جانوران بی‌شرم Ùˆ Øیا به بهشت نخواهند رÙت
در مغز بعضی جانوران مکانیزم‌ای وجود دارد به اسم «شرم Ùˆ Øیا Ø®Ùه‌کن». این مکانیزم باعث می‌شود هیچ‌گونه شرم Ùˆ Øیایی اØساس نشود Ùˆ جانور بتواند خیلی راØت به هر چیز یا کس‌ای زل زده، دهان باز کرده Ùˆ هر Ú†Ù‡ می‌خواهد به دروغ بگوید. بیش‌تر موجودات -از جمله اکثر آدمیان- چنین مکانیزم‌ای ندارند چون وجودش شانس بقای موجود را Ú©Ù… می‌کند.
در واقع با وجود این‌که در ابتدا به نظر می‌رسد وجود مکانیزم «شرم Ùˆ Øیا Ø®Ùه‌کن» شانس بقا را زیاد می‌کند (با بهره‌کشی‌ از دیگران‌ای Ú©Ù‡ متوجه نارو-خوردن نمی‌شوند)ØŒ اما از طرÙÛŒ به دلیل Ùرآیند هم‌تکاملی، دیگر موجودات نیز مکانیزم کش٠این رÙتار را به دست آورده Ùˆ از مشارکت با او خودداری می‌کنند. نتیجه این‌که برای موجوداتی Ú©Ù‡ ذاتا اجتماعی هستند Ùˆ بقای‌شان نیازمند مشارکت همیشگی با دیگران است (مثل انسان)ØŒ وجود مکانیزم شرم Ùˆ Øیا Ø®Ùه‌کن به تدریج شانس بقا را Ú©Ù… خواهد کرد.
به همین خاطر است Ú©Ù‡ این مکانیزم «شرم Ùˆ ØیاخÙه‌کن» چندان در آدمیان Ùراگیر نیست. اما وقتی دیده می‌شود، بدجوری روی اعصاب دیگران می‌رود. بقیه دهان‌شان از Øیرت باز می‌ماند Ùˆ با خود می‌گوید چطور Ùلانی توانست در روز روشن یا زیر نور آن همه پروژکتور Ùˆ جلوی چشم این همه آدم صا٠صا٠زل بزند Ùˆ با لبخندی کریه به همه‌ی دنیا دروغ بگوید.
[نظرسنجی] روزه در ماه رمضان
مومنین و مومنات،
مسلمانان عملی و نظری،
خدا باوران و ناباوران عزیز،
خانم‌ها Ùˆ آقایان Ù…Øترم!
اگر می‌خواهید ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨ÛŒØ´â€ŒØªØ±ÛŒ هم بدهید، در کامنت‌ها بنویسید.
n
n
Now you are telling me this is not because of the mirror neurons or what
وقتی سخن‌ران هم‌راه با Øضار شروع به Ú©Ù‌زدن می‌کند.
Wife!
“It is a truth universally acknowledged, that a single man in possession of a good fortune, must be in want of a wife.” (Pride and Prejudice – Jane Austen)
Ùˆ اما از نوشتن … ! [پراکنده‌هایی Ú©Ù‡ در Chapters خیابان Whyte نوشته شد]
Ùˆ اما از نوشتن … !‌
…
Ùˆ اما از نوشتن … !
…
سخن‌ورزی:‌ روشن،‌ خاموش،‌ روشن، خاموش!
Ùˆ این‌ها نه ربطی دارد Ú©Ù‡ آیا خوش‌Øال‌ای یا بدØال. تازه هم این‌که سخن‌وری‌ی روزمره یا قلم‌ورزی‌ی دیجیتال (!) یا کاغذین سه چیز متÙات‌اند: وقتی داری رمان می‌نویسی، بعید نیست لال‌مانی بگیری!
Ùˆ در نهایت این‌که ممکن است آن‌چه امروز می‌نویسی هیچ ربطی به Øال٠روزت نداشته باشد Ùˆ وص٠Øال دیروزی باشد Ú©Ù‡ مدت‌هاست گذشته؛ Ùˆ از آن هم بالاتر، ممکن است آن باشد Ú©Ù‡ Ùردا بر تو پیش می‌آید Ùˆ خود سخت بی‌خبری.
استانداردهای دوگانه
گاهی استانداردهای دوگانه بدجوری توی ذوق می‌زند. وقتی در موضوع‌ای، تÙاوت‌ای بین دو شخص نیست، دلیل‌ای ندارد تا بین‌شان تÙاوت‌ای قائل باشیم.
