جامانده
کجاس پس؟ این همه وایسادم این‌جا. همین جا بود دیگه؟ Ú¯Ùت همین گوشه‌ی خیابون وایسم سر ظهر تا بیاد دنبال‌م. اشتباه Ú©Ù‡ نمی‌کنم؟ نه! Ú¯Ùت سر ظهر،‌سر پارک دانش‌جو. Ú¯Ùت دیر نکنم‌ها. من هم Ú©Ù‡ دیر نکردم. الان ظهره دیگه. پس چرا مامان نیومد دنبال‌ام؟ نکنه نیاد. کار بدی Ú©Ù‡ نکردم تازگی. اتاق‌م رو هم تمیز کردم،‌ مشق‌هام رو هم Ú©Ù‡ … شاید مشق‌ها باشه. شاید به خاطر نمره‌ی دیکته‌ام دل‌اش نمی‌خواد منو دیگه ببینه. همیشه می‌گÙت از آبجی یاد بگیر، اون نمره‌هاش همیشه خوبه. اما من هم درسام خیلی بد نیست. Øالا این بار نه، اما دیکته‌ی قبل‌تری نمره‌ام بیست شده بود. علوم‌ام هم همیشه خوبه. نه، مامان به این خاطرا ول‌ام نمی‌کنه. به خاطر نمره‌ی دیکته نبوده. مامان این‌طوری بدجنس‌بازی در نمی‌آره. پس کجاست مامان؟ نکنه چیزی به سرش اومده باشه؟ نکنه تو خیابون ماشین زده باشه به‌ش. مامان! مامان!
[سه‌شنبه ۱۹ ژوئن. تمرین مونولوگ در سر کلاس. موضوع: «بچه‌ای که جا مانده است.»
دو Ù†Ùر از هم‌کلاسی‌ها (امیر Ùˆ نرگس) Ú¯Ùتند Ú©Ù‡ باور پذیر نیست چون مثلا بچه‌ای Ú©Ù‡ در این سن Ùˆ سال است این‌جوری Ùکر نمی‌کند Ùˆ پخته‌تر است. یکی هم (ÙˆØید) Ú¯Ùت Ú©Ù‡ عیب من این است Ú©Ù‡ همه‌ی مونولوگ‌های‌ام Ù„ØÙ† خودم را دارند. به قول یکی دیگر، همه‌شان niceاند. آقای معروÙÛŒ هم Ú¯Ùت Ú©Ù‡ باید سعی کنم شخصیت‌های غیر از خودم ایجاد کنم.
به نظر خودم نسبت به مونولوگ پیشین به‌تر بود چون دست‌کم مونولوگ است!]