Browsed by
Category: طبقه‌بندی‌نشده

هي! کمک!‌ آزادي‌ي بيان من

هي! کمک!‌ آزادي‌ي بيان من

هي! Ú©Ù…Ú©!‌ آزادي‌ي بيان من را تحديد کرده‌اند اين‌ هويج‌ها – نه FTPام کار مي‌کنه، نه counterام Ùˆ خدا مي‌داند Ú†Ù‡ چيزهاي ديگري …

نمي‌خواستم الان بگويم، اما به

نمي‌خواستم الان بگويم، اما به

نمي‌خواستم الان بگويم، اما به نظرم وبلاگ مي‌تواند يک ژانر ادبي باشد.

عزيزم! اين‌جا همين‌طور پشت سر

عزيزم! اين‌جا همين‌طور پشت سر

عزيزم! اين‌جا همين‌طور پشت سر هم داره به‌روز مي‌شه اما ÙŠÚ© مشکل تکنيکي‌ي خيلي Ú©ÙˆÚ†ÙŠÚ© باعث شده Ú©Ù‡ تو نتوني اين امر رو درک کني – نگران نشو، فراموش‌ات نکردم!

فاتح شدم خود را به

فاتح شدم خود را به

فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامي در فهرست سانسورشدگان حکومتي مزين کردم
و هستيم با يک شماره مشخص شد،
آدرس فلان، خانه‌ي بهمان،
هر Ú†Ù‡ سريع‌تر بسته بايد گردد …

به سلامتي و ميمنت، شمارنده‌ي ويزيتورهاي سايت‌ام جزو اقلام ضد امنيت ملي شناخته شد و بسته شد!
آره! همينه آزادي که مي‌گن، همينه!

فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامي، در يک شناسنامه مزين کردم
و هستيم به يک شماره مشخص شد
پس زنده باد 679 صادره از بخش 5 ساکن تهران

ديگر خيالم از همه سو راحت‌ست
آغوش مهربان مام وطن
پستانک سوابق پر افتخار تاريخي
لالايي تمدن و فرهنگ
و جق و جق جقجقه‌ي قانون
آه
ديگر خيالم از همه سو راحت‌ست

در سرزمين شعر و گل و بلبل
موهبتي‌ست زيستن، آن‌هم
وقتي Ú©Ù‡ واقعيت موجود بودن تو پس از سال‌هاي سال پذيرفته مي‌شود …
(اي مرز پرگهر، تولدي ديگر،‌ فروغ فرخ‌زاد)

نامه را آرام تا کرد

نامه را آرام تا کرد

نامه را آرام تا کرد Ùˆ دوباره در پاکت گذاشت. آن‌گاه کاغذي جلوي‌اش کشيد Ùˆ با مدادي دايره‌اي رسم کرد. اما دايره، حتي بيضي هم نشد. کاغذ ديگري برداشت Ùˆ دايره‌اي ديگر قصد کرد. اين‌بار به‌تر شده بود. حال Ú†Ù‡ مي‌بايست بکشد؟ ÙŠÚ© تنه … تنه‌ي او چگونه است؟ ÙŠÚ© بيضي به دايره وصل کرد Ùˆ زد زير خنده. خندان دو استوانه-مانند به تنه‌اش وصل کرد Ùˆ کاغذ را مچاله کرد Ùˆ به کناري پرت کرد. ورقي ديگر برداشت Ùˆ اين‌بار همه چيز را نرم‌تر کشيد: نه سرش دايره بود Ùˆ نه تن‌اش بيضي، Ùˆ نه دست‌هاي‌اش استوانه بودند Ùˆ نه پاهاي‌اش هيچ Ø´Ú©Ù„ ساده‌ي هندسي‌ي ديگري. مداد را کمي روي کاغذ اين‌طرف Ùˆ آن طرف کشاند Ùˆ ناگهان حس کرد Ú©Ù‡ چطورست از موهاي‌اش شروع کند. کوتاه بودند يا بلند؟ ابتدا کوتاه کشيد، گويي Ú©Ù¾ بودند Ùˆ بعد بلندشان کرد Ùˆ بلندتر Ùˆ بلندترشان کرد تا اين‌که به کمرش رسيدند. باز دوباره دايره‌اي کشيد، گوشه‌اي ديگر بيضي‌اي Ùˆ چند خط کج Ùˆ معوج تا صفحه تقريبا پر شد از رد شتاب‌آلود Ùˆ بچه‌گانه‌ي مداد. آن‌گاه در ÙŠÚ© گوشه‌ي تنگ سفيد نوشت:
“اولين بار Ú©Ù‡ ديدم‌اش، روي تاب نشسته بود Ùˆ چهره‌اش
پشت گيسوان‌‌اش پنهان شده بود و
انعکاس آفتاب از شانه‌ي برهنه‌اش
مرا به سوي خود فرامي‌خواند.”

