سخنراني ريچارد رورتي
ريچارد رورتي، Ùيلسو٠پراگماتيست، شنبه، تهران! [سايت‌اش – معرÙÙŠ پويان – گزارش پويان از جلسه]
ريچارد رورتي، Ùيلسو٠پراگماتيست، شنبه، تهران! [سايت‌اش – معرÙÙŠ پويان – گزارش پويان از جلسه]
به کدام جهت Ùکري‌ي سياسي نزديک‌تري؟! هممم؟!
گمان‌ام قبلا هم به‌ات Ú¯ÙØªÙ‡ باشم –يا مستقيم يا در اين‌جا- Ú©Ù‡ قبول ندارم مي‌توان ÙØ±Ø¯ÙŠ Ø±Ø§ در چارچوب Ùکري‌ي خاص‌اي قرار داد Ùˆ انتظار داشت همه عقايد او در آن ايدئولوژي توصي٠شود. مثلا در زمينه‌ي سياسي، من نه کاملا Ú†Ù¾ اقتصادي هستم (چون به نظارت شديد اقتصادي دولت اعتقادي ندارم) Ùˆ نه راست اقتصادي (چون مخال٠قدرت‌مند شدن بيش از ØØ¯ شرکت‌هاي چند مليتي هستم). اما با اين همه، اين تست The Political Compass براي‌ام جالب بود چون شخص را از دو بعد اقتصادي Ùˆ سياسي مي‌سنجد. قبلا تست مشابهي انجام داده بودم ک� خيلي خلاصه‌تر از اين بود (آدرس آن را هم نوشته بودم. ØØ§Ù„ا بايد دوباره پيداي‌اش کنم). نتيجه Ú©Ù… Ùˆ بيش يک‌سان است: از Ù„ØØ§Ø¸ اقتصادي به Ú†Ù¾ تمايل دارم Ùˆ از Ù„ØØ§Ø¸ اجتماعي نيز ليبرال Ù…ØØ³ÙˆØ¨ مي‌شوم – البته نه ÙØ±Ù… راديکال آن! خوش‌بختانه همه‌ي جانورهاي معرو٠تاريخ (هيتلر، استالين، شارون، صدام Ùˆ … در سمت authoritarian ماجرا هستند Ùˆ ÙØ§ØµÙ„ه‌ي زيادي با من دارند). خودت برو تست Ú©Ù†! اما ÙŠÚ© نکته‌ي ديگر … به نظرم عقايد من کمي متناقض است – به طور خاص در زمينه‌ي اقتصادي. Ú†Ù¾ بودن‌ام مشکوک است!
خلاصه اين‌هم نتيجه‌ي تست براي من:
و اين هم تخمين تست براي چند سياست‌مدار مشهور:
در ضمن در اين‌جا هم مي‌تواني جهت‌گيري‌ي سياسي‌ي موسيقي‌دانان مشهور را ببيني. مثلا موزات Ùˆ بتهوون، شوستاکوويچ (اين کيه ديگه؟!) در جبهه‌ي ليبرال Ú†Ù¾ قرار مي‌گيرند،‌ شوپن Ùˆ Ú†Ø§ÙŠÚ©ÙˆÙØ³Ú©ÙŠ Ù‡Ù… در زمره ليبرال‌هاي راست قرار مي‌گيرند Ùˆ هايدن، برامس، استراوينسکي Ùˆ واگنر نيز جز راست‌هاي تماميت‌خواه. جالب اين‌که ليبرال Ùˆ Ú†Ù¾ بودن آن‌ها (البته آن‌هايي Ú©Ù‡ Ú†Ù¾ Ùˆ ليبرال هستند) غيرراديکال است Ùˆ در عوض، راست بودن Ùˆ تماميت‌خواهي‌ي آن بقيه،‌ کاملا زيادست. شايد علت اين باشد Ú©Ù‡ هنوز ايده‌هاي ليبرالي Ùˆ هم‌چنين Ú†Ù¾ اقتصادي در آن زمان زندگي‌شان يا Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯Ù‡ بود يا چندان Ø¬Ø§Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ نبود ولي در عوض راست اقتصادي Ùˆ تماميت‌خواهي‌ي اجتماعي قرن‌ها برپا بوده است. مثلا اگر الان بياييم Ùˆ همين تست را روي موسيقي‌دانان عصر ØØ§Ø¶Ø± انجام دهيم،‌ گمان مي‌کنم طي٠ديگري بيابيم: مثلا پينک Ùلويد Ø§ØØªÙ…الا به سمت ليبرال Ú†Ù¾ راديکال ميل مي‌کند Ùˆ کريس دي‌برگ هم اندکي تمايلي به راست تماميت‌خواه داشته باشد. هاها! کسي زياد جدي نگيرد!
در اين‌جا هم مي‌توان کانديداهاي رياست جمهوري‌ي 2004 آمريکا را ديد. تنها Al Sharpton Ùˆ Dennis Kucinich Ú†Ù¾ ليبرال هستند (آن هم نه شديد) Ùˆ بقيه راست تماميت‌خواه هستند Ú©Ù‡ هر Ú†Ù‡ کله‌خرتر مي‌شوند (يعني به سمت بوش تمايل پيدا مي‌کنند)،‌ ميزان تمايلات راستي Ùˆ تماميت‌خواهي‌شان بيش‌تر مي‌شود. شخصي چون کري (Ú©Ù‡ من جزو طرÙ‌داران‌اش هستم!) هم ÙŠÚ©ÙŠ از معتدل‌ترين آدم‌هاي ممکن است.
در سايت‌اش چيزهاي بيش‌تري هم دارد که پيدا کردن‌اش باشد به عهده‌ي خودت.
گاهي Ú¯ÙØªÙ‡ مي‌شود Ú©Ù‡ معنا تنها توسط روابط علي‌اي بين دنياي خارج Ùˆ ذهن ما القا مي‌شود. اما من مي‌گويم معنا تنها همان روابط علي‌ست، به علاوه چيزهاي ناشناخته‌اي Ú©Ù‡ همه‌اش در ذهن من رخ مي‌دهد. هر برداشت بيش‌تري از معنا، هيچ قدرت توضيØâ€ŒØ¯Ù‡Ù†Ø¯Ù‡ يا پيش‌بيني‌کننده ندارد.
-از John Gregg, “Language and Meaningâ€
به تازگي بر اين باورم Ú©Ù‡ ÙلسÙÙ‡ نمي‌تواند خود را از دو چيز جدا کند: انسان Ùˆ علم. ÙلسÙÙ‡ نمي‌تواند در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÙŠ Ù…Ø¹Ø±ÙØªâ€ŒØ´Ù†Ø§Ø³ÙŠØŒ زبان Ùˆ ذهن خود را از انسان جدا کند چون انسان است Ú©Ù‡ Ùکر مي‌کند، مي‌انديشد Ùˆ نسبت به عالم خارج Ù…Ø¹Ø±ÙØª پيدا مي‌کند. ØØ±Ù زدن از آن‌چه مي‌توان درک کرد بدون توجه به چشم داشتن انسان Ùˆ رادار نداشتن او، بي‌معناست. به همين صورت، ÙلسÙÙ‡ نمي‌تواند خود را از علم جدا کند چون … ! Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ در اين مورد زياد نظري نمي‌توانم بدهم. به شيوه‌ي علمي تقريبا معتقدم Ùˆ بر اين باورم Ú©Ù‡ ÙØ±Ø¶ÙŠÙ‡â€ŒØ§ÙŠ Ø¯Ø± صورتي درست است Ú©Ù‡ بتوان به نوعي ØµØØª آن را سنجيد – ØØªÙŠ Ø§Ú¯Ø± سنجه‌اش نادقيق باشد. نمي‌گويم ÙلسÙÙ‡ بايد در علم ادغام شود، اما قبول نمي‌کنم Ùيلسو٠چون کسي باشد Ú©Ù‡ از خيس شدن پاهاي‌اش در هنگام عبور از رود Ù…Ø¹Ø±ÙØªØŒ بيم‌ناک باشد.
چند روز پيش (5 اردي بهشت)ØŒ شرق مقاله‌ي جالبي را از ريچارد داوكينز (Dawkins) معرو٠در بخش معرÙي‌ي كتاب‌اش چاپ كرده بود كه مزه‌اش هنوز در دهان‌ام هست. ماجرا از اين قرارست كه Ùيزيك‌داني به نام آلن سوكال (Sokal)ØŒ مقاله اي در نشريه “متن اجتماعي” (Social Text) منتشر كرده بود به نام “شكستن مرزها: هرمنوتيك دگرگشتاري گرانش كوانتومي” (Transgressing the Boundaries: Towards a Transformative Hermeneutics of Quantum Gravity ) (مقاله را از اين‌جا بخوانيد). آن مقاله پر بوده است از Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª رايج پست‌مدرن‌ها Ùˆ هم‌چنين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… Ù¾ÙŠØ´â€ŒØ±ÙØªÙ‡â€ŒÙŠ Ùيزيكي. نكته‌ي هيجان‌انگيز در اين است كه مقاله، خودآگاهانه بي‌ربط Ùˆ چرند Ù…ØØ¶ بوده است به قصد سخره Ú¯Ø±ÙØªÙ† ادبيات رايج در پست‌مدرنيسم.