دو مثال متÙاوت بزنم:
Û±)‌ Ùرض کنید مقدار مشخص‌ای غذا داریم Ùˆ می‌خواهیم عادلانه بین من Ùˆ دو Ù†Ùر دیگری تقسیم کنیم. اگر یکی از این اÙراد پنجاه درصد سبک‌تر از من باشد Ùˆ دیگری پنجاه درصد سنگین‌تر -با Ùرض مساوی‌بودن بقیه‌ی ویژگی‌ها- تقسیم عادلانه‌ی غذا این می‌شود Ú©Ù‡ چون متابولیسم ما با هم متÙاوت است Ùˆ میزان انرژی‌ی لازم‌مان Ùرق دارد، یکی کم‌تر از من بخورد Ùˆ دیگری بیش‌تر (نه الزاما پنجاه درصد کم‌تر یا بیش‌تر).
تÙاوت در سهمْ در این مثال معقول است چون در میزان انرژی‌ی لازم، این اÙراد متÙاوت‌اند.
Û²) Ùرض کنید ما سه Ù†Ùر را ناعادلانه دست‌گیر کرده‌اند. ما سه Ù†Ùر هیچ تÙاوت‌ای نداریم جز این‌که وزن‌مان با هم تÙاوت دارد. در این‌جا Ú¯Ùتن این‌که به‌تر است یکی از ما آزاد شود Ùˆ دیگران نشوند، نامعقول است! دلیل‌اش ساده است:‌ آزادی Øق‌ای جهانی Ùˆ برای همه‌ی انسان‌ها است Ùˆ ربطی به وزن آن‌ها ندارد.
به همین صورت هر گونه تلاش‌ای برای جداسازی‌ی اÙراد بر اساس ویژگی‌هایی Ú©Ù‡ بی‌ارتباط به موضوع تصمیم‌گیری هستند غیرمنطقی، ناعادلانه Ùˆ تبعیض‌آمیز است.
همه‌ی این بدیهیات را نوشتم تا بگویم وقتی می‌خواهیم به ظلم‌ای Ú©Ù‡ بر مردمان کشورمان می‌رود Ùˆ اسارت‌ای Ú©Ù‡ بر گردن‌شان نهاده است اعتراض کنیم، یادمان نرود تÙاوت‌ای در Øقوق پایه‌ی انسانی بین پیر Ùˆ جوان، مرد Ùˆ زن،‌ شناسا Ùˆ ناشناس، Ùˆ مشهور Ùˆ مجهول نیست. همین!
تشت ØاÙظه
گاهی آدم دل‌اش می‌خواهد از آن «تشت‌های ØاÙظه‌»ی مرØوم دامبلدور می‌داشت Ùˆ Ùکرش را، Ùکر آزاردهنده‌اش را، خاطره‌ی ناگوارش را، تشویش روزانه Ùˆ هر روزه‌اش را درست از Ùرق سرش می‌کشید بیرون Ùˆ می‌ریخت وسط تشت Ùˆ خوب Ú©Ù‡ هم‌اش زد، توی لوله آزمایش‌ای نشد، ته ظر٠مربایی می‌چپاند Ùˆ درش را هم Ù…ØÚ©Ù… می‌بست Ùˆ می‌گذاشت بالای٠بالای طاقچه Ú©Ù‡ نه دست‌اش برسد Ùˆ نه قیاÙه‌اش را ببیند تا خیال‌اش راØت شود،‌ بنشیند دو دقیقه با خیال راØت زندگی‌اش را بکند.
ماه رمضان
… Øال می‌رسیم به بØØ« ترش تساهل Ùˆ ØªØ³Ø§Ù…Ø Ùˆ بی‌خیالی Ùˆ تبعات‌اش بر غلظت اسید معده.
میکسر
اصولا به‌تر است آدم گاهی بنشیند در کنج‌ای خلوت،‌ چای‌ای در کناری Ùˆ قلم‌ای در دست بگیرد Ùˆ کاغذ سÙید پت Ùˆ پهن‌ای هم نشد اقلا کی‌بوردی جلوی‌اش بگذارد Ùˆ بÙکرد Ùˆ بیاندیشد Ú©Ù‡ آیا این روزگار چنین Ú©Ù‡ می‌گذرد Ú©Ù‡ پرشتاب Ùˆ تند است Ùˆ بی‌Øساب Ùˆ کتاب Ùˆ مجهول‌العاقبت همان است Ú©Ù‡ بر ÙˆÙÙ‚ مراد بوده Ùˆ باید باشد یا این‌که Øضرت ØÙ‚ شوخی‌اش گرÙته Ùˆ دور را تند کرده تا خوبی Ùˆ بدی Ùˆ خوشی Ùˆ سختی همه Ùˆ همه با هم در میکسر بزرگی به نام زندگی قاطی پاتی شوند Ùˆ بنده‌گان‌اش یا دست‌کم این بنده‌اش نگوییم گوزپیچ اما بس مشوش Ùˆ مضطرب شود.
