Browsed by
Category: طبقه‌بندی‌نشده

امروز، آخرين روز اردي‌بهشت،‌ تا

امروز، آخرين روز اردي‌بهشت،‌ تا

امروز، آخرين روز اردي‌بهشت،‌ تا ساعاتي ديگر تمام مي‌شود Ú¯Ùˆ اين‌که شب از همين الان با صداي اذان شروع گشته Ùˆ در نتيجه به روايتي روز تمام شده است. اردي‌بهشت براي‌ام امسال،‌ خوب بود. با اين‌که خيلي دقيق نمي‌دانم Ú©Ù‡ پارسال بر من Ú†Ù‡ گذشت اما به نظرم خيلي به‌تر بود. حداقل جز اين چند روز اخير مشکل اساسي‌اي نداشته‌ام. سال قبل‌اش،‌ البته، اردي‌بهشت به نظرم بد نبود. اما 1379 Ú©Ù‡ فاجعه بود. اردي‌بهشت، بهشت ماه‌هاست اگر گاهي اين گرماي کلافه‌کننده هوس ماآزاري نداشته �اشد (ابتدا نوشته بودم “من‌آزاري”ØŒ ديدم زيادي خودخواهانه است،‌ عوض‌اش کردم). اردي‌بهشت،‌ اردي‌بهشت، زيباترين ماه سال،‌ بهشت ماه‌ها، يواش يواش خداحافظ!

چند روز پيش بر کاغذي

چند روز پيش بر کاغذي

چند روز پيش بر کاغذي روي ديوار اين را نوشته بودند: علم، گرايشي‌ست از کنترل!
قبول دارم کمي نامنصفانه‌ست اما براي‌ام جالب بود. کنترلي‌ها -مخصوصا اگر به تئوري‌ي کنترل علاقه داشته باشند Ùˆ نه فيستول Ùˆ …- خودشان را يک‌جوري فراتر از مهندس مي‌دانند Ùˆ براي مهندس‌ها اداي رياضي‌دان بودن در مي‌آورند. اما وقتي با ÙŠÚ© رياضي‌دان واقعي طرف مي‌شوند،‌ او را مسخره مي‌کنند Ùˆ مي‌گويند “هه! اين يارو هيچ ديد مهندسي نداره – ابله!”. تاحالا پيش نيامده ÙŠÚ© کنترلي بين ÙŠÚ© مهندس Ùˆ ÙŠÚ© رياضي‌دان با هم گير بيافته. بايد جالب باشه به نظرم …

کمي سلول عصبي،‌ يک روبات

کمي سلول عصبي،‌ يک روبات

کمي سلول عصبي،‌ يک روبات و ترکيب‌شان!
اين‌ها گرفته‌اند سلول‌هاي عصبي‌ي ÙŠÚ© موش (rat) را در ظرفي قرار داده‌اند، کمي الکترود به‌اش چسبانده‌اند Ùˆ بعد خروجي‌ي آن را براي کنترل ÙŠÚ© روبات (احتمالا يا Khepera بوده يا Koala – از K-Teams بود به هر حال) فرستاده‌اند Ùˆ هم‌زمان،‌ اطلاعات سنسورهاي روبات را نيز براي‌اش فرستاده‌اند. پديده‌هاي جالبي ديده شده است. نتيجه‌گيري‌ي اساسي‌شان هم اين بوده Ú©Ù‡ حتما بايد فيدبک سنسوري وجود مي‌داشت وگرنه الگوهاي فعاليت شبکه خيلي درست Ùˆ حسابي نبود. تا اين‌جا يادگيري وجود نداشته است اما انتظار دارند تا 6 ماه ديگر بتوانند به آن‌جا هم برسند. اين مرحله، فوق‌العاده مهم Ùˆ اساسي‌ست. عبور از آن تقريبا بدان معناست Ú©Ù‡ سطح هوش‌مندي‌ي سيستم‌هاي‌مان به طرز عجيبي بالا مي‌رود (با اين‌که اين روش را زياد نمي‌پسندم. ترجيح مي‌دهم هوش‌مندي‌ي ماشين‌ها sillicon-based باشد تا carbon-based).
(لينک بالا از NY-Times هست. به نظرم براي خواندن‌اش بايد خودتان را از قبل ثبت کرده باشيد.)

مي‌دانم ديگر … همه‌ي اين‌هايي

مي‌دانم ديگر … همه‌ي اين‌هايي

مي‌دانم ديگر … همه‌ي اين‌هايي Ú©Ù‡ امشب پيج‌ام کرده‌اند Ùˆ بعد نوشته‌ي پايين‌ را خوانده‌اند،‌ ÙŠÚ© سيگنال punishment بزرگ دريافت‌ کرده‌اند Ùˆ از اين پس به مدت چند روز با ترس Ùˆ لرز پيج‌ام خواهند کرد. هاها! بابا … يکمي سروتنين‌تان را Ú©Ù… (زياد×) کنيد تا سيگنال rewardتان بيش‌تر در طول زمان پخش شود! مي‌بينيد چقدر بامزه‌ايد؟ بي‌خود نيست Ú©Ù‡ مي‌گويم آدم‌ها را دوست دارم – سيستم‌هاي پيچيده‌ي بامزه‌اي هستند.
(×): مطمئن نيستم Ú©Ù… بايد بشود تا اين زمان زياد شود يا زياد. فکر کنم بايد Ú©Ù… شود. گرچه فرقي نمي‌کند – با ÙŠÚ© آزمايش مي‌شود فهميد.