پس از آن Ø§ØªÙØ§Ù‚ ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡â€ŒØ¨Ø§Ø±ØŒ او Ùˆ ژان بريكمونت (Bricmont) كتابي به نام “شيادهاي روشن‌Ùكري” (Impostures Intellectuelles) منتشر مي‌كنند كه در آن نادرستي Ùˆ اشتباهات ÙØ§ØØ´ رايج در متون پست مدرن پرده بر مي‌دارند: پست مدرن‌ها نوشته‌هاي‌شان را پر مي‌كنند از Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª علمي بدون آن كه آن‌ها را درست به كار ببرند.
چند نمونه از متون پست مدرن را كه در اين مقاله داوکينز از آن كتاب نقل شده است، مي آورم (نام مترجم در نسخه ÙŠ اينترنتي روزنامه نبود. بعدا تصØÙŠØ اش مي كنم). پيشاپيش از مزخرÙ‌بودن‌شان عذر مي‌خواهم:
… “Ùيلسؤ Ùمينيست، لوس ايريگاري (Irigaray) يكي ديگر از كساني است كه سوكال Ùˆ بريسمون ÙØµÙ„ كاملي را به آنها اختصاص داده اند. ايريگاري در يك قطعه كه يادآور توصي٠يك Ùمينيست بدنام از كتاب “اصول” نيوتن (ØªØØª عنوان “راهنماي تجاوز جنسي”) است، مي گويد كه E=mc^2 يك “معادله وابسته به جنسيت” است. چرا؟ به خاطر آنكه براي “سرعت نور نسبت به سرعت‌هاي ديگري كه ضرورتاً براي ما لازم هستند “تبعيض” قائل مي شود.” (هد٠من از اينكه با سرعت به سراغ اين جمله Ø±ÙØªÙ… رسيدن به معناي Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ واژه “تبعيض” است.) نظر ايريگاري درباره مكانيك سيالات درست به همين اندازه شاخص مكتب Ùكري مورد بررسي است. خواهيد ديد كه سيالات نيز Ù†Ø§Ù…Ù†ØµÙØ§Ù†Ù‡ ÙØ±Ø§Ù…وش شده اند. “Ùيزيك مردانه” براي اشياي جامد Ùˆ صلب “تبعيض” قائل مي شود. كاترين هيليس (C.Hayles) Ø´Ø§Ø±Ø Ø¢Ù…Ø±ÙŠÙƒØ§ÙŠÙŠ آراي ايريگاري مرتكب اين اشتباه مي شود كه انديشه‌هاي او را به زباني (نسبتاً) روشن بازگو مي‌كند. براي يك بار هم كه شده اين ÙØ±ØµØª را پيدا مي كنيم كه بدون مانع Ùˆ مزاØÙ…ت نگاهي به امپراتور بيندازيم Ùˆ بله، واقعاً لباسي به تن ندارد: او (ايريگاري) تبعيض مكانيك جامدات به مكانيك سيالات Ùˆ در واقع ناتواني بنيادي علم از پرداختن به شار تلاطمي را به ارتباط ميان سياليت Ùˆ زنانگي نسبت مي دهد. در ØØ§Ù„ÙŠ كه مردان اندام هاي جنسي دارند كه بيرون زده Ùˆ صلب مي شوند، زنان Ù…Ù†Ø§ÙØ°ÙŠ Ø¯Ø§Ø±Ù†Ø¯ كه خون قاعدگي Ùˆ مايعات مهبلي (واژينال) از آن تراوش مي كنند… از اين منظر جاي Ø´Ú¯ÙØªÙŠ Ù†ÙŠØ³Øª كه علم نتوانسته است در مورد تلاطم به مدل موÙقي برسد [!!!â€]. مسئله شار تلاطمي نمي تواند ØÙ„ شود، زيرا Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… سيالات (Ùˆ نيز زنان) چنان ÙØ±Ù…ول بندي شده اند كه الزاماً بقاياي Ù†Ø§Ú¯ÙØªÙ‡ را به ØØ§Ù„ خود رها كنند.
نيازي نيست Ùيزيكدان باشيد تا بوي ياوگي Ø³ÙØ§Ù‡Øª باري كه از اين نوع Ø¨ØØ« ها برمي خيزد را استشمام كنيد (Ù„ØÙ† آن خيلي آشناتر شده است)ØŒ اما در دست داشتن كتاب سوكال Ùˆ بريسمون از اين نظر مي تواند كمك كند كه به ما مي گويد دليل واقعي دشوار بودن مسئله شارتلاطمي آن است كه ØÙ„ معادلات ناوير-استوكس ‌‌[Navier-Stokes] دشوار است [معادلات ناوير-استوکس، معادلات Ø¯ÙŠÙØ±Ø§Ù†Ø³ÙŠÙ„ جزئي‌اي هستند Ú©Ù‡ ØÙ„ کلي آن‌ها -به مانند هر معادله PDEÙŠ ديگري- پيچيده است].
و يا مثلا كمي هم خنده‌ي آشوب‌ناك:
… سوكال Ùˆ بريسمون به شيوه‌اي مشابه، خلط نسبيت (relativity در Ùيزيك – Ù…) Ùˆ نسبيت‌باوري (relativism در ÙلسÙÙ‡ – Ù…) توسط برونو لاتو (B.Lataour) را Ø§ÙØ´Ø§ كرده Ùˆ Ù…Ùهوم «علم پست مدرن» نزد ليوتار (Lyotard) Ùˆ Ø³ÙˆØ¡Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÙŠ Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ù…Ù†Ù‡ Ùˆ پيش‌بيني‌پذير او از قضيه گودل، نظريه كوانتوم Ùˆ نظريه آشوب را رسوا مي سازند. ژان بودريار (J.Baudrillard) پرآوازه تنها يكي از بسيار كساني است كه نظريه آشوب را ابزاري Ù…Ùيد براي پيچاندن Ùˆ گمراه كردن خواننده مي‌يابند. سوكال Ùˆ بريسمون با تØÙ„يل اين ترÙندهايي كه زده مي شود بار ديگر به روشن شدن ما كمك مي كنند. جمله زير گرچه با Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª علمي ساخته شده اما از نقطه‌نظر علمي بي‌معنا است: “شايد خود تاريخ را نيز بايد همچون تشكيلاتي آشوبي در نظر Ú¯Ø±ÙØªØŒ كه در آن شتاب به خطي بودن پايان مي دهد Ùˆ تلاطمي كه در اثر شتاب ايجاد شده تاريخ را به طور قطع از پايان خويش Ù…Ù†ØØ±Ù مي سازد، درست همان طور كه چنين تلاطمي معلول‌ها را از علت‌هايشان دور مي كند.”[!!!] نيازي به نقل قول بيشتر نخواهد بود زيرا همان طور كه سوكال Ùˆ بريسمون مي گويند متن بودريار “به تدريج در جهت چرنديات اوج مي گيرد.” آنها بار ديگر توجه ما را به “تراكم بالاي Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª علمي Ùˆ شبه علمي” جلب مي كنند كه “در جمله‌هايي وارد شده‌اند كه تا جايي كه ما مي‌دانيم عاري از معنا هستند.” جمع‌بندي آنها از بودريار را مي توان درباره هر يك از نويسندگاني كه در اينجا نقد شده اند Ùˆ در سرتاسر آمريكا از عزت Ùˆ Ø§ØØªØ±Ø§Ù… برخوردارند معتبر دانست: خلاصه آنكه در آثار بودريار واژگان علمي را به ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù†ÙŠ Ù…ÙŠ توان ÙŠØ§ÙØªØŒ كه با بي‌توجهي Ù…ØØ¶ به معنايشان Ùˆ بالاتر از همه در شرايط متني كه به ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¨Ø§ آن بي‌ارتباط هستند به كار Ø±ÙØªÙ‡ اند. آنها Ú†Ù‡ به عنوان استعاره تلقي شوند Ú†Ù‡ نشوند، دشوار مي توان Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª كه Ú†Ù‡ نقشي Ø§ÙŠÙØ§ مي كنند، جز آنكه به اظهارنظرهايي پيش پا Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ درباره جامعه‌شناسي يا تاريخ، نمايي از انديشه عميق ببخشند. …
بياييد يک تقسيم‌بندي‌ي دو دسته‌اي از وبلاگ‌ها داشته باشيم:
1-وبلاگ‌هايي Ú©Ù‡ Ùهم Ùˆ ارتباط با نوشته‌هاي‌شان نياز به در-متن {وبلاگ، شخص}- قرارگيري ندارند.
2-وبلاگ‌هايي Ú©Ù‡ Ùهم Ùˆ … نياز به … دارند.
ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¨ÙŠØ´â€ŒØªØ±ÙŠ مي‌دهم: ÙØ±Ø¶ کنيد وبلاگي وجود دارد Ú©Ù‡ نويسنده‌اش درباره‌ي خاطرات روزانه‌ي خود مي‌نويسند. اگر خاطرات او اندکي هيجان‌انگيز باشد، ممکن است من خواننده مشتاق خواندن‌اش بشوم. اما Ú†Ù‡ وقتي چنان خاطراتي هيجان‌انگيزست؟ به عبارت ديگر،‌ چرا بايد خاطرات ÙØ±Ø¯ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ من جالب باشد؟ ÙŠÚ© ØØ§Ù„ت اين است Ú©Ù‡ خاطرات او يا به جهان بيروني‌ي آن‌قدر آشکاري اشاره کند Ú©Ù‡ من نيز بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. مثلا اگر کسي به بم Ø±ÙØªÙ‡ باشد Ùˆ از زلزله‌ي بم بنويسد، مسلم است Ú©Ù‡ من خواننده آن را با ولع مي‌خوانم – مخصوصا اگر قبل‌اش پنجاه گزارش مشابه نخوانده باشم. ØØ§Ù„ت ديگر اين است Ú©Ù‡ خاطرات او به آن بخش جهان دروني‌ي او اشاره کند Ú©Ù‡ بدون نياز به داشتن انديشه‌ي مشترک، من نيز مي‌توانم آن را درک کنم Ùˆ در ضمن، آن بخش نيز هيجان‌انگيز باشد. ÙØ±Ø¶Ø§ او مي‌تواند خاطرات اروتيک بنويسد (مشابه اين همه وبلاگ سکسي‌ي ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ. در ضمن کاري ندارم چنين کاري اخلاقي‌ست يا خير). اما اگر او درباره‌ي اين‌ها خاطره ننويسد، بلکه خاطرات متعادل Ùˆ نه چندان عجيب Ùˆ غريبي داشته باشد –مثلا خاطرات روزانه‌ي مدرسه، Ù…Ø³Ø§ÙØ±Øªâ€ŒØ§Ø´ به شمال کشور (Ú©Ù‡ چيز عجيبي براي من نوعي نيست. لازم است توجه کنيد Ú©Ù‡ اگر درباره‌ي خاطرات Ø³ÙØ±Ø´ به هاوايي بنويسد، وضع ÙØ±Ù‚ مي‌کند چون مثلا من تا به ØØ§Ù„ آن‌جا را نديده‌ام)- آن‌گاه تنها در ØØ§Ù„تي من علاقه‌مند خواندن وبلاگ‌اش مي‌شوم Ú©Ù‡ بتوانم او را به عنوان ÙŠÚ© انسان کامل Ùˆ آشنا –و نه مشتي کلمه- ببينم. اين در دو ØØ§Ù„ت رخ مي‌دهد: يا با استمرار خواندش وبلاگ‌اش (Ùˆ در نتيجه ساخت موجودي مجازي در ذهن‌ام. اين مورد البته بسيار جالب است براي‌ام) Ùˆ يا ديدن خود شخص او (دوست هم دانشگاهي‌ام باشد). اين مورد آخر،‌ همان چيزي‌ست Ú©Ù‡ در بند 1 به آن اشاره کردم Ùˆ بقيه‌ي موارد (خاطرات بم،‌ ماجراي اروتيک،‌ Ø³ÙØ± هاوايي Ùˆ …) بخشي از بند 2 تقسيم‌بندي‌ي من است.
اما به نظرم موارد مهم ديگري نيز مي‌تواند در بند 2 جاي بگيرد. در اين بند، من، خواننده را بي‌نياز از در-متن وبلاگ يا شخص بودگي قرار داده‌ام. ÙŠÚ©ÙŠ از موارد چنين بي‌نيازي‌اي اين است Ú©Ù‡ آن‌چه نوشته مي‌شود به ذات دروني‌ي Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ ارجاع داده شود (نوشته‌هاي اروتيک) Ùˆ مورد ديگر اين است Ú©Ù‡ به وقايع Ùˆ Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… عيني ارجاع داده شود. نمونه‌ي وقايع عيني، زلزله‌ي بم بود Ú©Ù‡ هر ايراني‌اي از آن با خبر شده بود Ùˆ مي‌توانست از متن اجتماعي (Ùˆ نه متن وبلاگي يا ÙØ±Ø¯ÙŠ) براي Ùهميدن آن Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کند. ØØ§Ù„ا بيش‌تر به اين نوع وبلاگ‌ها مي‌پردازم.
تنوع چنين نوع وبلاگ‌هايي مي‌تواند به تعداد Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… Ùˆ وقايع عيني باشد. به عنوان مثال، وبلاگ‌هاي خبري،‌ وبلاگ‌هاي تØÙ„يل اخبار {سياسي، اجتماعي Ùˆ …}ØŒ وبلاگ‌هاي {علمي، ÙلسÙÙŠ}ØŒ وبلاگ‌هاي تکنولوژيکي، وبلاگ‌هاي جهان‌گردي Ùˆ … از اين نوع‌اند. براي Ùهم اين‌ها نيازي به قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ† در متن خيلي خاص Ùˆ شخصي‌اي نيست Ùˆ کاÙÙŠ است انساني زنده به علاوه‌ي اندکي آگاهي در زمينه‌ي خاصي باشيد تا بتوانيد از آن‌ها Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کنيد. يعني لازم نيست شخص X را بشناسيد تا وبلاگ‌اش را بÙهميد، بلکه ÙØ±Ø¶Ø§ تنها کاÙي‌ست بدانيد Ùلاني رييس‌جمهور Ùلان کشورست تا از وبلاگي خبري بهره ببريد، يا اين‌که HTML Ùˆ XML Ùˆ … چيست تا از وبلاگي درباره‌ي تکنولوژي‌ي وب سر در بياوريد (اگر کسي گمان مي‌کند زيادي سهل‌گيرانه برخورد کرده‌ام – Ùˆ مثلا تکنولوژي‌ي کامپيوتر چيزي بيش از اين‌هاست- مرا ببخشايد!!). وبلاگ‌هايي با Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠØŒ ويژگي‌ي Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯ÙŠ Ø¯Ø§Ø±Ø¯ Ùˆ آن هم اين است Ú©Ù‡ مي‌توانند در Ú¯ÙØªÙ…ان جهاني شرکت کنند. خاطرات من نوعي هيچ اهميتي براي جهان ندارد، اما نوشته‌هاي Ø§ØØªÙ…الي‌ي من درباره‌ي Ø³ÙØ±Ù‡Ø§ÙŠ Ø¯ÙˆØ± دنياي‌اي –اگر به سياق نه چندان شخصي نوشته شده باشد- به درد خيلي‌هاي ديگر ممکن است بخورد (دوستان‌ام مي‌توانند اين‌جا اعتراض کنند!!)ØŒ Ùˆ يا نوشته‌هاي ÙŠÚ© وبلاگ علمي ممکن است به کار همه‌ي Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ÙŠ Ú©Ù‡ در آن زمينه‌ي علمي کار مي‌کنند بيايد.
خب … اگر اين دسته‌بندي‌ي مرا قبول کنيد اکنون مي‌توان نگاهي به وبلاگ‌هاي دور Ùˆ بر انداخت Ùˆ ديد چقدر در اين طي٠جاي مي‌گيرند. به نظرم اکثر وبلاگ‌ها جزئي از همان “بند 1” Ù…ØØ³ÙˆØ¨ مي‌شوند. باز هم به نظرم (چون تØÙ‚يق علمي‌اي نکرده‌ام)،‌ پس از جنبش اوليه‌ي وبلاگ‌ها ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ú©Ù‡ سعي در ماهيت‌سازي براي خود داشتند،‌ يورش ØØ¬Ù… عظيم نسل بعدي‌ي وبلاگ‌ها –که با تاسيس سرويس www.persianblog.com شروع شد- به شدت وبلاگ‌ها را شخصي کرد Ùˆ زمان لازم براي ايجاد تنوع Ùˆ گوناگوني را از بين برد. اکثر وبلاگ‌هاي ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø¨Ù‡ شدت شخصي هستند Ùˆ با اين‌که با چنين شخصي بودني اصلا مشکلي ندارم (Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ از مزيت‌هاي وبلاگ‌ها را به خاطر همين امکان اين همه شخصي بودن‌شان مي‌دانم)ØŒ اما به اعتقادم جنبشي در تاسيس وبلاگ‌هاي با Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ بايستني‌ست.
پي نوشت: اگر مواÙÙ‚ نوشته‌هاي بالا هستيد، لزومي به خواندن آن‌چه در زير مي‌آيد نيست. اما اگر نيستيد يا اگر کنجکاويد تØÙ„يلي دقيق‌تر بر ادعاهاي‌ام ببينيد، آن‌گاه به چند سطر زير نيز نگاهي بيندازيد:
اولين ادعاي‌ام،‌ تقسيم وبلاگ‌ها به دو دسته‌ي مختل٠است. آيا اين تقسيم‌بندي، جامع Ùˆ مانع است؟ به دليل آن‌که آن دو دسته، متناقض هم هستند –با ÙØ±Ø¶ باور به منطق کلاسيک- آن‌گاه ØØ§Ù„ت ديگري پيش نمي‌آيد. يعني اين دو مجموعه، همه‌ي وبلاگ‌ها را مي‌پوشاند. اما Ù†Ø§Ú¯ÙØªÙ‡ نماند Ú©Ù‡ چنين تقسيم‌بندي‌اي به‌ترست تعميم ÙØ§Ø²ÙŠ ÙŠØ§Ø¨Ø¯. اين‌که چگونه اين تعميم را انجام دهيم،‌ خيلي مشخص نيست،‌ اما چنين موردي پيش‌نهاد مي‌شود:
ÙØ§Ø²ÙŠâ€ŒØ¨ÙˆØ¯Ù† (Fuzziness) در دو Ø³Ø·Ø Ø±Ø® مي‌دهد: Ø³Ø·Ø Ù‡Ø± پيام (پست) Ùˆ Ú©Ù„ وبلاگ. ÙŠÚ© نوشته‌ي مجزا، مي‌تواند درجه‌اي از عينيت Ùˆ يا ÙØ±Ø¯ÙŠØª را داشته باشد. اين اولين ÙØ§Ø²ÙŠâ€ŒØ¨ÙˆØ¯Ú¯ÙŠâ€ŒÙŠ Ù…Ø§Ø¬Ø±Ø§Ø³Øª. مرØÙ„ه‌ي بعد،‌ Ú©Ù„ وبلاگ است. ÙŠÚ© وبلاگ مي‌تواند داراي پست‌هاي خيلي شخصي Ùˆ پست‌هاي کاملا قابل Ùهم براي بقيه باشد. مي‌توان تابع عينيت بر ØØ³Ø¨ زمان ÙŠÚ© وبلاگ را تعري٠کرد. ØØ§Ù„ اگر بخواهيم بعد زمان را از ØØ°Ù کنيم (چون مثلا مي‌خواهيم بگويم ضدخاطرات وبلاگي است با Ùلان درجه‌ي عينيت Ùˆ نه اين‌که ضدخاطرات در Ùلان تاريخ عيني بود Ùˆ در Ùلان تاريخ ديگر کاملا شخصي)ØŒ به ناچار درجه‌ي عدم قطعيت‌مان زياد مي‌شود Ùˆ اين مي‌تواند به صورت عدم قطعيت امکاني ÙØ§Ø²ÙŠ (possibility) در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شود. روش ديگر ØªÙˆØµÙŠÙØŒ Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از مجموعه‌ي ÙØ§Ø²ÙŠâ€ŒÙŠ Ù…Ø±ØªØ¨Ù‡ دوم است. البته به نظرم تا وقتي مساله‌ي خاص مورد بررسي‌اي نداشته باشيم (مثلا نخواهيم اندازه‌گيري‌اي انجام دهيم)ØŒ همين توصي٠کلي Ùˆ Ú©ÙŠÙÙŠ Ú©ÙØ§ÙŠØª مي‌کند.
