مينا! تولدت مبارک!
مينا! تولدت مبارک!
مينا! تولدت مبارک!
هنوز همان قبلي …
هيچ چيز!
اول اين مصاØبه را Ú©Ù‡ خواندم،‌ Øس کردم با ÙŠÚ© دختر لوس ديگر طرÙ‌ام Ú©Ù‡ از ديوانگي Ùˆ ديوانه بودن صØبت مي‌کند اما هيچ چيزش به ÙŠÚ© ديوانه نمي‌ماند. اما وقتي رسيدم به اين‌جا، Ùهميدم از ÙŠÚ© Øداقل کاملا قابل قبولي برخوردارست:
ـ و بعد به شما مي‌گويند ديوونه! نه؟
آره… آن موقع‌ها كه واقعاً قاطي كرده بودم Ùˆ مثل نقل Ùˆ نبات قرص مي‌انداختم بالا Ùˆ مي‌مردم، بعد يكي مي‌آمد Ùˆ نجاتم مي‌داد، مسأله خودكشي‌هايم ديگر Øالتي پاروديك پيدا كرده بود Ùˆ دوستانم به آن عادت كرده بودند Ùˆ به نوعي برايشان مبدأ تاريخ شده بود.
اين بخشي‌ست از مصاØبه‌ي شيوا ارسطويي! (شهرزاد لينک دائمي به مطالب‌اش نمي‌دهد، مجبور شدم آدرس خود وبلاگ‌اش را بگذارم. اين مطلب در تاريخ 24 مي 2003 نوشته شده است).
دي‌روز ÙŠÚ© کاري کردم! Øالا بايد ديد نتيجه‌اش Ú†ÙŠ مي‌شه – Øدود دو Ù‡Ùته طول مي‌کشه تا جواب بده. اينو نوشتم Ú©Ù‡ Ú©Ù‡ يادم نره برم ببينم نتيجه‌اش Ú†ÙŠ مي‌شه.
واي … واي … خودم رو لو دادم دي‌شب!!!
Øالا بايد منتظر طرÙ‌داران تساوي‌ي Øقوق آدم‌ها باشم!
خب، به هر Øال هر کسي ÙŠÚ© چيزهايي رو نمي‌دونه …
مثلا من چي رو نمي‌دونم؟!
مثلا … امممم … نمي‌دونم!
در مورد عکس قبلي،
مطلقا هيچ دختري خوش‌اش نيامد،
نظر پسرها متÙاوت بود: از “مامان خوبي مي‌شه” تا خيلي خوب، Ùˆ هم “اينم خوشگله؟”ØŒ
دسته‌ي آخر همه جزو پسرهاي متاهل بودند،
نمي‌دانم،
شايد مساله Øس رقابت است.
طبق تØقيقي Ú©Ù‡ در دانش‌گاه Regensburg Ùˆ Rostock بر روي دلايل زيبايي چهره شده است، موارد زير مشخص شده:
-جذاب‌ترين چهره‌ي ممکن روي زمين، از آن ÙŠÚ© انسان نمي‌تواند باشد! موجودات ساختگي به راØتي مي‌توانند جذاب‌تر باشند.
-14 چهره از 16 چهره‌اي Ú©Ù‡ توسط موسسه‌ي استخدام مدل انتخاب شده بودند،‌ ساختگي بودند (Ùˆ دو انتخاب ديگر هم به هر Øال زن نبودند).
-تاثير جذابيت چهره بر موÙقيت اجتماعي بسيار بالاست. به طوري Ú©Ù‡ کسي Ú©Ù‡ جذاب‌تر مي‌نمايد، موÙق‌تر به نظر مي‌رسد (در نتيجه ÙŠÚ© چهره‌ي ساختگي مي‌تواند باهوش‌تر،‌ اجتماعي‌تر Ùˆ … از هر انسان ديگري به نظر برسد).
-اين براي نوع بشر خطرناک است چون مي‌تواند باعث شود Ú©Ù‡ Ø³Ø·Ø ØªÙˆÙ‚Ø¹ اÙراد بيش از Øدي Ú©Ù‡ انسان‌ها قابل به برآوردن‌اش باشند،‌ بالا برود (Ùˆ اين Ø³Ø·Ø ØªÙˆÙ‚Ø¹ از طريق مشاهده‌ي چهره‌هاي پردازش‌ ديجيتال شده در Ùيلم‌ها Ùˆ مجله‌ها Ùˆ … بالا مي‌رود).