می‌گذرند این روزها …
… Ú©Ù‡ کاش نمی‌گذشتند.
شلیک نکنید آقایان! گلوله دهان را می‌بندد، هزار در٠دیگر باز می‌کند!
آقای شاعر،
شمس لنگرودی‌ی عزیز،
امروز یک‌شنبه بود Ùˆ Ú†Ù‡ یک‌شنبه‌ی تنهایی بود Ú©Ù‡ برای پاک‌کردن Ù†ÙŽÙْسْ روزه‌ی سکوت‌گرÙته، خودخواسته تلÙÙ† را خاموش کرده بودم نکند مردمان ردم را بیابند Ùˆ پیاده راه اÙتاده بودم در جاده‌های بهشت‌گونه‌‌ی کنج٠ناپیدای شهرمان -Ú©Ù‡ دو سه Ù‡Ùته بگذرد، Ù†Ùس٠تابستان‌اش به شماره می‌اÙتد Ùˆ یخ Ùˆ سرما زمین را پوشانده، کورمال کورمال خود را تا خود٠خود٠خورشید بالا می‌کشد- قدم بزنم Ùˆ ببینم آخر در این روزگار Ø¢Ùت‌زده، صاØب من کیست Ùˆ صاØب ایشان کدام است. امروز Ú©Ù‡ خلوت بود Ùˆ گرم بود Ùˆ سکوت بود، تنها هم‌صØبت‌ام جز دو بی‌خانمان Ù…Ùلس٠بی‌چاره، شما بودید Ùˆ صدای گرم‌تان Ùˆ «۲۲ مرثیه‌ی در تیرماه» داغ‌دار٠غمگین٠ملتماسنه٠پرامیدتان.
آقای شاعر عزیز،
شعرهای‌تان را دوست داشتم! انگار مرهمی Ú©Ù‡ نه، اما مخدری بودند بر زخم‌های‌مان Ú©Ù‡ این روزها خون گریه می‌کند Ùˆ آرام دلمه می‌بندد Ùˆ دوباره با کرده‌ای یا Ú¯Ùته‌ای از یزیدیان٠زمان باز Ù…Ø¬Ø±ÙˆØ Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯ Ùˆ خون بالا می‌آورد Ùˆ این چرخه‌ی ناخواستهْ تکرار٠مکرر می‌شود.
شمس لنگرودی‌ی عزیز،
دست٠شما درد نکند! شعرتان به موقع بود، دوست‌داشتنی بود، برای همین امروز بود. پیش از این خواننده‌ی شعرهای‌تان نبودم، اما از این پس Ø´Ùدید شاعر٠دوست‌داشتنی‌ای Ú©Ù‡ گرمای شعرش در امرداد سال Û±Û³Û¸Û¸ مرا از سرمای بی‌تÙاوتی‌ها نجات داد.
—
[شعرها را با صدای شاعر از این آدرس دریاÙت کنید. دو نمونه از شعرها را در زیر می‌آورم.]
مرثیه‌ی Ù‡Ùتم
مرثیه‌ی بیست و دوم
در کربلای دانش‌گاه Ùریاد شد
«اگر deadline ندارید،‌ لااقل وجدان داشته باشید!»
-پاپ سولوژنیوس اول
[با تشکر از یاور Ú©Ù‡ هم‌قاÙیه‌گی‌ی «دد-لاین» Ùˆ «وجدان» را تذکر داد.]
انسان: Øیوان معترÙ
“پیش‌ترها دانش‌مندان خشونت بی‌Øد Ùˆ Øصر را ویژگی‌ی یک‌تای انسان‌ها می‌دانستند. تا این‌که در تاریخ Ù‡Ùتم ژانویه Û±Û¹Û·Û´ØŒ هیلالی ماتاما (Hilali Matama)ØŒ دست‌یار ارشد گروه پژوهشی‌ی جین گودال (Jane Godall) در پارک ملی‌ی گومبه (Gombe) در تانزانیا، گروه‌ای از شامپانزه‌ها را مشاهده می‌کند Ú©Ù‡ مخÙیانه به Øریم گروه‌ای دیگر وارد شده Ùˆ شامپانزه‌ی مذکری را Ú©Ù‡ به تنهایی برای خودش مشغول غذاخوردن بوده است می‌کشند. به همین ترتیب٠برنامه‌ریزی‌شده، بقیه‌ی مردهای گروه رقیب در سه سال بعد کشته می‌شوند.
