Browsed by
Category: متفرقه

کنکور

کنکور

امسال هم چند دوست کنکوري دارم که الان وسط امتحان‌شان‌اند. اميدوارم از اين غول مسخره‌ -که نمونه‌ي خوبي از حماقت سيستم حکومتي‌ي ايران است- به راحتي عبور کنند.

پرتغال-هلند

پرتغال-هلند

پرتغال-هلند!
خب … فقط نصف نيمه‌ي دوم را ديدم.
اما در عوض در جريان بازي، يک لم مهم کشف کردم.

لم طرف‌داري: اگر مسابقه‌اي برقرار بود که هر کدام از دو تيم در زمين، جزو تيم‌هاي مورد علاقه‌ات بودند، براي دانستن اين‌که طرف‌دار کدام‌شان هستي کافي‌ست تشخيص‌دهي در هنگام عقب‌افتادن کدام تيم مشوش و نگران نشده‌اي. در اين صورت، تو طرف‌دار آن يکي هستي.

اين لم روش خوبي‌ست براي تشخيص اين موضوع و با اين‌که بديهي به نظر مي‌رسد، اما قضاياي بسيار جالبي را مي‌توان با استفاده از آن ثابت کرد. مثلا اين‌که من امشب طرف‌دار پرتغال بودم و نه هلند!

مصاحبه با سکسولوژيست

مصاحبه با سکسولوژيست

نمي‌دانم آيا تا به حال گفته بودم يا نه، اما من معمولا از نزديکي Ùˆ فعال بودن فرم ادبي‌ي مصاحبه خوش‌ام مي‌آيد. بعضي از مصاحبه‌ها، خيلي به‌تر از دو سه نوشته به فرم ديگر مرا با شخص مورد نظرم آشنا مي‌کند. اين‌گونه خيلي راحت‌تر مي‌توانم به دغدغه‌ها Ùˆ علاقه‌مندي‌هاي شخص نزديک شوم. به هر حال …
کاپوچينو بعضي وقت‌ها مصاحبه‌هاي خوبي دارد. اين‌بار هم آن‌ها مصاحبه‌ي جالبي انجام داده‌اند با دکتر افتخار – متخصص سکس. خواندن مصاحبه‌اش را پيش‌نهاد مي‌کنم.

سانسور در اينترنت، اينترنت در سانسور

سانسور در اينترنت، اينترنت در سانسور

اين روزها بحث فيلترينگ اينترنت و پيش‌نويس قانون جرايم کامپيوتري حسابي داغ شده است. فعلا کاري به خود قانون ندارم، اما طبيعي‌ست که خيلي‌ها به آن کار داشته‌اند و اعتراض کرده‌اند. فرم اين اعتراض‌ها تا به حال، جمع‌آوري امضا بوده است. دو امضا-جمع‌کني بزرگ در اين ميان وجود دارد که يکي‌شان به نام اعتراض به پيش‌نويس نامناسب و کارشناسي نشده قانون جرايم اينترنتي معرفي شده است و ديگري به نام Stop Internet Censorship in Iran.
اين‌که کدام يک را انتخاب کنيد (يا شايد هم هر دو)، موضوعي متفاوت است و بحث‌هاي هم درباره‌اش شده است. تنها لازم است بگويم که هدف هر دو يک‌سان نيست و مثلا بعضي‌ها معتقدند که اولي به نوعي تاييد امکان قانوني بودن ماجراست و بعضي‌هاي ديگر اعتقاد دارند که دومي، بي‌هوده و بدون نتيجه خواهد بود. تصميم‌گيري‌اش با خودت. اما حداقل اين‌که مي‌دانيم اينترنت نبايد سانسور شود!

پرتغال-اسپانيا

پرتغال-اسپانيا

مطمئن نيستم بايد خوش‌حال باشم يا ناراحت. اول بازي تصميم گرفته بودم هوادار پرتغال باشم، و خب، طرف‌دار خوبي هم بودم! مبارک‌ام باشد! (:

جام ملت‌هاي اروپا 2004:‌ برخورد اول

جام ملت‌هاي اروپا 2004:‌ برخورد اول

جام ملت‌هاي اروپا شروع شد! لابد يک روز هم تمام مي‌شود. يادش به خير، زماني جام جهاني شروع شد و چون من طرف‌دار برزيل بودم، به خوبي تمام شد. اين دفعه، اما، هنوز مطمئن نيستم طرف‌دار چه کسي هستم:

-هيچ‌وقت از آلمان خوش‌ام نمي‌آمد.
-از فرانسه خوش‌ام نمي‌آيد چون يک بار برزيل‌ام را اذيت کرد. آن هم به طور غيرمترقبه با گل‌هاي خنده‌دار. با اين همه، در چند سال اخير فرانسه تيم خوبي بوده است.
– از پرتغال خوش‌ام مي‌آيد به خاطر فيگو Ùˆ روي کاستا Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ دو پسر تکنيکي‌ي ديگر.
-از اسپانيا خوش‌ام مي‌آيد.
-ايتاليا؟! نه خيلي!
-انگليس؟! خوب است! مي‌شود گفت يکي از تيم‌هاي محبوب‌ام حساب مي‌شود ولي نه در مقابل برزيل.
-کرواسي، يونان، روسيه، … Ùˆ … ! خير!
-هلند؟! خوب است! گرچه در واقع فقط زمان فون‌باستن Ùˆ گوليت خيلي از آن خوش‌ام مي‌آمد وگرنه الان چندان طرف‌دار آن نيستم: قربان چشم Ùˆ ابروي کلايورت Ùˆ دي‌بوئر Ùˆ … نمي‌روم (نمي‌دانم اين‌ها دعوت شده‌اند يا خير).

خب … در نهايت فکر کنم مي‌شود گفت از پرتغال Ùˆ اسپانيا Ùˆ انگليس خوش‌ام مي‌آيد، فرانسه را به آلمان Ùˆ … ترجيح مي‌دهم (خب، نمي‌توان منکر زيبايي بازي‌شان بشوم) Ùˆ اميدوارم در نهايت برزيل قهرمان جام شود!

از بازي‌ها چيز زيادي نديده‌ام. ده دقيقه – ÙŠÚ© ربع از اکثر بازي‌ها Ùˆ Ú©Ù„ بازي‌ي انگليس-فرانسه. اممم … ÙŠÚ© اندکي تحليل بد نيست:

پرتغال-يونان که افتضاحي بود. پرتغالي‌ها همه کار مي‌کردند، جز اين‌که يک مهاجم روي تير دو بگذارند.
انگليس-فرانسه: فرانسه خيلي به‌تر حمله مي‌کرد، انگليس هم فوق‌العاده دفاع مي‌کرد. فرانسه خيلي توپ هوايي روي محوطه جريمه مي‌انداخت و انگليس هم دقيقا به خاطر سبک بازي‌شان در دفاع هوايي قوي بود. از قيافه‌ي اين Rooney انگليس اصلا خوش‌ام نيامد (بداخلاق هم بود)، ولي بازي‌اش خيلي خوب بود. درست همان‌قدر چشم‌گير بود که Owen در سال 1998. بکهام خيلي کم‌تر از انتظار بود و چندان در جريان بازي نبود،‌ Scholes خوب بود، من ولي به‌تر بودم. زيدان بدک نبود (مخصوصا کارهاي آخرش که اعصاب خرد کن خوب بود)، بقيه‌ هم متناسب با خود، خوب يا بد بودند. خلاصه‌اش اين‌که خيلي شانس مي‌خواهد اين‌طوري بردن. حسابي سوختم! (ولي گفته باشم با 1-1 نمي‌سوختم.)
خب … گمان‌ام ول‌اش کنم بروم به‌تر باشد. من خيلي خوب هستم،‌ ولي درست به همين دليل Bifurcation نمي‌گذارد خوبي‌ام به ديگران برسد. حالا حالي‌اش مي‌کنم …

تبريک تولد

تبريک تولد

پريسا – مارمولک کوچولوي دوزيست!
هاجر – اممم … اممم … اممم!
تولدتان پس از يک ماه مبارک!
هاممم …
حيف که زيادي عجله کرديد و نگذاشتيد سورپريزتان شيرين باشد!