ادعاي مهم ديگرم‌، “بايستني بودن” تاسيس وبلاگ‌هايي با Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¹Ù„Ù…ÙŠâ€ŒØ³Øª. اين ØØ±Ù،‌ البته، بي‌معناست. تا جايي Ú©Ù‡ مي‌دانم، هيچ دليلي براي “بايستن” هيچ امري وجود ندارد مگر اين‌که پيش از آن گزاره‌هايي از جنس “بايد” در اختيار داشته باشيم Ùˆ آن گزاره‌ها ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ خيلي Ø±Ø§ØØª قابل دست‌رس نيستند Ùˆ به نظر مي‌رسد تنها ناشي از ÙŠÚ© “انتخاب” يا به‌تر بگويم، “ايمان” هستند. به هر ØØ§Ù„ØŒ گزاره‌ي ÙØ¹Ù„ي‌ي من هم در صورتي درست است Ú©Ù‡ به چنين [ÙØ±Ø§]روايتي[هايي] باور داشته باشيم:
-“انسان بايد به ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± بازدهي برسد.”
-“بازده يعني ØØ¬Ù… بيش‌تر Ùˆ برتر اطلاعات Ùˆ دانش.”
Ùˆ آن‌گاه مي‌توان امکان درست بودن گزاره‌ام را در نظر Ú¯Ø±ÙØª.
صدق و معنا
تارسکي
ديويدسون
Ú©Ù‡ اين‌طور …!
[چندي پيش، Ø´Ø¨Ø Ù†Ù‚Ù„ قولي از “نظم Ú¯ÙØªØ§Ø±” ميشل ÙÙˆÚ©Ùˆ آورده بود. در کامنت‌هاي آن پست، Ø¨ØØ«ÙŠ Ø¯Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود Ú©Ù‡ به نظرم لازم آمد درباره‌اش ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¨Ø¯Ù‡Ù…. با اين‌که معمولا علاقه‌اي به اين‌گونه درگيري‌ها ندارم،‌ اما اين‌بار نتوانستم اجتناب کنم Ùˆ ØØ§ØµÙ„ ناپرهيزي‌ام، نوشته‌ي زير شد. مي‌خواستم ابتدا اين را در همان کامنت‌داني‌ي Ø´Ø¨Ø Ø¨Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù…ØŒâ€Œ اما هر Ú†Ù‡ کردم نشد. پس آن را در اين‌جا مي‌گذارم با اين نيت اضاÙÙ‡ Ú©Ù‡ از آن‌جا Ú©Ù‡ چنين نوع Ú¯ÙØªÙ…ان‌هاي دعواگونه‌اي معمول بسياري از Ú¯ÙØªÚ¯ÙˆÙ‡Ø§ÙŠâ€ŒÙ…ان بوده است (Ùˆ خواهد بود)ØŒ
…
به نظر مي‌رسد لذت‌جويي معادل با يک مساله‌ي multi-objective optimization باشد.
Ùˆ ابتذال (به معناي دقيق کلمه)ØŒ Ú¯ÙŠØ±Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù† در ÙŠÚ© اکسترمم Ù…ØÙ„ÙŠ باشد، مگر اين‌که ÙØ±Ø¶ کنيم عامه‌ي مردم ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± لذت ممکن را از زندگي مي‌برند.
مايل‌ام بيش‌تر ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ù…: مي‌توان سيستم عصبي را به بخش‌هاي مختلÙÙŠ تقسيم کرد Ú©Ù‡ هر کدام‌شان کارکرد(هاي) ويژه‌اي دارند (به هر کدام از اين بخش‌ها “عامل” (agent) مي‌گويم). هر کدام از اين عامل‌ها مي‌بايست Ø±ÙØªØ§Ø±ÙŠ Ø§Ø² خود نشان دهند تا Ú©Ù„ سيستم بدن انسان پايا بماند. براي انجام چنين کاري، آن‌ها توسط Ù…ØØ±Ú©â€ŒÙ‡Ø§ÙŠÙŠ Ú©Ù‡ در اختيار دارند سعي در تنظيم يا تامين خروجي‌ي مورد نظرشان دارند. گاهي آن‌ها به سادگي مي‌توانند به هدÙ‌شان برسند Ùˆ گاهي نياز به هم‌کاري با ديگر عامل‌هاي بدن دارند. مثلا اگر دست ضربه‌اي ببيند، آن‌گاه عامل‌هايي از سيستم عصبي Ùورا واکنش نشان مي‌دهند Ùˆ باعث عقب کشيده‌شدن‌ دست مي‌شوند. در بعضي از موارد –مخصوصا Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÙŠ Ø¨Ø§Ø²ØªØ§Ø¨ÙŠ- اين Ø±ÙØªØ§Ø± نيازي به بهره‌گيري از عامل‌هاي ديگر ندارد. اما بعضي اوقات، مکانيزم‌هاي ديگري نيز ÙØ¹Ø§Ù„ مي‌شوند Ùˆ به آن عامل براي ØÙظ بقا Ùˆ پايداري‌ي سيستم Ú©Ù…Ú© مي‌کنند. ÙØ±Ø¶Ø§ اگر شخص تصور کند Ú©Ù‡ ضربه‌ ممکن است ادامه داشته باشد، مي‌بايست Ø±ÙØªØ§Ø± پيچيده‌تري انجام دهد: مثلا ÙØ±Ø§Ø± کند (چون لابد دوستي بنا به کتک‌زدن‌اش کرده است). براي چنين کاري، نيازست Ú©Ù‡ عضلات پاي‌اش ÙØ¹Ø§Ù„ شوند، ضربان قلب‌اش بالا رود Ùˆ … . شايد بتوان Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ مجموعه‌ي شواهد جمع شده از طريق سنسورهاي Ù…Ø®ØªÙ„ÙØŒ لازم مي‌دارد تا ÙØ±Ø¯ به ØªØØ±Ú© واداشته شود Ùˆ براي چنين کاري، عامل‌هايي در مغز -مثلا آن‌اي Ú©Ù‡ کنترل ترس را برعهده دارد (البته به ÙØ±Ø¶ وجود چنين چيزي به اين صورت مستقيم)- Ùلان عامل ديگر را Ú©Ù‡ باعث ØªØ±Ø´Ø Ø¢Ø¯Ø±Ù†Ø§Ù„ÙŠÙ† مي‌شود ØªØØ±ÙŠÚ© مي‌کند. کاري ندارم Ú©Ù‡ اين Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ دقيقا چگونه ايجاد مي‌شوند چون نه در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÙŠ ØªØ®ØµØµÙŠâ€ŒÙŠ من است Ùˆ نه اهميت چنداني براي اين موضوع دارد. نکته‌ي مهم در اين است Ú©Ù‡ براي انجام Ø±ÙØªØ§Ø±ÙŠØŒ عامل‌اي از مغز گاهي مي‌تواند به تنهايي نيازش را برطر٠کند Ùˆ گاهي نياز به به‌کارگيري‌ي ديگر قسمت‌ها دارد. شق دوم را باز به دو دسته تقسيم مي‌کنم: ØØ§Ù„ت‌اي Ú©Ù‡ چندان ارادي نيست Ùˆ ØØ§Ù„ت ارادي. مثال ØØ§Ù„ت اول،‌ همان ترس Ùˆ ØªØ±Ø´Ø Ø¢Ø¯Ø±Ù†Ø§Ù„ÙŠÙ† است، اما براي مثال ØØ§Ù„ت دوم مي‌توانم به Ø±ÙØ¹ گشنگي اشاره کنم. ØªÙØ§ÙˆØª اين دو در چيست؟ شايد ØªÙØ§ÙˆØª در پيچيدگي‌ي Ø±ÙØªØ§Ø±ÙŠâ€ŒÙŠ Ø¯ÙˆÙ…ÙŠ باشد. مي‌بايست Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÙŠ Ø²ÙŠØ§Ø¯ÙŠ انجام داد تا چنين نوع مساله‌اي ØÙ„ شود Ùˆ معمولا بخش‌هايي از اين Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÙŠ Ù¾ÙŠÚ†ÙŠØ¯Ù‡ Ùˆ چند مرØÙ„ه‌اي، به صورت به کارگيري از عامل‌هاي تصميم‌گيري‌ Ø³Ø·Ø Ø®ÙˆØ¯Ø¢Ú¯Ø§Ù‡ Ùˆ سمبوليک انسان نمود پيدا مي‌کند. به نظرم چنين نوع Ø±ÙØ¹ نيازهاي عامل‌هاي مغزست Ú©Ù‡ تامين‌شان مايه‌ي “لذت” Ùˆ کم‌بودشان باعث “نياز” مي‌شوند. البته خود به اين مساله Ø´Ú© دارم Ú©Ù‡ آيا مرز خيلي مشخصي براي اين‌که Ú†Ù‡ چيزي لذت است Ùˆ Ú†Ù‡ چيزي نيست، وجود دارد يا خير. اما جدا از اين‌ها، مي‌خواستم نشان دهم لذت تامين نياز، Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÙŠ (دروني) پيچيده Ùˆ چند مرØÙ„ه‌ايست Ùˆ به همين دليل ما ÙŠÚ© نوع لذت نداريم، بلکه انواع مختلÙÙŠ داريم Ú©Ù‡ هر کدام به عاملي از مغز وابسته‌اند.
