ارسطو
1) اينک مي‌خواهم يادداشت‌هايي در مورد Ùصل ارسطو کتاب ÙلاسÙه‌ي بزرگ بنويسم. مصاØبه شونده، پروÙسور مارتا نوس‌باوم (Martha Nussbaum)ØŒ استاد دانش‌گاه براون است. به نظرم زن خوش‌اخلاقي آمد!
2) ارسطو نيز به براي‌ام چندان شناخته شده نيست. هيچ کدام از نوشته‌هاي‌اش را تا به Øال نخوانده‌ام. در ضمن، لازم است بگويم به دليل زياد شنيدن اسم‌اش، چندان نيز از او خوش‌ام نمي‌آمد (مي‌توان مرا روان‌کاوي کرد Ùˆ دليل اين Øس‌ام را جست). به هر Øال اکنون Øس به‌تري نسبت به او دارم. Øتي مي‌توان Ú¯Ùت اندکي هم از او خوش‌ام مي‌آيد.
3) ارسطو تÙاوت چنداني بين علم Ùˆ ÙلسÙÙ‡ قايل نبوده است. در واقع اصل براي او، Ùرآيند تØقيق Ùˆ رازگشايي از طبيعت است Ùˆ به دليل آن‌که برخلا٠اÙلاطون خود را مقيد به مشاهدات Ùˆ نمودها مي‌کند،‌ به نوعي خود را Ù…Øدود به آن‌چه مي‌کند Ú©Ù‡ علم امروز نيز خود را Ù…Øدود کرده است. ادعاي او، بسيار شبيه به ادعاي تجربه‌گرايان انگلستان (مثلا هيوم) Ùˆ هم‌چنين کانت است. در واقع، نسخه‌ي جديدتر اÙلاطون، دکارت است Ùˆ ارسطو نيز کانت.
4) بين علم Ùˆ ÙلسÙÙ‡ Ú†Ù‡ ارتباطي هست؟ آيا اين دو مي‌بايست با هم متÙاوت باشند؟ مساله تبديل به اين مي‌شود Ú©Ù‡ “علم” چيست Ùˆ “ÙلسÙÙ‡” چيست. بديهي‌ست Ú©Ù‡ نمي‌توان به پاسخ درخور Ùˆ قانع‌کننده‌اي رسيد. گمان‌ام برتراند راسل در مصاØبه‌اي (جهان آن‌گونه Ú©Ù‡ من مي‌بينم يا چيزي در همين Øدود) ÙلسÙÙ‡ را روشي دانست براي آگاهي از جهان اطراÙØŒ در Øالي Ú©Ù‡ دست خود را اندکي از روش‌هاي علمي بازتر مي‌گذارد. يا مثلا با نگاهي به کتاب تاريخ ÙلسÙÙ‡ غرب راسل، در همان مقدمه‌اش چنين چيزي Ú¯Ùته است: “ÙلسÙه، آن‌‌گونه Ú©Ù‡ من درک‌اش مي‌کنم، چيزي‌ست ميان دين Ùˆ علم. به مانند دين، به مسايلي مي‌پردازد Ú©Ù‡ دانش قطعي نسبت به آن تاکنون به دست نيامده است، اما به مانند علم، از تعقل استÙاده مي‌کند Ùˆ نه آن‌چه Ú¯Ùته شده است، Ú†Ù‡ از عر٠آمده باشد Ùˆ Ú†Ù‡ از ÙˆØÙŠ” (قبول دارم ترجمه‌اش خيلي هم خوب نشد!).
نکته‌ي جالب براي من، دو چيز است: Ùرآيند تعقل Ùˆ قيد “تاکنون”. تÙسير آغازين من از Ú¯Ùته‌ي او چنين است: “اگر به پديده‌اي عقلاني نگريستيم، Ùˆ Ùرضيه‌اي پيش‌نهاد داديم،‌ در Øوزه‌ي ÙلسÙÙ‡ هستيم. هرگاه توانستيم معيارهاي عيني‌اي براي تشخيص درستي‌ي Ùرضيه‌مان پيش‌نهاد کنيم، آن‌گاه وارد سرزمين علم شده‌ايم.” اما ÙŠÚ© چيزي اين وسط به يادم مي‌آيد Ùˆ آن هم پوپر Ùˆ “منطق اکتشا٠علمي”اش است. به باور او، ما نمي‌توانيم معيار عيني‌اي پيدا کنيم براي تشخيص “درستي”‌ي ÙŠÚ© Ùرضيه، بلکه در به‌ترين Øالت مي‌توانيم معياري براي تشخيص نادرستي‌ي Ùرضيه‌مان پيش‌نهاد دهيم. تا وقتي آن معيار مشخص نمي‌کند Ú©Ù‡ Ùرضيه‌مان نادرست است، مي‌توانيم آن را به عنوان Ùرضيه‌اي علمي در نظر بگيريم، اما هيچ وقت از درستي‌اش مطمئن نيستيم. با اين تÙسير دوم، Ú¯Ùته‌ي راسل کمي شکننده مي‌شود: هيچ‌گاه در مورد قطعيت دانش تجربي نمي‌توان نظر داد. پس کجاست مرز علم Ùˆ ÙلسÙÙ‡ وقتي هيچ‌کدام‌شان نمي‌توانند به قطعيت برسند؟ به نظرم Ù…Ùيد است در اين مورد بيش‌تر ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¨Ø¯Ù‡Ù…. اما اين را موکول مي‌کنم به نوشته‌اي ديگر (چون قبل‌اش Øداقل بايد دو دقيقه Ùکر کنم!).