چهره‌ي بالا، جذاب‌ترين چهره‌ي اين مجموعه شناخته شده است که طبيعتا واقعي نيست.
براي چه مي‌زي‌ايم؟!
دليلي هست؟
از خودم بگويم براي‌ات؟ از سير تØول‌ Ùˆ تکان‌هاي‌ام؟ يا شايد از گرماي هوا؟
ابتدا انسان در آشوب Ùˆ ناداني بود، پس اÙسانه‌ها را به وجود آورد، سنت‌ها ايجاد شدند، تابوها، باورها، اعتقادات Ùˆ آن چيزهاي ديگري Ú©Ù‡ سخت به‌شان معتقد شد چون براي ادامه‌ي Øيات‌اش لازم بودند ولي دليلي براي‌شان نداشت جز بازگشت به همان اÙسانه‌ها. پس از آن، Ø³Ø·Ø Ø¨Ø§ÙˆØ±Ù‡Ø§ÙŠâ€ŒØ§Ø´ تغيير کرد Ùˆ سعي کرد به جاي اين‌که قوانين را ياد بگيرد، راه رسيدن به آن قوانين را بياموزد. به‌ترين ابزاري Ú©Ù‡ در اين ميان کش٠کرد –و شايد هم تنها ابزارش- عقل بود. انسان در اين‌جا بود Ú©Ù‡ مدرن شد چون Ùکر کرد عقل يعني منطق Ùˆ استدلال –و تا اين‌جاي‌اش با اين‌که درست نمي‌گÙت اما در گم‌راهي مهلکي هم نبود- Ùˆ با استÙاده از اين وسيله‌ي جديد Ú©Ù‡ خوب است به آن بگويم ÙŠÚ© Ùراباور جديد، ÙŠÚ© ÙرااÙسانه (يا به قول گمان‌ام ليوتار) Ùˆ يا Ùراروايت جديد همه چيز را دوباره تعري٠کرد. اشتباه از اين‌جا شروع شد … دو سوال مي‌پرسم: علم چرا خوب است؟ آيا جواب مي‌تواند اين باشد Ú©Ù‡ علم ابزارهايي براي بررسي‌ي دقيق واقعيت اطراÙ‌مان به ما مي‌دهد؟ به نظرم اين پاسخ خوبي‌ست – اگرچه ممکن است از نظرت کمي کلي باشد. به هر Øال ÙلسÙÙ‡ هم (البته با توجه به اين‌که ÙلسÙه‌ي Ú†Ù‡ مکتبي باشد) تا Øدودي همين است، گيريم کمي ابزارهاي‌اش Ùرق داشته باشد. سوال دوم‌ام اين است: آيا علم مي‌تواند Øقيقت را به ما نشان بدهد؟ مساله در همين است. Øقيقت همان واقعيت نيست. در ضمن با توجه به بينش‌اي Ú©Ù‡ نسبت به دنيا داريم، دليلي ندارد Ú©Ù‡ واقعيت Ùˆ طبيعت ÙŠÚ©ÙŠ باشند Ùˆ به نظرم کاري Ú©Ù‡ علم در واقع انجام مي‌دهد تنها بررسي‌ي طبيعت است Ùˆ نه واقعيت. بله! علم در بعضي از Øوزه‌ها مستقيم با Øقيقت سر Ùˆ کار دارد اما اين دقيقا همان معضلي‌ست Ú©Ù‡ به شدت گرÙتارش هستم: Øقيقت‌اي Ú©Ù‡ با آن سر Ùˆ کار داريم، ارزشي ندارد چون Øقيقتي قابل کش٠نيست. وقتي ÙŠÚ© سري اصل اوليه را در نظر مي‌گيري Ùˆ قضيه‌هايي بر آن‌ها مي‌نويسي،‌ کاري Ú©Ù‡ انجام مي‌دهي تبديل ÙŠÚ© سري Øقيقت به واقعيت است. قضايا، واقعيت Øقايقي هستند Ú©Ù‡ توسط آن اصل‌ها بيان شده‌اند. اما Ú†Ù‡ کسي Ú¯Ùته است اين Øقيقت ارزشي دارد؟ موضوع اين است: ارزش بايد در ÙŠÚ© ظر٠باخرد، در ÙŠÚ© متن يا دقيق‌تر بگويم،‌ در ÙŠÚ© Ù…Øيطي Ú©Ù‡ عامل‌اي خارجي بتواند با توجه به آن Ù…Øيط Ùˆ رÙتار تو در آن، کارت را ارزش‌گذاري کند بيان شود Ùˆ جهان،‌ با وجود اين‌که ÙŠÚ© ظر٠است، اما ÙŠÚ© متن نيست چون قضاوت نمي‌کند، در Ú©Ù„ بي‌خردست. بله! قبول دارم Ú©Ù‡ جهان، به هر دليلي، گاهي دچار بخش‌هاي با تظاهر رÙتار خردمندانه مي‌شود اما اين‌ها قادر به قضاوت جهان نيستند،‌ تنها قادر به قضاوت‌اي Ù…Øلي در متن خود هستند. مشکل مدرنيسم همين است. مدرنيسم در انتخاب Ùراروايت‌ معقولانه عمل کرد (اين به گمان‌ام دقيق‌ترين بيان ممکن است: مدرنيسم، رÙتاري عقلايي براي انتخاب عقل به عنوان ابزار انجام داده است) اما اصلا به اين نکته توجه نکرد Ú©Ù‡ خيلي راØت ممکن است در دام نبود ارزش‌ها بياÙتد Ùˆ مجبور شود ارزش‌هايي بياÙريند Ú©Ù‡ واقعا وجود ندارند. ارزش‌هايي Ú©Ù‡ وجود واقعي ندارند، اما Øقيقت Ùرض مي‌شود: بس مضØÚ©! مدرنيسم،‌ در ÙŠÚ©ÙŠ از به‌ترين Øالت‌هاي خود مي‌تواند طبيعت را جانشين واقعيت کند اما باز اين منوط به باور Ùراروايتي ديگرست Ùˆ باز اين‌که دليلي ندارد Ú©Ù‡ ربطي به Øقيقت داشته باشد مگر اين‌که Ùراروايت ديگري را نيز وارد ماجرا کنيم.
در اين‌جاست Ú©Ù‡ پست‌مدرنيسم وارد مي‌شود Ùˆ باعث مي‌شود نوشته‌اي چون همين چيزي Ú©Ù‡ اکنون در Øال نوشتن‌اش هستم به وجود بيايد. پست‌مدرنيسم Ùوق‌العاده است،‌ دقيقا به تو مي‌گويد مشکل در کجاست اما متاسÙانه گند مي‌زند به خيلي چيزها از جمله خودش. وقتي روايات را به دور مي‌ريزي، سپس از Ùراروايت‌هاي‌ات‌ Øقيقت‌زدايي مي‌کني ديگر Ú†Ù‡ چيزي براي‌ات باقي مي‌ماند؟ تقريبا هيچ!
نه! من نمي‌خواهم مقاله بنويسم،‌ مدت‌هاست Ú©Ù‡ ديگر Øوصله‌ي چنين کاري را ندارم. نمي‌خواهم براي آدم‌هايي بنويسم Ú©Ù‡ بايد بخوانند Ùˆ خوب بÙهمند Ùˆ درک‌ام کنند. شايد تنها دوره‌اي Ú©Ù‡ واقعا اين‌کار را مي‌کردم مربوط باشد به دوران شبکه‌هاي ماورا Ùˆ صبا. آه! چقدر وقت پيش مي‌شود. بعد از آن ديگر نظرم عوض شد. سال‌هاست براي خودم مي‌نويسم. Øوصله ندارم بيش از Øدي ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ù…. با اين‌Øال شايد Ú©Ù… هم ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù†Ø¯Ù‡Ù…. از چندباره‌گÙتن چيزها خوش‌ام نمي‌آيد اما اعترا٠مي‌کنم Ú©Ù‡ نسبت به روده‌درازي‌اي Ú©Ù‡ منجر به بيان دقيق –هر Ú†Ù‡ دقيق‌تر- ماجرا شود Øساسيتي ندارم. يعني Øتي خوش‌ام مي‌آيد از چنين کاري. مي‌خواهم همه‌ي جملات‌ام تا Øد ممکن دقيق باشند. در Øر٠زدن نيز تا Øد خوبي اين‌گونه‌ام. بابت اين موضوع تا Øدي خوش‌Øال‌ام. معمولا کم‌تر چرت مي‌گويم. خب، دقيقا به همين دليل کم‌تر Øر٠مهمي مي‌زنم. نظري قاطعي در مورد سياست ندارم. مطمئن نيستم دموکراسي واقعا چيز خوبي باشد. طرÙ‌دار سينه‌چاک هيچ کس نيستم. طرÙ‌دار متعصب عقيده‌اي هم نيستم جز ÙŠÚ© Ùراعقيده Ú©Ù‡ آن هم بي‌نهايت Ù…ØÚ©Ù… نيست: چيز زيادي نمي‌توان Ú¯Ùت. يا شايد هم به‌تر باشد بگويم،‌ Øر٠زيادي نمي‌شود زد. Ú†Ù‡ مي‌دانم، اين هم نوعي Ùراروايت است. دنياي من، دنياي اØتمالات است. اØتمالات عدم‌قطعيت را به طور ذاتي وارد ماجرا مي‌کند اما وقتي از آن استÙاده مي‌کني، هيچ عدم قطعيتي نداري: با قطعيت از آن استÙاده مي‌کني. اين دقيقا ÙŠÚ© Ùراروايت است. گ�تم، در اين هم خيلي اصرار نمي‌کنم. اما بايد باور کرد Ú©Ù‡ وضعيت واقعا ÙˆØشتناک است.
