Browsed by
Category: فلسفه

جان‌گير

جان‌گير

آيا مي‌توان جان کس‌اي را گرفت؟ آيا مي‌توان غذاي‌اش را قطع کرد، آب به او نرساند تا آخر سر بميرد به اميد اين‌که از زندگي‌ي گياهي‌اش نجات يابد؟ سردم شد وقتي اين را مي‌خواندم.

اختلاف طبقاتي و زايش ارزش‌ها

اختلاف طبقاتي و زايش ارزش‌ها

آدم‌ها ارزش‌هايي مي‌آفرينند، بعد ديگران آن ارزش‌ها را باور مي‌کنند، و در آخر تفاوت‌ها زاده مي‌شوند.

برابري‌ي ارزش‌ها و گفتمان شکسته شده

برابري‌ي ارزش‌ها و گفتمان شکسته شده

و چه مي‌توان گفت وقتي نمي‌توان ارزش‌ها را با هم برابر کرد؟ بگذريم از منطق‌ها!

فمينيست بودن خوب است؟

فمينيست بودن خوب است؟

1) فمينيست بودن خوب است يا بد؟! مهم نيست! من يک زماني اعلام مي‌کردم فمينيست هستم،‌ اما الان ديگر چنان ادعايي ندارم. درست همان‌طور که خودم را آنارشيست يا ليبرال معرفي نمي‌کنم. از همه‌ي اين‌ها چيزهايي را مي‌پسندم و چيزهاي ديگري را نه. برچسب‌ها –برخلاف نظر خيلي‌ها- گاهي خوب‌اند! بدون نياز به بررسي‌ي مورد به مورد مسايل مشخص مي‌کند که با چه آدمي طرف‌ايم. درست است که خيلي دقيق نيست، اما مگر لازم است خيلي هم دقيق باشيم وقتي خود شخص نمي‌داند به چه باور دارد؟ آدم‌ها خود نيز با يک سري برچسب خود را مي‌شناسند.

2) برابري‌ي حقوق زن Ùˆ مرد، امر بديهي‌اي نيست. پيش از آن بايد بگوييم Ú†Ù‡ “حق”اي مورد نظرمان است. حق در دستگاه قضايي؟ حق در اداره؟ يا چيز ديگر؟ مرد از زن باهوش‌تر است؟ زن از مرد باهوش‌تر است؟ مهم نيست! فعلا فرض را بر اين مي‌گذاريم Ú©Ù‡ مي‌خواهيم ÙŠÚ© سري حقوق “اوليه” را –همان چيزهايي Ú©Ù‡ زياد در مورد لزوم وجودشان فکر نمي‌کنيم Ùˆ ÙŠÚ© ضرب قبول داريم- به هر دو جنس بدهيم. مثلا وقتي ÙŠÚ© نفر مي‌ميرد، ديه‌اش برابر باشد Ùˆ از اين حرف‌ها. باشد! بياييم تلاش کنيم. من موافق‌ام!

Read More Read More

غول پنهان زبان

غول پنهان زبان

من
غول بزرگ خوش‌حالي را
نمي‌شناسم که در کوهي مسکن ندارد
و مغزش را در يک گيتار برقي‌ي متاليک
مي‌خراشد سفت و سفت
غول بزرگ خوش‌حالي
که روزها از يک پيشته نمي‌ميرد
و شب‌ها از يک پيشته‌ي ديگر به دنيا نخواهد آمد
(-من)
و اين:

من
پري کوچک غمگيني را
مي‌شناسم که در اقيانوسي مسکن دارد
و دل‌اش را در يک ني‌لبک چوبين
مي‌نوازد آرام آرام
پري کوچک غمگيني
که شب از يک بوسه مي‌ميرد
و سحرگاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد.
(-فروغ فرخ‌زاد)

چرا اولي عجيب و ناشناس است و دومي نيست؟!

