Browsed by
Category: طبقه‌بندی‌نشده

بين “نمي‌دانم Ú©Ù‡ …” Ùˆ

بين “نمي‌دانم Ú©Ù‡ …” Ùˆ

بين “نمي‌دانم Ú©Ù‡ …” Ùˆ “نمي‌دانم Ú©Ù‡ نمي‌دانم Ú©Ù‡ …” فرق اساسي وجود دارد. يا به عبارت ديگر بين “به احتمال p1،‌ مجموعه‌ي X داراي خاصيت A است” با “به احتمال p2ØŒ احتمال اين‌که مجموعه‌ي X داراي خاصيت A با�د درست است” Ùˆ … فرقي هست Ùˆ اين بسيار اساسي‌ست! در ضمن، اين بسيار مهم است Ùˆ جديدا به نظر مي‌رسد دارد خوش‌ام مي‌آيد Ú©Ù‡ بيش‌تر روي‌اش کار کنم. موضوع وقتي هيجان‌انگيز مي‌شود Ú©Ù‡ بداني “احتمال” تنها تعبير ممکن‌اي Ú©Ù‡ از “نمي‌دانم” مي‌تواني داشته باشي نيست. مشکل مفهومي وجود دارد Ùˆ من عاشق اين جور مشکلات‌ام!

صورتي: آخرش به شدت به

صورتي: آخرش به شدت به

صورتي: آخرش به شدت به شعورم برخورد! فيلم‌نامه‌نويس اگر نمي‌تواند يک مساله‌ي بغرنج را حل کند، به‌ترست سعي کند پايان فيلم‌اش را جوري انتخاب کند که لازم نباشد در آن مساله‌اي حل شود! پايان فيلم به شدت به نظرم ماست‌مالي شده بود و لطف نسبي‌ي بقيه‌ي قسمت‌هاي فيلم را از بين برد. گرچه فيلمي که تو نيم ساعت دير بروي و بعد از ده دقيقه همه چيز دست‌ات بيايد،‌ خيلي جدي نمي‌تواند باشد.

کسي به من خبر نداد!

کسي به من خبر نداد!

کسي به من خبر نداد!
هميشه با اين مشکل داشته‌ام: دوست دارم اگر قرارست کسي به‌ام خبري بدهد، واقعا “خبر” بدهد نه اين‌که فکر کند خبر داده است در حالي Ú©Ù‡ خبري داده نشده يا اين‌که از طريق منابع دست دوم خبر را دريافت کنم. اولين بارست Ú©Ù‡ اين موضوع را در وبلاگ مي‌نويسم، اما اولين بار نيست Ú©Ù‡ چنين چيزي پيش آمده است. در اين شرايط اصولا خوش‌حال نمي‌شوم. چندين بار وقتي به صورت دست دوم خبر قراري به گوش‌ام رسيده است، با وجود ميل‌اي Ú©Ù‡ به حضور در آن‌جا داشته‌ام، به سادگي نرفته‌ام (آهاي! اين گرته‌برداري از انگليسي‌ست). همين ÙŠÚ© موضوع باعث مي‌شود Ú©Ù‡ بگويم بخش‌هايي از وجود من به کلاسيسيزم Ùˆ عرف‌ دوران ملکه‌ي ويکتوريا اعتقاد دارد! (نه! از دست کسي “خيلي” ناراحت نشدم،‌ چون در شرايطي نيستم Ú©Ù‡ از کسي اين‌گونه ناراحت شوم. براي همين هم اين‌جا مي‌نويسم‌اش بدون دل‌خوري قابل ملاحظه‌.)

حالا گيريم پوزيتيويسم چيز خوبي

حالا گيريم پوزيتيويسم چيز خوبي

حالا گيريم پوزيتيويسم چيز خوبي نباشد،
يا شايد هم بايد فراموش‌اش کرد،
اما مگر وقتي خودت را با تيغ به آن چسباندي،
و وقتي گردن خودت را با آن زدي،
مي‌توان از يادش برد؟

برنامه‌ي دي‌شب (Ùˆ امروز) “مردان

برنامه‌ي دي‌شب (Ùˆ امروز) “مردان

برنامه‌ي دي‌شب (Ùˆ امروز) “مردان انديشه” درباره‌ي پوزيتيويسم منطقي بود. برايان Ù…Ú¯ÙŠ با آلفرد جولز آير (خلاصه‌اي از کتاب معروف زبان، حقيقت Ùˆ منطق او. فصل اول زندگي‌نامه‌‌اش به قلم بن راجرز(البته نياز به ثبت‌نام در نيويورک تايمز داريد Ú©Ù‡ البته مجاني‌ست) Ùˆ خلاصه‌اي از نظريات او Ùˆ پوزيتويست‌ها) –که ÙŠÚ©ÙŠ از اعضاي ثانويه‌ي حلقه‌ي وين بوده است- درباره‌ي پوزيتيويسم منطقي گفتگو مي‌کرد. براي‌ام جالب بود! هم باعث مرور Ùˆ هم باعث تاييد آن‌چه مي‌دانستم شد. همان‌طور Ú©Ù‡ قبلا گفته بودم من با کليات پوزيتيويسم منطقي موافق‌ام Ùˆ نظرم نسبت به فلسفه ÙŠÚ© چنان چيزي‌ست. گرچه درست همان‌طور Ú©Ù‡ گفته شد، آن‌گونه فلسفه‌ورزي باعث پاک شدن ميدان فلسفه از مهملات شد اما چيز زيادي آن وسط نکاشت. به هر حال کمِ Ú©Ù… اين‌که با استفاده از آن ابزارهاي منطقي مي‌توان از قبل امکان خطا بودن ÙŠÚ© نظريه را تخمين زد (ÙŠÚ© نظريه‌اي Ú©Ù‡ در استدلال‌هاي‌اش نيز اشتباه دارد بدتر از نظريه‌ايست Ú©Ù‡ معلوم نباشد اصول اوليه‌اش از کجا آمده).