جهت‌گيري سياسي: ليبرال چپ

جهت‌گيري سياسي: ليبرال چپ

به کدام جهت فکري‌ي سياسي نزديک‌تري؟! هممم؟!
گمان‌ام قبلا هم به‌ات گفته باشم –يا مستقيم يا در اين‌جا- Ú©Ù‡ قبول ندارم مي‌توان فردي را در چارچوب فکري‌ي خاص‌اي قرار داد Ùˆ انتظار داشت همه عقايد او در آن ايدئولوژي توصيف شود. مثلا در زمينه‌ي سياسي، من نه کاملا Ú†Ù¾ اقتصادي هستم (چون به نظارت شديد اقتصادي دولت اعتقادي ندارم) Ùˆ نه راست اقتصادي (چون مخالف قدرت‌مند شدن بيش از حد شرکت‌هاي چند مليتي هستم). اما با اين همه، اين تست The Political Compass براي‌ام جالب بود چون شخص را از دو بعد اقتصادي Ùˆ سياسي مي‌سنجد. قبلا تست مشابهي انجام داده بودم ک� خيلي خلاصه‌تر از اين بود (آدرس آن را هم نوشته بودم. حالا بايد دوباره پيداي‌اش کنم). نتيجه Ú©Ù… Ùˆ بيش يک‌سان است: از لحاظ اقتصادي به Ú†Ù¾ تمايل دارم Ùˆ از لحاظ اجتماعي نيز ليبرال محسوب مي‌شوم – البته نه فرم راديکال آن! خوش‌بختانه همه‌ي جانورهاي معروف تاريخ (هيتلر، استالين، شارون، صدام Ùˆ … در سمت authoritarian ماجرا هستند Ùˆ فاصله‌ي زيادي با من دارند). خودت برو تست Ú©Ù†! اما ÙŠÚ© نکته‌ي ديگر … به نظرم عقايد من کمي متناقض است – به طور خاص در زمينه‌ي اقتصادي. Ú†Ù¾ بودن‌ام مشکوک است!
خلاصه اين‌هم نتيجه‌ي تست براي من:

و اين هم تخمين تست براي چند سياست‌مدار مشهور:

در ضمن در اين‌جا هم مي‌تواني جهت‌گيري‌ي سياسي‌ي موسيقي‌دانان مشهور را ببيني. مثلا موزات و بتهوون، شوستاکوويچ (اين کيه ديگه؟!) در جبهه‌ي ليبرال چپ قرار مي‌گيرند،‌ شوپن و چايکوفسکي هم در زمره ليبرال‌هاي راست قرار مي‌گيرند و هايدن، برامس، استراوينسکي و واگنر نيز جز راست‌هاي تماميت‌خواه. جالب اين‌که ليبرال و چپ بودن آن‌ها (البته آن‌هايي که چپ و ليبرال هستند) غيرراديکال است و در عوض، راست بودن و تماميت‌خواهي‌ي آن بقيه،‌ کاملا زيادست. شايد علت اين باشد که هنوز ايده‌هاي ليبرالي و هم‌چنين چپ اقتصادي در آن زمان زندگي‌شان يا مطرح نشده بود يا چندان جاافتاده نبود ولي در عوض راست اقتصادي و تماميت‌خواهي‌ي اجتماعي قرن‌ها برپا بوده است. مثلا اگر الان بياييم و همين تست را روي موسيقي‌دانان عصر حاضر انجام دهيم،‌ گمان مي‌کنم طيف ديگري بيابيم: مثلا پينک فلويد احتمالا به سمت ليبرال چپ راديکال ميل مي‌کند و کريس دي‌برگ هم اندکي تمايلي به راست تماميت‌خواه داشته باشد. هاها! کسي زياد جدي نگيرد!
در اين‌جا هم مي‌توان کانديداهاي رياست جمهوري‌ي 2004 آمريکا را ديد. تنها Al Sharpton و Dennis Kucinich چپ ليبرال هستند (آن هم نه شديد) و بقيه راست تماميت‌خواه هستند که هر چه کله‌خرتر مي‌شوند (يعني به سمت بوش تمايل پيدا مي‌کنند)،‌ ميزان تمايلات راستي و تماميت‌خواهي‌شان بيش‌تر مي‌شود. شخصي چون کري (که من جزو طرف‌داران‌اش هستم!) هم يکي از معتدل‌ترين آدم‌هاي ممکن است.
در سايت‌اش چيزهاي بيش‌تري هم دارد که پيدا کردن‌اش باشد به عهده‌ي خودت.

زلزله بلده

زلزله بلده

(1) نترسيد، هيش‌طوري نمي‌شه!
من هنوز اين‌جاي‌ام،
و زلزله هم گويا رفته است.
نترسيد کوچولوهاي من!
اما،
گويا خداوند چندان از ما خوشنود نيست.