چه بر سر زن‌ها آمد؟
دو Ù†Ùر از زن‌ها به قبیله‌ی جدید منتقل می‌شوند، یکی شاهد کتک‌خوردن مادرش تا سر Øد مرگ می‌شود، Ùˆ چهار زن دیگر ناپدید می‌شوند.
بهت‌انگیزتر این‌که این دو گروه پیش از این در ابتدا یک گروه بوده‌اند.”
به نقل از کتاب Human: The science behind what makes us unique به نوشته‌ی Michael Gazzaniga،‌ صÙØه‌ی Û¶Û¸.
در ادامه‌ی کتاب می‌آید Ú©Ù‡ با وجود این‌که «بچه‌کشی»‌ بین گونه‌های مختل٠Øیوان‌ها -از خانواده‌ی پرندگان گرÙته تا Øشرات Ùˆ جوندگان Ùˆ نخستیان- متداول است، اما بزرگ‌سال‌کÙØ´ÛŒ پدیده‌ی نادری است.
سپس از Richard WranghamØŒ استاد انسان‌شناسی‌ی زیستی در هاروارد، نقل می‌کند Ú©Ù‡ «کم Øیوان‌ای است Ú©Ù‡ در جوامع پدرسالاری زندگی کند Ùˆ روابط اجتماعی‌اش مرد-Ù…Øورانه باشد (یعنی Ø´Ú©Ù„ اصلی‌ی روابط داخلی اجتماعی متکی بر روابط مردان جامعه است) Ùˆ زنان برای کاهش شانس جÙت‌گیری‌ی درون‌گروهی مرتب به جوامع هم‌سایه بروند. Ùˆ تنها دو گونه از Øیوانات چنین کاری را با شدت Ùˆ Øدت‌ای انجام می‌دهند Ú©Ù‡ شامل زمین‌گشایی‌های خشونت‌آمیز مردان جامعه Ùˆ Øمله به جوامع هم‌سایه Ùˆ یاÙتن اÙراد ضعی٠آن‌ها Ùˆ قتل‌شان باشد. از بین چهار هزار پستان‌دار Ùˆ ده میلیون یا بیش‌تر از دیگر گونه‌های Øیوانات، این رÙتار خاص شامپانزه‌ها Ùˆ انسان‌هاست.»
این کتاب جذاب بعدتر می‌گوید چرا چنین ویژگی‌ای در ما و شامپانزه‌ها وجود دارد. به طور خلاصه و نه الزاما با همه‌ی جزییات:
این‌که چرا Ùقط انسان Ùˆ شامپانزه چنین رÙتاری دارند خیلی تعجب‌آور نیست اگر توجه کنیم Ú©Ù‡ نزدیک‌ترین گونه به ما در درخت تکامل شامپانزه‌ها هستند.
Øالا چرا خشونت؟
موضوع هم به این باز می‌گردد Ú©Ù‡ به خاطر Ú©ÛŒÙیت بالای غذایی‌مان نمی‌توانیم یک جا بنشینیم Ùˆ خوش باشیم، بلکه مجبوریم به دنبال غذای خوب بگردیم Ùˆ از طر٠دیگر زورمان هم می‌رسد(!)‌ Ú©Ù‡ با هم بجنگیم (هر دو گونه مشت‌زن‌های قابلی هستند). هم‌چنین اØساسات‌مان تاثیر زیادی در تصمیم‌گیری‌مان دارد Ùˆ تنها با بررسی‌ی عقلانی‌ی گزینه‌ها تصمیم نمی‌گیریم. Ùˆ Øالا نکته‌ی مهم این است Ú©Ù‡ اØساس‌ای Ú©Ù‡ باعث می‌شود رÙتار خشونت‌بار نشان دهیم،‌ اØساس «اÙتخار» (pride) است. این اØساس Ùˆ داشتن مقام بالا در جامعه باعث اÙزایش شانس جÙت‌گیری برای مردان می‌شود Ùˆ در نتیجه به خاطر sexual selection به ویژگی‌ی غالب‌ای در می‌آید.
