هري را به خاطر بسپار!

هري را به خاطر بسپار!

هيچ دل‌ام نمي‌خواست اين همه من Ùˆ کارهاي‌ام را توي بوق کنند، اما وقتي آن خانم نشست Ùˆ نوشت Ùˆ نوشت تا نه ÙŠÚ© کتاب Ú©Ù‡ پنج کتاب از Ú©Ù„ ماجرا درآورد،‌ زندگي‌ام به Ú©Ù„ عوض شد. الان وقتي فقط مي‌خواهم از عرض خيابان آکسفورد رد شوم تا به ميدان ولي‌عصر برسم Ùˆ آدامس بادکنکي‌اي بخرم، کلي آدم دور Ùˆ برم پيداي‌شان مي‌شود Ùˆ تمنا مي‌کنند “تو رو خدا اين رو برام امضا Ú©Ù† هري” Ùˆ من به عنوان هري پاتر به هر حال مجبورم براي‌شان يادگاري‌اي جور کنم. اما خدا نکند Ú©Ù‡ بخواهند Ú©Ù‡ بگويم چرا فلان موقع، فلان کار را …
نه! بگذار اين‌طوري بگويم به‌ات تا به‌تر متوجه شوي. اسم من “هري پاتر”ست – ÙŠÚ© جادوگر تکنيکي با قلب خيلي مهربان هم‌راه با هوش سرشار Ùˆ عزت نفس بالا Ú©Ù‡ وقتي اراده مي‌کند کاري را انجام دهد، يا کار انجام مي‌شود يا Ú©Ù„ مدرسه هاگوارتز زير Ùˆ رو مي‌شود Ùˆ خيلي ويژگي‌هاي ديگر مثل عشق Ùˆ علاقه به وطن Ùˆ ميهن Ùˆ از اين حرف‌ها Ùˆ خلاصه هر چيز خوبي Ú©Ù‡ دوست داري Ùˆ البته بخشي از چيزهاي بدي Ú©Ù‡ دوست نداري. حالا اين خانم رولينگ برداشته Ùˆ بخشي از زندگي‌ي مرا کرده توي ÙŠÚ© کتابي Ú©Ù‡ وقتي لاي‌اش را باز مي‌کني پر است از نوشته‌هايي درباره‌ي جاروي پرنده Ùˆ سس غيب‌گو Ùˆ کلاه سخن‌گو ولي خود کتاب –خود کتاب کاغذي- حتي ÙŠÚ© جادو هم محض نمونه ندارد،‌ نه خود به خود باز مي‌شود Ùˆ نه حتي بسته مي‌شود، حرف قورت دادن خواننده‌اش را Ú©Ù‡ اصلا نزن. يعني اين‌که چه؟ Ú©Ø´Ú©! طرف –با تمام احترامي Ú©Ù‡ براي‌اش قايل‌ام- ÙŠÚ© جو جادوگري هم بلد نبوده، برداشته است درباره‌ي ÙŠÚ©ÙŠ از بزرگ‌ترين Ùˆ تکنيکي‌ترين Ùˆ Ùˆ Ùˆ جادوگر اعصار نوشته. Ú†Ù‡ مي‌توان گفت جز اين‌که سري به نشانه‌ي افسوس تکان داد؟
بگذريم … داشتم مي‌گفتم. من هري پاتر هستم. البته اين را تا چند وقت پيش نمي‌دانستم. يعني مي‌دانستم، اما فراموش کرده بودم. نمي‌دانم چطور بود Ú©Ù‡ فراموش‌ام شده بود –اگر مي‌دانستم Ú©Ù‡ ديگر فراموش نکرده بودم- اما همه چيز از آن روزي شروع شد Ú©Ù‡ دخترکي –اسم‌اش گمان‌ام هيوا بود- درست قبل از وارد شدن به سالن سينمايي Ú©Ù‡ فيلم هري پاتر Ùˆ سنگ جادو را نشان مي‌داد رو به‌ام کرد Ùˆ گفت: “تو چقدر شبيه هري هستي”. خب، زياد توجه نکردم اما فيلم Ú©Ù‡ شروع شد، احساس کردم هنرپيشه‌ي پاتر Ú©ÙˆÚ†Ú© آشنا مي‌زند. شبيه Ú©Ù‡ بود؟ اين‌که سوال ندارد، شبيه من بود. البته طبيعي‌ست Ú©Ù‡ او فقط ÙŠÚ© هنرپيشه بود Ùˆ دليلي ندارد هنرپيشه‌ها شبيه شخصيت‌هاي دنياي واقعي –چه مربوط به گذشته Ùˆ Ú†Ù‡ آينده- باشند اما همه مي‌دانيم Ú©Ù‡ ÙŠÚ© از ويژگي‌هاي کارگردان خوب اين است Ú©Ù‡ بازي‌گري را انتخاب کند Ú©Ù‡ به خوبي حس نقش را القا کند Ùˆ Ú†Ù‡ به‌تر Ú©Ù‡ از نظر قيافه هم شبيه باشد، Ùˆ خب، به نظرم کارگردان کارش را خوب انجام داده بود. اسم کارگردان‌اش Ú†Ù‡ بود؟ حالا اين‌ها به کنار، جدا از قيافه Ùˆ شباهت‌اش به خودم به چيز ديگري هم پي بردم. اين‌که اين وقايع بگويي نگويي آشناست. نه فکر کني من قبلا کتاب‌ها را خوانده بودم –که اگر خوانده بودم لازم نبود اين‌ها را به تو بگويم- اما ÙŠÚ© حس‌ ويژه‌اي وجود داشت. اصرار Ù†Ú©Ù† Ú©Ù‡ بيش‌تر توضيح بدهم: بايد بفهمي منظورم را. درست همين‌جا بود Ú©Ù‡ اين سوال براي‌ام پيش آمد: آيا من هري پاتر هستم؟
فيلم Ú©Ù‡ تمام شد، ÙŠÚ©ÙŠ دو نفر ديگر باز هم گفتند Ú©Ù‡ تو شبيه او هستي. ازشان پرسيدم از Ú†Ù‡ نظر، گفتند قيافه‌ات شبيه‌ست. تازه يکي‌شان درآمد Ùˆ گفت اخلاق‌ات هم شبيه‌ست Ùˆ البته بعدش اضافه کرد Ú©Ù‡ اين تنها ÙŠÚ© حس بوده. البته Ú©Ù‡ ÙŠÚ© حس بوده است، چون اگر نبود … ول‌اش Ú©Ù†. بيش‌تر Ú©Ù‡ فکر کردم ديدم خيلي از اتفاقات براي‌ام آشناست Ùˆ درست به همان ميزان،‌ خيلي اتفاقات ديگر آشنا نيست. باور مي‌کني يا نه،‌ هميشه همين‌طوري‌ست، وقتي به چيزي در گذشته Ø´Ú© مي‌کني همان قدر Ú©Ù‡ Ø´Ú© به وجودش داري،‌ به عدم وجودش هم Ø´Ú© داري. يعني اصلا Ø´Ú© همين است – شک‌هاي من Ú©Ù‡ اين‌جوري‌ست.