5) اصل “امتناع تناقض” ارسطو مي‌گويد هيچ موضوعي نمي‌تواند در آن واØد Ùˆ از جهت واØد، صÙات متناقض داشته باشد. منطق ارسطويي لابد در ÙŠÚ© چنين زماني به دنيا آمده است. Ùرض کنيم اين ÙŠÚ©ÙŠ از اصول موضوعه‌ي منطق ما باشد. آيا اين اصل درست است؟ درستي يا نادرستي چنين چيزي بي‌معناست چون تا وقتي ما تعدادي گزاره‌ي غيرمتناقض با هم داشته باشيم، مي‌توانيم ÙŠÚ© دستگاه منطقي بنا کنيم. درست به همين دليل است Ú©Ù‡ ارسطو در کتاب چهارم مابعدالطبيعه خود مي‌گويد Ú©Ù‡ “ما نمي‌توانيم اصل امتناع متناقض را بر مبناي چيزي بيرون از Øوزه‌ي تجربه‌ها توجيه کنيم … “. يعني درستي يا نادرستي‌ي چنين اصلي با استدلالي صرÙا ذهني مشخص نمي‌شود. اما نکته‌ي مهم اين است Ú©Ù‡ او ادامه مي‌دهد “… چون مجبوريم در Øصول هر تجربه Ùˆ براي نظم Ùˆ ترتيب دادن به مجربات از همين اصل استÙاده کنيم” Ùˆ اين دقيقا مورد اختلا٠من است. او ÙŠÚ© چنين مثالي مي‌آورد:
شخص A، ادعا مي‌کند جسمي در اين مکان هست.
ارسطو مي‌گويد اين شخص در واقع اعتقاد دارد “جسمي در اين مکان نيست” غلط است. يعني در هر قول جازم‌اي، شخص ناچارست چيزي را Ù†ÙÙŠ کند، پس به دو چيز متناقض با هم باور ندارد. اين مبناي روان‌شناختي‌ي اصل امتناع متناقض است. با اين‌که مبناي روان‌شناختي براي اصول منطقي به ظاهر معقول نيست، اما براي Øر٠زدن در دنيايي Ú©Ù‡ انسان‌ها مشاهده‌گرش هستند،‌ چاره‌ي ديگري نيست. لازم است در �ين‌باره بيش‌تر سخن بگويم: بگذارم‌اش براي جايي ديگر. تنها اين سوال را Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒÚ©Ù†Ù… Ú©Ù‡ آيا ادعاي من (لزوم به کارگيري‌ي نوعي روان‌شناسي) لازم است يا خير.
اما مشکل وقتي پيش مي‌آيد Ú©Ù‡ گزاره‌اي Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†ÙŠÙ… Ú©Ù‡ نقيض‌اش الزاما کاملا غلط نباشد، مثلا:
شخص A مي‌گويد هوا امروز گرم است.
اگر Ùرض کنيم “سرد بودن” نقيض “گرم بودن” باشد،‌ آيا گزاره‌ي “هوا امروز سرد است” غلط است؟! يا مثلا آيا گزاره‌ي واضØ‌تر (Ùˆ معروÙ‌تر) “او جوان است” کاملا در تناقض است با “او پير است”. بØØ« دقيقا همان چيزي‌ست Ú©Ù‡ منجر شده است به پيدايش منطق Ùازي. مي‌خواهم اين را بگويم Ú©Ù‡ برخلا٠ادعاي ارسطو، “Øس غالب” در تبيين گزاره‌ها توسط انسان (Ú©Ù‡ منجر به ايجاد بنياني روان‌شناختي براي اصول موضوعه‌ي منطق شده است)ØŒ موجب اصل امتناع تناقض نيست. هم‌چنين است برداشت ما از بقيه‌ي گزاره‌هاي ديگر Ú©Ù‡ به نظر مي‌رسد بيش‌تر Øالتي درجه‌اي داشته باشد تا صÙر Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ.