Ùˆ البته اÙتخار Ùˆ داشتن مقام بالا در جامعه برای شامپانزه‌ها کار سختی است Ùˆ دست‌یازیدن به آن خشونت را ایجاب می‌کند. انسان‌ها نیز تÙاوت چندان‌ای ندارند.
این بØØ« طولانی است Ùˆ بخش زیادی از کتاب راجع به همین است. اما چیزی Ú©Ù‡ می‌خواستم به آن اشاره کنم این است Ú©Ù‡ خشونت‌ورزی‌های انسانی -Ú©Ù‡ نمودش را هم در جنگ‌ها دیده‌ایم Ùˆ هم این روزها در کشور خودمان شاهدیم- بسیار پدیده‌ی نادری است (به پشه Ùˆ مگس کاری ندارم، آن چهار هزار پستان‌دار دیگر را به خاطر بیاورید).
اگر جزو آن گروه‌ای هستید Ú©Ù‡ دوست دارید «تک» باشند Ùˆ Øاضر نیستید این مقام مهم را با شامپانزه‌ها قسمت کنید، یا جزو آن دسته‌ی خوش‌بین‌ای هستید Ú©Ù‡ تصور می‌کنید Ú†Ù‡ خوب است Ú©Ù‡ در این خشونت‌ورزی تنها نیستید، اجازه دهید ویژگی‌ای را معرÙÛŒ کنم Ú©Ù‡ تا جایی Ú©Ù‡ می‌دانم خاص٠خاص٠انسان‌هاست:‌ اعتراÙ‌گیری!
کدام گونه‌ای را می‌شناسید Ú©Ù‡ این‌چنین پیچیده بیاندیشد Ùˆ رÙتار کند؟
- من می‌دانم تو به چیزی باور داری.
- تو می‌دانی من به چیز دیگری باور دارم.
- من می‌دانم تو به چیزی که من باور دارم باور نداری.
- تو می‌دانی من به چیزی که تو باور داری باور ندارم.
- من می‌خواهم تو به چیزی که من باور دارم و تو باور نداری باور داشته باشی.
- تو می‌دانی من می‌خواهم تو به چیزی که من باور دارم و تو باور نداری باور داشته باشی.
- من می‌دانم که تو به شیوه‌ی من برای این‌که تو به چیزی که من می‌خواهم تو به آن باور داشته باشی و تو باور نداری باور کنی باور نداری.
- ولی من می‌دانم اگر شیوه‌ی مناسب‌ای را انتخاب کنم با وجودی Ú©Ù‡ من می‌دانم Ú©Ù‡ تو به شیوه‌ی من برای این‌که تو به چیزی Ú©Ù‡ من می‌خواهم تو به آن باور داشته باشی Ùˆ تو باور نداری باور Ú©Ù†ÛŒ باور نداری ولی تو در آینده نه تنها به باور من معتر٠خواهی شد بلکه شیوه‌ی باوراندن مرا به خود دوستانه،‌ تÙکربرانگیز Ùˆ معنوی خواهی خواهی خواند Ú©Ù‡ همان چیزی است Ú©Ù‡ رییس‌ام از من خواسته است.
چنین نوع اندیشه‌ای نیاز به Theory of Mind پیش‌رÙته‌ای دارد Ú©Ù‡ در چنین سطØØ´ تا جایی Ú©Ù‡ می‌دانیم منØصر به انسان است.
خوش‌Øال باشیم Ùˆ غم بخوریم Ùˆ نگران باشیم Ùˆ به وضع خنده‌دار خود بخندیم!
—-
پدرسالار را به جای patrilineal استÙاده کرده‌ام. نمی‌دانم ترجمه‌ی درستی یا نه. شما می‌دانید؟
به جای male-bonded از عبارت طولانی‌ی «شکل اصلی‌ی روابط داخلی اجتماعی متکی بر روابط مردان جامعه است» استÙاده کردم! این‌ها جوامع‌ای است Ú©Ù‡ مردان دور هم جمع می‌شوند، روابط دوستی معمولا بین مردان است Ùˆ اکثر جوریدن (grooming) هم منØصر به مرد-مرد می‌شود. پیش‌نهاد به‌تری دارید؟!
ØªÙˆØ¶ÛŒØ ØªÚ©Ù…ÛŒÙ„ÛŒ: با تشکر از Talented Moron Ú©Ù‡ عبارت «مرد-Ù…Øور» را به جای male-bonded پیش‌نهاد کرد.