8 thoughts on “هري را به خاطر بسپار!

  1. من هميشه شيزوفرن دوست داشته‌ام! اما عزيزم مي‌داني، ديگر داري کمي زياده‌روي مي‌کني! من دوست دارم BFام واقع بين باشد!
    هرمايني

    پ.ن ببين! اين تو و عينک‌ات با هم هستيد که شبيه هري و عينک‌اش هستيد! :))

    پ.ن.2 حالا که دقيق‌تر فکر مي‌کنم مي‌بينم درست‌تر اين است که بگويم اين هري و عينک‌اش هستند که شبيه تو و عينک‌ات هستند! آخر هرچه باشد تو يک کم بزرگ تر از اين جقله هستي!

  2. در جوامع مسیحی، یک عده‌ای از بیماران روانی هستن که گمان می‌کنند مسیح هستند، یا فلان قدیس.
    در کشور ما، یک چند تایی امام زمان داریم.
    جالب است Ú©Ù‡ به نمونه‌های جدید هم برخورد می‌کنیم 🙂

  3. به لرد شارلون: حيف که جادوگر مهرباني هستم وگرنه ارباب داک‌ات مي‌کردم!

  4. هاه! هری! هری‌ی بيچاره، هری‌ی بی‌نوا! هری، جادوگر بزرگ، کودک خوش‌شانس! تبديل شدی به يک ماگل تمام عيار. هاهاها!
    حالا آن رولينگ ماگل هر Ú†Ù‡ خواست بنويسد، ولی به قدرت لرد ولدمورت ايمان بياوريد Ú©Ù‡ هری را نابود کرد. من تو را نکشتم، از دنيای جادو بيرون‌ات انداختم. آن چنان Ú©Ù‡ حتی خودت هم به ياد نداری… به‌ترين جادويی بود Ú©Ù‡ تا کنون استفاده شده بود!
    تنها شانس‌ات اين است که اظهار ندامت کنی و به من بپيوندی. آن وقت شايد بتوان کاری کرد که از نکبت ماگل بودن به درآيی.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *