تاثیر غم‌انگیز غربت بر نویسنده
بزرگ علوی از تاثیر مخرب غربت بر نویسنده می‌گوید Ùˆ البته اضاÙÙ‡ می‌کند Ú©Ù‡ دیگر شرایط مثل زمان او نیست. این ویدئو مال Û²Û³ سال پیش است. آن زمان هنوز اینترنت به ایران Ù†Ùوذ نکرده بود. وب‌ای وجود نداشت Ú©Ù‡ وبلاگ‌ای باشد. تازه دوازده سال بعدش اولین وبلاگ‌های پارسی ایجاد شدند. الان شرایط به مراتب به‌تر است. نویسنده‌ی پارسی‌زبان می‌تواند هر جای دنیا Ú©Ù‡ باشد بنویسد Ùˆ مطالب‌اش را در وب‌سایت‌ای قرار دهد Ùˆ مطمئن باشد Ú©Ù‡ چند خواننده‌ مطلب‌اش را خواهند خواند – ØØªÛŒ شده به ØÛŒÙ„ت Ùˆ زور Ùیلترشکن‌.
رسانه‌ی وبلاگ البته ضعÙ‌ها دارد. همه‌مان می‌دانیم. نمی‌توان در آن رمان منتشر کرد. می‌شود، اما خوانده نخواهد شد. وبلاگ ØØªÛŒ ÙØ¶Ø§ÛŒ خوبی برای داستان کوتاه‌نویسی نیست. شعر شاید. وبلاگ برای انتشار شعر بد نیست. مقاله هم Ú©Ù‡ البته. اصلا گویا وبلاگ جان می‌دهد برای مقاله. بگذریم Ú©Ù‡ این روزها Ùیس‌بوک (بیش‌تر) Ùˆ توییتر (کم‌تر) رشد وبلاگ‌نویسی را کند کرده است. اشکال ندارد. نوبالغ هم موی بلند می‌خواهد Ùˆ هم ته ریش کوتاه! [تشویق ØØ¶Ø§Ø±!]
اما اینترنت همه‌اش وبلاگ نیست. می‌توان در وب‌سایت‌های‌مان Ú©Ù„ کتاب را با ÙØ±Ù…ت‌ای مناسب بگذاریم. کتاب الکترونیکی قابل خواندن است. من خوانده‌ام، شما هم خوانده‌اید، خم هم بر ابرو نیاورده‌ایم (یا اگر هم آورده‌ایم، Ù†Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒÙ… نمی‌شود خواند). می‌توان مبلغ‌ای هم برای آن درخواست کرد – ØØ§Ù„ا یا اجباری یا با دکمه‌ی «اهدای مالی». این تجربه‌ای‌ست Ú©Ù‡ ما ایرانی‌ها هنوز Ú©Ù… کرده‌ایم اما خارجی‌ها چند وقتی است شروع کرده‌اند Ùˆ ناموÙÙ‚ هم نبوده. اما ما خارجی نیستیم. خیلی‌های‌مان توان پرداخت آن‌لاین نداریم. اما بعضی‌های‌مان Ú©Ù‡ داریم؟ باید تجربه‌اش کرد. بی‌تجربه نمی‌توان Ú¯ÙØª می‌شود یا نمی‌شود. مثل خیلی پدیده‌های اجتماعی‌ی دیگر از پیش نمی‌توان Ú¯ÙØª می‌گیرد یا نمی‌گیرد. بکنید، شاید شد. [گریه‌ی ØØ¶Ø§Ø±!]
اما ما هنوز در غربت‌ایم؛ Ú†Ù‡ در ÙØ±Ù†Ú¯ باشیم Ùˆ Ú†Ù‡ در ایران. نویسنده‌مان می‌نویسد، اما خوانده نمی‌شود. تقصیر خودش هم نیست. یا همه‌اش تقصیر او نیست. بیش‌تر خواننده‌های‌اش در ایران‌اند. Û¶Û° میلیون پارسی‌خوان. متمرکز. یک‌جا. در مقابل چند میلیون پراکنده این طر٠و آن طرÙ. اما نوشته‌ی او در ایران خوانده نمی‌شود. گاه مستقیم دخالت می‌کنند Ùˆ نمی‌گذارند خوانده شود. این قبول. اصلا بیایید ناله کنیم. اما بیش‌تر وقت‌ها بازاری برای خوانده‌شدن نیست. کتاب‌ها با تیراژ یکی دو هزار. آدم‌هایی Ú©Ù‡ کتاب نمی‌خوانند. چرا؟ چون وقت ندارد؟ چون Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±Ù†Ø¯ØŸ چون پول ندارد؟ چون قیمت کتاب سر به ÙÙ„Ú© می‌زند؟ چون آن‌قدر دغدغه‌ی روزمره دارد، آن‌قدر زندگی‌شان پر از بلا Ùˆ دردسر است Ú©Ù‡ نمی‌تواند یک ساعت گوشه‌ای بنشیند Ùˆ بخواند؟ نویسندگان‌شان بد می‌نویسند؟ یا اصلا چرت Ùˆ پرت می‌نویسند؟ همه‌ی این‌ها با هم؟ شاید، شاید. [تÙکر ØØ¶Ø§Ø±!]
خلاصه کنم و بروم: وضع ما از وضع بزرگ علوی به‌تر است اما ما هنوز غربت‌نشین‌ایم.