1-کچلي‌ات مبارک دخترم! 2-چرا هميشه

1-کچلي‌ات مبارک دخترم! 2-چرا هميشه

1-کچلي‌ات مبارک دخترم!
2-چرا هميشه بايد به کچل‌کردن تبريک گفت و نه به بلند شدن؟
3-کچل کردن و بلند کردن، هر دو يک فرآيند مويانه حساب مي‌شوند، تفاوت در سرعت است.
4-آيا سرعت فرآيندها در حس ما نسبت به آن‌ها تفاوتي ايجاد مي‌کند؟
5-فرآيندهاي سريع باعث ايجاد حس در ما مي‌شوند در حالي که با ميل سرعت فرآيندها به صفر، آن‌ها را اصلا حس نمي‌کنيم.
6-بعضي از حس‌هاي آدمي باعث ايجاد لذت مي‌شوند.
7-حس مي‌تواند به صورت‌هاي مختلفي نمود داشته باشد: از جنس لامسه باشد، از جنس بينايي باشد يا از جنس يک تفکر.
8-براي ايجاد لذت در زندگي، نياز به تغييرات سريع داريم.
9-حس بدبختي‌ هم البته ناشي از تغييرات سريع است.
10-حالا من اگر از موي بلند خوش‌ام بيايد بايد چه کنم؟
11-من از موي کوتاه هم خوش‌ام مي‌آيد!

به درون غار نمي‌روم، -از

به درون غار نمي‌روم، -از

به درون غار نمي‌روم،
-از تنهايي‌اش مي‌ترسم
به بيرون آن نمي‌آيم،
-از روشنايي‌ آدم‌ها مي‌هراسم
به در غارم تکيه مي‌دهم
و گاه به خود مي‌نگرم
و گاهي به تو

در اين امضا جمع‌کني عليه

در اين امضا جمع‌کني عليه

در اين امضا جمع‌کني عليه سانسور وبلاگ‌هاي فارسي شرکت کنيد. اين کار را بکنيد …

برنامه‌ي مردان انديشه‌ي ديروز درباره‌ي

برنامه‌ي مردان انديشه‌ي ديروز درباره‌ي

برنامه‌ي مردان انديشه‌ي ديروز درباره‌ي ويتگنشتاين بود. برايان مگي با آنتوني کواينتون درباره‌ي دو دوره‌ي فلسفي‌ي متفاوت ويتگنشتاين صحبت مي‌کردند. بخش‌هايي از آن برنامه را اولين بار سال‌ها پيش ديده بودم – اگر اشتباه نکنم درباره‌ي لايب‌نيتز بود يا اسپينوزا. اين برمي‌گردد به حدود 9 الي 13 سال پيش. به هر حال اطلاع از پخش مجدد سري‌ي جديدش را که چهارشنبه شب‌ها(حدود يازده) و پنج‌شنبه عصرها (حدود چهار) از کانال چهارم سيما پخش مي‌شود مرهون پويان‌ام. ويتگنشتاين هر جوري که حساب کنيم، آدم جالبي بوده است. او که شاگرد راسل بوده، رساله منطقي-فلسفي (Tractatus logico-philosophicus) را در حين جنگ جهاني‌ي اول نوشته است و مي‌توان گفت در آن ختم فلسفه را اعلام کرد. پس از آن ويتگنشتاين حدود 10 سال فلسفيدن را کنار مي‌گذارد تا اين‌که در دهه‌ي 30،‌ دوباره شروع مي‌کند به فلسفه پرداختن که نتيجه‌اش کتاب‌هايي چون پژوهش‌هاي فلسفي(Philosophical Investigations)، در باب يقين و درباره‌ي رنگ‌ها بوده است (البته احتمالا کتاب‌هاي ديگري هم باشد که الان به خاطر ندارم. در ضمن گويا هيچ کدام از اين کتاب‌ها در زمان حيات‌اش چاپ نمي‌شوند نه به دليل عدم امکانات که به خاطر وسواس او). اين ويتگنشتاين دوم، آن‌قدر با دوره‌ي اوليه‌ي آن فيلسوف تفاوت دارد که مي‌توان او را دو فيلسوف متفاوت دانست. شايد آوردن اين دو گزاره از رساله جالب باشد:
6-5) محدوديت زبان من، بيان‌گر محدوديت جهان من است.
به هر حال ويتگنشتاين درست مانند همه‌ي هم‌عصران‌اش يک فيلسوف زبان بوده است. گزاره‌ي ديگر، آخرين چيزي‌ست که در رساله آمده است:
7) از آن‌چه نمي‌توانيم درباره‌اش بگوييم،‌ مي‌بايست در سکوت درگذريم.
من تضمين مي‌دهم اين گزاره بسيار وحشتناک است! يعني درست همين‌جاست که ويتگنشتاين ختم فلسفه را اعلام مي‌کند. او همه‌ي گفتني‌ها را در 6 بخش اول رساله مي‌گويد و در بخش 7، کار بقيه‌ي فلسفه را مي‌سازد. براي ديدن عکس‌اي از او،‌ اين‌جا را نگاه کنيد (جالب اين‌جاست که عکس‌هاي ويتگنشتاين کپي‌رايت دارند و به طور مجاز در اينترنت پيدا نمي‌شوند).