اما اين موضوع هم‌چنان براي من ÙˆØ§Ø¶Ø Ù†ÙŠØ³Øª Ú©Ù‡ آيا مي‌توان به سادگي بستر منطقي‌مان را،‌ Ùازي کنيم يا خير؟ آيا بعضي از گزاره‌ها، لازم نيست Øتما در بستر منطق قديم Ù…Ø·Ø±Ø Ø´ÙˆÙ†Ø¯ØŸ مثلا آيا ما بايد انتظار گزاره‌اي چون “خدا وجود دارد (ندارد)” را بکشيم يا گزاره‌هايي مانند “خدا کمي وجود دارد”ØŒ “خدا خيلي وجود دارد” Ùˆ … ØŸ
اگر Ùرض کنيم نوع اول، تنها گزاره‌هاي ممکن Ùˆ درست براي بØØ« در متن خاصي هستند (مثلا متن سخن‌ Ú¯Ùتن از هستي‌ي موجودات: وجود يا عدم وجود خدا Ùˆ …)ØŒ آن‌گاه اين سوال پيش مي‌آيد Ú©Ù‡ چرا بايد قائل به منطق‌اي اين‌گونه باشيم مخصوصا با توجه به اين‌که دليل انتخاب اصول موضوعه‌ي دستگاه منطق‌مان، Øس روان‌شناختي‌ي ما انسان‌ها بوده است Ùˆ نه ماهيتي قائم به ذات. در Øالت ديگر هم چنين استدلالي مي‌توان کرد. اصولا به نظر مي‌رسد مشکل بزرگي اين وسط پنهان شده باشد. آن مشکل هم اين است Ú©Ù‡ شناخت ما نسبت به جهان، Ùˆ استدلال ما در جهان، متکي به منطق‌ايست Ú©Ù‡ وابسته به نگاه “انسان‌وار” ما به جهان است. نمي‌دانم آيا منطق‌دانان راه‌Øلي براي اين مساله دارند يا نه.
6) ارسطو به نظر خوش‌Ùکر مي‌آيد‌ (اميدوارم از دست‌ام ناراØت نشود. شايد لازم باشد بگويم Ú©Ù‡ “بسيار خوش‌Ùکر” بوده است، گمان‌ام اکنون Øس به‌تري داشته باشد). نکته‌ي مهم‌اش اين است Ú©Ù‡ مسايل را به درستي Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒÚ©Ù†Ø¯ ولي الزاما نمي‌تواند راه‌ØÙ„ درستي براي‌شان بيابد. انتظاري جز اين هم نمي‌رود: او براي پيدا کردن راه‌ØÙ„ØŒ يک‌تنه مجبور بوده است علم Ùˆ ÙلسÙÙ‡ Ùˆ منطق را به وجود بياورد. به هر Øال، نکته‌ي جالب‌اش همين Ø·Ø±Ø Ø³ÙˆØ§Ù„Ø§Øªâ€ŒØ§Ø´ است.
7) مدتي‌ست به اين Ùکر مي‌کنم Ú©Ù‡ انسان‌ها خيلي زود به Øد بالايي از شناخت نسبت به جهان اطراÙ‌شان رسيدند، اما پس از آن تنها شروع کردند به Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¢Ù†â€ŒÚ†Ù‡ از قبل مي‌دانستند. نمي‌دانم دقيقا Ú†Ù‡ زماني را مي‌توان آغاز دوران انسان آگاه دانست. اگر به جوليان جينز باشد، شايد Øدود 2500 تا 3000 سال پيش زمان آغاز اين Øد بوده باشد، يا اگر خوش‌بين‌تر باشيم 15000 سال Ùˆ ديگر Øداکثر 50000 سال. خلاصه نتيجه اين‌که Øدود 4000 سال پيش خط اختراع شد (Øال اگر ÙŠÚ©ÙŠ دو هزار سال اين طر٠و آن طر٠گÙته باشم، زياد نبايد بر من خرده گرÙت) Ùˆ Øدود 2700 سال پيش Ùعاليت خلاقانه آغازيد Ùˆ 2500 سال پيش با وجود اÙرادي چون اÙلاطون Ùˆ ارسطو (Ùˆ خيلي‌هاي ديگر) به اوج رسيد. Øال مي‌بينيم اکثر کارهايي Ú©Ù‡ در همين بازه‌ي چند صد ساله انجام شده است، شالوده‌ي Ùکري‌ي انسان 2000 سال بعد شده است. Øداقل اين‌که اکثر سوال‌هاي اساسي در همان دوران Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù‡ است. بعد از آن، البته پيش‌رÙت‌هاي بسيار زيادي صورت گرÙت، اما سوال جديدي Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯ (مي‌دانم کمي بدجنسي مي‌کنم). به نظرم مي‌آيد اگر بشر در آن‌اي نابود شود Ùˆ تنها گروهي از آن‌ها Ú©Ù‡ هيچ اطلاعي از دانش قبلي‌ي انسان‌ها نداشته‌اند باقي بمانند، در عرض چند صد سال شاهد ظهور اÙ�اطون Ùˆ ارسطو در ميان‌شان خواهيم بود. البته اين سوال Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯ Ú©Ù‡ آيا ممکن است مسير دانش به گونه‌اي ديگر Øرکت کند؟ مثلا به جاي اين نظر Ú©Ù‡ اجسام سنگين سريع‌تر سقوط مي‌کنند، واقعيت صØÙŠØ Ùرض شود Ùˆ انسان‌ها Øدود 2000 سال در علم Ùيزيک جلو بياÙتند؟ آيا تغييرات Ú©ÙˆÚ†Ú© در تاريخ، مسير آن را عوض مي‌کند؟ به نظرم جالب مي‌آيد، ØÙŠÙ Ú©Ù‡ سخت است امتØان‌اش!
