کشتی‌ی بی‌‌قرارِ محوِ ملتهب

کشتی‌ی بی‌‌قرارِ محوِ ملتهب

و اگر قرارمان بر این نباشد که
شب ملحفه‌ای باشد بر آرامشِ خواب‌مان
چرا پس بخوابیم
در این کشتی‌ی بی‌قرارِ محوِ ملتهب؟

فهمیدن و نفهمیدن

فهمیدن و نفهمیدن

بامزه این‌جا است که خیلی وقت‌ها آدم‌ها دوست دارند چیزهای اطراف‌شان را بفهمند،
اما گاهی هم ترجیح می‌دهند اصلا نفهمند.

زندگی‌ی منگنه‌ای

زندگی‌ی منگنه‌ای

احساس منگنه‌ای را می‌کنم Ú©Ù‡ بین دو منگنه گیر کرده Ùˆ آن دو منگنه خود نیز بین دو منگنه گیرکرده‌اند Ùˆ هر کدام هم بین روز Ùˆ شب گیر افتاده‌اند درست مثل آن دو منگنه‌ای Ú©Ù‡ مرا گیر انداخته‌اند بین شب Ùˆ روز Ùˆ چون خودم Ú©Ù‡ چون منگنه شده‌ام بین روز Ùˆ شب – Ùˆ هم‌چنین سحر!- Ùˆ ماجرا هم‌چنان ادامه دارد!
پوف!

از هم‌بستگی با دانش‌جویان زندانی، دهه‌ی فجر و دیگر قضایای بسیار مرتبط

از هم‌بستگی با دانش‌جویان زندانی، دهه‌ی فجر و دیگر قضایای بسیار مرتبط

کس‌ای چه می‌داند؛ آمدیم و هم‌بستگی و وابستگی و دم‌بستگی و بستگی و نابستگی‌ها دست در دست هم دادند و دیو چون بیرون رود فرشته در زد و گفت دهه‌ی فجر شما مبارک به یاد همه‌ی آن‌هایی که در تهیه و توزیع برنامه‌های مزخرف آن دهه که منجر به یادگیری‌ی تفاوت بین سیب‌زمینی‌ی پشندی و سیب‌زمینی‌ی استانبولی شدند قدردانی می‌کنیم و ای پدرسوخته‌ها زندانی‌ها را آزاد کنید مگر شما خودتان خواهر برادر ندارید بوگندوهایی که در ضمن یادآوری می‌کنیم تفاوت‌هایی دارند با آن‌چه تصور می‌شد و البته دهه‌ی فجر البته که دهه‌ی زجر بود ولی این دلیل نمی‌شود که نخواهیم عفو رهبری یا دست‌کم عفو مقام عالی‌ی قوه‌ی قضاییه یا کمینه سرآشپز سه قوه با توجه به وضعیت متشنج خلیج همیشه فارس و حتی پارس باید آزاد گردد مگر این‌که بتوان در دادگاه عادل با دادستان‌ای که دادِ دادخواه را در نیاورده باشد با حضور هیات منصفه‌ی عادل و قادر و مادر مگر شما ندارید که نمی‌بینید این بچه‌ها مادرشان ضجه می‌زنند ای نمک به گفته‌ی هم‌شهری ضمیمه‌ی رسمی‌ی روزنامه‌ی ایران آیا هنوز در می‌آید چون شنیده بودم وابسته به دولت است و اما با این وجود هیچ چیزی از ارزش‌های تیم ملی‌ی ایران و مربی‌ی وطنی کم نمی‌شود اگر بدانیم گفتار نیک همان کردار نیک است در فرجه‌ی بین دو ترم‌ای که آدم‌ها اگر بخواهند می‌توانند در زیر سایه‌ی حق تعالی به به‌ترین وجه به دوست‌پسربازی با تبرج فراوان و رعایت اعتدال اصول شرعی و فروع عقلی و حفظ دم‌شان در شرایطی که لندکروزهای با هیبت سیاه تن هر بشری را با غسل تعمید نشد با غسل‌ِ دیگری که حکم‌اش در هر رساله‌ی دکترایی آمده است مگر این‌که شک باشد که آن‌گاه انشالله گربه است و سگ نیست که ظرف شستن نداشته باشد و باید انداخت دور این وصله‌ی ناچسب چسبیده به تن‌مان را در این ایام مبارک که آرمان‌های انقلاب همین بوده است و انقلاب‌های آرمانی با اصول اصلاح‌طلبی صد و بیست درجه به سمت چپ می‌رویم و کابل‌های نوری‌ی خلیچِ هم‌چنان همیشه فارس چون همیشه در آب‌های نیل‌گون تنگ ماهی سیاه کوچولو به گذشته‌هایی می‌روند که آدم‌ها هم‌چون آینده به آدم‌ها رحم نخواهند کرد و تردید بر زمان‌های از دست رفته‌ای غلبه خواهد کرد بر زندانیانی که آب خنک می‌خورند و سخت پشیمان‌اند از این‌که چه کردند که کاش نکرده بودند و چه نکردند که کاش می‌کردند و اینک ده بهمن به گمان‌ام دو سه روز پیش بود و من هم‌بستگی نکردم که وابستگی ایجاد نشود چه عاطفی و چه معنوی -انشالله که قبول باشد- و چه دم‌ها که بستگی به چیزی نداشتند و چه بازدم‌ها که آمدند و رفتند و عمر گران‌مایه بدین صرف شد که چه بپوشد در پارتی کامبیزجان و چه کند در فردای آن روزی که ستاره‌ها غروب نکردند و خورشید طلوع نکرد و طلوع نکرد و هم‌چنان طلوع نکرد.

هزارتوی تنهایی – گزاره‌هایی درباره‌ی تنهایی

هزارتوی تنهایی – گزاره‌هایی درباره‌ی تنهایی

یادم نرود که بگویم هزارتوی تنهایی در آمده است و من هم نوشته‌ای دارم با عنوان «گزاره‌هایی درباره‌ی تنهایی».

پیش از ادامه بگویم که از خواندن نظرهای‌تان خوش‌حال می‌شوم.

تنهایی چیست؟
آیا می‌توان به توصیف‌ای جامع و مانع درباره‌ی تنهایی رسید؟ توصیف‌ای به اندازه‌ی کافی ساده ولی در همان حال در برگیرنده‌ی حالت‌های مختلف‌ای که یک انسان به طور معمول آن را به تنهایی نسبت می‌دهد.

من نیز مثل اکثر افراد تنهایی را -یا کمینه جنبه‌هایی از آن را- حس کرده‌ام. گاهی از تنهایی لذت برده‌ام Ùˆ گاهی نیز آن را سخت نامطلوب یافته‌ام. اما وقتی Ú©Ù‡ قرار شد درباره‌ی تنهایی بنویسم، متوجه شدم Ú©Ù‡ چیز زیادی از ماهیت آن نمی‌دانم. در واقع اگر کس‌ای از من می‌پرسید “تنهایی چیست؟” پاسخ‌ای نداشتم جز این‌که با چند مثال درباره‌ی تنهایی سخن بگویم.

این نوشته تلاش‌ای است برای درک به‌تر “تنهایی” به صورت عام. سعی می‌کنم تا تنهایی را نه با بیان تجربه‌ی تنها-بودگی‌ی سوژه‌ی تنها Ú©Ù‡ با تحلیل تجربه‌های پیشین تنهایی در بافت‌ای تنهایی‌نزده توصیف کنم.

بگذارید قدم به قدم با هم تعریف دقیق‌تری از تنهایی ارایه دهیم. اولین تلاش‌مان -یا شاید هم تلاش من- ارایه‌ی دو تعریف زیر از تنهایی است.
(ادامه …)

هزارتوی تنهایی
گزاره‌هایی درباره‌ی تنهایی

scrambling

scrambling

scrambleاش می‌کنیم،
و من همیشه یادم می‌آید آن نمودار شانموگام(*) را
که چگونه scrambler کار می‌کند!

(*): شانموگام که همان Shanmugam باشد، نام نویسنده‌ی کتاب مخابرات ۲مان بود. الان که می‌خواستم از نام‌اش مطمئن شوم دیدم که عجب کتاب قدیمی‌ای را به خوردمان داده بودند. کتاب چاپ ۱۹۷۹ است (گرچه واقعا کتاب خوبی بود؛ من که دوست‌اش داشتم).

آیا قوانین فیزیک جهانی‌اند؟

آیا قوانین فیزیک جهانی‌اند؟

در نوشته‌ی پیشین‌ام ضدخاطرات‌گویانه از این گفتم که با وجود این‌که شکِ گاه و بی‌گاه در بنیان باورها پسندیده است، اما گاهی لازم است در عمل از شک پرهیز کنیم.
این حرف‌ام کلی بود و می‌تواند به باورهای گوناگونی بازگردد. اما آن‌چه در ذهن من می‌گذشت به داستان‌ای خاص اشاره دارد.