(2) خب … حالا خبرهاي بيش‌تري دارم: نگاهي به اين سايت بيندازيد. در اين سايت Ú©Ù‡ متعلق است به U.S. Geology Survey وزارت کشور آمريکا اطلاعات جالبي درباره‌ي اين زلزله آمده است: زلزله 6.2 ريشتري بوده است، 26 کيلومتري زير سطح زمين بوده است، فاصله‌اش با شهرهاي نزديک بدين صورت بوده: 70 کيلومتري شمال تهران، 140 کيلومتري شرق قزوين، Ùˆ 140 کيلومتري جنوب غربي ساري.
هم‌چنين در اين نقشه مي‌توان پراکندگي‌ي زلزله‌هاي اين منطقه در چند سال اخير را مشاهده کرد. در ضمن، از اين‌جا هم مي‌توانيد ليست و مشخصات آخرين زلزله‌هاي جهان را بيابيد.

(3) به گمان‌ام قبلا لينک‌اش را داده بودم،‌ اما به دليل خطر هميشگي‌ي زلزله، ارجاع چندباره به آن ضرري ندارد: راه‌نماي عملي زنده‌ ماندن در زلزله نوشته‌ي کتاب‌دار (نکته‌ي جالب اين است که هيت‌هاي وبلاگ کتاب‌دار، بستگي‌ي مستقيمي به وقوع زلزله در کشور دارد!! مثلا در همين يکي دو روز اخير پس از زلزله، تعداد هيت‌ها حدود دو برابر شده است و هم‌چنين پيک قابل توجهي در زمان زلزله بم وجود دارد:‌ هيت هفتگي 8 برابر مقدار متوسط است).

(4) اختلافاتي هست در مورد اين‌که اين زلزله آخر سر چه اندازه‌اي بوده است. آخر سر 5.5 درست است يا 6.2 يا 6.3؟ خيلي جالب و خنده‌دار بود که در بعضي از سايت‌ها شنيدم ج.ا. عدد را کوچک کرده است تا به اهداف شوم خود نايل شود. جدا از اين موضوع، دليل اختلاف خيلي ساده است:‌ واحدها فرق مي‌کردند. در واقع، آن‌چه اندازه‌گيري شده است کميت‌هاي مختلفي بود. مثلا معياري که USGS داده بود، بر اساس تعريفي به نام moment زمين‌لرزه داده مي‌شود که معياري‌ست براي اندازه‌گيري زمين‌لرزه‌هاي دور (کم‌ترين فاصله ايستگاه لرزه‌نگار آن‌ها تا بلده، بيش از 999 کيلومتر بوده است). در اين‌جا هم بر اساس معيار امواج سطحي 6.3 اعلام شده و راديو و تلويزيون هم عدد 5.5 را اعلام کردند که احتمالا به معيار محلي (ريشتر) بوده است (گرچه مطمئن نيستم).

روز جهاني‌ي مخابرات: مقام شامخ شانون

روز جهاني‌ي مخابرات: مقام شامخ شانون

روز جهاني‌ي مخابرات -با چند ساعت تاخير- مبارک باد!
اممم …
آره!
واقعا از يک قدرتي يا الکترونيکي نمي‌شود انتظاري داشت،
اما … !
خب، شايد خوب باشد چند لينک مهم را اين‌جا بگذارم. مثلا Bell LabsØŒ يا AT&T Ú©Ù‡ مي‌توان آن‌ها را مهد مخابرات (يا حتي مهندسي برق نوين) دانست. ديگر اين‌که وقتي کسي اسم مخابرات به گوش‌اش مي‌خورد (منظورم البته از جماعت برقي‌ست)ØŒ حتما حتما بايد اسم Claude Shannon فقيد در گوش‌اش زنگ بخورد وگرنه اصلا نبايد دست به هيچ سيم حامل بيت‌اي بزند (نه اين‌که برق مي‌گيردش، نه، قباحت دارد). به نظرم براي شروع مقاله‌ي A Mathematical Theory of Communicationاش خوب است. ديگر چه؟ آها! آره! لابد همه مي‌دانند -Ùˆ اگر نمي‌دانند، بدانند!- درست زماني Ú©Ù‡ معلوم شد Ú©Ù‡ در خون‌هاي من تئوري‌ي اطلاعات به طور طبيعي جريان دارد (Ùˆ اين معلوم شدن، به مخابرات 2 Ùˆ دکتر کلانتري ربط داشت)ØŒ شانون توانست با خيال راحت اين دنيا را به حال خود رها کند(1) – با اين اطمينان خاطر Ú©Ù‡ من هستم! (ناخودآگاه به ياد شاهنشاه سابق افتادم). نه! او اشتباه نمي‌کرد، اما، خب، متاسفم … ! (2)

(1) شانون 24 فوريه 2001 به آن دنيا رفت.
(2) نه! نه! من هنوز زنده‌ام – حداقل تا سه دقيقه‌ي پيش Ú©Ù‡ اين‌طوري به نظر مي‌رسيد.