دليل اين‌که لذت‌جويي Ùˆ کسب ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± لذت را معادل مساله‌اي multi-objective optimization دانستم، دقيقا همين بود. در چنان مساله‌اي، ما توابع مختلÙÙŠ داريم Ú©Ù‡ هر کدام‌شان اکسترمم‌هاي مجزايي دارند. Ù‡Ø¯ÙØŒ بهينه‌سازي‌ايست Ú©Ù‡ تا ØØ¯ ممکن به ØØ¯ بهينه‌ي همه‌ي آن‌ها نزديک شود. کسي Ú©Ù‡ مي‌خواهد ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± لذت را ببرد، مي‌بايست باعث تامين نياز چندين Ùˆ چند عامل مختل٠مغز بشود. توجه به اين‌که ممکن است با بهينه کردن ÙŠÚ©ÙŠ از آن توابع (نيازها)،‌ ميزان برآورد شدن بقيه‌ي توابع Ú©Ù… شود،‌ اهميت دارد. Ú†Ù‡ مي‌توان کرد؟
البته من آشنايي چنداني با multi-objective optimization ندارم،‌ اما اگر خيلي کلي بگويم راه ØÙ„ÙŠ Ú©Ù‡ در نظر مي‌گيرند، تعري٠تابعي است Ú©Ù‡ برآيندي است از ميزان تامين شدن هر کدام از objectiveها. مثلا جمع وزن‌دار آن‌ها، با انواع قيدهايي Ú©Ù‡ مي‌توانند سخت يا نرم باشند (من هميشه طرÙ‌دار قيدهاي نرم بوده‌ام!) Ùˆ يا توابع غيرخطي‌اي از ميزان تامين شدن آن‌ها مثل نرم بي‌نهايت (Ú©Ù‡ مثلا در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÙŠ Ú©Ù†ØªØ±Ù„ØŒâ€Œ مثال معروÙ‌اش، تابع هزينه Hinf است) يا چيزي از آن دست. به هر ØØ§Ù„ لازم است تابعي داشته باشيم Ú©Ù‡ داراي رابطه‌ي ترتيب باشد. لذت‌ها هم همين‌گونه‌اند. اگر بخواهيم ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± لذت ممکن را ببريم،‌ ØØªÙŠ Ø§Ú¯Ø± ÙØ±Ø¶ کنيم ميزان ÙŠÚ© لذت را به گونه‌اي بتوان به صورت کمي درآورد (مثلا ميزان زماني Ú©Ù‡ صر٠تامين آن لذت شده است، يا ميزان انرژي‌اي Ú©Ù‡ صر٠آن مي‌شود Ùˆ … . اين‌ البته مساله‌ي بسيار مهم Ùˆ شک‌پذيري‌ست) نمي‌توان خيلي Ø±Ø§ØØª تصميم Ú¯Ø±ÙØª بيش‌تر لازم است به کدام لذت بپردازيم. دقيقا بايد مانند مساله‌ي MOO،‌ تابعي با رابطه‌ي ترتيب انتخاب کنيم. مثلا مي‌توان تابعي وزن‌دار انتخاب کرد Ùˆ به بعضي از لذت‌ها بيش‌تر اهميت داد،‌ يا مثلا شرط کنيم Ú©Ù‡ بعضي از لذت‌ها ØØªÙ…ا بايد از ØØ¯ÙŠ Ø¨ÙŠØ´â€ŒØªØ± باشند Ùˆ بقيه نيز با شيوه‌اي ديگر –مثلا به صورت وزن‌دار- تامين شوند، يا ÙØ±Ø¶Ø§ نگذاريم هيچ لذتي کم‌تر از اندازه‌اي شود. اين‌که چگونه اين‌ها را بايد انتخاب کنيم (يا اين‌که چگونه انتخاب مي‌شوند)ØŒ مساله‌ي مجزايي است Ú©Ù‡ به “Ø¨Ø§ÙØª” (context) ØÙ„ چنين مساله‌اي برمي‌گردد. بعدا بيش‌تر درباره‌اش مي‌نويسم، اما Ùقط لازم است اشاره کنيم Ú©Ù‡ چنين موضوعي خيلي شبيه به همان Ø¨ØØ«â€ŒÙ‡Ø§ÙŠ Ø§Ø®Ù„Ø§Ù‚ عيني Ùˆ ØÙ‚يقت Ùˆ … مي‌شود. درباره‌اش خواهم نوشت.
به نظر مي‌رسد لذت‌جويي معادل با يک مساله‌ي multi-objective optimization باشد.
Ùˆ ابتذال (به معناي دقيق کلمه)ØŒ Ú¯ÙŠØ±Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù† در ÙŠÚ© اکسترمم Ù…ØÙ„ÙŠ باشد، مگر اين‌که ÙØ±Ø¶ کنيم عامه‌ي مردم ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± لذت ممکن را از زندگي مي‌برند.
[در ادامه‌ي نوشته‌ي قبلي‌ام درباره‌ي اÙلاطون، پويان عزيزم لط٠کرد Ùˆ نوشته‌اي را Ú©Ù‡ مي‌بينيد براي‌ام کامنت گذاشت. دل‌ام نيامد چنين چيزي در کامنت‌ها بماند، Ú©Ù‡ هم به درد من مي‌خورد (پس به‌ترست جلوي چشم‌ام باشد)ØŒ Ùˆ هم Ù…Ùيد خواننده‌ي تعقيب‌کننده‌ي Ø§ØØªÙ…الي موضوع خواهد بو�. ÙŠÚ©ÙŠ دو تغيير Ú©ÙˆÚ†Ú© در متن پويان انجام داده‌ام Ú©Ù‡ ØµØ±ÙØ§ تصØÙŠØ اشتباهات تايپي بوده است. در ضمن نوشته‌ي پويان يادآوري کرد Ú©Ù‡ خيلي لازم است بخوانم! هممم … !]