دوباره مي‌رسم به پرسش ابتدايي: چرا مي‌زي‌ايم؟
امشب به کنسرت موسيقي‌ي سنتي‌ي گروه شمس رÙتم. خانوادگي بود رÙتن‌مان. زرين براي‌مان بليت گرÙته بود. دÙعه‌ي قبل هم گويا همو اين‌کار را کرده بود. دل‌آگاه را هم اين‌بار آگاهانه‌تر ديدم. مدتي‌ست گاهي با هم چت مي‌کنيم Ùˆ مي‌شود Ú¯Ùت رابطه‌مان خيلي بيش‌تر از سلام Ùˆ عليک است: دعوا هم مي‌کنيم گاهي. خوب بود … خوش‌ام آمد. برنامه‌ي قبلي‌ي تابستان هم از همين‌ها بود. عاشق موسيقي‌ي سنتي نيستم. معمولا گوش نمي‌کنم. وسط اجراي‌شان Øس‌اي هميشگي به‌ام مي‌گÙت Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ خوب مي‌شد اگر به جاي تنبور، طر٠گيتار برقي مي‌زد Ùˆ به جاي تنبک،‌ درام؟ نياز به شدت دارم، هيجان Ùˆ ضرب‌آهنگ‌هاي قوي! د٠خيلي خوب است. دوست‌اش دارم. اما د٠برنامه‌ي اين‌ها خيلي زياد نيست. صداي غالب نمي‌شد. به هر Øال ÙˆØشتناک بود. همين Ùکرهاي بالايي به سرم زد وسطش. دقيق‌تر بگويم، ابتدا Øس کردم عرÙاني Ú©Ù‡ از آن در اشعارشان مي‌گويند نه تنها به من هيچ ربطي ندارد Ú©Ù‡ کاملا مهمل است. به شدت Øس جدايي مي‌کردم. Ú†Ù‡ معنايي دارند اين‌ها؟ از آن‌جا بود Ú©Ù‡ اين Ùرآيند سنت Ùˆ سنت‌زدايي به يادم آمد. پس از آن همه چيز پشت سر هم زير سوال رÙت Ùˆ جان سالم به در نبرد. Ú†Ù‡ مي‌شد مرا؟ نمي‌دانم. ÙˆØشتناک بود. Øال‌ام بد شد. يخ کردم. تمام بدن‌ام درد مي‌کرد. به خودکشي Ùکر کردم. مي‌داني چرا؟ چون اصلا دليلي نديدم براي ادامه‌ي زندگي. خنده‌دارست اما مهم‌ترين چيزي Ú©Ù‡ به نظرم آمد اين بود Ú©Ù‡ Ùعلا نسبت به چند مساله‌ي کنترل علاقه‌مند شده‌ام. عمومي‌تر بگويم، مهم‌ترين چيز زندگي براي‌ام آگاهي‌ست Ùˆ به نظرم مي‌آيد بزرگ‌ترين دليل زندگي‌ام اين باشد Ú©Ù‡ اميد دارم به Ùهميدن اين‌که در اين جهان دقيقا Ú†Ù‡ اتÙاقي دارد مي‌اÙتد. اين سوال،‌ تقريبا مشخص است Ú©Ù‡ پاسخ‌اش چيست: نمي‌توانم بÙهمم. از همين الان بايد بميرم؟ نمي‌دانم. بقيه‌ي چيزها، اين‌قدر Ùوق‌العاده نيستند. من Øريص‌ام،‌ Øاضر نيستم خيلي چيزها را از دست بدهم اما واقعيت اين است Ú©Ù‡ آن همه چيز در اين چهارچوب Ùکري ارزش چنداني ندارد. غذا؟ چرا؟ مهم است براي زنده بودن، لذت دارد اما چرا؟ دختر؟ خيلي خوب است، ولي چرا واقعا خوب است؟ نمي‌دانم. به هر Øال تنها هد٠زندگي‌ام را نمي‌توانم بر مبناي چنين چيزي بگذارم. به اين دليل نمي‌توانم زنده بمانم. متاسÙÙ…. Øداقل‌اش اين‌که شخص خيلي موÙقي نبوده‌ام Ùˆ استعداد شگرÙÙŠ هم در لذت بردن از آنان ندارم Ú©Ù‡ بخواهم ÙŠÚ© زندگي را به روي‌اش بنيان کنم. Ú†Ù‡ چيز؟ رابطه‌هاي‌ام؟ بعضي رابطه‌هاي‌ام آن‌قدر عزيزند Ú©Ù‡ Øتي دل‌ام نمي‌آيد اسم‌شان را به عنوان ÙŠÚ© ماجراي تقدس‌زدايي شده بگويم اما باز مي‌دانم Ú©Ù‡ اين رابطه‌ها خود به خود به نظر نمي‌آيد اساس کار باشند: به دنيا نيامده‌ايم براي ايجاد رابطه‌اي براي ادامه‌ي زندگي. پس چه؟ پس چه؟ پسر! به نظر مي‌رسد به شدت به بن‌بست خورده‌ام. دقيقا مثل تابستان پيش Ùˆ ابتداي پاييز. بعدها، به‌تر شدم. دوباره انگار دارد زياد مي‌شود. چرا؟ نمي‌دانم. شايد چند سطر بعد چيزهايي را مشخص کند.
امروز، ا. (دختر) اصلا خوش‌Øال نبود. ناراØت بود. کسل بود Ùˆ هزار چيز ديگر. ازش Ú©Ù‡ مي‌پرسيدم، مي‌گÙت خوب است ولي رÙتارش Ú©Ù‡ خوب نبود. اين را کاملا درک مي‌کردم. نمي‌دانم همه چنين خاصيتي دارند يا نه،‌ اما من در تشخيص اين‌که کسي از چيزي ناراØت است يا نه خوب عمل مي‌کنم. چند بار ازو پرسيدم. نتيجه‌اي نداد. هنگام رÙتن، دم در دانشکده، سوار تاکسي شدند (او Ùˆ ج.) Ùˆ رÙتند. من ديگر آن موقع عصباني بودم. Øتي نخواستم نگاه‌شان کنم. اين، Øال‌ام را خراب کرد. مدت‌ها بود چنين وضعی نداشتم. عوض‌اش پارسال Ùˆ قبل‌تر از آن Øسابي چنين چيزي را تجربه کرده بودم. خيلي با س. (د) ØŒ با ب. (د) Ùˆ Øتي شده بود با Ù…. (د). اما با س. Ú©Ù‡ خيلي خيلي زياد بود (خوب Ú©Ù‡ Ùکرش را مي‌کنم،‌ با Ù…. هم Ú©Ù… چنين مشکلي نداشتم. تنها به جاي اين‌که چنين Øسي ناشي از وقايع دانشگاه باشد،‌ از طريق شبکه‌ي صبا Ùˆ ماورا Ùˆ البته کم‌تر راه‌هاي ديگر در من ايجاد مي‌شد. مثلا از طريق نامه‌اي، چت‌اي،‌ چيزي …). همين‌ها نابودم کرد. ممکن است بگويي تقصير خودم هست. بله! اين به خاطر Øساسيت ذاتي‌ام (Ùˆ البته اگر مي‌گويم ذاتي،‌ نه به اين معنا Ú©Ù‡ ريشه‌اي ماورايي Ùˆ روØÙŠ دارد، بلکه شايد تنها منظورم سابقه‌ي تاريخي‌ي ماجرا باشد، همان چيزي Ú©Ù‡ در طول بزرگ شدن من در من Ø´Ú©Ù„ گرÙته است، مي‌شود به‌اش Ú¯Ùت شخصيت يا هويت) است اما اين خيلي در اختيار خودم نيست. نسبت به بعضي چيزها نمي‌توانم خيلي بي‌تÙاوت باشم گرچه در اين مدت کم‌تر اهميت مي‌دهم اما باز هم کاملا خون‌سرد نيستم. نه! اصلا خوش‌آيندم نبود.
