من از نشدن‌ها مي‌ترسم و
من از نشدن‌ها مي‌ترسم و نه از نبودن‌ها.
من از نشدن‌ها مي‌ترسم و نه از نبودن‌ها.
به طور جالب‌ناکي اØساس شباهت با DLL‌ مي‌کنم!
ÙŠÚ© نامه را به اشتباه به جاي اين‌که به ÙŠÚ© Ù†Ùر بÙرستم، به Øدود سي، چهل Ù†Ùر Ùرستادم! نتايج‌اش به تدريج داره مشخص مي‌شه … Ùعلا 4 Ù†Ùر واکنش نشون دادن! خوش‌بختانه نامه رو به دوست پسرم نوشته بودم Ú©Ù‡ مشکل چنداني باهاش ندارم: Ùقط اميدوارم بقيه‌ي دوست پسرهام ناراØت نشن!
انسان چيست؟ واقعا عجيب است. پاسخ به اين خيلي چيزها لازم دارد: ØÙ„ مساله‌ي Øقيقت/واقعيت/طبيعت، درک آگاهي، ØÙ„ مساله‌ي مادي/غيرمادي بودن سيستم Ùˆ مشخص کردن اين‌که آيا دنياي‌مان هدÙ‌مند بايد باشد يا نه؟ اين‌ها را از کجا مي‌شود Ùهميد؟ من از کجا شروع مي‌شوم؟ اگر (خود)آگاهي‌ي من ÙŠÚ© observerÙŠ باشد Ú©Ù‡ سيستم پيچيده‌تري به نام مغزم را مشاهده مي‌کند (Ùˆ مدلي از آن مي‌سازد،‌ مدلي زباني،‌ قابل بيان) Ùˆ مغزم نيز دقيقا چنين وضعي نسبت به سيستم پيچيده‌تر جهان داشته باشد،‌ آن‌وقت ارزش اين وسط در Ú†Ù‡ چيزي‌ست؟ ÙŠÚ© سيستم … ÙŠÚ© ديناميک … همين! همين!
Øالا هي برو غصه بخور، دچار نوستالژي بشو،‌ ياد دوست دختر قديمي‌ات بياÙت Ùˆ از Ùلان رÙتار آدم‌ها ناراØت بشو Ùˆ Ùلان کار را انجام بده يا نده … Ú©Ù‡ چي؟ واقعا Ú©Ù‡ چي؟ مي‌Ùهمي؟ اين ÙŠÚ© “Ú©Ù‡ چه؟”ÙŠ خيلي بزرگ است! آخه چرا؟
اين‌جاست که اتصالي کرده و آپ-ديت‌ نمي‌شه،
يا اين شماييد که اتصالي کرديد و نمي‌تونيد بخونيد؟
پروژه‌‌ي قشنگ من آروم خوابيده
تو رخت‌خواب گل‌گلي‌ش چه ناز خوابيده
پروژه‌ي من
چشماتو باز کن
وقتي Ú©Ù‡ ØµØ¨Ø Ø´Ø¯
اون وقت نگاه کن
پروژه‌ي قشنگ من آروم خوابيده … [بايد اين ÙŠÚ©ÙŠ دو سطر آخر رو جيغ کشيد Øتما!]
کنکوري‌ها موÙÙ‚ باشند!
نه، براي برقراري واريانس مطلوب، به‌ترست بگويم Ú©Ù‡ Ùقط دوست‌هاي من کنکورشان خوب بشود! آرزو، آرزو!
آه … زندگي چقدر سخت شده است، چقدر پپداکردن اپتيمال کنترل Ùˆ سيب‌زميني (توام يا با هم) مشکل شده است،
آه خروس‌هاي سØرهاي نيمه‌تاريک Ù…Øله‌ي جواني‌ام،‌ آه نوستالژي‌ي نم کشيده‌ام،
آي سيب‌زميني‌هاي پيشين‌ام،
آه زندگي! زندگي …
Ùˆ ديگر [چس] ناله‌هاي لازم Ùˆ ناکاÙÙŠ …
نه! اصلا هم اين خبرها نيست … واقعيت‌اش اين است Ú©Ù‡ کاملا بستگي دارد در Ú†Ù‡ شرايطي باشي، بعضي وقت‌ها موارد بالا کاملا صادق‌اند (Ùˆ مهم) Ùˆ لازم است بگويي‌شان Ùˆ بعضي مواقع ديگر کاملا بي‌معنايند براي‌ات.
هستي-نيستي،
بودن-نبودن،
ØŸ!
زندگي!
مرگ!
– شب به خير!
– شب بخير! خواب Ù‡Ùت پادشاه ببيني!
– اوه، ممنون! ولي به شخصه ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ù… خواب دختر ÙŠÚ©ÙŠ از اون پادشاها رو ببينم …
سولوژن در به در به دنيال موجودات Ùضايي
ميزان CPU TimeÙŠ Ú©Ù‡ تا به Øال براي پروژه‌ي SETI صر٠کرده‌ام از 1000 ساعت گذشت (دقيق‌ترش1034 ساعت Ùˆ 15 دقيقه Ùˆ خورده‌اي) Ùˆ نتيجه هم تا به Øال 98 بسته‌ي پردازش شده بوده است.
(براي اطلاعات بيش‌تر به + مراجعه کنيد. تا اين‌لØظه،‌ 1338177 سال (ÙŠÚ© ميليون Ùˆ سيصد هزار Ùˆ …. سال!) زمان پردازشي روي چنين پروژه‌اي صر٠شده است Ú©Ù‡ 97 سال‌اش از ايران بوده است. اطلاعات به روز را از + بگيريد.)
هيچ! ÙŠÚ© مقدار کاغذ را سÙيد ول مي‌کنيم،‌ نورش مستقيم بزند به چشم‌ات. همين … کاري ندارد Ú©Ù‡. وقتي هنوز مريضي، وقتي بيماري‌ات را مي‌بيني،‌ ديگر از آن نوشتن ندارد که، Ù„Øظه‌اي منÙجر مي‌شود، کم‌تر از بيست ثانيه Ùˆ بعد بايد ول‌اش کني، به آن Ùکر نکني تا Ùراموش شود. واقعا به‌ترست درباره‌اش ننوشت، ÙŠÚ© دقيقه به صÙØه‌ي خالي‌ي مانيتور نگاه Ú©Ù† Ùˆ به هيچ چيزي Ùکر Ù†Ú©Ù† (يا به مينسکي گوش بده) Ùˆ آن‌وقت مي‌پرد. شايد همين Ùکر کردن، همين نوشتن وضعيت را بدتر مي‌کند. گرچه اميدوارم Ú©Ù‡ وضعيت‌ام رو به به‌بود باشد. اگر ورودي‌ي مضري نداشته باشم،‌ Øال‌ام تا Øد خوبي مساعدست – همين Øالاي‌اش هم!
از رنجي Ú©Ù‡ مي‌کشم را درک مي‌کنم. رنج متقابل خالق Ùˆ مخلوق را خيلي وقت‌ها با تمام وجودم Øس کرده‌ام. گاهي آن‌قدر براي‌ات طبيعي Ùˆ واقعي مي‌شود Ú©Ù‡ خودت را ناگزير مي‌بيني از سپردن داستان به دست او Ùˆ Ùقط کاش شخصيت‌ات آدم خوش‌بختي باشد Ùˆ تو را در نهايت با غم‌ات تنها نگذارد: اگر بگذارد Ùˆ برود Ùˆ تو تنها بماني، Ú†Ù‡ مي‌تواني بکني جز اين‌که مدت‌ها مبهوت بماني Ùˆ آرزوي بودن دوباره‌ي چيزي را بکني Ú©Ù‡ هيچ‌گاه بيرون کاغذها Ùˆ شيشه‌ها نبوده است اما نزديک‌تر از او به خودت نيز نمي‌شناسي.
آن گاه است Ú©Ù‡ مي‌خواهي دوباره بنويسي، دوباره به وجود آوري Ùˆ دوباره دنيا را زيبا کني – اما مگر مي‌شود؟ مگر مي‌شود؟ پويان! درک مي‌کنم‌ رنج اÙتادن در اين چرخه‌ي بي‌پايان نوشتن Ùˆ نرسيدن به آن‌چه Ùکر مي‌کنيم بايد به آن برسيم Ùˆ متاسÙانه نمي‌دانيم Ú©Ù‡ چيست.