سلام. لابد بايد تبريک بگم واسة دوباره نوشتنت… Ùکر کنم بيشتر به خودم! 🙂 در اينکه ÙÙ„Ø§Ø³ÙØ© اسلامي از ÙÙ„Ø³ÙØ© يوناني اخذ شده Ø´Ú©ÙŠ نيست. (اينکه مسلمانها آثار Ùلوطين را خوانده‌اند Ùˆ او را با اÙلاطون اشتباه Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ هم به نظرم چندان اهميتي نداشته باشد! امّا Ùکر Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ Ùلوطين در آراي مسلمانها راه پيدا کرد… Ø¨Ù‡Ø±ØØ§Ù„ مسلمانها ارسطوزده هستند Ùˆ نه اÙلاطون زده!) به نظرم خيلي هم روا نباشد Ú©Ù‡ بگوييم ÙÙ„Ø³ÙØ© اسلامي نداريم (اشکالي هم ندارد اسمش را کلام بگذاريم.) ولي Ø¨Ù‡Ø±ØØ§Ù„ مثلاً جنس ØµØØ¨ØªÙ‡Ø§ÙŠ Ø§Ù…Ø§Ù… علي در جنگ صÙين با يارانش ÙلسÙÙ‡ است به نظرم. خيلي گذرا، مأمون (واقعاً براي Ù…Ø®Ø§Ù„ÙØª با ائمه؟) در ترويج Ùکر ÙلسÙÙŠ مؤثر بوده. وجود متکلّمين معتزله، اشاعره Ùˆ شيعه Ùˆ مشّائيها (مثل الکن�ي Ú©Ù‡ همه چيز زير سر اوست Ú©Ù‡ ارسطو را به عربي برميگرداند Ùˆ اعلام ميکند Ú©Ù‡ با دين در تناقض نيست! – يا ÙØ§Ø±Ø§Ø¨ÙŠ Ú©Ù‡ ارسطو Ùˆ اÙلاطون را آشتي ميدهد: الرأي بين الآراء الØÚ©ÙŠÙ…ين (ØŸ) – يا بوعلي Ùˆ ابن مسکويه Ùˆ ديگران) Ùˆ نيز ÙÙŠÙ„Ø³ÙˆÙØ§Ù† مستقل‌تر (مثل رازي Ú©Ù‡ نبوت را Ù†Ù…ÙŠÙ¾Ø°ÙŠØ±ÙØª يا ابوالعلاي معرّي – Ú©Ù‡ با شوپنهاور قياسش کرده اند Ùˆ …) يا کساني Ú©Ù‡ ÙلسÙه‌شان Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠâ€ŒØªØ± است (مثل ابراهيم ادهم يا رابعة عدويه (Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Ù‹ Ø§ØµØØ§Ø¨ اراده) Ú©Ù‡ با رواقيون قابل قياس‌اند Ùˆ تا اندازه‌اي به نظرم ØØªÙŠ Ø¨Ø§ اگزيستانسياليستهاي جديد) همينطور Ø§ØµØØ§Ø¨ نور (از همه مهمتر شيخ اشراق سهروردي) Ùˆ ØØªÙŠ Ø¶Ø¯ ÙلسÙه‌ايهايي مثل غزّالي (Ú©Ù‡ 7 مورد شرک Ùˆ سه مورد Ú©ÙØ± در ÙÙ„Ø³ÙØ© اسلامي ÙŠØ§ÙØª!) ثابت ميکند Ú©Ù‡ چيزي از جنس ÙلسÙÙ‡ وجود دارد. امّا چرا ÙÙ„Ø³ÙØ© اسلامي رشد نکرد؛ شايد جوابهاي سريعي بشود داد؛ امّا واقعيت اين است Ú©Ù‡ نميدانم! تنها اينرا ميدانم Ú©Ù‡ اينجور ÙلسÙÙ‡ دست Ú©Ù… از زمان ملاصدرا به بعد (همزمان با دکارت ميشود ديگر؛ نه؟) درجا زده است…
آهان! هدÙÙ… از نوشتن اينهمه، Ú¯ÙØªÙ† اين بود Ú©Ù‡ ÙÙ„Ø³ÙØ© غرب خيلي خوب با آراي اسلامي Ø¬ÙØª Ùˆ جور ميشد. مثلاً بوعلي Ùˆ ÙØ§Ø±Ø§Ø¨ÙŠ Ú©Ù‡ ارسطو را با هيأت بطلميوس Ùˆ قرآن مواÙقت دادند. يا مدينة ÙØ§Ø¶Ù„Ø© ÙØ§Ø±Ø§Ø¨ÙŠ ÙØ±Ø¶ Ú©Ù†. ØØªÙŠ Ø´ÙŠØ® اشراق Ú©Ù‡ از ÙÙ„Ø³ÙØ© ايران باستان (اين هم خودش شد ÙŠÚ© مسأله!) بيشتر متأثر بوده، ØØ±Ù اÙلاطون Ùˆ هرمس را به ميان ميکشد.
Ùکر کنم خيلي ØØ±Ù زدم Ùˆ خيلي پراکنده Ú¯ÙØªÙ… 🙂 Ùقط اينکه خواندن دورة آثار اÙلاطون را با ترجمة لطÙÙŠ پيشنهاد ميکنم… واقعاً آدم ميماند ØÙŠØ±Ø§Ù† Ú©Ù‡ اينها چطور اينجوري Ùکر ميکردند؟!
ÙØ¹Ø§Ù„انه خواندن، البته، اندکي سخت است Ùˆ خيلي وقت‌ها ØÙˆØµÙ„ه‌ي چنان کاري را ندارم: کاغذي براي اثبات مجدد ÙØ±Ù…ول‌هاي کتاب‌هاي رياضي‌گون، مدادي براي ØØ§Ø´ÙŠÙ‡â€ŒÙ†ÙˆÙŠØ³ÙŠ Ø¨Ø± کتاب‌هاي ÙلسÙÙŠ Ùˆ ادبي Ùˆ يا ØØªÙŠ Ù†ÙˆØ´ØªÙ† ايده‌ي داستاني در Ø¯ÙØªØ±Ú†Ù‡â€ŒÙŠ ÙŠØ§Ø¯Ø¯Ø§Ø´ØªÙŠ. هم‌چنين است نوشتن درباره‌ي همه‌ي اين‌ها به صورتي مجزا Ùˆ کلي. از طر٠ديگر، اما، چنين کاري کي٠دارد: مي‌داني Ú©Ù‡ بسيار بيش‌تر ياد مي‌گيري Ùˆ چيزهاي بيش‌تري کسب مي‌کني، هنگام خواندن در ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´ موازي‌اي شرکت مي‌کني (خواننده نه به عنوان بستري براي به خاطرسپاري‌ي نوشته‌هاي ديگري، Ùˆ نه ØØªÙŠ ØªÙ†Ù‡Ø§ به عنوان هم‌کار ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ خلق Ú©Ù‡ به عنوان مول٠اثري موازي) Ú©Ù‡ بسيار لذت‌بخش است. همين مي‌شود Ú©Ù‡ گاهي مصمم مي‌شوم با کتابي اين‌گونه Ø±ÙØªØ§Ø± کنم: ÙØ¹Ø§Ù„انه بخوانم‌اش. Ùˆ اين‌بار قرعه به نام کتاب ÙلاسÙÙ‡ بزرگ (برايان Ù…Ú¯ÙŠ) Ø§ÙØªØ§Ø¯.
اين کتاب Ú©Ù‡ نسخه‌ي انگليسي‌اش The Great Philosophers: An Introduction to Western Philosophy نام دارد، مجموعه‌ي Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÙŠÙŠâ€ŒØ³Øª Ú©Ù‡ برايان Ù…Ú¯ÙŠ (Bryan Magee) با عده‌اي از ØµØ§ØØ¨â€ŒÙ†Ø¸Ø±Ø§Ù† ÙلسÙÙ‡ درباره‌ي ÙلاسÙه‌ي گذشته انجام داده است. اين Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ در اصل به صورت تلويزيوني Ùˆ براي BBC انجام شده است Ùˆ به طور هم‌زمان به صورت کتاب نيز منتشر شده. ترجمه‌ي ÙØ§Ø±Ø³ÙŠâ€ŒÙŠ Ú©ØªØ§Ø¨ توسط عزت‌الله Ùولادوند انجام شده Ùˆ تا جايي Ú©Ù‡ خوانده‌ام،‌ به نظرم ترجمه‌ي خوبي مي‌آيد.
اين کتاب شامل 15 Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡â€ŒÙŠ Ù…Ø®ØªÙ„Ù Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ هر کدام به ÙŠÚ© Ùيلسو٠يا دوره‌ي ÙلسÙÙŠ اختصاص داده شده است. انتخاب‌ها به نظرم کاملا کليدي Ùˆ مناسب است: اÙلاطون، ارسطو، ÙلسÙه‌ي قرون وسطا (سنت آگوستين،‌ توماس آکويناس)ØŒ دکارت، اسپينوزا Ùˆ لايب‌نيتز، لاک Ùˆ بارکلي، هيوم، کانت، Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ مارکس، شوپنهاور، نيچه، هوسرل Ùˆ هايدگر Ùˆ ÙلسÙه‌ جديد اصالت وجود، پيروان آمريکايي مکتب اصالت عمل، ÙØ±Ú¯Ù‡ Ùˆ راسل Ùˆ منطق جديد، Ùˆ در نهايت ويتگنشتاين. خوبي‌اش اين است Ú©Ù‡ ÙلاسÙه‌ي جديد هم تا ØØ¯ÙŠ Ù¾ÙˆØ´Ø´ داده شده‌اند – با اين‌که مايل بودم Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÙŠ Ø¨ÙŠØ´â€ŒØªØ±ÙŠ درباره‌ي معاصران مي‌داشت (شايد مثلا ÙØ¹Ù„ا دل‌ام اين‌ها را بخواهد: کارناپ Ùˆ پوزيتيويست‌هاي منطقي، پوپر،‌ Ùˆ هم‌چنين کساني چون جان سرل (Searle) Ùˆ دنيل دنت (Dennett) Ùˆ ÙلاسÙه‌ي ذهن مشابه، Ùˆ ØØªÙŠ Ø³Ø§Ø±ØªØ± با وجود اين‌که خود من به شخصه او را به عنوان ÙيلسوÙÙŠ اصيل باور ندارم). مقدمه‌پردازي کاÙي‌ست، برسيم به ØØ§Ø´ÙŠÙ‡â€ŒÙ†ÙˆÙŠØ³ÙŠâ€ŒÙ‡Ø§ÙŠâ€ŒØ§Ù….
اÙلاطون
Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡ شونده: مايلز برن‌ييت (Myles Burnyeat).