ارزش‌ها و موتورهاي جستجو

ارزش‌ها و موتورهاي جستجو

خوش‌ام مي‌آيد وقتي مي‌بينم کس‌اي با اسم استادهاي‌ام سر از سايت من در آورده است. اگر اسم Ùˆ فاميل هر شخص را وارد کنيم، به جز دکتر لوکس (caro lucas) نازنين Ú©Ù‡ در صفحه‌ي دوم Ú¯ÙˆÚ¯Ù„ پيدا مي‌شود، بقيه در همان صفحه‌ي اول يافت مي‌شوند. خنده‌دارش اين‌که تاثير همان ÙŠÚ© مقاله‌ي چاپ نشده‌اي Ú©Ù‡ من با ÙŠÚ©ÙŠ از “استادان بزرگ” دارم بيش از Ú©Ù„ فعاليت بين دوران فعاليت پيشا-کنترلي تا پسا-کنترلي‌ي استاد معظم است.
گمان مي‌کنم بخش‌اي از ارزش‌ها عوض شده است Ú©Ù‡ من يک‌جورهايي حس خوش‌آيندي از “مشهور بودن” در اينترنت پيدا مي‌کنم. يعني گمان مي‌کنم Ú©Ù‡ تنها فلان مدرک يا سواد فلان چيز را داشتن Ùˆ … ديگر تنها ارزش لازم نيست، بلکه علاوه بر آن‌ها “در بالاي ليست موتورهاي جستجو بودن” نيز اهميت پيدا کرده است!
(به نظرم اين ارزش با اين‌که شايد مطابقتي با ارزش‌هاي پيشينيان عارف‌مان نداشته باشد، اما کمِ کم خيلي پراگماتيک است: من کسان‌اي را در حوزه‌ي تخصصي‌ام مي‌شناسم که معروف باشند و معروف بودن هم معادل زياد در فهرست نويسندگان مقالات بودن، زياد مرجوع بودن، زياد در کنفرانس‌ها شرکت کردن و راحت يافت شدن در اينترنت است).

ايمان و خشونت: چند نظر

ايمان و خشونت: چند نظر

اين نوشته بحث‌اي است درباره‌ي خشونت و ايمان. بحث‌اي ديالکتيک که در آن حداقل نظر من در ميانه‌ي راه تصحيح شده است:

در ÙŠÚ©ÙŠ از پست‌هاي پيشين‌ام چنين چيزي را نوشته بودم: “چيزي نمانده تا لحظه‌اي Ú©Ù‡ از تلاش کم‌فايده‌ي عيسي مسيح 2005 سال گذشته باشد: هم‌چنان هم‌ديگر را گاز مي‌گيريم Ùˆ وحشي‌ترين‌هاي‌مان، با ايمان‌ترين‌هاي‌مان هستند!”

که يکي از خوانندگان اين‌جا به نام بهار –که من قبلا از طريق وبلاگ پويان با او آشنا بودم- براي‌ام نوشت:

Read More Read More

دگم و متا-دگم: يک مساله‌ي اخلاقي

دگم و متا-دگم: يک مساله‌ي اخلاقي

به دگم‌گرايي کاري ندارم، اما آيا اگر کسي سيستمي نسبي‌گرا [اخلاقي] اختيار کرد، مي‌تواند نسبت به آن سيستم تعصب نشان دهد و با سيستم‌هاي ديگر –حتي سيستم‌هاي دگم‌گرا- مبارزه کند؟
اين مورد، مساله‌ي کاملا ممکني است. متداول‌ترين مثال اين روزهاي‌اش هم دموکراسي است. دموکراسي سيستمي است که به هيچ تفکري اجازه‌ي استيلا بر کل جامعه‌اش را نمي‌دهد جز خود تفکر دموکراسي. دموکراسي نمي‌گذارد کسي به ديگران زور بگويد و اين را زورمندانه اعمال مي‌کند. به نظرم دموکراسي هم يک سيستم دگم است با دگم‌هايي در لايه‌ي بالاتر.
حالا من به اين کاري ندارم. من مشکلي با ÙŠÚ© شخصيت حقوقي دارم Ùˆ نمي‌دانم آيا سيستم باورهاي من اين “حق” را به‌ام مي‌دهد Ú©Ù‡ او را بشويم Ùˆ بگذارم کنار يا نه! از نظر الگوهاي ذهني‌ي من کار او اشتباه است. نمي‌دانم او به Ú†Ù‡ سيستم عقيدتي‌اي باور دارد Ùˆ آيا مثلا نسبي‌گراي فرهنگي هست يا نه. اگر باشد، مي‌توانم باز هم به اعتراض با او برخيزم چون او از سيستم فکري‌ي خود نيز عدول کرده است (در واقع با منطق نشان مي‌دهم Ú©Ù‡ او به سيستم خودش عمل نکرده است) ولي اگر نباشد، ديگر ماجرايي مشابه دموکراسي مي‌شود Ùˆ احتمالا من با ÙŠÚ© متا-دگم مي‌بايست به جنگ‌اش بروم.