جديدا از زندگي‌ي بدون فيدبک

جديدا از زندگي‌ي بدون فيدبک

جديدا از زندگي‌ي بدون فيدبک مي‌ترسم. آدم بايد رابطه‌هاي‌ عاشقانه‌اش هم فيدبک داشته باشد چه برسد به حرف‌زدن‌اش!
جدا از اين، از فيدبک‌هاي رها هم به شدت مي‌ترسم: نمي‌توانم تصور کنم چطور کسي مي‌تواند مدار اسيلاتور بسازد بدون اين‌که وجود limit cycleاش را اثبات کرده باشد. خداي من!

دکتر يزدان‌پناه آب پاکي روي

دکتر يزدان‌پناه آب پاکي روي

دکتر يزدان‌پناه آب پاکي روي رشته‌هاي علوم پزشکي ريخت:‌ پروژه‌ي دکتراي پزشکي‌شان را هم به اندازه‌ي تکليف درسي قبول ندارم!
هاها! خيلي خشن بود ولي کلي کيف کردم.
مي‌دانيد مشکل که از کجاست؟ پزشکي‌ها فيدبک ندارند،‌ مريض‌هاي‌شان را open-loop مي‌کشند.

ببينيد! من هميشه رو بازي

ببينيد! من هميشه رو بازي

ببينيد! من هميشه رو بازي مي‌کنم – حداقل توي Y! Messenger. کم‌تر از 3 درصد موارد invisible مي‌آيم Ùˆ فقط 5 درصد موارد busy هستم. انتظار دارم وقتي busy هستم (آن‌ هم با ذکر اين‌که status‌ام هم نام ÙŠÚ© آهنگ متاليکاست -Ùˆ اين ÙŠÚ©ÙŠ را فقط وقتي گوش مي‌دهم Ú©Ù‡ واقعا حال‌ام بد باشد) 75 درصد آدم‌هاي online با من شروع به تعريف خاطرات Ùˆ يا متهم‌کردن‌ام به فلان Ùˆ بهمان نکنند. قهر نکنيد،‌ ناز نکنيد،‌ فحش هم ندهيد. وقتي حال‌ام خوب نيست،‌ ممکن است نخواهم با کسي حرف بزنم. همين! به همين سادگي! نه ازتان بدم مي‌آيد Ùˆ نه آدم‌هاي بدي هستيد. عجب بدبختيه‌ها …

چشم‌هاي‌اش را که باز کرد،

چشم‌هاي‌اش را که باز کرد،

چشم‌هاي‌اش را که باز کرد، انتظار نداشت کتري مثل هميشه قل‌قل کند – اما مي‌کرد. به زور خود را از جا کند و روي تخت نشست. به ميز کنارش نگريست. قوطي‌ي خالي‌ي قرص‌هاي خواب‌آور، تحقيرآميز او را نگاه مي‌کرد. دوباره روي تخت ولو شد.

دي‌روز يک‌سالگي‌ي شروع نوشتن آخرين

دي‌روز يک‌سالگي‌ي شروع نوشتن آخرين

دي‌روز يک‌سالگي‌ي شروع نوشتن آخرين روز بود. خودم اين داستان را به اندازه‌ي کافي دوست دارم. شايد به خاطر رنجي Ú©Ù‡ موقع نوشتن‌اش کشيدم. بعضي‌ها انتقادهايي به‌اش کرده‌اند – خب،‌ طبيعي‌ست! بعضي از انتقادها در شرايطي موجه مي‌نمايند اما بعضي‌هاي‌شان به نظر خودم بي‌ربط بودند. خيلي‌ها فقط بخشي از داستان را ديدند – بخش خيلي Ú©ÙˆÚ†Ú©ÙŠ از آن را. اما به نظرم اين داستان خيلي بيش‌تر از اين حرف‌ها بود. اين را بعدها فهميدم – مدت‌ها بعد از اين‌که نوشتم‌اش. خيلي وقت‌ها دوست داشتم اسمي بر روي‌اش بگذارم Ú©Ù‡ هويت يک‌جوري توي‌اش باشد. به نظرم آخرين روز،‌ معضل گم‌شدگي‌ Ùˆ نابودي‌ي هويت فردي‌ي خيلي از ماست. گاهي اوقات اين سوال براي‌ام پيش مي‌آيد Ú©Ù‡ آيا حتما محکوم به آن‌گونه عذاب‌ايم يا راه نجاتي هست؟ آينده‌ي آخرين روز، از نظرم بسيار سياه است. سياه‌تر از مرگ!

بهار نارنج خطرناک،‌ تئوريسين حلقه‌ي

بهار نارنج خطرناک،‌ تئوريسين حلقه‌ي

بهار نارنج خطرناک،‌ تئوريسين حلقه‌ي ضدمردان، شاعر عزيز: خيلي مبارک باشه!

دي‌روز جهاني‌ي مخابرات مبارک‌باد! (آره

دي‌روز جهاني‌ي مخابرات مبارک‌باد! (آره

دي‌روز جهاني‌ي مخابرات مبارک‌باد! (آره Ùˆ اينا …!)

حتي در جهنم هم مي‌توان

حتي در جهنم هم مي‌توان

حتي در جهنم هم مي‌توان تعريف کرد 1+1=2 اما آيا اين واقعا اهميتي دارد؟ (گفتاري درباره‌ي جهاني‌بودن رياضيات)