چندان از ÙيلسوÙ‌هاي يونان باستان نمي‌دانم. در واقع، تا پيش از خواندن ÙŠÚ©ÙŠ دو ÙØµÙ„ اين کتاب،‌ مطالعه‌شان را بي‌هوده مي‌دانستم. اکنون، اما وضع ÙØ±Ù‚ کرده است. براي‌ام جالب‌تر شده‌اند Ùˆ به طور خاص به دليل Ùکر درخشان‌شان. بسياري از مسايلي Ú©Ù‡ Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ØŒâ€Œ کماکان ØÙ„‌نشده‌اند Ùˆ با وجود آن‌که شايد صورت بيان سوال‌شان، دقيقا آن چيزي نيست Ú©Ù‡ در اين روزگار بايد باشد، اما درست همان سوال‌هايي‌ست Ú©Ù‡ مي‌بايست پرسيده شوند. در ضمن، از ØªÙˆØµÙŠÙ Ù…Ø¨Ø§ØØ«Ø§Øª سقراطي هم خوش‌ام آمد Ùˆ به نظرم چيزي‌ست Ú©Ù‡ نبايد در اين روزگار از دست داد (درست به همين دليل، از انبوه تاييدهاي سرتکان‌دهنده در ØÙŠÙ† سخنراني‌ها خوش‌ام نمي‌آيد). براي‌ام سوال‌برانگيزست Ú©Ù‡ آدم‌هاي آن دوره آيا واقعا مي‌توانستند Ùکر کنند يا نه. تعجب مي‌کنم Ú©Ù‡ مي‌بينم آن‌ها هم به نظر مي‌رسد کمابيش شبيه ما مي‌انديشيدند. ريشه‌ي تعجب‌ام به کارهاي جوليان جينز مربوط مي‌شود Ú©Ù‡ به گمان‌ام قبلا جايي توضيØâ€ŒØ§Ø´ داده بودم. اما خلاصه بگويم، او اعتقاد داشت Ú©Ù‡ پديده‌ي خودآگاهي‌ي انسان‌ها، چندان قديم نيست به طوري Ú©Ù‡ مثلا مي‌توان به خودآگاهي‌ي انسان‌هاي دوراني Ú©Ù‡ هومر توصيÙ‌شان مي‌کند (جنگ تروا،‌ خدايان باستاني Ùˆ …) Ø´Ú© کرد (اين‌که خودآگاهي چيست، سوال ديگري‌ست. اما اگر کسي پس از خواندن چند جمله‌ي اخيرم با خود Ú¯ÙØª “اين يارو داره Ú†ÙŠ مي‌گه؟ من قبول‌ش ندارم!” خودآگاه است Ùˆ اگر Ú¯ÙØª “بله سرورم! اين يارو رو بايد کشت!” ناخودآگاه است). هميشه اين مساله Ú©Ù‡ انسان‌ها چگونه Ùکر مي‌کنند براي‌ام سوال‌برانگيز Ùˆ Ùکر کردن آن‌ها نيز تعجب‌برانگيز بوده است. بگذرم …
نکته‌ي جالب ديگر،‌ شباهت بسيار زياد شالوده‌ي ÙلسÙه‌ي اسلامي با ÙلسÙه‌ي شخصي چون سقراط (يا اÙلاطون) است. با اين‌که من چندان چيزي از ÙلسÙه‌ي اسلامي نمي‌دانم (مطالعه‌ي مجزايي نداشته‌ام)ØŒ اما اگر انديشه‌ي پشت گزاره‌هاي کتاب‌هاي ديني‌ي مدرسه Ùˆ Ú¯ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÙŠ Ø§Ø³ØªØ§Ø¯Ù‡Ø§ÙŠ معار٠و … دانش‌گاه به علاوه‌ي ØØ±Ù‌هاي هر از چند گاهي‌ي آخوندهاي تلويزيوني را نمونه‌اي قابل قبول از ÙلسÙه‌ي اسلامي بدانيم،‌ آن‌گاه شباهت‌هايي به نظرم مي‌رسد. در واقع جمله‌ي “ممکن نيست به آدم خوب، Ú†Ù‡ در اين دنيا Ùˆ Ú†Ù‡ بعد از مرگ، هيچ‌گونه آسيبي برسد” يا “ظلم به خود ظالم ضرر مي‌زند Ùˆ عدل به خود شخص عادل سود مي‌رساند” جمله‌هايي شيک از ÙلسÙÙ‡ (Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ØŸ) اسلامي‌ست (مضمون اين جمله‌ها،‌ به ترتيب در Ø¯ÙØ§Ø¹ÙŠÙ‡ Ùˆ گورگياس آمده است). به عبارت ديگر، خواندن چنين چيزي را من در کتاب ديني‌ي دوم دبيرستان انتظار مي‌کشم Ùˆ نه نوشته‌اي از Ù‡Ú¯Ù„ Ú©Ù‡ به نظرم بعيد مي‌رسد تاکنون راهي به ÙلسÙه‌ي اسلامي برده باشد (مثلا من تاکنون در متون ديني‌ي اسلامي، ديالکتيک خير Ùˆ شر نديده‌ام Ùˆ رابطه‌ي آن دو هيچ‌گاه زايشي نبوده است. مثلا در قرآن، هميشه خير است Ú©Ù‡ بر شر برتري مي‌يابد). البته چنين چيزي چندان هم عجيب نبود. اين واقعيتي تاريخي‌ست Ú©Ù‡ ÙلسÙه‌ي اسلامي بر پايه‌ي ÙلسÙه‌ي يوناني (کدام ÙلسÙه‌اش؟) برپا شده است. اين را ØØªÙŠ Ø¨Ù‡ شخصه از معلم درس اخلاق اسلامي‌ام پرسيده‌ بودم Ùˆ او نيز همين را تاکيد کرده بود. چند سوال براي‌ام پيش مي‌آيد:
• چرا ÙلسÙÙ‡ يوناني بستر ÙلسÙÙ‡ اسلامي شد؟ به دليل سازگاري‌ها بوده است يا نياز اسلام به داشتن زمينه‌اي قوي در ÙلسÙÙ‡. در مورد اولي قضاوت نمي‌کنم، اما مي‌توان Ú¯ÙØª ÙلسÙÙ‡ يوناني،‌ تنها انتخاب بوده است چون Ø§ØØªÙ…الا ÙلسÙه‌ موثر ديگري براي گرته‌برداري وجود نداشته است. نمي‌دانم ÙلسÙه‌ اسلامي دقيقا توسط Ú†Ù‡ کساني پايه‌ريزي شده است (امام صادق؟ ابن سينا؟ ملاصدرا؟ Ù…ØÙ…د غزالي؟)ØŒ اما به نظرم بعيد مي‌آيد تغييرات بنيادي‌اي پس از قرن ده‌ام هجري â€“ØØ¯ÙˆØ¯ عصر روشن‌گري اروپا- داشته باشد. پيش از آن هم به نظرم ÙلسÙه‌ي غرب غني‌تر از باقيمانده‌ي ميراث يونانيان نبوده است Ùˆ اگر هم چيزي اضاÙÙ‡ مي‌داشت، Ø§ØØªÙ…الا تنها ره‌آوردي در Ø¨Ø§ÙØª مذهبي مسيØÙŠØª بوده است Ú©Ù‡ ورودش به ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÙŠ Ù…Ø°Ù‡Ø¨ÙŠ ديگر، سخت‌تر از ورود انديشه‌اي غيرمذهبي است.
• آيا هم‌چنان مي‌بايست روي چنين پايه‌ي ÙلسÙي‌اي Ù¾Ø§ÙØ´Ø§Ø±ÙŠ Ú©Ø±Ø¯ØŸ به اعتقاد من، خير! اما همان معلم درس اخلاق اسلامي،‌ چنين تداومي را نشانه‌ي ثبات Ùˆ ØÙ‚يقت آن مي‌دانست. به نظرم ØØ±Ù او بي‌هوده بوده است Ùˆ انديشه‌اي جزمي بيش نيست (اگر نه، چرا طر٠سوار هواپيما مي‌شود؟ آخر در Ùيزيک يونان، اجسام سنگين بايد سريع‌تر از سبک‌ترها سقوط کنند).
• آيا اين تغيير نکردن،‌ واقعا براي اسلام ضرر دارد؟
• آيا مي‌توان از متون اسلامي (يا متون مذهبي)ØŒ ÙلسÙه‌اي بيرون آورد؟
• آيا کسي هست که چنين نوع بررسي‌هايي انجام دهد؟
مورد جذاب ديگر براي‌ام، وقتي است Ú©Ù‡ Ù…Ú¯ÙŠ از دوره‌ي مياني اÙلاطون مي‌پرسد Ùˆ برن‌ييت، دو نظريه‌ي مهم اÙلاطون را نظريه مثل Ùˆ اعتقاد به ÙŠØ§Ø¯Ú¯Ø±ÙØªÙ† به عنوان نوعي يادآوري مي‌داند. نظريه مثل (theory of ideas) چيز جديدي براي‌ام نبود،‌ اما اين دومي تا آن‌جا Ú©Ù‡ يادم مي‌آيد (ياد مي‌گيرم؟) براي‌ام جديد بوده است. اين نظر بيان مي‌دارد Ú©Ù‡ Ù…Ø¹Ø±ÙØªØŒ پيش از ÙŠØ§Ø¯Ú¯Ø±ÙØªÙ†â€ŒØ§Ø´ به طور ذاتي وجود داشته است ولي در دست‌رس نيست. اما به طريقي (مثلا تجربه کردن يا Ù…Ø¨Ø§ØØ«Ù‡ کردن) مي‌توان آن را دوباره به يادآورد. در واقع، Ù…Ø¹Ø±ÙØª انسان پديده‌اي دروني Ùˆ ذاتي‌ست. اين در واقع مي‌تواند در کنار نظريه مثل Ù…Ø·Ø±Ø Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ Ù†ÙØ³ Ù…Ø¹Ø±ÙØª را مثالي زايل نشدني بداند Ú©Ù‡ نمود آن‌ها در زندگي انسان از طريق تجربه به صورت در مي‌آيند. با باور چنين چيزي،‌ نظريه مثل نيز باورپذير مي‌شود. چنين گونه باوري البته چندان جديد نيست Ùˆ نسخه‌هاي مشابه‌اش را –درست همان‌طور Ú©Ù‡ برايان Ù…Ú¯ÙŠ مي‌گويد- در کتاب‌هاي ديني‌مان پيدا مي‌کنيم Ú©Ù‡ بسيار از وجدان ذاتي سخن مي‌راند. در همين رابطه، Ù…Ú¯ÙŠ باز هم مثال‌هايي مي‌زند Ùˆ ادعا مي‌کند Ú©Ù‡ هنوز هم در ÙلسÙه‌ي جديد چنين نوع باورهايي وجود دارد Ùˆ نظريه چامسکي را شاهد مي‌آورد (چامسکي معتقد است پردازنده‌هاي تجزيه Ùˆ تØÙ„يل دستور زبان جملات Ùˆ توليد جملات درست به طور ذاتي در انسان وجود دارد). اين ادعا، به اعتقاد من کاملا درست نيست. وجود ابزارهاي ذاتي معادل داشتن Ù…Ø¹Ø±ÙØª ذاتي نيست. قبول دارم Ú©Ù‡ Ù…Ø¹Ø±ÙØª انسان به دنياي اطراÙ‌اش به دليل نوع ابزارهايي Ú©Ù‡ دارد سمت Ùˆ سوي خاصي پيدا کرده است (مثلا اگر انسان قدرت بينايي نداشت،‌ Ù…Ø¹Ø±ÙØªâ€ŒØ§Ø´ به صورت گزاره‌هاي تصويري بيان نمي‌شد)ØŒ اما وجود اين ابزارها معادل وجود Ù…Ø¹Ø±ÙØª نيست Ùˆ Ù…Ø¹Ø±ÙØª در اغلب موارد اکتسابي است.
