠خوش‌شانس)ØŒ این دنیای جدید نوراÙکن‌ای می‌شود Ùˆ می‌تابد بر سرزمین‌هایی Ú©Ù‡ مدت‌ها در آن‌ها در ظلمت زندگی کرده بودی. تازه این‌گاه است Ú©Ù‡ می‌Ùهمی Ú†Ù‡ چیزهایی را بارها Ùˆ بارها لمس کرده بودی اما هیچ‌گاه ندیده بودی‌شان. نگاه‌ات رشد می‌کند، به کمال نزدیک می‌شود Ùˆ رنگ پیدا می‌کند. مدتی در این سرزمین تازه به کند Ùˆ کاو می‌پردازی تا شاید دوباره غاری پیدا Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ تو را به دروازه‌ی دنیای قشنگ نوی دیگری ببرد. Øال همه‌ی این‌ها دوباره تکرار می‌شود Ùˆ نوری دیگر همه‌ی دنیاهای پیشین را روشن‌تر می‌کند. نوری با رنگ‌ای دیگر.
پ.ن: بدی‌ی مرگ ماتریالیست این است که این روند ماتریالیست را متوق٠می‌کند. پنج بار، ده بار یا شاید هم بیش‌تر، اما همیشه چیزی ناشناخته برای‌اش باقی می‌ماند.
پ.ن.۲: بدتر این‌که شواهد نشان می‌دهد که روند کش٠دنیاهای تازه در سنین بالا -ولی خیلی پیش از مرگ- کم و بیش می‌ایستد: چارچوب‌ها بر انسان چیره می‌شوند.
Ù¾.Ù†.Û³: طنز معرÙت‌شناسانه‌ی این Ú©Ø´Ù‌های تو در تو این است Ú©Ù‡ گاهی این دنیای تازه -Ú©Ù‡ دروازه‌اش را به سختی Ùˆ رنج یاÙته‌ای- در ذات هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد: دنیای‌ست خیالین با مرزهایی دور از هر آن‌چه لمس می‌شود. آن‌گاه هنر انسان این است Ú©Ù‡ آن‌چنان تونل‌ای در دنیای Ùعلی‌اش ØÙر کند تا خیال به ریال(!) پیوند خورد.
از پایه‌های انسان‌گرایی پرسیده بودم.
دو جور به ماجرا می‌نگرم: یکی از دید این موجودات شاد٠خوش‌Øال است Ùˆ دیگری از دید این موجودات متÙکر اندوه‌گین. Øس می‌کنم (Ùˆ نه چندان بیش‌تر) Ú©Ù‡ انسان‌گرایی را نمی‌توان بر پایه‌ی دومی بنا کرد، شاید اولی: این سیستم‌های دینامیکی‌ی شادان٠رقصان.
… Ùˆ البته سوال پایه‌ای این است: آیا نگاه انسان‌گرایانه موجه است؟
دی‌روز با خود Ùکر می‌کردم اگر بخواهم با یک چیز با بقیه‌ی مردم دنیا هم‌Ùکر باشم (Ùˆ آن‌ها را وادار کنم Ú©Ù‡ به آن باور داشته باشند)ØŒ آن انسان‌گرایی خواهد بود. البته شاید اشتباه می‌کنم Ùˆ پایه‌ای مهم‌تر نیز وجود داشته باشد. پس سوال را دوباره Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ù…: آیا نگاه انسان‌گرایانه دیدگاه موجه‌ای است؟
Ùرض Ú©Ù† پدیده‌ای تاثیری مخرب بر عده‌ای انسان دارد. اما Øوزه‌ی عمل تو آن‌قدر از آن پدیده دور است Ú©Ù‡ تاثیر عمل‌ات یا صÙر است یا به صÙر می‌زند.
آیا کم‌اثر بودن عمل Ùرد بر آن پدیده مجوزی بر بی‌عملی او می‌تواند باشد؟
Øال گیریم به هر دلیل‌ای بی‌عملی را برگزیدیم. آیا بی‌تاثیری‌ی عمل ما می‌تواند ØÙ‚ Ùکرنکردن به آن موضوع را به ما بدهد؟ به عبارت دیگر Øالا Ú©Ù‡ نمی‌توانی کاری بکنی،‌ پس دیگر هم به‌اش Ùکر نمی‌کنی. یادت باشد در این میان آدم‌هایی در رنج‌اند.
در ضمن Ùراموش نکنید Ú©Ù‡ همه‌ی این‌ها را از منظری انسان‌گرایانه ببینید.
وقتی از عشق Øر٠می‌زنی، از Ú†Ù‡ Øر٠می‌زنی؟
وقتی از دوستی Øر٠می‌زنی، از Ú†Ù‡ Øر٠می‌زنی؟
وقتی از خدا Øر٠می‌زنی، از Ú†Ù‡ Øر٠می‌زنی؟
وقتی از تÙکر Øر٠می‌زنی، از Ú†Ù‡ Øر٠می‌زنی؟
وقتی از شادی Øر٠می‌زنی، از Ú†Ù‡ Øر٠می‌زنی؟
وقتی از قدرت Øر٠می‌زنی، از Ú†Ù‡ Øر٠می‌زنی؟
وقتی از صراط مستقیم Øر٠می‌زنی، از Ú†Ù‡ Øر٠می‌زنی؟
وقتی Øر٠می‌زنی، از Ú†Ù‡ Øر٠می‌زنی؟
باید قبول کرد که بعضی کلمات تنها یک کلمه نیستند، چمدانی از کلمات‌اند!