گل‌آقا پرواز کرد!

گل‌آقا پرواز کرد!

… مثل كبوترباز عاشقي كه مات Ùˆ ساكن به نقطه‌اي در آسمان خيره مانده است Ùˆ مي داند زيباترين كبوترش تا چند لحظه ديگر در آن سوي خط افق Ú¯Ù… خواهد شد. (گل‌آقا)

گل‌آقا رفت!
همين نيم ساعت پيش شنيدم‌اش. گل‌آقاي‌ام رفت، درست مثل خيلي‌هاي ديگر – و من دوباره متحير ماندم از معناي‌اش. خيلي ناراحت شدم. انتظارش را نداشتم: نه! اصلا انتظارش را نداشتم. فکر نمي‌کردم گل‌آقا هم بتواند پژمرده شود و بميرد، اما او بدون توجه به انتظارم، هفته‌نامه‌اش را تعطيل کرد، و با کول‌بار جمع‌کرده‌اش منتظر قطار سريع‌السيري شد که جمعه 11 اردي‌بهشت ماه سال 1383 خورشيدي – 10، 11 سال پس از اولين آشنايي‌مان- خيلي سريع و فوري (يحتمل حتي سريع‌تر از يک چشم به هم زدن) او را از بيمارستان مهر بالا و بالاتر ببرد تا نه ديگر من بدانم کجاست و نه هيچ کس ديگري.
گل‌آقا مرد Ùˆ من مدت‌ها بود Ú©Ù‡ خبري از او نداشتم. واقعا نمي‌دانم گل‌آقا Ú©Ù‡ بوده است: زماني Ú©Ù‡ گل‌آقا مي‌خواندم به گذشته‌اي بازمي‌گردد Ú©Ù‡ نمي‌دانم هويت فعلي‌ام چگونه ممکن است به آن واکنش نشان دهد. نمي‌دانم نشريه‌اش را اگر هم اينک بخوانم، دوست خواهم داشت يا نه، نمي‌دانم طنزش با معيارهاي فعلي‌ام خوش‌آيند محسوب مي‌شود يا نه،‌ Ùˆ حتي نمي‌دانم آيا با “دو کلمه حرف حساب‌”اش مي‌توانم موافق باشم يا خير، اما مي‌دانم Ú©Ù‡ آن زماني Ú©Ù‡ گل‌آقا را مي‌خواندم، مشتاقانه مي‌بلعيدم‌اش Ùˆ ساعت‌ها شادم مي‌کرد: نگاهي به کاريکاتورهاي صفحه‌هاي اول Ùˆ آخرش، سپس نگاهي به کاريکاتورهاي صفحه‌هاي آغازين‌ Ùˆ بعد حسي از جنس اين‌که نمي‌بايست کاريکاتورها را هدر دهم Ùˆ آن وقت بود Ú©Ù‡ صفحه به صفحه،‌ تقريبا همه‌ي نوشته‌هاي‌اش را (جز شعرها Ú©Ù‡ آن زمان ميانه‌اي با آن نداشتم) مي‌خواندم. همين کافي نيست؟ از گل‌آقا تشکر مي‌کنم به خاطر همه‌ي آن لحظات شاد. يادت باشد Ú©Ù‡ دوست‌ات دارم.

[خواندن چند لينک زير به نظرم براي آشنايي با گل‌آقا و باقي‌ي قضايا مفيدست:
سايت مجله‌ي گل‌آقا
مصاحبه‌ي ويژه‌نامه نوروز 1382 همشهري با گل‌آقا
آخرين شوخي تلخ گل‌آقايي/کيومرث صابري درگذشت (خبر سينا درباره‌ي درگذشت گل‌آقا که زندگي‌نامه‌ي مختصري نيز از او آورده شده است).
-گل‌آقا رفت! (رامينيا)
-مي‌زنم تا زنده هستم حرف حق (راز)
-تقديم با عشق (ابراهيم نبوي)]