دو سه شب پیش با سامان، یکی از دوستان‌ام، شام می‌خوردیم و بحث می‌کردیم.
بحث به این‌جا کشید که آیا اگر ما پدیده‌ای را بر روی زمین مشاهده می‌کنیم، می‌توانیم تعمیم‌اش دهیم به نقاط دور عالم؟
به عنوان نمونه [مثلا] می‌دانیم که اتم هیدروژن می‌تواند در طیف‌های خاص‌ای نور بتاباند و اتم هلیوم نیز در طیف‌های متمایزی و این طیف‌ها بستگی دارد به سطوح انرژی‌ی الکترون در آن اتم‌ها. بدین‌وسیله به کمک طیف‌نگاری می‌توانیم از ترکیب عناصر ستاره‌ای دوردست باخبر شویم. سوال این است که اگر ما روی کره‌ی زمین مشاهده کرده‌ایم که هیدروژن و فقط هیدروژن -که هیدروژن آن عنصری است که از خواص دیگرش نام‌گذاری‌اش کرده‌ایم- دارای این خاصیت طیفی نیز هست، آیا می‌توانیم نتیجه بگیریم که اگر نور ستاره‌ای را مشاهده کردیم با خواص طیفی‌ای شبیه به آن‌چه در آزمایش‌های‌مان با هیدروژن روی زمین مشاهده می‌کنیم، آن‌گاه آن نور ناشی از هیدروژن‌ای است که ما می‌شناسیم و نه عنصری ناشناس؟
یا ممکن است “فرضا” قوانین فیزیکی در دوردست متفاوت باشند. مثلا جوری باشند Ú©Ù‡ با این‌که خواص‌شان در نقطه‌ای Ú©Ù‡ نتیجه‌شان را مشاهده می‌کنیم دقیقا همان باشد Ú©Ù‡ فرضیه‌ی ما پیش‌بینی می‌کند، اما در واقع قوانین دیگری باشند Ú©Ù‡ تاثیر نزدیک‌دست‌شان کامل متفاوت باشد. اگر این‌گونه باشد، دیگر نمی‌توان گفت Ú©Ù‡ خاصیت ستارگان دوردست همان است Ú©Ù‡ ما تصور می‌کنیم.

این سوال به طور عام‌تر به این باز می‌گردد که آیا قوانین فیزیک جهانی هستند یا خیر؟

از دیدگاه من قوانین فیزیک “به اندازه‌ی کافی” جهانی هستند.
یعنی با این‌که ممکن است قوانین کوانتوم -بدان صورت که اینک می‌شناسیم‌شان- توضیح دقیق‌ای درباره‌ی همه‌ی شرایط ممکن‌ در جهان ندهند (مثلا در جایی که تاثیرات گرانش قابل صرف‌نظرکردن نیست)، اما می‌توانیم انتظار داشته باشیم که این قوانین در شرایط یک‌سان تا حد خوبی ثابت‌اند (و آن اندکی تفاوت هم همیشه به این خاطر است که شرایط هیچ‌گاه کاملا یک‌سان نبوده است؛ مثلا در مثال هیدروژن به دلیل دورشدن ستارگان از هم، فرکانس نوری که مشاهده می‌کنیم عملا کمی به سمت فرکانس نور قرمز متمایل می‌شود. با این‌حال با دانستن قوانین فیزیک (مکانیک کوانتوم، اثر دوپلر و انبساط جهان) همه چیز دقیقا همان‌گونه است که پیش‌بینی می‌کنیم).

تا جایی که من فهمیدم، سامان اعتقادی به این موضوع ندارد در حالی که این اعتقاد برای من جزو باورهای اولیه است. در واقع این اعتقاد کمک می‌کند که منِ نوعی به عنوان یک دانش‌مند علوم طبیعی (که البته می‌توان گفت که نیستم)، بدانم که کار بی‌هوده‌ای نمی‌کنم. اگر این باورم سست شود، فیزیک‌دان‌بودن از نظرم کار کم‌ارزشی خواهد بود.

اما سوال اصلی این است: چرا من باید به جهانی‌بودن قوانین فیزیک باور داشته باشم؟ بنیان چنین اعتقادی چیست؟ آیا می‌توان اثبات کرد که چنین چیزی صحیح است؟ آیا می‌توان این باور را بر گرده‌ی باوری ساده‌تر و قابل فهم‌تر بنیان کرد؟ مثلا چیزی از جنس اصل اوکام؟ اما باز سوال این است: صحت آن اصل از کجا ناشی می‌شود؟ آیا می‌توان آن را بر اساس استدلالی تحلیلی بنیان نهاد؟

به هر حال این موضوع برای‌ام جالب بود. از چند نفر دیگر از دوستان‌ام نظرشان را پرسیدم. نادر در وبلاگ‌اش به‌ام پاسخ داده است. پاسخ‌اش را در این‌جا بخوانید.