Øالا چطور؟ دوست داري اين‌ها را به هم ربط دهي؟ کاملا مختاري. بله! وقتي اين‌گونه ورودي‌هايي به من وارد مي‌شوند، سيستم‌ام ديگر پايدار نيست. من،‌ خطي نيستم. غيرخطي‌ام Ùˆ به طور ذاتي ناپايدار!
باز اين سوال: براي چه مي‌زي‌ايم؟!
ديدن پويان در نوع خودش بي‌نظير بود! آخر سر به تÙاهم نرسيديم، اما يا ÙŠÚ© سال Ùˆ نيم،‌ يا دو سال يا سه سال بود Ú©Ù‡ هم‌ديگر را نديده بوديم. عجيب است وقتي بداني ÙŠÚ© روزهايي چقدر Ùˆ چگونه هم‌ديگر را مي‌ديديم. عجيب است … Øالا قرارست بيش‌تر ببينيم! خيلي وقت‌ها هوس مي‌کنم بعضي از اين دوستي‌هاي‌ي قديم را بازياÙت اساسي کنم. به نظرم ÙŠÚ© چيزي‌شان بيش‌تر خيلي از جديدي‌هاست.
نوراÙÚ©Ù† هم از جمله وبلاگ‌هاي‌ست Ú©Ù‡ به خاطر معرÙÙŠ نکردن‌اش دچار عذاب وجدان شده‌ام. نوراÙÚ©Ù† Øتي از من هم جوان‌ترست، سليقه‌اش را الزاما دوست ندارم (مخصوصا اين‌که از Eminem خوش‌اش مي‌آيد) اما ÙŠÚ© ويژگي‌ي خيلي خوب دارد:‌ با خودش صادق است! مثل خيلي وبلاگ‌هاي ديگر زير رنگ Ùˆ لعاب زيبايي، غم Ùˆ اندوه‌اش را پنهان نمي‌کند، وقتي زيادي غرغر مي‌کند خودش هم مي‌Ùهمد Ùˆ خيلي ساده اين‌که مسايل‌اش ساده‌اند Ùˆ ساده هم مي‌گويدش.
(راستي اين نوشته‌ي من ربطي به آخرين پست‌اش ندارد – کاملا اتÙاقي هم‌زمان شدند.)
کاوه!
دوست قديمي‌ي دوران ماورا، بØث‌هايي ÙلسÙي‌مان (Ùˆ يادم باشد Ø·Ø±Ø Ø§Ù†Ø±Ú˜ÙŠâ€ŒÙŠ او Ú©Ù‡ قبول‌اش نداشتم)ØŒ کسي Ú©Ù‡ آلبر کامو را به‌ام معرÙÙŠ کرد (بت من قبل از دوران بت‌شکني‌ي ابراهيم Ùˆ پست‌مدرنيسم)ØŒ اگزيستانسياليست (اØتمالا سابق)،‌ کسي Ú©Ù‡ سرش به تن‌اش مي‌ارزد، اØتمالا هنوز دودکش، اولين کسي Ú©Ù‡ پيش‌نهاد کرد لب دختره رو ببوسم تا Øال‌اش خوب بشه Ùˆ ديگه از اين اداها برام در نياره (Ùˆ البته من خوش‌بختانه/بدبختانه به ØرÙ‌اش گوش نکردم)ØŒ منتقد زبان داستان “Øس نوي‌”ام Ú©Ù‡ من زماني Ùکر مي‌کردم خيلي خوب است (اما الان Ùکر مي‌کنم خوب است)ØŒ علاقه‌مند به پزشکي Ùˆ تخصص در تجويز براي بيماران ديابتي‌ي بدون شيريني،‌ شبکه راه بينداز Ø®Ùن، چند مرØله تلاش براي رياضي‌دان شدن Ùˆ گويا آخرين وضعيت عالم کامپيوتر شدن است در اکسÙرد. اين است دوست من!
آقاي مايکل مور،‌ پويان عزيز، پيمان خان، بقيه‌ي بچه‌ها: شب Ùوق‌العاده‌اي بود!