پ.ن:‌ اين نوشته‌ي محمد ميرزاخاني -به طور خيلي اتفاقي- هم‌زمان با همين متن من به دنيا آمده است و بر حسب اتفاق موضوع‌شان مربوط است. آن را هم بخوانيد تا با نوع ديگري از نگاه آشنا شويد و البته بعدش مي‌توانيد اين را بخوانيد و بعد اگر دل‌تان خواست مي‌توانيد اين صفحه را ببنديد.

ضماير فاصله در دنياي مجازي

ضماير فاصله در دنياي مجازي

راستي دقت کرده‌ايد Ú©Ù‡ اينترنت باعث شده حس فاصله‌ها Ú©Ù… شوند؟ گويي واقعا در سطح معنايي ÙŠÚ© چنين تصوري وجود دارد. مثلا وقتي مي‌گويم “اين سايت هم درباره‌ي اين موضوع چيزهايي گفته است” انگار دارم به نقطه‌اي نزديک اشاره مي‌کنم. براي‌ام Ú©Ù… پيش آمده است بگويم “آن سايت هم … “.

يک مکانيزم هم‌دردي

يک مکانيزم هم‌دردي

ÙŠÚ© مکانيزم هم‌دردي: مسايل مهم Ùˆ اساسي‌ي آدم‌هاي مختلف تفاوت دارند. شخص A موضوع X براي‌اش ناراحت‌کننده (اضطراب‌آور، پيچيده، Ùˆ …) است اما براي شخص BØŒ X داراي چنان خاصيتي نيست. گفته‌ها (کردار، نوشته، Ùˆ …) شخص B به A اين‌گونه القا مي‌کند Ú©Ù‡ X داراي آن اهميت مورد تصور نيست. در نتيجه اگر X موضوع ناراحت‌کننده‌اي باشد، ميزان ناراحتي‌ي A از آن کاهش مي‌يابد (فرآيند هميشگي‌ي يادگيري – ÙŠÚ© جور متوسط‌گيري). تنها شرط لازم در اين ميان آن است Ú©Ù‡ شخص B حاضر باشد براي شخصي ناراحت Ùˆ بي‌حوصله Ùˆ … (همه‌ي خواص ÙŠÚ© شخص داراي موضوع X مهم Ú©Ù‡ معمولا باعث شرايط دل‌پذيري نمي‌شود) با حوصله گونه‌اي رفتار کند Ú©Ù‡ القاي مورد نظر صورت پذيرد (يا شايد اين کار را اتفاقي انجام دهد). معمولا براي اين‌کار B مي‌بايست رابطه‌اي نزديک Ùˆ دوستانه‌ با A داشته باشد. Ùˆ در چنين شرايطي است Ú©Ù‡ مي‌گويند دوست‌ها چيز خوبي هستند!