يادداشت‌هاي مرتبط:
-اÙلاطون
-درباره ÙلسÙÙ‡ اسلامي (از پويان)
7 thoughts on “ارسطو”
I believe if you read Russel’s “The Problems of Philosophy” you’ll have the answers for most of your questions and for inorder to get more familiar with Aristotle read Richard McKeon’s “Basic works Aristotle” it s a great book and Mohammad Ali foroughi’s “sayr e falsafe dar gharb”
به سهيل: اگر کس‌اي بتواند به اکثر سوال‌هاي من جواب “درست” بدهد، آن‌وقت ÙلسÙÙ‡ بايد همين الان بساطش را جمع Ùˆ جور کند Ùˆ برود سراغ همو! ممنون از معرÙي‌ي کتاب. کتاب Ùروغي کمي قديمي نيست؟ گمان‌ام کتاب‌هاي خيلي به‌تر Ùˆ دقيق‌تري نيز در بازار وجود داشته باشند.
تمام ریاضیات ما بر مبنای منطق صÙر Ùˆ یک بنا شده. (Ùرمالیسم هیلبرت بر مبنای نظریه مجموعه ها بنا شده Ú©Ù‡ خود آن از منطق صÙر Ùˆ یک ناشی Ù…ÛŒ شه. بالاخره هر چیزی یا توی یک مجموعه هست یا نیست. ) از همه جالب تر اینکه اگر درست Ùکر Ú©Ù†ÛŒ Ù…ÛŒ بینی Ú©Ù‡ خود مکانیک کوانتم یا منطق Ùازی هم دارای یک Ùرمالیسم ریاضی هستند Ùˆ ناچار به استÙاده از منطق صÙر Ùˆ یک. اگه Øال داری Ùکر Ú©Ù† ببین Ù…ÛŒ تونی یک ریاضیات بنا Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ از پایه متÙاوت باشه!
i don’t like your examples in section 5. the opposite of “it’s cold today” is not “it’s warm today”. it is “it isn’t cold today”. the problem rises when we start believing that “not cold” is “warm”. dictionaries are not necessarily written by philosophers.
hi
بناخدا<> اگرماانسانهاکه اینقدربه ÙضاÙکرمیکنیم Ú©Ù…ÛŒ هم به خودمان Ùکر کنیم وبه شناختن انسانها بپردازیم به همهءعلوم دنیا وکاینات دست پیدا خواهیم کرد اگر ما در تک تک کلمات قران توجه کنیم یا به چیزهایی Ú©Ù‡ بزرگان به ما میگویند Ùکر کنیم خواهیم دید Ú©Ù‡ Øقیقت در درون خودمان هست در Øالی Ú©Ù‡ ما اوارهء Ùضا شدهایمواینقدر از خودمان Ùاصله گرÙته ایم درØالی Ú©Ù‡ Øقیقت از خودمان به ما نزدیکتر است پس بیایید باهم عاشق باشیم عاشق اسطوره ای Ú©Ù‡ هیچگاه ازماقاÙÙ„ نیست اری بیایید برای یکبار هم Ú©Ù‡ شده به ØرÙهای یک انسان دلشکسته Ú©Ù‡ دیگر امیدی برای زنده ماندن ندارد گوش کنید *******وقبل از اینکه Ùرصت تمام بشود به Ùکر دل کندن از مادیات وهر Ú†Ù‡ در این دنیاست باشید*****
thank you