نظر شما چیست؟

نوشته‌ی پیشین‌ام
وبلاگ نادر
پاسخ‌ نادر

شک در نظر و تاثیر عملی‌ی آن

شک در نظر و تاثیر عملی‌ی آن

گاهی باید در چیزهایی شک کرد،
اما نه همیشه!
یعنی
لازم است که
به هر حال
به چیزهایی پابند بود – دستِ Ú©Ù… از جنبه‌ی عملی!

DNA-Driven World

DNA-Driven World


J. Craig Venter (The Richard Dimbleby Lecture Series)

در این سخنرانی Craig Venter درباره‌ی علم، ژنتیک و آینده‌ی آن صحبت می‌کند. دیدن یا شنیدن‌اش را به‌تان توصیه می‌کنم.
Craig Venter یکی از افراد تاثیرگذار بر پروژه‌ی ژنوم انسان بوده است.

500 Years of Women in Western Art

500 Years of Women in Western Art

نظرتان درباره‌ی تکامل چیست؟
چیز خاص‌ای را احساس می‌کنید جز تکامل لباس پوشیدن؟ (البته اگر کارها دالی و پیکاسو و یکی دو نفر دیگر را کنار بگذاریم).
قبلی‌ها خوش‌گل‌تر بوده‌اند یا جدیدی‌ها؟
چرا بیش‌تری‌ها سرشان را به سمت راست خم کرده‌اند؟

تکمیلی: آیا تصورم از این‌که بیش‌تر سرها به سمت راست متمایل هستند درست است؟ رامین به‌ام گوش‌زد کرد و من هم رفتم شمردم. در مورد بعضی موارد سخت بود تصمیم گرفتن این‌که سر به سمت‌ای متمایل است یا این‌که مستقیم و راست است. اما به هر حال نتیجه -با احتمالا کمی خطا- این بود که ۴۶ نفر سرشان به راست متمایل بود (راست خودشان؛ چپ بیننده!)، ۲۶ نفر به چپ و ۱۸ نفر مستقیم.

لینک در یوتوب

Read More Read More

مهم نیست

مهم نیست

حالا فرض کن یک چیزی گفتی و جواب‌ات را نداد؛ چه می‌خواهی بکنی؟ چه می‌توانی بکنی اصلا؟
ول‌اش کن! مهم نیست. جواب داد که داد، نداد هم نداد.
تو می‌خواستی یک چیزی به‌اش بفهمانی؛ نفهمید، گور باباش!

من و باراک اوباما

من و باراک اوباما

وارد این سایت شوید و عقاید سیاسی‌ی خود را با کاندیداهای ریاست جمهوری‌ی امریکا مقایسه کنید. این تست، بیست سوال در زمینه‌های سیاست خارجه، اقتصاد، محیط زیست، عراق، بهداشت و درمان عمومی، تروریسم و غیره از شما می‌پرسد و عقایدتان را با کاندیداهای مختلف مقایسه می‌کند.

نتیجه‌ی من، به طور خلاصه، این بود که عقاید سیاسی‌ام بیش‌تر از همه به باراک اوباما (Barack Obama) نزدیک بود: پنج درصد از لحاظ اقتصادی چپ‌تر بودم و شش درصد پیش‌روتر.

برای این‌که ببینم معنای این تفاوت‌ها چیست، پاسخ‌های خود را با پاسخ‌های او مقایسه کردم.

منشاء تفاوت‌های‌مان دو چیز بود:
۱) دیدگاه [نیمه-]شک‌گرای من اجازه نمی‌دهد در مورد خیلی از نظرات چندان مطمئن حرف بزنم. در حالی که من با خیلی موارد موافق یا مخالف بودم، او به شدت موافق یا مخالف بود.

مثلا باراک اوباما اعتقاد شدیدی دارد که سقط جنین نباید غیرقانونی باشد، اما اعتقاد من به آن شدت نیست. یعنی اعتقاد ندارم پس از گذشت زمان‌ای از بارداری کس‌ای حق دارد به طور دل‌خواه جنین را بکشد.