چرا هوش‌مندي مفيد است؟

چرا هوش‌مندي مفيد است؟

هم‌اکنون برنامه‌ام در حال اجراي آزمايشي است و من بايد تا چند دقيقه‌ي ديگر بروم سراغ‌اش. پس زياد نمي‌نويسم و تنها مساله‌ي مهمي را مطرح مي‌کنم: هوش چرا چيز خوبي است؟
از ديدگاه تکاملي مي‌خواهم به اين مساله نگاه کنم. چرا موجودات هوش‌مند مي‌شوند؟ آيا هوش به دليل آن به وجود مي‌آيد Ú©Ù‡ باعث بالا رفتن شانس بقاي موجودات مي‌شود؟ – درست همان‌طور Ú©Ù‡ تکثير زياد، قدرت بدني‌ي بالا، چالاکي يا چيزهايي از اين دست باعث بقا مي‌شوند؟ آيا هوش روش بهينه‌ايست؟ چرا موجودات بايد باهوش شوند Ùˆ نه مثلا چالاک؟ مي‌بايست توجه کرد Ú©Ù‡ هوش ابزار گران قيمتي است: مغز انرژي‌ي زيادي مصرف مي‌کند Ùˆ هزينه‌ي زيادي براي دارنده‌اش ايجاد مي‌کند. شايد در نظر اول به نظر برسد با وجود همه‌ي اين‌ها، هوش باعث بالا رفتن شانس بقا مي‌شود Ùˆ به عنوان مثال هم انسان‌ها را ذکر کنيم. آيا ما واقعا زياد بقا پيدا کرده‌ايم؟ انسان با اين سطح هوش چند وقت است پا به زمين گذاشته؟ در تخميني سه يا چهار هزار سال، در تخميني ديگر 10 تا 20 Ùˆ يا حتي 50 هزار سال، شايد هم 200 هزار سال Ùˆ يا در نهايت 5 ميليون سال. اين اعداد در مقابل رقم‌هاي 500-400 ميليون ساله‌ي وجود حيات بر زمين قابل صرف‌نظر کردن است. در ضمن توجه داشته باشيم Ú©Ù‡ بشريت بارها حداکثر تلاش خود را براي نابودي‌ي خود کرده است. پس چه؟ هدف چيست؟

توصیف‌ناپذيري‌ي احساسات

توصیف‌ناپذيري‌ي احساسات

هممم … نمي‌توان ÙŠÚ© چيزهايي را خيلي دقيق مشخص کرد – از جمله‌ي آن‌ها “احساسات” آدمي است. مي‌دانم
يک چيزهايي را نمي‌توان دقيق توصيف کرد. مي‌داني وجود دارند، حتي اگر تلاش کني منشاءشان را نيز در ذهن‌ات رديابي مي‌کني، اما چاره‌اي نيست: بيان زباني‌ي توصيف‌پذيري ندارند.

شب قدر و کنترل آشوب

شب قدر و کنترل آشوب

به اين فکر مي‌کنم Ú©Ù‡ شب قدر –که سرنوشت يک‌ساله‌مان مشخص مي‌شود- همان زمان‌ايست Ú©Ù‡ خداوند سيگنال کنترلي‌اش را براي مسير �ادن به کيهان اعمال مي‌کند. نمي‌دانم، اما شايد مسيرهاي مختلف زندگي –تصميم‌هاي گوناگون Ùˆ …- UPOهاي‌ کيهان باشند. خداوند در اين زمان‌ها موجودات را بر روي ÙŠÚ©ÙŠ از اين‌ها پرتاب مي‌کند. احتمالا روش‌اش چيزي شبيه به OGY يا OPF است (Ú©Ù‡ اگر اين دومي باشد، دانستن Impulsive Differential System Control مفيد است).
و باز هم به اين فکر مي‌کنم که فرشته‌ها –حداقل اين‌هايي که در اطراف اين جهان مادي سر و کله‌شان پيدا مي‌شود- در ابعاد زيراتمي هستند. در واقع، فرشته‌ها در محدوده‌اي با جهان تعامل دارند که عدم قطعيت معنادارست. البته گاهي که لازم است معجزه‌اي رخ دهد، ممکن است به اندازه‌ي تمام آسمان بزرگ شوند (جبرييل).

[OPF: Occasional Proportional Feedback, OGY: Ogg-Grebogi-Yorke. Two different methods of Chaos Control]

دنياي بي‌روايت: آن‌جايي که هيچ‌چيز غلط نيست (يا درباره‌ي پست‌مدرنيسم، لوس ايريگاري و ديگران)

دنياي بي‌روايت: آن‌جايي که هيچ‌چيز غلط نيست (يا درباره‌ي پست‌مدرنيسم، لوس ايريگاري و ديگران)

[پويان براي‌ پستي که در آن خيلي مختصر به لوس ايريگاري اشاره کرده بودم و يکي از نوشته‌هاي خودش را لينک دادم کامنت بلند بالايي گذاشت –از همان‌هايي که خوش‌ام مي‌آيد ازشان- و توضيحاتي داد که به نظرم در ديد همگان قرار دادن‌اش مفيد باشد. از او ممنون‌ام!]