يکي رو حدود 7 دفعه

يکي رو حدود 7 دفعه

ÙŠÚ©ÙŠ رو حدود 7 دفعه پشت سر هم online ديدم ولي هيچ‌بار جواب‌ سلام‌ام را نداد. آخر سر نامه نوشتم Ùˆ پرسيدم “آيا مشکل خاصي با من داري؟” جواب داد “کمي واقع‌بين باش!” براي اين‌که واقع‌بيني‌ام را نشان دهم (يا شايد هم اگر دوست داري، سختي‌ي روزگار را!) براي‌اش اين را نوشتم: فرض کنيم در 70 درصد مواردي Ú©Ù‡ online ديده مي‌شوي، واقعا online‌ نباشي (مثلا به اين علت Ú©Ù‡ Y! Messenger خنگ‌بازي در آورده باشد)ØŒ آن وقت احتمال اين‌که واقعا در هيچ‌کدام از اين موارد online نبوده باشي، 8 درصد مي‌شود. من روي اين عدد، روي 8 درصد شرط بستم، مردم روي 50 درصد هم قمار مي‌کنند،‌ من روي 8 درصد، فقط 8 درصد پرسيدم “آيا مشکلي پيش اومده؟” Ùˆ بعد به‌ام مي‌گويند واقع‌بين نيستي! اي بابا … چقدر آدم‌هاي خوش‌بين‌اند – بابا اميد!

بدي‌ي چرخش سريع اطلاعات اين

بدي‌ي چرخش سريع اطلاعات اين

بدي‌ي چرخش سريع اطلاعات اين است که سرعت چرخش شايعه هم به همان نسبت بيش‌تر مي‌شود. نمي‌دانم اين خبر صحت دارد يا نه اما گويا تلويزيون العالم که وابسته به صدا و سيما‌ي جمهوري‌ي اسلامي‌ي ايران است جديدا در برنامه‌هاي خود از لفظ خليج عرب به جاي خليج فارس استفاده مي‌کند. به همين دليل، در اين وبلاگ بيانيه‌اي به مخالفت با اين موضوع صادر شده است و طومار امضا براي‌اش جمع مي‌شود. به آن سر بزنيد و مخالفت خود را بيان کنيد. در ضمن پيش‌نهاد مي‌کنم گير جنجال‌هاي حاشيه‌اي اين موضوع نيافتيد.

من دارم يواش يواش دچار

من دارم يواش يواش دچار

من دارم يواش يواش دچار عذاب وجدان مي‌شم از اين‌که يک سري از وبلاگ‌هايي را که مدتيه مي‌خونم توي اون ليست لينک‌ها نگذاشته‌ام! (بميرم واسه‌ي وجدان‌ام و عذاب وجدان‌اش!)
چي کار کنم؟!
به ترتيب هيچي شروع مي‌کنم: فراني فالاچي! خوش‌ام مي‌آد! نمي‌گم ديوونه‌ست (ImMortal ديوونه‌تر به نظرم مي‌اومد – آخه نمي‌دونم چرا، ولي من اين دو نفر رو هميشه با هم مي‌خوندم) اما ÙŠÚ© مقداري عجيبه. خل هم نيست، گرچه شايد کمي خل بودن (Ùˆ ديوانه بودن) ناشي از افسردگي درش وجود داشته باشه. به نظرم سرخوردگي کلمه‌ي خوبيه براي بيان خيلي چيزها! حس مي‌کنم همه‌مون ÙŠÚ© جورهايي جزو جنبش نهيليسم(!) ايران هستيم، حالا با انواع مختلف تفاوت‌ها (مثلا لابد من Cognitive Nihilism هستم،‌ علي عسگري هم طرف‌دار Masochistic Nihilism).