یا او بیش و کم اعتقاد دارد که افزایش مالیات بر سوخت‌های فسیلی باعث کاهش آلودگی‌ی محیط زیست خواهند شد. من در این مورد مطمئن نیستم. زنجیره‌ی تاثیرات پیچیده‌تر از آن است که تنها با افزایش یک عامل،‌ فقط یک متغیر تغییر کند.
مثلا ممکن است با افزایش قیمت سوخت،‌ صنعت خودروسازی کم‌سودتر شود و در نتیجه خودروسازان از هزینه‌های R&Dشان بزنند و پژوهش بر روی خودروهایی که با انرژی‌های دیگر (مثلا خورشیدی) کار می‌کنند متوقف شود. این توقف پژوهش ممکن است در آینده‌ی دراز مدت تاثیرش از کم‌شدن مصرف سوخت‌های فسیلی بیش‌تر باشد.
دیدگاه من در این‌باره پیاده‌سازی‌ی سیاست‌های تشویقی است: تشویق به صورت اختصاص مالیات کم‌تر بر صنایع با انرژی‌های جای‌گزین و افزایش بودجه‌ی پژوهش‌های مربوط.
البته باز هم بگویم که این‌ها تنها حدس من است و بدون تحلیل‌ای اقتصادی حرف قاطع‌ای نمی‌توان زد.

۲) در مورد یک چیزهایی واقعا اختلاف نظر داریم. مثلا من اعتقاد ندارم که دور مرزهای کشوری را باید سیم‌خاردار کشید، اما او متمایل به چنین باوری است. یا مثلا من باور دارم که امریکا باید هزینه‌های تسلیحاتی‌اش را کم کند، اما او مخالف چنین اعتقادی است.

البته حدس می‌زنم بخشی از این تفاوت‌ها ناشی از حساسیت‌های بعضی از موضوعات برای امریکاییان باشد. مثلا جنگ علیه تروریسم، خروج از عراق و مساله‌ی مهاجرین غیرقانونی کم و بیش جزو مسایل ناموسی‌ی امریکاییان است، و دیدگاه بسیار متفاوت درباره‌شان به باخت زودرس کاندیداها منجر می‌شود.
اما از طرف دیگر نوع نگاه من به این موضوعات و اهمیت‌شان تنها به خاطر نگاه انسان‌مدارانه‌ام است بدون توجه به مصلحت کشور. شاید اگر من -و احتمالا هر کس دیگری- جای او بود در بعضی موارد ‌موضع‌ای به هنجارتر برمی‌گزید.

حال با همه‌ی این اوصاف، آیا به من رای می‌دهید؟

مرتبط

* قطب‌نمای سیاسی: لیبرال‌تر و چپ‌تر (باورهای سیاسی‌ی من در سال ۲۰۰۷)
* جهت‌گیری‌ی سیاسی: لیبرال چپ (باورهای سیاسی‌ی من در سال ۲۰۰۴)

سوژه‌ی مشاور و مشاورِ سوژه

سوژه‌ی مشاور و مشاورِ سوژه

شاید یکی از شانس‌های هر فردی بتواند این باشد که شخص‌ای بسیار شبیه به خودش (از نظر ذهنی) را در دست‌رس داشته باشد و از او مشاوره بگیرد. من ممکن است مشاور خوبی باشم، اما وقتی خودم درگیر مساله‌ای هستم به آن خوبی واکنش نشان نمی‌دهم.
شما چطور؟

یک نکته‌ی برنامه‌نویسی‌ی ساده: متغیرهای یونانی

یک نکته‌ی برنامه‌نویسی‌ی ساده: متغیرهای یونانی

اگر برنامه‌نویسی‌ی علمی می‌کنید، احتمال زیادی دارد که بخواهید اسم متغیرهای‌تان را آلفا،‌ بتا، گاما، تتا، یا دیگر حروف یونانی بگذارید. مخصوصا که راحت‌تر است که فرمول‌هایی را که از ابتدا به حروف یونانی نوشته شده است به طور مستقیم به صورت کد در بیاوریم.
مشکل خیلی مرسوم برای ما فارسی‌زبان‌ها این است که املای این لغات را به اشتباه می‌نویسیم. مثلا می‌نویسیم teta یا alfa. املای انگلیسی‌ی این لغات متفاوت است و به نظرم به‌تر (و زیباتر) است که املای درست‌شان را رعایت کنیم. بعضی از مرسوم‌ها را این‌جا می‌نویسم:

آلفا: Alpha (و نه Alfa)
بتا: Beta
گاما: Gamma (و نه Gama)
اتا: Eta
تتا: Theta (و نه Teta)
کاپا: Kappa (و نه Kapa)
لامبدا: Lambda (و نه Lamda)
رو: Rho (و نه ro)

املا بقیه را می‌توانید از این صفحه‌ی ویکی‌پدیا ببینید.
تلفظ حروف یونانی را هم می‌توانید در این‌جا بشنوید.