نکته‌ي ديگري Ú©Ù‡ در Ø¨ØØ« Ù…Ú¯ÙŠ Ùˆ برن‌ييت به ذهن‌ام رسيد، مساله‌ي ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ Ø¨ØØ« کردن است. ÙŠÚ© Ù…Ø¨Ø§ØØ«Ù‡â€ŒÙŠ Ù†Ù…ÙˆÙ†Ù‡â€ŒÙŠ سقراطي (آن‌گونه Ú©Ù‡ اÙلاطون بيان‌اش مي‌دارد)،‌ چنين چيزي‌ست:
1-Ù†ÙØ± اول، گزاره Pi را پيش‌نهاد مي‌کند.
2-Ù†ÙØ± دوم، گزاره‌ي معادل Pi را بيان مي‌دارد (PEi) يا گزاره‌اي درباره‌ي آن مي‌گويد (Qi) Ùˆ از Ù†ÙØ± اول مي‌خواهد درستي‌ي آن را تاييد کند.
3-اگر Ù†ÙØ± دوم، معادل‌اي منطقي بيان کرده باشد (PEi) (اين مورد به شدت مورد مناقشه است)،‌ پس Ù†ÙØ± اول بايد درستي‌ي آن را تاييد کند مگر اين‌که Pi غلط باشد. در واقع، PEi باعث مي‌شود شخص بتواند به ÙØ±Ù… ديگري به آن گزاره نگاه کند Ùˆ از زاويه‌ي ديگري درستي‌ي آن را Ù…ØÚ© بزند.
4-اگر Ù†ÙØ± دوم، گزاره‌اي درباره‌ي Pi بيان کرده باشد (Qi)ØŒ آن‌گاه مساله را اين‌گونه بررسي مي‌کنم: Qi ØØ§ØµÙ„ ترکيب گزاره‌ي R Ùˆ Pi است. در صورت درست عمل کردن ÙØ±Ø¯ دوم، گزاره‌ي Qi نيز درست است مگر اين‌که ÙŠÚ©ÙŠ از Pi يا R غلط باشد. R چيست؟ [تعبير من] از ديد اÙلاطون اين است Ú©Ù‡ يا اين ÙŠÚ©ÙŠ از آن گزاره‌هاي درستي‌ست Ú©Ù‡ به صورت Ù…Ø¹Ø±ÙØª ذاتي در انسان وجود دارد يا اين‌که باور شخص درباره‌ي دنياي اطراÙ‌اش است Ú©Ù‡ مي‌تواند درست يا غلط باشد. در واقع چنين چيزي Pj Ù…ØØ³ÙˆØ¨ مي‌شود Ùˆ نياز به بررسي‌اي شبيه بهPi دارد.
آيا چنين روندي باعث رسيدن به ØÙ‚يقت مي‌شود؟ (پيدا کردن گزاره‌هاي درست) من Ø´Ú© دارم. اÙلاطون، اما، اين‌گونه مي‌انديشد. او در واقع باور دارد Ú©Ù‡ Rهاي ذاتي وجود دارند Ùˆ دست‌رسي پذيرند. اما من دليلي براي چنين باوري ندارم چون اصلا اعتقادي به وجودشان ندارم. اين مساله البته دقيقا همان مشکل امکان رسيدن (يا وجود داشتن) ØÙ‚يقت است Ú©Ù‡ پيش از اين درباره‌اش نوشته‌ام. به نظرم ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ Ù…Ø¨Ø§ØØ«Ù‡ØŒ در به‌ترين ØØ§Ù„ت باعث کش٠مجموعه‌ي ناسازگار با هم مي‌شود. نکته‌ي جالب براي‌ام، multi-agent بودن چنين ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ÙŠ Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ باعث مي‌شود سيستم در مينيمم Ù…ØÙ„ÙŠ Ù†ÙŠØ§ÙØªØ¯. مينيمم Ú†Ù‡ تابعي؟ ÙŠÚ© چنين چيزي: تابع بيان‌گر تعداد بررسي‌هاي ممکن روي مجموعه‌اي از گزاره‌هاي بيان‌شده Ùˆ هم‌چنين مستتر در Ø¨Ø§ÙØª Ù…Ø¨Ø§ØØ«Ù‡. با Ù…Ø¨Ø§ØØ«Ù‡ مي‌توان Ø§ØØªÙ…ال گير Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù† در نقطه‌اي Ú©Ù‡ در آن نمي‌توان درستي يا غلط بودن ÙŠÚ© گزاره (Pi) را مشخص کرد، Ú©Ù… کرد Ùˆ شانس تجزيه‌ي گزاره به گزاره‌هاي ديگر (توليد Qi يا PEi) را زياد. به عبارت ديگر، اين روشي گسترده براي ØÙ„ مساله‌‌ي NP-hard بررسي صدق مجموعه گزاره‌هاست. راه ديگر ØÙ„ چنين مساله‌اي، نزد خويش انديشيدن است. اما Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ اين‌گونه شانس گيرکردن‌مان زياد مي‌شود. اما تاس٠بزرگ‌تر اين است Ú©Ù‡ اکثر ما هيچ‌کدام از اين دو روش را بلد نيستيم.
اÙلاطون Ùˆ سقراط بس است!
گاهي ØØ¬Ù… ØØ±Ù‌هايي Ú©Ù‡ مي‌خواي بزني آن‌قدر زياد مي‌شود Ú©Ù‡ از ØØ±Ù‌زدن بازمي‌ايستي. دو ابزار براي سعي در بيان‌شان در آن شرايط وجود دارد: ÙلسÙÙ‡ Ùˆ ادبيات. روي‌کرد ÙلسÙÙŠØŒ روي‌کرد پيچيده‌ايست چون تو مي‌بايست با تمام دقت ممکن ØØ±Ù‌هاي‌ات را بيان کني Ùˆ اين دقت رنج‌آورست. روي‌کرد ادبي نيز به همان صورت دردناک‌ست چون لازم‌ست Ø±ÙˆØ Ø®ÙˆØ¯Øª را براي زيبايي Ú¯ÙØªØ§Ø±Øª در آن بدمي. اين دو شيوه در خيلي چيزها Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است اما ÙŠÚ© ويژگي‌ي مشترک دارد: دردناکي‌شان!
من از ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯Ù‡Ø§ÙŠ ANDÙŠ خوش‌ام نمي‌آيد: نه يادگيري‌ي آن‌ها ساده است (دوشنبه ÙŠÚ© تز Ùوق‌ليسانس در اين‌باره خواهيم داشت)ØŒ نه ÙŠØ§ÙØªÙ† تکاملي‌ي آن‌ها ساده است (ÙŠÚ© مشکل شناخته شده در combinatorial problemsهايي Ú©Ù‡ با GA ØÙ„ مي‌شوند) Ùˆ زندگي‌اي Ú©Ù‡ اين‌گونه دچار ÙØ±ÙˆÙ¾Ø§Ø´ÙŠ Ø´ÙˆØ¯ قابل تØÙ…Ù„ است. کاÙي‌ست ÙŠÚ© اشتباه بکني -ÙŠÚ© جز را به اشتباه انتخاب کني- تا خود را در ØØ¶ÙŠØ¶ ببيني. آيا اين‌ها اجتناب‌ناپذيرند؟ دوست داشتم نبودند، اما انگار هستند – تجربه‌اش کرده‌ام.
هيچ چيزي را بيش از ØØ¯ÙŠ Ù†Ù…ÙŠâ€ŒØªÙˆØ§Ù† Ùهميد،
هيچ چيزي را کم‌تر از ØØ¯ÙŠ Ù†Ù…ÙŠâ€ŒØªÙˆØ§Ù† Ù†Ùهميد،
هيچ ØØ±ÙÙŠ بيش از ØØ¯ÙŠ Ø¯Ø±Ø³Øª نيست،
هيچ ØØ±ÙÙŠ کم‌تر از ØØ¯ÙŠ ØºÙ„Ø· نيست،
هيچ چيزي، هميشه صادق نيست.