سلام و ممنون از لینکت:)
احتمالاً شایستگی چندانی در اینمورد ندارم که از زبان پست مدرنیستها دفاع کنم – و اصولاً قصد اینکار رو هم ندارم. امّا، بنظرم یه چیز رو نباید فراموش کنیم؛ سوکال و بریسمون از منظری علمی به مسأله توجّه کردن. در واقع با دیسکورسی علمی و مدرن (خصوصاً مدرنیتة علمی) بسراغ متون پسامدرن رفته‌ان. قبل از اینکه نظرم رو روشنتر باهات در میون بذارم، تا یادم نرفته بگم که در همون سال ۹۶ استفن کاتس (استاد جامعه‌شناسی دانشگاه ترنت، که علاقة زیادی به پسامدرنیسم هم داره)، مقاله‌ای چاپ کرد به اسم «چطور پست مدرن حرف بزنیم و بنویسیم» که خوشبختانه حسینعلی نوذری به فارسی ترجمه‌اش کرده. مقاله، بنمایة طنز داره و راهکار ارائه میده. مثلاً میگه بجای اینکه بگین: باید به نظرات مردم خارج از جامعة غربی گوش فرادهیم تا دربارة جهتگیریهای فرهنگی‌ای که بر ما تأثیر میگذارند چیزهایی فرابگیریم. بگین: باید به چندآوامندیهای بینِ متنیِ دیگرانِ پسا-استعماریِ خارج از فرهنگِ غربی گوش فرادهیم تا دربارة جهتگیریهای ن�واژمحورانه‌ای که واسطة تعیین هویّتهای ما میگردند چیزهایی فرا بگیریم.
امّا در مورد انتقاد اصلیم به سوکال… میدونی؛ نمیخوام بگم Ú©Ù‡ پست‌مدرنها مثل آدم حرف میزنن ها… حتّی نمیخوام بگم، Ú©Ù‡ حرفاشون درسته. مثالهایی Ú©Ù‡ سوکال آورده Ùˆ تو هم ذکر کردی همین رو به وضوح نشون میده. امّا، یادمون باشه Ú©Ù‡ متفکّر پسامدرن، تو گفتمان Ùˆ افقی قلم میزنه Ùˆ صحبت میکنه، متفاوت با افق عالم – بمعنی دقیقش. توی دیسکورس متفکّر پسامدرن، جدیّت Ùˆ هدف جاش رو به بازی (play) میده. حتّی اگه این بازی با نظریه‌های علمی باشه؛ چراکه پست‌مدرن معتقده Ú©Ù‡ نظریه آینة تمام نمای حقیقت نیست. پس بخودش این اجازه رو میده Ú©Ù‡ به بازیش بگیره Ùˆ اصلاً علما رو به ستوه بیاره. بیشترین تلاش متفکّر پسامدرن اینه Ú©Ù‡ Hierarchy Ùˆ سروری سلسله مراتبی رو با Anarchy Ùˆ بی‌سروری تعویض کنه Ùˆ اصلاً براش مهم نیست Ú©Ù‡ سروری علم Ùˆ اپیستمة مدرن رو زیر سؤال ببره. (این تو رو یاد فوکو نمیندازه؟) ضمن اینکه بنظرم توجّه اصلی متفکّر پسامدرن برعکس متفکّر مدرن، دالها هستند Ùˆ نه مدلولها. پس خیلی نباید دنبال شرحِ مبتنی بر مدلول (با اکراه: معنی) آثارشون باشیم. شاید هیلیس (شارح ایریگارای) Ú©Ù‡ سوکال ازش نقل قول کرده، متوجّه این نبوده. شاید وقتی ایریگارای از ضعف Ùˆ فرموله نشدنِ مکانیک سیّالات در مقابل مکانیک جامدات میگه، منظورش اصلاً مدلولی علمی Ùˆ نشانه‌ای معادل در علم نباشه Ùˆ فقط از این موضوع بعنوان استعاره استفاده میکنه. کما اینکه وقتی دربارة فیزیولوژی اندام جنسی زن Ùˆ مرد میگه، صرفاً استعاره بکار میبنده؛ نه اینکه درس زیست‌شناسی بده. یا لاکان هم همینطور… (میدونی Ú©Ù‡ لاکان چند تا سمینار معروف داره Ú©Ù‡ با همین اسم – مثلاً سمینار دوّم – چاپ هم شدن. اصولاً میگن سمینارهای آخر عمر لاکان رو شاگردای نزدیکش هم نمیفهمیدن!! واسه Ú†ÛŒ صحبت میکرده، خدا میدونه!) قبول دارم؛ واسة کسی Ú©Ù‡ وفادار به زبان مدرنه، زبان پست‌مدرن غیرقابل تحمّل میشه. مثل این میمونه Ú©Ù‡ به یه منطق‌دان کلاسیک بگی اجتماع نقیضین امکانپذیره؛ خرخره‌ات رو میجوه!! (فکر کنم مثال چرندی بود!)
خوب، تمومش میکنم. میدونم Ú©Ù‡ چرت Ùˆ پرت گفتم. ولی خواستم بگم Ú©Ù‡ گمان نکنم هیچ پست‌مدرنی از این نقد ناراحت بشه Ú©Ù‡ بهش بگن، نوشته‌ات چرنده Ùˆ چرت Ùˆ پلا. احتمالاً جوابش اینه Ú©Ù‡ بله چرنده؛ همونطور Ú©Ù‡ نوشتة تو چرنده. امّا سوء استفاده‌ در کار نیست، شیّادی در کار نیست؛ چون هیچ حقیقت محض Ùˆ بهرة نابی وجود نداره Ú©Ù‡ ما شیّادی Ùˆ سوءاستفاده کرده باشیم. (میدونی؛ رقیق‌تر این موضوع تو رشته‌هایی مثل جامعه‌شناسی، بین روشهای کمّی Ùˆ روشهای کیفی وجود داره… کمّی‌کارها، همیشه کیفی‌کارها رو متّهم میکنن Ú©Ù‡ شما ذهنیّت خودتون رو از تحقیقتون در میارین؛ کیفی‌کارها هم میگن، شما هم همینطور؛ مثلاً Ù…Ú¯Ù‡ نمیشه یه پرسشنامه رو طوری طرّاحی کرد Ú©Ù‡ خواست محقق ازش دربیاد؟ — ربطی داشت؟! خدا میدونه!)
زیادی حرف زدم Ùˆ گمان کنم ابتدائیاتی رو گفتم Ú©Ù‡ حتماً خودت هم بهش فکر کرده بودی… یه بار دیگه تأکید اوّل نوشته‌ام رو تکرار کنم Ú©Ù‡ قصد دفاع نداشتم. (مسلّماً حتّی نه به این معنا Ú©Ù‡ دفاعی لازم نیست…) 🙂

[و اين هم نظر تکميلي‌ي پويان! در ضمن،‌ خيلي هم خوب بودند!]
سلام 🙂
شرمنده میکنی ها! 🙂 خواستم یه نکتة دیگه رو هم اضافه کنم. در مورد لاکانه… وقتی Ú©Ù‡ لاکان تو سمینارهای آخرش زبان ریاضی رو اونطور ناقص Ùˆ الکن استفاده میکنه، بقول خودش داره در سطح دوّم زبان سیر میکنه: سطح تداعی آزاد معانی. یعنی بنظر میاد اینجور استفاده از زبان (Ùˆ زبان ریاضیک) تو کار خود لاکان معنا داشته باشه؛ هرچند ممکنه واسه یه ریاضی‌دان چیزی شبیه به فحش باشه.
بهر حال دیدم Ú©Ù‡ رسوای خلق شده‌م 😉 گفتم چیزی نمیشه این نکته رو هم اضافه کنم. 🙂